جمعه ١١/فروردين/١٣٨۶ - ٣٠/مارچ/٢٠٠٧
تقویم هر ملت نشاندهندهی قدمت و سابقهی آنان است و به همین خاطر میتوان گفت که بخشی از هویت آنان را تشکیل میدهد.
مثلا وقتی مسیحیان تاریخ تقریبی و فرضی تولد عیسا را به عنوان شروع تقویم و سالشماری خود انتخاب کردند بدین معنا بود که زایش و هویت جدید آنان از آن تاریخ شروع میشود.
همان طور که وقتی مسلمانان هجرت پیامبر اسلام را به عنوان مبداء تاریخ خود برگزیدند بدین معنا بود که از آن روز آنان هویت تازهای یافتند. و پیش از آن هیچ بودند. درست مثل تاریخ تولد هر شخص یعنی روزی که به این دنیا آمده است و پیش از آن وجود نداشته است.
به همین دلیل من فکر میکنم بهتر است ما ایرانیان نیز مبدا تاریخ خود را زمان شکلگیری و پایهگذاری کشور ایران انتخاب کنیم. حال این تاریخ میتواند شروع پادشاهی ماد یا شروع پادشاهی کوروش بزرگ باشد. زیرا از آن تاریخ کشوری به نام ایران در تاریخ جهان مطرح شده است.
فکر میکنم با پذیرش هجرت پیامبر اسلام به عنوان مبدا تاریخمان بر هرچه پیش از آن تاریخ بوده خط بطلان کشیدهایم و اعتراف کردهایم که پیش از آن تاریخ چیزی به نام ایران وجود نداشته است.
جالب است که به خاطر این که تقویم اسلامی بر مبنای ماه و بنابراین گردشی است تقریبا تمام کشورهای اسلامی از تقویم میلادی استفاده میکنند و فقط برخی مناسبتهای اسلامی را جشن میگیرند وگرنه برای کارهای اداری و رسمی خود تقویم میلادی را به کار میبرند. در همین حال حکومت جمهوری اسلامی ایران بیشتر به تقویم قمری اسلامی دلبسته است و بیشتر تعطیلهای رسمی ما بر اساس مناسبتهای قمری است و بنابراین در سال ثابت نیست و نمیتوان برنامهریزی کرد.
یک نکتهی جالب دیگر در مورد تقویم مبدا تاریخ عبری است. یهودیان بر اساس تورات مبدای تاریخ خود را آفرینش جهان میدانند که عبارت است از ٣٧۶٠ سال پیش از میلاد مسیح و امسال نیز سال ۵٧۶٧ است!
در این نشانی میتوان تقویمهای خورشیدی/قمری/میلادی را به هم تبدیل کرد.
Friday, March 30, 2007
تقويم
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
11:03 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی فرهنگ
Wednesday, March 21, 2007
نوروز خجسته باد!
چهارشنبه ١/فروردين/١٣٨٦ - ٢١/مارچ/٢٠٠٧
ز كوي يار ميآيد نسيم باد نوروزي ----------- از اين باد ار مدد خواهي چراغ دل برافروزي
به صحرا رو كه از دامن غبار غم بيفشاني --------- به گلزار آي كز بلبل غزل گفتن بياموزي
سخن در پرده ميگويم، چو گل از غنچ بيرون آي ---- كه بيش از پنج روزي نيست حكم مير نوروزي
مياي دارم چو جان صافي و صوفي ميكند عيباش--------- خدايا هيچ عاقل را مبادا بخت بد روزي
فرارسيدن نوروز پيروز و بهاران دل افروز بر تمام دوستان فرخنده و خجسته باد!
اميد كه امسال سالي پربار و پربركت همراه با شادابي و تندرستي براي همگان باشد.
پاينده باد ايران در سايهي تلاش فرزندان راستيناش.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
7:53 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی روزانه
Monday, March 19, 2007
باز هم فيلم ٣٠٠
دوشنبه ٢٨/اسفند/١٣٨٥-١٩/مارچ/٢٠٠٧
در ادامهي مطلب قبلي در مورد فيلم ٣٠٠، اين هم چند پيوند ديگر در مورد فيلم ٣٠٠:
١) ”اسپارتا؟ نه. اين ديوانگي است.“ مقالهاي نوشتهي افرايم ليتل در روزنامهي تورنتو استار. مقاله
٢) ”برو به اسپارتيها بگو“ مقالهاي از دكتر تورج دريايي استاد دانشگاه كاليفرنيا در فولترون. مقاله
٣) ”حقيقت پشت فيلم ٣٠٠“ مقالهاي نوشتهي سيروس كار. مقاله
٤) ”نمايشنامهي خشايارشا“ مقالهاي از داريوش كديور. مقاله
٥) ”فيلم ٣٠٠: جداسازي حقيقت از افسانه. مقالهاي از دكتر كاوه فرخ. مقاله
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
8:29 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی فيلم
Wednesday, March 14, 2007
فرصتطلب؟!
چهارشنبه ٢٣/اسفند/١٣٨٥ - ١٤/مارچ/٢٠٠٧
خيلي مسخره است. جمهوري اسلامي ايران به ساخت فيلم ٣٠٠ اعتراض كرده و آن را بخشي از ”تهاجم فرهنگي“ غرب دانسته است!
غلامحسين الهام گفت: آنها [غرب] فرهنگ کشورها را تحريف میکنند و زير سوال میبرند و توهين میکنند. مطمئنا اين امر را هيچ ملتی نمیپذيرد و اين رفتار ناشی از رفتار دشمنانهی اين افراد و جنگ روانی و فرهنگی آنهاست.“ (خبر)
اما ٣ سال پيش:
«دکتر علی لاريجانی» رئيس وقت سازمان صداوسيما در مورد شرايط ايران قبل از اسلام گفت: «متاسفانه امروزه دروغهای بسيار زيادی در مورد ايرانيان قبل از اسلام، ميزان فرهنگ و تمدن آنها و همچنين آتش سوزی کتابخانهها در زمان حمله مسلمانان گفته میشود» وی در ادامه افزود: «ايرانيان قبل از اسلام مردمانی بیسواد، بیفرهنگ و در کل وحشی بودند و در عين حال خود نيز علاقه داشتند که بیسواد باقی بمانند» وی همچنين تمامی پيشرفتهای فرهنگی و علمی ايرانيان قبل از اسلام را دروغ خواند و اندک فعاليتهايی نظير تاسيس دانشگاه «جندی شاپور» را حاصل تلاش عدهای از مسيحيان دانست.» (سخنراني در دانشگاه صنعتي شريف. خرداد ١٣٨٢)
حكومتي كه مسئولان و نظريهپردازان آن از سالهاي پيش از انقلاب (مانند همان سخنراني مطهري در سال ١٣٤٩ كه در نوشتهي ”ايرانستيزي“ هست) دشمني آشكار خود را با هر چه ايران پيش از اسلام بود آشكارا و علني و با فرياد بلند بيان كردهاند.
حكومتي كه در طول ٢٨ سال عمر خود از آغاز شكلگيري در صدد نابودي آثار باستاني ايران بوده و فقط به ساخت مسجد و زيارتگاه براي امامزادههاي گمنام و رنگارنگ (نه تنها در سراسر ايران، بلكه در سوريه و ...) مشغول بوده است
حكومتي كه سياستهاي بينالمللي و داخلي آن باعث شده كه ايران عزيز به عنوان ”محور شرارت“ و پشتيبان تروريست شناخته شود و جهانيان ايرانيان را به چشم تروريست بشناسند و براي يك رواديد گردشگري ساده كلي آزار داده و منت ميگذارند و در نهايت نيز دريغ كنند (در حالي كه بايد آرزو كنند گردشگر به كشورشان برود).
ناگهان متوجه ميشود كه خشايارشا و شاهنشاهي پارسيان هم بخش از فرهنگ ايران اسلامي است و اين فيلم هم ”تهاجم فرهنگي“ است.
حكومتي كه هنوز نيز ميخواهد با ساختن سد سيوند آرامگاه كوروش بزرگ و بخشهاي زيادي از آثار باستاني را نابود كند.
حكومتي كه چندي پيش با ساختن سدي در كازرون بخشهايي از آثار باستاني و كاوش نشدهي ساسانيان را به زير آب برد. (متن خبر)
حكومتي كه تا همين چند ماه پيش برايش نوروز پيروز و باستاني (كه جشن طبيعت است) نشاني از فرهنگ منحط و كفرآلود ايران پيش از اسلام بود و بايد با عيد بزرگ اسلامي غدير خم جايگزين ميشد.
حكومتي كه به نظرش ايرانيان پيش از اسلام كافر و آتش پرست بودند و خليفههاي اسلام آنها را از ننگ آتشپرستي نجات دادند. (نوشتهي آتشپرست؟)
ناگهان يادش ميآيد كه نشان دادن ”ايرانيان وحشي پيش از اسلام“ با اين سر و شكل در فيلم ٣٠٠ توسط هاليوود ”تهاجم فرهنگي“ است.
نوشتهي فرج سركوهي در همين مورد.
تا پريروز دكتر مصدق به اسلام سيلي زده بود و مليگرايي هم خلاف اسلام بود. روز ٢٩/اسفند كه بزرگداشت پيروزي بر تجاوزهاي بريتانيا بود بايد از تقويم حذف ميشد. امروز ناگهان مصدف ميشود عزيز سفركرده و براي جنبش مليسازي نفت ويژه برنامه درست ميكنند و برنامهي انرژي هستهاي ميشود طرحي ملي مانند مليسازي نفت. به تقليد از دكتر مصدق ميخواهند به سازمان ملل بروند. به قول مولانا ”از قياساش خنده آمد خلق را“.
اينها نه نشانهي سياست بلكه نشانهي رذالت و درماندگي و فرصتطلبي است. اين كار يعني سوءاستفاده از احساسات ملي و ميهني ايرانيان و موج سواري. تا زماني كه چين و روسيهي ”كمونيست“ (كه با تفسير آخوندهاي پيش از انقلاب يعني كسي كه ميگويد خدا نيست) با دريافت باجهاي كلان و تاراج ثروت مردم ايران از سياستهاي احمقانهشان حمايت ميكنند ايران و ايراني مهم نيست. بلكه جهان اسلام مهم است و تلاش ميكنند عضو اتحاديهي كشورهاي عربي شوند! اما وقتي از همه سو زير فشار هستند ناگهان ياد ايران ميافتند و سرود ”اي ايران“ و آواز ”ميهن“ شجريان را پخش ميكنند.
آدم ياد حكايتي از عبيد زاكاني ميافتد كه گفت: يكي شمشير به دست نعره ميكشيد و تيز ميداد. پرسيدند كجا ميروي؟ گفت به شكار شير. گفتند اين نعره از چيست؟ گفت تا شير بترسد. گفتند اين تيز دادن چيست؟ گفت خود ميترسم.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
9:46 AM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی فيلم
Sunday, March 11, 2007
بنیصدر و انقلاب
يكشنبه ٢٠/اسفند/١٣٨٥-١١/مارچ/٢٠٠٧
كتابی در اينترنت پيدا كردم به صورت فايل پی.دی.اف.
ايستاده بر آرمان: روايت فروپاشی يك انقلاب نويسنده: علی غريب تاريخ انتشار: دی ماه ١٣٨٥ انتشارات انقلاب اسلامی متن كتاب |
اين انتشارات متعلق است به ابوالحسن بنیصدر و كتاب نيز در مورد انقلاب سال ١٣٥٧/١٩٧٩ ايران است از ديد بنیصدر. تازه خواندن آن را شروع كردهام. اين قسمت برايم جالب بود:
من مخالف آمدن آقای خمينی به پاريس بودم. چون پاريس چهارراه اطلاعات و افكار بود. در اين چهارراه اگر كم و زياد بكنی رفتی. اگر يك حرف نابجا بزنی و يك صحبتی بكنی كه بشود آن را مايه كرد، اينها بُرد را باخت میكند. بعدها كه اسناد سفارت آمريكا و كتاب «سوليوان» منتشر شد ديديم «شريف امامی» اسباب تبعيد خمينی را از نجف به پاريس فراهم آورد... به اين اميد كه وقتی او میآيد پاريس، چند تا خزعبلات میگويد و چند مصاحبه میكند. در آنجا سئوالهای كذايی را از او میپرسند و او هم جوابهايی را كه آنها دلشان میخواست میدهد و بدين ترتيب كار ايشان [=خمينی] تمام میشود و مردم دور و بر او را رها میكنند و موج میخوابد. نشستم ١٩ سئوال و جواب كه به اصطلاح سئوالهای اصلی راجع به انقلاب ايران بود طرح كردم و بردم پيش خمينی ... گفتم آنها يك سئوالهايی را مطرح میكنند كه شما را بپيچونند و از شما جوابی را كه میخواهند بگيرند و بعد آن را میگذارند توی بوق و بيچارهتان میكنند. اين سئوالات اينجاست. اين هم جوابهايش. ...(تاكيدها از من است نه بنیصدر)
خمينی كه تا ديروز مردم را ناقص و نيازمند حاكم قيم میخواند و ورود زنان را به ادارات موجب فلج شدن آن اداره میشمرد به يكباره گويی استحاله پيدا كرده بود....
ما يك چيز را موفق شديم كه تا آن زمان كسی موفق نشده بود و آن اين كه همين بيان از اسلام را از زبان يك مرجع تقليد گفتيم. بيان ”اسلام دين آزادی است و اسلام بيان آزادی است“ را از زبان او گفتيم... ما باور داشتيم كه مرجع تقليد خالی از هوی است و كشش به قدرت ندارد. غافل بوديم از اين كه فلسفهای كه اينان میآموزند همين فلسفهی قدرت بر مبنای ثنويت تكمحوری افلاتونی است....
در پاريس هر روز احمد آقا پيش من میآمد و میگفت «آيا تحليل شما واقعا شما را به اين نتيجه رسانده است كه شاه میرود؟ نكند در پاريس زمينگير شويم؟»...
وقتی از هواپيما خواستيم بيرون بياييم مثل اين كه برادر او [=خمينی] بود و آقای مطهری ايشان را گرفتند در وسط خود و بردند. مثل اين كه وظيفه روشنفكرها تمام شد و تا پای پلكان هواپيما بود. مثل اين كه از همانجا يك جريان پايان يافت و جريان ديگر شروع شد.
به عبارت ديگر بنیصدر و ديگر ”روشنفكران“ میخواستند از خمينی و نفوذ يك مرجع تقليد در مردم مذهبی براي شوراندن عوام و ”ايجاد موج“ استفاده كنند تا حكومت را ساقط كرده و به قدرت و هدف خودشان برسند كه ظاهرا تاسيس «جمهوری اسلامی» بود با تفسير خودشان از اسلام. اما در نهايت خمينی با زيركی همهشان را غافلگير كرده و حكومت اسلامیای را ايجاد كرد كه در آن فقيه ولايت مطلقه دارد.
بنیصدر كه به اعتراف خودش در بالا باعث ورود خمینی به داستان انقلاب و تحكيم موقعيت وی به عنوان ”رهبر انقلاب“ شده بود به بازرگان انتقاد میكند كه:
بازرگان آمد ٤ نفر از روحانيون را معاون وزراتخانهها كرد. خامنهای در وزارت دفاع، باهنر در آموزش و پرورش، رفسنجانی در وزارت كشور. چهارمی بهشتی براي وزارت دادگستری كه قبول نكرد. من خيلی مخالفت كردم. چقدر به بازرگان گفتم آقا اينها را نبريد با وزارت آشنا كنيد. اينها با اين چيزها خو نكردهاند. شما اينها را میبريد مزه وزارت را بهشون میچشانی و ديگر نمیشود آنها را از آنجا كَند. محال است اگر كسی قدرت را چشيد ول كند. خيلی عارف میخواهد كه به قدرت بگويد ”نه!“
به بازرگان و دولت موقت گفتم تمام اين نهادهايی كه شما میسازيد مثل سپاه پاسداران و كميته انقلاب، تمام ستونهای استبداد جديد را داريد میسازيد.
بنیصدر كه در سال ١٣٦١ به پاريس گريخت هنوز نيز خود را رييس جمهور منتخب ايران میداند و در پاريس روزنامهای منتشر میكند به نام «انقلاب اسلامی در هجرت».
به نظر من بنیصدر و ديگران ”روشنفكر“ (intellectual) نبودند بلكه بيشتر فعال سياسی (activist) بودند.
اصطلاح روشنفكر يا به اصطلاح فرانسه «اَنتلكتوئل» را گفتم ياد حرفی از احسان نراقی افتادم. در مصاحبهای كه ابراهيم نبوی با وی كرد و در ايران به صورت كتاب چاپ شد نراقی گفته بود كه شاه از روشنفكران بدش میآمد و به جاي انتلكتوئل به آنها میگفت ”گُه تلكتوئل“!
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
7:28 AM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ معاصر , كتاب
Saturday, March 10, 2007
مهندسیسازی امپراتوری - پارسیان
شنبه ١٩/اسفند/۱۳۸۵ - ١٠/مارچ/٢٠٠٧
مهندسیسازی امپراتوری - پارسیان
مجموعهای دربارهی شاهنشاهی هخامنشی ساختهی شبكهی تاريخ (History Channel) پخش شده به تاريخ ۴/دسامبر/۲۰۰۶. پيوندها از سايت يو-توب
هرچند هنرپیشههای نقشهای ایرانی در این برنامه شباهت چندانی با تصویرهای ایرانیان آن دوران ندارد. به ويژه داریوش كه ریش و سبیل هم ندارد و لباسی شبیه تازیان پوشیده!
بخش يكم: مادها، پارسها و آغاز كوروش بزرگ.
بخش دوم: كوروش بزرگ، ساختن پاسارگاد، باغ ايرانی، آغاز داریوش بزرگ
بخش سوم: داریوش بزرگ، ساختن راه شاهی، پارسهگرد (پرسپولیس)، نخستین جنگ با یونان (از جمله نبرد ماراتن) و پل بستن بر تنگهی بسفر، كندن كانال بین دریای سرخ و مدیترانه.
بخش چهارم: خشیارشا، جنگ دوم با یونان (از جمله نبرد ترموپیلی)، آتش زدن آتن و بازسازی آن به دستور خشیارشا، نبرد سالامیس و دریاسالار زن ايرانی آرتیمیس
بخش پنجم: اردشیر، ساخت تالار صدستون، ساخت آرامگاه ماسولوس (Mausoleum at Halicarnassus از شگفتیهای دنيای باستان)، شورش مصریان به تحریک یونانیان، اسكندر، داریوش سوم و سقوط هخامنشیان.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
1:04 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , فيلم , هخامنشیان
Sunday, March 04, 2007
يونانيان و بربرها
یکشنبه ١٣/اسفند/١٣٨۵ - ۴/مارچ/٢٠٠٧
به تازگی کتابی در ایران منتشر شده به نام «یونانیان و بربرها» نوشتهی امیرمهدی بدیع که در ۶ جلد نوشته شده بود و اکنون در ۱۵ جلد به زبان پارسی برگردانده شده است.
دربارهی امیرمهدی بدیع (١٢٨۴ تا ١٣٧٣) و چند نوشته از وی.
بخشهایی از این کتاب پیشتر در سال ١٣۴٢ توسط احمد آرام به پارسی ترجمه شده بود و محمدعلی جمالزاده بر آن مقدمه نوشته بود. اما این ترجمهی تازه یک ترجمهی کامل و روزآمد است.
گزارش کامل مراسم رونمایی کتاب در ٣٠ آبان ١٣٨۴ در خانهی هنرمندان.
گوشههایی از این گزارش:
استاد ژاله آموزگار در معرفی کتاب و نویسنده چنین گفته است:
بیش از هر چیز، بدیع را تدریس تاریخ باستان در مدارس اروپا رنجه کرد... چگونه ممکن است که به نام تاریخ، روایتهای نادرست و اغراقآمیز مورخان یونان قدیم را نسبت به ایران هخامنشی، همچون واقعیتی انکارناپذیر به کودکان آموخت. بدیع از این روی، عزم خود را جزم کرد تا از دل آن چه که مورخان یونانی و مورخان ایرانی نوشته بودند و دیگر اسناد تاریخی، تاریخ واقعی یونانیان و بربرها را بنویسد؛ او روایتهای گوناگون و ضد و نقیض را باهم بررسی کرد و در نهایت این مجموعه که پیش روی شماست، حاصل این کار است.
بدیع هرگز منکر فرهنگ ارزنده یونان نیست. او حتی در این کتاب، بر تاثیر تفکر یونانی بر اندیشه ایرانی نیز مُهر تایید میزند و عقیده دارد که جای پای افکار ارسطو، افلاطون، سقراط، جالینوس را در تفکر ایرانی میتوان دید و هدف او، رو در رو قرار دادن ایران باستان و یونان نیست؛ بلکه او میخواهد ثابت کند که اسناد تاریخی را چشم بسته نباید پذیرفت بلکه باید آنها را نقد کرد.»
کامران فانی از دیگر مترجمان کتاب با اشاره به این که دربار ایرانیان همواره در طول تاریخ صلح را به یونانیان باز گرداندهاند، گفت: «هرچند که ما ایرانیها در جنگهای ماراتن، سالامیس و ... از یونانیها شکست خوردیم، اما به دنبال آن به پیروزی دیپلماتیک دست یافتهایم. جلد آخر این مجموعه با مهرداد ششم به پایان میرسد. مهرداد ششم قهرمان آزادیبخش ایران در مقابل روم بوده است و تنها کسی است که درباره آسیا نقش موثری را ایفا کرد... موزارت هم اولین اپرای خود را در سن ١۴ سالگی درباره مهرداد ساخته است و راسین نمایشنامه نویس معروف قرن ١٩ فرانسه نیز بهترین نمایشنامهاش را به نام مهرداد پونتی نوشت. مهرداد ششم نمایشگر روح بزرگوار و آزادیخواه ایران است که با مرگش گوشهای از تاریخ ایران به پایان میرسد و این کتاب نیز همین جا به پایان می رسد.
امیرمهدی بدیع عالم فلسفه بود. در رشته علمی درس خوانده بود و نگاه انتقادی داشت و از دل کتابهایی که او نوشته میتوان به جهانبینی او پی برد. بدیع با نوشتن کتاب ٧ جلدی «اندیشه، روش و متد» غوغایی کرد و گاستون باشلار این کتاب را به عنوان مهمترین کتاب قرن بیستم معرفی کرد. بدیع در این کتاب بیان میکند که نسبت به فرهنگ یونانی و مورخان یونانی بیاهمیت نیست، اما البته در این کتاب پوست مورخانی چون هردوت را که گاه تاریخ را مغرضانه نوشتهاند را میکند. نگاه او در کل کتاب انتقادی است. ... مورخان غربی همواره غرب را مظهر آزاد و روشنایی و شرق را مظهر ظلم و استبداد معرفی کردهاند.»
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
7:56 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , كتاب , هخامنشیان
Thursday, March 01, 2007
ايرانستيزي
پنجشنبه ١٠/اسفند/١٣٨٥-١/مارچ/٢٠٠٧
ايرانستيزي حركتي است داراي جبههها و شركتكنندگان مختلف.
١) گروهي از شكوه و بزرگي ايرانيان، به ويژه ايرانيان پيش از اسلام ناآگاهاند. مانند اين نوشته كه گويا در يك نشريهي دانشجويي چاپ شده:
”تخت جمشید نه نشانه عظمت و شکوه پادشاهان خودکامه هخامنشیان بلکه نشانه زحمت هزاران زن و مرد گمنامی است که تمام طول زندگی شان صرف ساختن آن شده است و زیر ستون های این کاخ ها ....... شده اند. تخت جمشید مایه شرم تاریخ است نه عظمت و شکوه آن! ای کاش این نیروی عظیم مولد که صرف ساختن مکانی برای خوشگذرانی عده ی اندکی شد صرف موارد دیگری می شد که... برای اکثر مردم بود.“ (حذفها از متن اصلي است نه از من)
نويسندهي اين مطلب يا ناآگاه بوده يا خائن. زيرا برخلاف بسياري از بناهاي تاريخي، كارگران ساخت پارسهگرد يا تخت جمشيد نه تنها زير ستونهاي اين كاخ ... نشدهاند بلكه طبق يافتههاي باستانشناسي بيمه بوده و حتا زناني كه در ساخت آن كار كردهاند در زمان بارداري و زايمان نيز دستمزد ميگرفتند. نويسنده بيشتر در هواهاي خيالي و آرمانگرايانه پرسه ميزند تا دنياي واقعيت.
بند ديگري از همين نوشته:
”تنها یک قومیت، نژاد و ملیت وجود دارد. آن هم قومیت انسانی، نژاد انسانی و ملیت انسانی است. وطن یعنی سرتاسر جهان. جهان برای همه انسان هاست. همه انسان ها ورای محل تولدشان حق دارند از مواهب مادی جهان با نسبتی عادلانه و برابر و آزاد بهره برداری کنند. هیچ مرزی جز انسانیت نباید وجود داشته باشد.“اين آرمان زيبايي است اما در واقعيت هيچ گاه امكانپذير نيست. به محض اين كه همين شخص از فرودگاه مهرآباد خارج شود ميفهمد كه تمام اين حرفها به پشيزي نميارزد. بايد افسوس خورد كه دانشجويان چنين ميانديشند. البته اگر نويسنده جوان خام باشد ميتوان بر او بخشيد. اميدوارم با مطالعهي بيشتر آگاه شود. و يا
”در این شرایط شعار بازگشت به خویشتن و هویت ملی هزاران سال قبل و شکوه و عظمت ایران باستان جز حرف های خنده دار یک بیمار روانی همچون "فخا" [=هخا] و یا حرکتی ارتجاعی و عقب گردی فاجعه بار چیز دیگری نمی نمایاند.“
٢) گروهي مانند غربيان يونانزده هستند كه خود را بازماندگان يونانيان و روميان ميدانند و چون آنان با ايرانيان دشمن بودند و در نوشتههاي خود گاه از ايرانيان بد گفتهاند اينان نيز همان كار را ميكنند و سعي در تخريب ايرانيان دارند.
يونان در زمان امپراتوري (شاهنشاهي) پارسيان كشور ضعيف و كوچكي بودند كه تشكيل ميشد از چند شهر همواره در حال جنگ با يكديگر. اينان شهرهاي كوچك يونان را نمونههاي اوليهي دموكراسي مينامند! شهرهايي كه به صورت طبقاتي و اندكسالاري (اوليگاركي يا با تلفظ فرانسوي: اوليگارشي) اداره ميشد و تحمل همديگر را نداشته و نميتوانستند متحد شوند.
در صورتي كه ميتوان گفت شاهنشاهي هخامنشي نخستين نمونهي حكومت فدرال بوده است. زيرا خود واژهي شاهنشاه يعني شاهي بر ديگر شاهان. امپراتوري هخامنشي به ساتراپيهايي تقسيم ميشد و هر ساتراپي يك شاه يا شهربان داشت كه به شاه هخامنشي پاسخگو بود. (شهر در اصل به معناي استان بوده است كه بعد دچار تغيير كاركرد شده است)
نمونهي كارهاي اينان فيلمهاي مانند اسكندر ساختهي اوليور استون است. و به تازگي نيز فيلم اهانتآميز ٣٠٠ نفر را ساختهاند كه در آن ايرانيان به صورت هيولا و جانوران وحشي نشان داده شدهاند.
البته اسكندر كه افتخار يونانيان به شمار ميرود پس از ورود به ايران و سوزاندن پارسهگرد به گفتهي مونتسكيو، پس از زندگي در ايران ”پارسي شد“ و خشم سرداراناش را برانگيخت.
٣) گروه ديگر اسلامگراياني هستند كه با هرچه متعلق به ايران پيش از اسلام باشد دشمناند و سعي در پاك كردن تاريخ دارند. مانند بيشتر مسئولان حكومت اسلامي ايران و نظريهپرداز آن آيت الله مرتضا مطهري كه در سخنان گهرباري! در سخنراني خود در مورد چهارشنبه سوري، به تكرار صفت خر و احمق را در مورد ايرانيان دوستدار نوروز و فرهنگ ايراني و نيز نياكان ايرانيان به كار برده است. همچنين گوش كنيد به سخنراني وي در مورد سيزده به در.
يا شيخ (ديوانه) صادق خلخالي كه در سالهاي اول پس از انقلاب ميخواست با بولدوزر تخت جمشيد را ويران كند.
شيخ خرعلي نيز به تازگي پيشنهاد داده به جاي نوروز، عيد غدير خم هشت روز تعطيل شود!
از همه مهمتر تلاش جاري حكومت ايران براي ويراني پاسارگاد و آرامگاه كوروش بزرگ به بهانهي ايجاد سد سيوند.
طالبان در افغانستان نيز همين طور فكر ميكردند و مجسمههاي بينظير و تاريخي بودا را در باميان نابود كردند. مجسمههايي كه يادگار دوران بوداييگري ايرانيان شرقي (به ويژه در زمان اشكانيان) بود.
٤) گروه بعدي پان-تركيستها و پان-عربيستها هستند كه شايد به علت فقر فرهنگي و نداشتن اعتماد به نفس فرهنگي سعي در تاراج ميراث ايرانيان دارند. اينان سعي در انكار شكوه ايرانيان دارند و يا افتخارات ما را به نام خود ثبت ميكنند. مثلا پورسينا دانشمند عرب يا ازبك ميشود. ابوريحان نيز همچنين. جلال الدين محمد بلخي ترك ميشود. اينان حتا مزدوراني مانند ناصر پورپيرار را پيدا ميكنند تا در برابر دريافت پول، كتابهاي بيپايه نوشته و ايرانيان را به لجن بكشند.
براي بحث مفصلتر و پاسخهايي به اينان نگاه كنيد به پايگاه آذرگشنسب به ويژه صفحهي پاسخ به انيرانيان.
و نيز نگاه كنيد به نوشتههاي پربار و كامل دكتر كاوه فرخ.
پينوشت: اين صفحه را هم در ويكيپديا پيدا كردم.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
7:58 AM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی فرهنگ