سهشنبه ۱۰/دی/۱۳۹۲ – ۳۱/دسامبر/۲۰۱۳
واژهی «داماد» در پارسی میانه (پهلوی) به صورت dāmāt و در اوستایی به صورت zāmātar بوده است. در فرهنگ غیاثاللغات ریشهشناسی عامیانهای برای آن آمده است که در فرهنگ دهخدا آورده شده و سپس افزوده شده «بر اساسی نیست».
داماد: ... و بعضی گویند این لفظ دعا است و مخفف «دائمآباد» است (از غیاث). اما قسمت اخیر قول صاحب غیاث بر اساسی نیست.داماد/زاماتر نام فاعل از ریشهی «زام-» به معنای «ازدواج کردن» است. در پوروا-هندواروپایی این فعل -gem* بوده است که در یونانی فعل gamein به معنای «به زنی گرفتن» است و از آن در ترکیبهای انگلیسی مانند polygamy استفاده شده است. دیگر واژههای همخانواده با داماد عبارت اند از:
- یونانی: gamein به زنی گرفتن. gambros داماد، پدرزن، برادرزن
- سانسکریت: jamih برادر، خواهر. jama عروس
- لاتین: gener داماد
به همین دلیل پیشنهادهای من برای واژههای انگلیسی زیر چنین اند:
monogamy: تَکزامی. به معنای ازدواج با یک نفر.
monogamous: تَکزام. صفت
polygamy: بُلزامی. به معنای ازدواج با چند نفر است که معمولاً «چندهمسری» ترجمه میشود. اصطلاح انگلیسی برابر «بُلزنی» یا «چندزنی» عبارت است از polygyny ساخته شده از دو بخش poly = بُل + gyn = زن.
polygamous: بُلزام
endogamy: درونزامی. به معنای ازدواج با کسانی که در همان گروه هستند، مانند ازدواج مسلمان با مسلمان یا ازدواج ایرانی با ایرانی.
endogamous: درونزام
exogamy: برونزامی. به معنای ازدواج با کسانی که در گروه دیگری هستند، مانند ازدواج مسلمان با مسیحی یا ازدواج ایرانی با امریکایی.
exogamous: برونزام
hypergamy: اَپَرزامی. به معنای ازدواج با کسی که در طبقهی اجتماعی بالاتری است. مانند ازدواج زنی از طبقهی کارگر با مردی از طبقهی اشراف. اَپَر شکل پارسی کهن و همخانوادهی hyper یونانی و super لاتین است.
hypergamous: اَپَرزام
hypogamy: اوپازامی. به معنای ازدواج با کسی که در طبقهی اجتماعی پایینتری است. مانند ازدواج زنی از طبقهی اشراف با مردی از طبقهی کارگر. اوپا شکل پارسی کهن و همخانوادهی hypo یونانی و sub لاتین است.
hypogamous: اوپازام
14 نظر:
فرهنگستان هم از زام برای ساختن زامیاخته استفاده کرده به جای
spermatocyte
و همچنین زامه زا
به جای
spermatogonium
با درود، آیا میتوان از «زام» فعل ساخت و برای «ازدواج کردن»، «زامیدن» را بکار برد؟
به امیر قربانزاده
درود.
آری. به نظرم در ساختن فعل «زامیدن» به معنای «ازدواج کردن» مشکلی نیست.
پیروز باشید
شهربراز
زامیدن بسیار هم عالی است!
اساسا این ایده که از اسم فعل ساخته شود بسیار بسیار سودمند است.
البته واژه فرزام عهم داریم به معنای شایسته!
آیا پسوند tar در واژه
zama-tar
همان پسوند اندر است که در واژگان مادراندر، پدراندر، برادراندر و ... مانده است؟
به بینام1
واژه ی «فرزام» گونه ی دیگری از «فرجام» به معنای پایان است. و ربطی به زام/زامیدن ندارد.
این که در فرهنگ های قدیم و فرهنگ دهخدا معنای آن را «شایسته» و «سزاوار» نوشته اند به نظر من درست نیست.
به بینام 2:
فکر نکنم پسوند «اندر» در واژه هایی چون «پدراندر» و «مادراندر» و ... ربطی به پسوند «-تر» در «زاماتر» اوستایی داشته باشد. جست وجو می کنم و خبر می دهم.
پیروز باشید
شهربراز
معنی فرجام برای فرزام پذیرفتنی نیست! حداقل در این شعر!
مکن ای روی نکو زشتی با عاشق خویش
کز نکورویان زشتی نبود فرزاما
به بینام
درود
همان گونه که نوشتم به نظرم این که «فرزام» را «شایسته» معنا کرده اند اشتباه است. به احتمال زیاد بدخوانی است. چون در فرهنگ دهخدا پس از این شعر نوشته شده که نگاه شود به «فرزان» که همان «فرزانه» است.
و بیت دقیقی هم با «فرزانا» همچنان معنا می دهد. یعنی بخردانه نیست.
پیروز باشید
شهربراز
فرهنگستان چندکامی و تک کامی را بری
Polygamy و monogamy برساخته است.
به بینام
پیشوند «چند» برای
poly
مناسب نیست. برابر دقیق تر همان «بُل» است.
همچنین اگر «کامی» باشد نه «گامی» باز هم به نظر من اشتباه است.
با سپاس
شهربراز
قطعا کامی است! و از کام گرفتن درست شده و گامی نیست!
به بینام
اگر «کام» باشد و از «کام گرفتن» باشد به نظر من غلط تر است! زیرا ربطی به «کام گرفتن» ندارد. کام گرفتن معمولاً عمل کوتاه مدت است و برابر معنایی دقیقی ندارد.
با سپاس
شهربراز
در گیلکی داماد را "زاما" می گویند.
Post a Comment