آدینه ۸/اردیبهشت/۱۳۹۱ - ۲۷/اپریل/۲۰۱۲
چند سال پیش دربارهی جورج صلیبا، نویسندهی ملیگرای افراطی لبنانی، مطلبی نوشتم. به تازگی کتاب دیگری وی از به دستم رسید به نام «تاریخ اخترشناسی عربی»!
نام کتاب: تاریخ اخترشناسی عربی: نگرههای سیارهای در دوران زرین اسلامی
A History of Arabic Astronomy: Planetary Theories During the Golden Age of Islam
نویسنده: جورج صلیبا (George Saliba)
ناشر: انتشارات دانشگاه نیویورک
سال: ۱۹۹۵ م./۱۳۷۴ خ.
صفحه: ۳۵۱
این کتاب بازچاپ پانزده مقالهی جورج صلیبا در زمینهی تاریخ اخترشناسی در غرب آسیا است و تمرکز اصلی کتاب بر نگرههای سیارهای است. مجموعهی مقالهها به چند فصل با عنوانبندیهای زیر گروهبندی شدهاند
پیشگفتار
پارهی یکم: پیشینهی عمومی اخترشناسی «عربی» (۲ مقاله)
پارهی دوم: گوالش نگرههای سیارهای (۵ مقاله)
پارهی سوم: نپاهش و نپاهشگاه (رصد و رصدخانه) (۴ مقاله)
پارهی چهارم: نگره و نپاهش (۱ مقاله)
پارهی پنجم: اخترشناسی «عربی» و کوپرنیک (۳ مقاله)
این کتاب از نظر تاریخ علم و دانش اخترشناسی در منطقهی غرب آسیا (که گاه به اشتباه «خاور میانه» خوانده میشود) جالب و قابل توجه است. صلیبا سرنخها و آگاهیهای جالبی دربارهی وضع دانش اخترشناسی و اخترشناسان دوران اسلامی به دست میدهد و نشان میدهد که در دوران اسلامی اخترشناسان چه اندازه پویا و پرسشگر بودهاند و پس از ترجمهی کتابهای بطلمیوس به عربی و آشنایی با نگرههای او دربارهی سیارهها و سپهر به نقد و انتقاد از ایرادهای آن پرداختند. این مجموعهی نقدها با نام عمومی «شکوک» (انتقادها یا ایرادها و شکها) شناخته میشد. نسل دوم اخترشناسان بر پایهی این ایرادها و انتقادها خود دست به کار ساختن مدلهای ریاضی تازهای شدند که ایرادهای مدل بطلمیوس را نداشته باشد. مقالههای مختلف به گوشههایی از تاریخ اخترشناسی و دستاوردهای اخترشناسان در دوران اسلامی میپردازد. پارهی نهایی نیز به بررسی تاثیر دستاوردهای اخترشناسان مسلمان بر کارهای کوپرنیک به عنوان نمونهای از اخترشناسان اروپایی دوران نوزایش (رُنسانس) میپردازد.
در این کتاب میبینیم که چه فضای پویا و جوشندهی در زمینهی علمی و به ویژه اخترشناسی وجود داشته است و چه اندازه دانشمندان با هم به تبادل و داد و ستد اندیشه میپرداختند و چه قدر کتاب و مقاله و رساله در این زمینهها نوشته میشده و در مدرسهها و مرکزهای علمی و دانشی بحث و اندیشه و انتقاد جریان داشته است و برخلاف آنچه بیشتر مردم و دانشمندان میپندارند پس از تازش مغولان در سدهی ششم ق/ دوازدهم م. دانش «تعطیل» نشد بلکه این گونه دادوستدها و گفتوگوها همچنان ادامه یافتند و تنها در سدهی شانزدهم است که افول آغاز میشود. معروفترین نشانهی این پویایی همانا نپاهشگاه یا رصدخانهی مراغه است که به سرپرستی خواجه نصیرالدین توسی ساخته شد.
مهمترین ایراد کتاب جورج صلیبا همانا درآمیختن عربزدگی و عربگرایی افراطی با تاریخ علم است و این ایراد در همان نام جعلی و غیرعلمی و بیپایهی کتاب دیده میشود. نخستین بار که من نام کتاب را دیدم گمان کردم منظور اخترشناسی در میان عربهای حجاز بوده است. اما با نگاهی به فهرست مقالهها با نامهایی چون ابنسینا، ابوعبید جوزجانی، خواجه نصیرالدین توسی، قطبالدین شیرازی، ابوالوفا بوزجانی، و نپاهشگاه مراغه برخوردم که هیچ یک کوچکترین ارتباطی با «عرب»ها نداشتهاند. تنها ابن شاطر دمشقی و مویدالدین عُذری در آن میان عرب بودند. جالب آن که صلیبا تنها در صفحهی ۴۰ از پیشگفتار به این نام جعلی و غیرعلمی میپردازد و در توجیه آن میگوید که چون بیشتر این دانشمندان و اخترشناسان کتابهای خود را به زبان عربی مینوشتند من نام کتاب را اخترشناسی عربی گذاشتهام. (!!!!)
صلیبا حتا از این پیشتر رفته و در کتاب به تکرار و بسیار از «دانش عربی» یاد میکند. به نظر من تنها دانشی که میتواند «عربی» خوانده شود موضوع «صرف و نحو» و دیگر چیزهایی است که به زندگی عربی و عربان مربوط میشود. باید پرسید اساساً مگر علم و دانشهایی چون ریاضیات و مهندسی و اخترشناسی و مانند آنها برچسب زبان و دین بر خود میگیرند؟ آیا میتوان این شیوهی نامگذاری را دربارهی دانش در اروپای دوران میانه نیز به کار برد؟ آیا باید از «اخترشناسی لاتین» یا «اخترشناسی مسیحی» نام برد؟ در دوران خود ما، آیا باید دانش رایانگر را - که امروزه بیشتر متنهای آن به زبان انگلیسی منتشر میشود - «رایانگری انگلیسی» خواند؟ یا چون بیشتر دانشمندان این رشته در خانوادههای مسیحی بزرگ شدهاند باید دانش رایانگری را «رایانگری مسیحی» خواند؟
مشکل جورج صلیبا در این است که دربارهی دانش در دوران اسلامی مینویسد اما چون خود عرب مسیحی است برای احساس تعلق به این میراث، تنها به جنبهی زبانی این متنها توجه کرده است. وی در عربزدگی تا آنجا پیش میرود که جملههای خندهآوری مانند این را مینویسد که روشن است در آن هیچ نیازی به «چپاندن» صفت «عربی» نیست:
صفحهی ۹: در این مقالهها من با برخی از پرسشهای بسیار عمومی در زمینهی دوران آغازین تاریخ دانش عربی، گوالش آن، و کارکرد آن در چارچوب بزرگتر جامعهی اسلامی میپردازم.گاهی این اصرار بیجای صلیبا برای به کار بردن صفت «عربی» حوصلهی خواننده را سرمیبرد و مانع از ادامهی خواندن متن میشود. برای نمونه در این بند (پاراگراف) دوازده خطی که پنج جمله دارد ترکیب «دانش عربی» ۶ بار به کار رفته است یعنی یک خط در میان!
دورویی و سردرگمی جورج صلیبا در زمینهی صاحب شدن میراث دانشی غرب آسیا، در انتقاد وی از «دانشنامهی ایرانیکا» دیده میشود. وی که در سال ۱۹۹۵ م./۱۳۷۴ خ. این کتاب را با عنوان «تاریخ اخترشناسی عربی» منتشر کرده است سه سال بعد یعنی در سال ۱۹۹۸ م. / ۱۳۷۷ خ. نقدی بر «دانشنامهی ایرانیکا» نوشت و از گنجاندن نام بیشتر دانشمندان دوران اسلامی در این دانشنامه به عنوان «ایرانی» انتقاد کرد. وی میگوید چرا باید خوارزمی را ایرانی دانست؟ وی که تنها به خاطر نوشته شدن متنهای اخترشناسی این دانش را «عربی» کرده است از این ناراحت است که چرا «شیخ بهایی» در ایرانیکا آمده است حال آن که اگر خوارزمی ایرانی است پس شیخ بهایی هم سوریهای یا لبنانی است! وی مینویسد دانش کمی از دوران پیش از اسلام ایران برجا مانده است و بیشتر این دانشنامه به موضوعهای دوران اسلامی ایران میپردازد. وی حتا مینویسد که بیشتر مقالههای ایرانیکا به مطلبها و کسانی میپردازد که پیشتر در «دانشنامهی اسلام» گنجانده شدهاند و بدین ترتیب دانشنامهی ایرانیکا را تلاشی بیهوده میداند و آن را به «ملیگرایی افراطی» ایرانیان ربط میدهد! اما به این موضوع فکر نمیکند که اگر بیشتر موضوعها و مقالههایی که در «دانشنامهی اسلام» هست در «دانشنامهی ایرانیکا» هم هست نشان از این دارد که چه قدر ایرانیان در شکلگیری و گسترش دانش و ساختار جامعهی دوران اسلامی نقش داشتهاند. و این تاییدی است بر سخن ابنخلدون که ایرانیان را مشعلدار دانش در دوران اسلامی میداند. البته این موضوع و پاسخ به نقد صلیبا نوشتاری جداگانه میطلبد.
متاسفانه میزان توجه ما ایرانیان امروزی به میراث علمیمان در دوران اسلامی به اندازهی مناسب نیست. تنها نویسندگان کمی چون زندهیادان احمد بیرشک و احمد آرام و ابوالقاسم قربانی در نسل گذشته به این جنبه از تاریخ و فرهنگ ما توجه داشتهاند و کتابهایی در زمینهی ریاضیدانان دوران اسلامی و بیرونینامه و مانند آن را منتشر کردند. بیشتر توجه مردم و دانش آموختگان تنها به ادبیات و شعر و شاعری است آن هم تنها در زمینهی چاپ و انتشار دیوان حافظ و سعدی، در هزاران طرح و شکل مختلف بی آن که حتا در همین زمینه هم از متن فراتر روند و به بررسیهای گوناگون (زبانی، تاریخی، اجتماعی، و ...) بپردازند.
نسل امروزی چندان با زبان عربی آشنا نیست. حال آن که برای ارتباط با میراث گذشتهمان به یادگیری این زبان نیاز داریم. گاهی حتا شاهد نفرت از زبان عربی نیز هستیم بی توجه به آن که (به دلیلهای مختلفی که نمیخواهم وارد آن شوم) دانشمندان بزرگ ما چون ابنسینا و ابوریحان بیرونی و خواجه نصیرالدین توسی و هزاران دانشمند دیگر آثار خود را بدین زبان پدید آوردهاند.
در زمینهی جهانی نیز تلاشی برای معرفی میراث علمی خود نمیکنیم به خاطر این که خود نیز به درستی با آن آشنا نیستیم. پس طبیعی است که کسانی چون صلیبا پیدا شوند و با تکیه بر زبان عربی، میراث دانشی ما را به عنوان «اخترشناسی عربی» به جهان بشناسانند. آنگاه توجه ما گهگاهی به نام خلیج فارس جلب میشود و واکنشی لحظهای بدان نشان میدهیم و از این عصبانی میشویم که «کشور» امارات خلیج فارس را به نام دیگری میخواند اما برای مسافرت هوایی به همان خط هوایی «امارات» میرویم و از «سرویس عالی» آن تعریف و تمجید میکنیم!
0 نظر:
Post a Comment