دوشنبه ۱۴/فروردین/۱۳۹۱ - ۲/اپریل/۲۰۱۲
چندی پیش خانم شهرنوش پارسیپور، نویسندهی معروف ایرانی، در سایت رادیو زمانه مطلبی نوشت به نام «تشکر به فارسى و زنانگى هستی» که در آن به دو موضوع پرداخته که به نظر من هر دو جای بحث دارد اما من در اینجا تنها به بخش نخست آن میپردازم. وی مینویسد:
هنگامى که ما بچه بودیم به ما یاد داده بودند که هر کس چیزى به ما داد از او «تشکر» کنیم. ما هم این کار را مىکردیم. بعد یاد گرفتیم که واژهاى به نام «ممنون» هم وجود دارد که حس بیشترى از تشکر را به شنونده القاء مىکرد. این هم گذشت و پس از مدتى واژه «مرسى» جاى دو واژه پیشین را گرفت. کمکم سواد ما زیادتر شد و دانستیم که دو واژه «تشکر» و «ممنون» عربی هستند و واژه «مرسى» فرانسه است. پس ما به عنوان انسانی که دلش مىخواهد پارسى گپ بزند، واژه «سپاس» را جانشین واژههاى پیشین کردیم. اکنون دوستی براى من توضیح داد که این واژه نیز در اصل یک واژه روسىست! حالا اى خواننده عزیز لطف فرموده و برابرنهاد پارسى این چهار واژه «متشکر» و «ممنون» و «مرسى» و «سپاس» را براى من بنویسید. به راستی زیاد فکر کردم و هیچ واژهاى به ذهنم نیامد. چرا ما ایرانیها - که به طور قطع مردم مؤدبی هستیم - از خود واژهاى براى نشان دادن خوشحالی خود از گرفتن چیزى نداریم؟
درست است که «مُتشکّر» و «ممنون» از ریشهی عربی اند (به ترتیب صفت فاعلی از «تشکّر» از ریشهی «ش/ک/ر» در باب تفعّل و مفعول از ریشهی «م/ن/ن») و «مرسی» (merci) هم از زبان فرانسوی وارد پارسی شده است اما برای من جای شگفتی داشت که خانم پارسیپور - که در دستگاه آموزشی امروزی درس نخوانده که بتوان تقصیر را به گردن دیگران انداخت - به خود زحمت نداده است چند دقیقهای دربارهی این موضوع جستوجو و پژوهشی بکند. حتا اگر این نویسنده کمی با ادبیات پارسی آشنا میبود میدانست که واژهی «سپاس» در شاهنامهی فردوسی و دیوان دیگر شاعران پارسیگو بسیار به کار رفته است:
- سپاس و ستایش مر خدای را جل جلاله ... (کلیله و دمنه)
- بدو گفت رستم «ز یزدان سپاس -------- که بودم همه ساله یزدانشناس» (فردوسی)
- سپاس از جهاندار فریادرس --------- نگیرد به سختی جز او دست کس (فردوسی)
- هر که نداند سپاس نعمت امروز --------- حیف خورد بر نصیب رحمت فردا (سعدی)
- سگ حقشناس به از آدمی ناسپاس (گلستان سعدی)
- بدین سپاس که مجلس منور است به دوست ---- گرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بساز (حافظ)
حال آن که واژهی روسی مورد نظر «اسپاسیبو» spasibo است. از دکتر حیدری ملایری دربارهی ریشهی این عبارت روسی پرسیدم و فهمیدم که این دعای روسی در اصل spasi bog بوده است و به معنای «خدا شما را نجات دهاد!» (May God save you) است. پس این اصطلاح روسی هیچ ربطی به «سپاس» پارسی ندارد. واژهی bog به معنای «خدا» در اینجا یا وام از بَغ ایرانی است یا واژهی همریشه است.
البته پارسیپور مینویسد که «زیاد فکر کردم و هیچ واژهای به ذهنم نرسید». شاید به جای این همه فکر کردن بهتر بود به فرهنگ دهخدا یا معین یا عمید زیر واژهی «سپاس» نگاهی میانداخت تا ببیند آیا واقعاً این واژه «روسی» است. آیا باید حرف هر کسی را گوش کنیم و بی آن که کمی جستوجو کنیم و مطمئن شویم به تفسیرهای آنچنانی بنشینیم؟
همان طور که گفتم از بخش دوم نوشتار ایشان میگذرم که تفسیرهای آنچنانی از استورههای ایرانی است.
پینوشت
این هم نظر دکتر حیدری ملایری دربارهی آگاهیهای زبانشناسی و تاریخی واژهی «سپاس»
سپاس در پارسی میانه یا پهلوی spās بوده است، در زبان ختنی هم spās به معنای «نگاه کردن و به نظر رسیدن» است. در سغدی spyš به معنای «احترام گذاشتن و فخر کردن» و در اوستایی به صورت spas- و spaš- و spôs- به معنای «خدمت کردن و به چیزی توجه کردن» است. در دیگر زبانهای هندواروپایی همریشههای آن چنین اند:
سنسکریت: spas- به معنای نگریستن و پاییدن (to observe, watch, spy)
یونانی: skopein به معنای نگریستن (to look around, look at)
لاتین: specere به معنای نگاه کردن (to look at, view)
بالا ژرمنیک کهن: spehon به معنای to spy (جاسوسی کردن و پاییدن)
آلمانی: spähen به معنای to spy (جاسوسی کردن و پاییدن)
انگلیسی: spy (جاسوسی کردن و پاییدن)
پوروا-هندواورپایی: spek- به معنای نگاه کردن (to see, look around)
6 نظر:
ما در کردی هم می گوییم سپاس، البته با سین ساکن
در پهلوی هم به سپاس/اسپاس وجود دارد ..
اَن اَسْپاس= an aspãs ناسپاس
اَن اَسْپاسیْه= an aspãsih ناسپاسی
اَن اَسْپاسیها= an aspãsihã ناسپاسانه
ان : پیشوند نفی ساز
ایه (): پسوند اسم ساز
ایها : پسوند قید ساز به سان واژه ی تنها
جای بسی پرسش است که چرا این چنین افرادی حتا زحمت یک جستجوی ساده و بی هزینه در اینترنت را هم به خود نمی دهند!
با درود
واژه "سپاس" از ریشه هندواروپایی
SPEK/SPEC/SP
در لاتینی
Specto
آمده است که در ریشه اش "نگاه کردن و چشمداشتن را مینموده است
و سپاس میخواهد بگوید که ( نیکی شما را) میبینمم
با سپاس
ادب دوست
سپاس در اصل يعنی سه چيز را پاس داشتن و نظر به پاسداشت گفتار نيک, کردار نيک و پندار نيک دارد و معنی گوينده اش به شنونده اش اين است که عمل شما, عملی که سپاس گزاری برايش انجام می شود, در راستا و در جهت حفظ اين سه اصل دين زرتشتی بوده است.
بنظرم واژه های زيبای پارسی را بايد بکار برد تا جا بيفتند و همانطور که دوست کردمان هم در کامنتش نوشته کُردها خوشبختانه به اصالت ايرانی خود در اين مورد پابرجا مانده اند.
آذربرزين
به بینام دوم
سپاس از پیغامتان اما توضیح شما دربارهی «سپاس» ریشهی تاریخی و زبانشناسی ندارد و «ریشهشناسی عامیانه» است و «سپاس» هیچ ربطی به «سه» و «پاس» و «گفتار نیک و کردار نیک و اندیشهی نیک» ندارد. دربارهی ریشهی «سپاس» به پینوشت نگاه کنید.
با سپاس
شهربراز
جناب عادل اشکبوس هم مطلبی درین باره دارند
وبلاگ نام شناسی و ریشه واژه ها
http://ashkboos.com/post/tag/%D8%B1%DB%8C%D8%B4%D9%87%20%DB%8C%D8%A7%D8%A8%DB%8C%20%DA%A9%D9%84%D9%85%D9%87%20%D8%B3%D9%BE%D8%A7%D8%B3
به بینام:
نوشتههای آقای عادل اشکبوس بیشتر مصداق روشن و نمونههای عالی از «ریشهشناسی عامیانه» و غیرعلمی هستند.
برای نمونه وی نوشته است که پسر در اصل «پوست در» بوده است یعنی کسی که در کندن پوست گوسفند به پدر کمک میکرده است! در کدام سند و مدرک و کتاب علمی چنین توضیحی داده شده و خاستگاه این سخن وی کجا است؟ آیا اگر پسری در کندن پوست گوسفند به پدرش کمک نمیکرده است به او پسر نمیگفتند؟!
پیروز باشید
شهربراز
Post a Comment