Tuesday, October 27, 2009

شاهنامه تهماسبی

سه‌شنبه ۵/آبان/۱۳۸۸ - ۲۷/اکتبر/۲۰۰۹

یکی از اثرهای مهم هنری و ادبی ایران در زمان صفویان شاهنامه‌ای است که در زمان شاه تهماسب، دومین شاه صفوی، ساخته شد و به شاهنامه‌ی تهماسبی مشهور است. در زیر بخشی از نوشته‌ی زنده یاد کریم امامی را می‌آورم درباره‌ی شاهنامه‌ی تهماسبی، با اندکی خلاصه‌سازی و ویرایش:


شاهنامه‌ی تهماسبی در حقیقت حاصل تلاش جمع کثیری از هنرمندان نظیر میرمصور، میر سیدعلی (پسر میرمصور)، آقامیرک، میرزا علی (پسر سلطان محمد)، دوست محمد، مظفرعلی و... است. سرپرستی این کار در ابتدا با «سلطان محمد»، نگارگر برجسته و استاد همان دوران، بود.

تاریخ آغاز شاهنامه‌ی تهماسبی به دوره‌ی سلطنت شاه اسماعیل صفوی، احتمالا به سال ٩٢٨ هـ.ق - یعنی دو سال قبل از فوت شاه اسماعیل صفوی (٩٣٠ هـ.ق) - باز می‌گردد. پس از شاه اسماعیل، پسرش تهماسب اول (٩١٩ تا ٩٨۴ هـ.ق، که در زمان شاه شدن ١١ سال سن داشت) کار را دنبال کرد. کار تصویرسازی شاهنامه احتمالا ٢ سال به طول انجامید. در شمسه‌ی کتاب می‌خوانیم:

بسمه سبحانه و تعالی
کتاب سلطان الاعظم و الخاقان العدل الاکرم، السلطان ابن السلطان ابن السلطان ابوالمظفر السلطان شاه طهماسب الحسینی الصفوی بهادر خان خَلّدَ الله تعالی مُلکِه و سلطانِه.

شروع کار شاهنامه‌ی تهماسبی ٩٢٨ هـ.ق و پایان آن به احتمال زیاد ٩۴۶ هـ.ق است. شکل‌گیری آن سه مرحله را پشت سر گذاشته است:
مرحله‌ی اول: به سرپرستی سلطان محمد نقاش
مرحله‌ی دوم: به سرپرستی میر مصور
مرحله‌ی سوم: به سرپرستی آقا میرک

اندازه‌ی این شاهنامه ٣٢٠ × ۴٧٠ م.م (قطع سلطانی بزرگ) است و ٧٨۵ برگ دارد که به خط نستعلیق نگارش شده است. تعداد مجلس‌ها (نقاشی‌ها)ی آن ٢۵٨ است.

این شاهنامه پس از تکمیل، مدت حدود چهل سال (از ٩۴۶، سال احتمالی تکمیل شاهنامه تا ٩٨٢ هـ.ق سال خروج آن از ایران) در دربار صفوی باقی ماند. در سال ٩٨٣ هـ.ق سلطان سلیم دوم در دربار عثمانی زمام امور را به دست گرفت. در همین سال شاه تهماسب صفوی به منظور تحکیم روابط و حفظ مناسبات سیاسی و نیز به منظور تبریک ِ به تخت نشستن سلطان سلیم دوم، هیأتی به دربار عثمانی اعزام داشت. به گفته‌ی بوداغ قزوینی در «جواهر الاخبار» این هیأت به سرپرستی شاه‌قلی، حاکم ایروان، مرکب از ٣٢٠ نفر از مقامات دربار و ۴٠ نفر بازرگان بوده است که هدایایی با تعداد اغراق‌آمیز ١٩ هزار شتر با خود حمل می‌نموده‌اند. این هدایا شامل قرآن‌های تذهیب شده، دیوان‌های مُصوَّر، قالی، جواهرات و پارچه‌ی زربفت بوده است. به احتمال زیاد این شاهنامه‌ی نفیس در همین سال (٩٨٣ هـ.ق) از کتابخانه‌[ی شاهی صفویان] خارج و به همراه سایر هدایا به دربار عثمانی اهدا شده است.

این اثر نفیس تا اوایل قرن نوزدهم در دربار عثمانی بوده و دیگر خبری از آن به دست نیامده تا این که در سال ١٩٠٣ م./ ۱۲۸۲ خ. در نمایشگاه آثار هنر اسلامی در موزه‌ی هنرهای تزیینی پاریس به نمایش گذاشته می‌شود. صاحب آن در این زمان «بارون دو روچیلد» (Baron Maurice de Rotschield) است.

در سال ١٩۵٩ م. آقای «آرتور هوتن پسر» (.Arthur Houghton, Jr)، صاحب کارخانه‌ی معروف بلورسازی کورنینگ (Corning Glass Works)، آن را از نوه‌ی «بارون دو روچیلد» خریداری می‌کند. باتوجه به روحیه‌ی انحصارپسند و تفاخرطلب غربی‌ها، نام شاهنامه‌ی تهماسبی از روی آن برداشته شده و به عوض، نام خریدار آن (هوتن) جایگزین نام شاهنامه‌ی تهماسبی می‌شود.

آقای هوتن به هنگام تصاحب شاهنامه‌ی شاه تهماسبی، دست به یک جنایت بی‌سابقه‌ی فرهنگی می‌زند: او ابتدا به بهانه‌ی عکس‌برداری از نگاره‌ها و نیز به نمایش گذاشتن آن، شیرازه‌ی شاهنامه را باز نموده و بخش‌هایی از آن را برگ برگ می‌نماید. آقای هوتن - که از ثروتمندان آمریکایی به شمار می‌آید و در عین حال اکنون رییس هیأت مدیره‌ی موزه‌ی متروپولیتن نیویورک است - برای فرار از مالیات‌های سنگین، تعداد ٧٨ عدد از این نگاره‌ها را به موزه‌ی متروپولیتن اهدا می‌کند. آقای هوتن بی‌توجه به اعتراضات و واکنش‌های بین‌المللی همچنان به مثله کردن شاهنامه و فروختن نگاره‌ها ادامه می‌دهد و تعداد ۶١ نگاره را به موزه‌ها و مجموعه‌داران بین‌المللی می‌فروشد.


در این میان یک نگاره هم نصیب موزه‌ی «رضا عباسی» تهران می‌شود. تا اینجا ١۴٠ تصویر از مجموعه‌ی ٢٨۵ تصویر شاهنامه تهماسبی به فروش رسیده و یا اهداء شده‌اند:
ـ ٧٨ عدد اهدایی به موزه مترو پولیتن، نیو یورک
ـ ۶١ عدد فروخته شده به مجموعه داران و موزه های بین المللی
ـ ١ عدد خریداری شده توسط موزه ی رضا عباسی

ـ ١١٨ عدد بازگردانده شده به ایران در سال ١٣٧٢ خ.

دولت ایران این ١١٨ برگ نگاره‌های شاهنامه‌ی شاه تهماسبی را با پرده‌ی «زن شماره‌ی ٣» اثر ویلیام دکونینگ معاوضه کرد.

خاستگاه:
کریم امامی، «داستان بازگشت یک شاهنامه‌ی نفیس»، فصلنامه‌ی هنر (۱۳۷۴ خ./۱۹۹۵ م.) شماره ۲۹ ص ۱۷ تا ۲۶

گفتنی است که آرتور هوتن بین سال‌های ۱۹۵۲ تا ۱۹۷۴ م. (۱۳۳۱ تا ۱۳۵۲ خ.) در هیات مدیران موزه‌ی متروپولیتن نیویورک بود و بین سال‌های ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۹ م. (۱۳۴۳ تا ۱۳۴۸ خ.) رییس موزه بود. هوتن در سال ۱۹۹۰ م./۱۳۶۹ خ. در سن ۸۳ سالگی در امریکا درگذشت. به نظر می‌رسد که شادروان امامی در زمان نوشتن این مقاله از مرگ هوتن آگاهی نداشته است.

جالب است که این آقای هوتن به عنوان شخصی «هنردوست و حامی هنر» شناخته می‌شد اما به خود اجازه می‌داد برای کسب سود بیشتر و گریز از مالیات، یک اثر بی‌مانند هنری را تکه تکه کند!

به نوشته‌ی این صفحه از سایت «کتاب‌ها و گردایه‌های نفیس» (Fine Books & Collections) در سال ۲۰۰۶ م./۱۳۸۵ خ. یک برگ از این شاهنامه به قیمت ۱.۷ میلیون دلار فروخته شد.


نمونه‌ای از مجلس‌های شاهنامه‌ی تهماسبی

این هم دو نمونه‌ی دیگر از مجلس‌های این شاهنامه‌ی نفیس:


آوردن کلیله و دمنه به نزد خسرو انوشیروان


خواب دیدن ضحاک

برای دیدن تصویر با واگشود (resolution) بالاتر روی آنها کلیک کنید.

نمونه‌های دیگر از مجلس‌های این شاهنامه را می‌توانید در این صفحه در موزه‌ی متروپولیتن نیویورک مشاهده کنید.

هم چنین ن.ک. جستاری درباره‌ی فرش بوستون از دیگر اثرهای هنری دوران صفویان.

4 نظر:

Bahman Zamani said...

دوست عزیز
حال که به وطن بازگشته‌ام و به دلیل مشغله کاری که در اینجا خیلی عادی است کمتر فرصت می‌کنم در اینترنت پرسه بزنم، پس از مدتی فرصت پیدا شد تا این نوشته‌ات را بخوانم و چون همیشه از آن درس بگیرم. چه از شیوه‌ی نگارش آن، روش ارجاع دهی، ترجمه‌ی فارسی کلمات انگلیسی، و چه از نظر محتوی، که این آخری بس جانسوز بود که ببینی آثاری به این زیبایی و قدمت در فرنگ به تاراج می‌رود. بدتر آنکه در لینکی که گذاشته‌ای این جمله در وصف داستان ضحاک آمده است

"One night, the Arab usurper Zahhak had a nightmare."

باز هم این کلمه‌ی عرب سرو کله اش پیدا شد! راستی چرا نوشته "غاصب عرب؟" مگر ضحاک غاصب بوده؟ توضیح دهی ممنون میشوم. و باز هم بسیار تشکر از نوشته هایت.

shahrbaraz said...

درود بر شما.
سپاس از نظر لطف‌تان به این وبلاگ.

درباره‌ی ضحاک به زودی مطلب کوتاهی خواهم نوشت و به پرسش‌هایتان پاسخ می‌گویم.

پیروز باشید

شهربراز

Anonymous said...

در مورد شاهنامه طهماسپی مطلبی در چهار سال پیش نوشته شده که شاید به خواندنش بیرزد. لینک نوشته تقدیم می شود


http://dehgani.persianblog.ir/post/77/

مارال said...

دوست عزیز، مطلب جالبی است. اگه میتونی مطلب رو به ویکیپدیا و دهخدا اضافه کنید٬