Thursday, February 12, 2009

سلاطین علوم؟

پنج‌شنبه ۲۴/بهمن/۱۳۸۷ - ۱۲/فوریه/۲۰۰۹

از هفته‌ی پیش نمایشگاهی در «مرکز علوم اونتاریو» (Ontario Science Centre) در شهر تورنتو در استان اونتاریوی کانادا برگزار شده به نام «سلطان‌های علوم: کشف دوباره‌ی هزار سال دانش» که در آن دستاوردهای علمی و فناوری دوران زرین (۷۰۰ تا ۱۷۰۰ میلادی) پیشامدرن در حوزه‌ی کشورهای مسلمان به نمایش گذاشته شده است.



این نمایشگاه از نظر آشناسازی فرنگیان و دیگران به دستاوردهای غیرفرنگیان در این دوره کار جالبی است. بازدیدکنندگان مورد نظر این نمایشگاه نیز از ۱۲ سال به بالا توصیف شده‌اند. این نمایشگاه دوره‌ای است و قرار است در دور جهان بگردد و در شهرهای مختلف به نمایش درآید.

اگرچه هدف این نمایشگاه تنها آموزشی و غیرسیاسی و غیردینی گفته شده اما از همان نام و نامگذاری شخصیت‌ها مشخص است که هدف تنها آموزشی نیست. نخست این که به نظر من نام «سلطان» رنگ و بوی عربی زیادی دارد. در پوستر بالا هم عکس شتر کافی است که همه چیز به نام عرب تعبیر شود. علت هم مشخص است. مرکز دست‌اندرکاران اصلی این نمایشگاه در شیخ‌نشین دوبی در امارات متحد عربی است! یعنی اگر زمانی دولت امارات در دوبی نمایشگاه می‌گذاشت و ابن‌سینا و دیگران را عرب معرفی می‌کرد حالا این نمایشگاه را در سراسر جهان به گردش می‌آورد!

رادیو زمانه گزارشی در این باره تهیه کرده و با خانم نیاز سلیمی، رییس کنگره‌ی مسلمانان کانادا و مشاور این نمایشگاه، گفتگویی کرده است که می‌توانید در این نشانی بخوانید یا گوش کنید.


تصویر محمد زکریای رازی در نمایشگاه سلطان‌های علوم

آنچه برای من جالب بود و جای تاسف داشت این که به نظر می‌رسد خود این بانوی ایرانی شناخت درستی از تاریخ و فرهنگ ایران ندارد. به این قسمت از گفتگو دقت کنید:

- گزارشگر: در این نمایشگاه چند تن ازدانشمندان بزرگ ایرانی مثل زکریای رازی و ابن سینا به‌ عنوان دانشمندان اسلامی معرفی شده‌اند. شما به‌ عنوان یک ایرانی که در شورای مشورتی مرکز علوم اونتاریو عضو هستید آیا متوجه این مسأله شدید یا نه و اصولاً خودتان این دانشمندان را ایرانی می‌دانید یا متعلق به فرهنگ اسلامی؟

- خانم نیاز سلیمی: در مورد ذکر نام ملیت این دانشمندان طبعاً بحث‌هایی ایجاد شد. یکی از مسایل بسیار مهم و معتبری که مطرح شد این بود که امروز خط‌ کشی‌های مرزی بسیاری از این کشورها با زمانی که خود این دانشمندان وجود داشتند و زنده بوده‌اند فرق می‌کند.

در نتیجه شما نمی‌دانید ملیت آن‌ها را در کدام دوران تاریخی مطرح کنید. این کار عملاً غیرممکن است، چون کسی که در آن دوره ایرانی بوده است امروز باید افغان معرفی شود و یا کسی که هندی بوده امروز باید پاکستانی معرفی شود و یا بر عکس.

این خطوط بارها و بارها به هم ریخته است. ولی فکر می‌کنم اولاً این دانشمندان اگر بودند و خودشان را تعریف می‌کردند، کوچک‌ترین مشکلی نداشتند از این‌که آن‌ها را به‌عنوان دانشمندان جهان اسلام بشناسند. مشکل مشخصا‍ً حساسیت ما ایرانی‌هاست. برای این‌که هیچ‌کدام از ملیت‌های دیگر که سر میز مشاوره نشسته بودند هیچ مشکلی با این قضیه نداشتند. تنها کسی که این سوال را مطرح کرد من بودم. آن هم به خاطر این‌که من حساسیت‌های جامعه‌ام را می‌دانم.

مشکل بود که این دانشمندان را با کشور خاستگاه خودشان معرفی کنیم. چون این خطوط مرزی بارها به‌هم ریخته است و ضمناً همان‌طور که در صحبتی خود شما اشاره کردید بسیاری از آثار مکتوب این بزرگان به زبان عربی تألیف شده است. در نتیجه حساسیتی که ما امروز روی این دانشمندان داریم که آیا محل تولد آن‌ها می‌بایست به عنوان ملیت آن‌ها ذکر شود یا جایی که زندگی و کار کردند یا جایی که دفن هستند؟ این مسأله‌ای است که زیاد روشن نیست.


من با مسلمان خواندن بیشتر این دانشمندان مشکلی ندارم. (البته برخی از آنان یا زرتشتی بودند یا مسیحی و یا مانند محمد زکریای رازی دینی نداشتند.) اما مشکل در این است که تنها دین یا زبان نگارش را پایه‌ی هویت دانستن به خصوص در سرزمینی چون ایران اصلا درست نیست. اما چند پرسش درباره‌ی سخنان خانم نیاز سلیمی:

۱- چرا اگر کسی در گذشته ایرانی بوده باید امروز افغان معرفی شود؟ یا اگر هندی بوده باید امروز پاکستانی معرفی شود؟ این یعنی اعمال مرزهای امروزی بر گذشته. هویت پاکستانی و افغانی، بر خلاف هندی و ایرانی، هویت‌های امروزی و تازه‌ساخته (به دست استعمار بریتانیا) هستند. در حالی که ایران و هند از هزاران سال پیش وجود داشته‌اند. مشکل اینجاست که ایشان ایران را با مرزهای امروزی می‌شناسند. چرا به نوشته‌های ناصر خسرو و ابوریحان بیرونی و دیگران نگاه نمی‌کنید که خود را ایرانی دانسته‌اند؟ با این استدلال ایشان از فردا باید گفت که ساسانیان پادشاهان عراقی بودند چون پایتختشان در نزدیکی بغداد بود که امروز در عراق است. یا اشکانیان سلسله‌ای از ترکمنستان بودند چون اشک‌آباد و نسا، پایتخت‌های نخستین آنان، در ترکمنستان امروزی است. با این استدلال از فردا باید هرودوت را هم تاریخ‌نگار ترک دانست! چون زادگاه او امروز بخشی از کشور ترکیه است.

۲- می‌گوید ملیت‌های دیگری که سر میز مشاوره بودند چنین حساسیتی نداشتند. خب به قول انشاهای مدرسه‌ای «البته واضح و مبرهن است». برای این که بیشتر این «ملیت‌»ها ساخته‌ی سده‌ی بیستم میلادی هستند و پیش از این وجود خارجی نداشتند. آیا قطر و امارات و دیگران باید حساسیت داشته باشند که چرا به جای ایرانی بودن ابن‌سینا تنها به مسلمان بودن او بسنده می‌شود؟

۳- می‌گوید آیا محل تولد آنها باید معیار ملیت باشد یا محل دفن یا زبان نوشتار؟ این چه پرسش بیهوده‌ای است؟ یعنی اگر من از امروز به زبان انگلیسی چیز بنویسم ملیتم می‌شود بریتانیایی؟! اگر در افریقا زندگی کنم دیگر ایرانی نیستم؟

به قول سعدی شیرازی:
از دشمنان برند شکایت به دوستان ------------ چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟

هم چنین ن.ک به نوشته‌ی پیشین در همین وبلاگ:
- پیوستگی تاریخی ایران
- دوم: دانشوران ایرانی
- سوم: عرب، ایرانی، یا مسلمان
- نیز ایران در شعر شاعران قدیم

پی‌نوشت:

آقای سیدعباس سیدمحمدی در پیامی پرسیده که اگر - برای بحث - زمانی ایران به مدت ۲۰۰ سال بر تمام کره‌ی زمین تسلط داشت آیا تمام دانشمندان کره‌ی زمین پس از آن ایرانی بودند؟ دیگر این که در زبان انگلیسی برای کسانی چون آینشتاین می‌گویند دانشمند «آلمانی‌زاده» (German-born) شاید ما هم از این روش استفاده کنیم.

پرسش‌های جالبی هستند زیرا پایه‌ی استدلال دیگران را (و امیدوارم نه لزوما خود آقای سیدمحمدی را) نشان می‌دهد. برای همین به جای بخش پیام‌ها در اینجا به آن پاسخ می‌دهم.

پایه‌ی بحث من و کسانی که این دانشوران را ایرانی می‌دانیم هرگز گسترش جغرافیایی نیست. همچنین منظورمان مرزهای سیاسی ایران امروزی هم نیست. بلکه منظور فرهنگ و اندیشه و قوم است و این که خود آنان چه می‌گفتند. ابوریحان تمام مردم خوارزم را ایرانی می‌داند: «و اما اهل خوارزم، و ان کانوا غصناً من دوحة الفُرس» یعنی «و مردم خوارزم، آنان شاخه‌ای از درخت استوار پارسيان (ايرانيان) هستند.» چون خودش نیز اهل خوارزم بود پس آشکارا خویش را ایرانی می‌نامد. همین طور ابن سینا و دیگران. می‌دانیم که خوارزمیان از قوم‌های ایرانی بودند. (البته خوارزمشاهان در زمان مغولان ترکیبی از ایرانی و ترکان آسیای میانه بودند.)

دلیل این که آقای یونس کرامتی مجبور شده یک قسمت کتابش درباره‌ی ابوریحان را به این موضوع بدیهی بپردازد که ابوریحان بیرونی ایرانی بود نه ازبک دقیقا به خاطر استدلال احمقانه و ساده‌انگارانه‌ی ازبکان و پان‌ترکان است که مرزهای جغرافیایی امروز را ملاک می‌دانند. همین طور است استدلال کسانی که مولانا و ابن سینا و ناصر خسرو را «افغان» می‌دانند یعنی اهل کشور افغانستان!

با موضوع نسب و زاد و رود هم در غرب آشنا هستم که نوشتید برای نمونه آینشتاین را می‌گویند آلمانی‌زاده. اما این گونه نامگذاری در فرنگ به خاطر مهاجرت‌های سده‌ی بیستم است. ولی مردم خوارزم، مردم بخارا، مردم بلخ و همه و همه از قوم‌های ایرانی بودند نه این که به ایران مهاجرت کرده باشند یا این که حکومت مرکزی ایران تا آنجا گسترش سیاسی یافته باشد. یعنی آنان به زبانی از زبان‌های شاخه‌ی ایرانی (مانند پارسی یا خوارزمی و سغدی و ...) سخن می‌گفتند و بخشی از فرهنگ گسترده و غنی «ایرانی» بودند. (ضمن آن که برخی از آنان در بخشی از سرزمین «ایران‌شهر» زندگی می‌کنند.) حتا برای نمونه ما شاعری ایرانی داریم به نام «سیف فَرغانی» که اهل فَرغانه بود. امروز فرغانه بین کازاخستان و ازبکستان و تاجیکستان تقسیم شده است. دشت فرغانه هیچ گاه بخشی از حکومت‌های سیاسی درون ایران نبود. اما سیف فرغانی شاعری است ایرانی زیرا از قوم‌های ایرانی بود و به زبان پارسی سخن می‌گفت و می‌سرود و با فرهنگ ایرانی زندگی می‌کرد.

در قدیم سه اصطلاح وجود داشت: عرب، ترک، تاجیک. منظور از عرب که مشخص است. ترک هم یعنی ترکان آسیای میانه که از نژاد زرد بودند و تنگ‌چشم. تاجیک نیز یعنی همان ایرانی. پس از آن که روسیه سرزمین بدخشان و فرارود را تسخیر و ضمیمه‌ی خود کرد در دوران استالین برای «ملت‌سازی» مردم آنجا را «ملت تاجیک» نامیدند. حال آن که تاجیک یعنی ایرانی. حالا عده‌ای می‌گویند رودکی و فردوسی «تاجیک» بودند و منظورشان اهل تاجیکستان امروز است. خب معلوم است که این مغلطه است و بازی با کلمات. زیرا درست است که فردوسی و رودکی تاجیک بودند به معنای ایرانی اما اهل کشور تاجیکستان نبودند. اینها بازی‌های سیاسی است. یا داستان نظامی گنجوی و خاقانی شروانی که «جمهوری الهامستان» (کشور الهام علی‌اف با نام دزدی «جمهوری آذربایجان») در پیروی از آموزه‌های «رفیق استالین» ادعا می‌کند که چون این دو شاعر ایرانی در جایی زاده شده و زندگی کرده‌اند که امروز کشور «آذربایجان» نام دارد پس آنان شاعرانی آذربایجانی بوده‌اند! و منظورشان ترک‌زبان و اهل کشور الهامستان است. برایشان مهم نیست اگر این دو شاعر خود را ایرانی دانسته باشند و به ایرانی بودن خود افتخار کرده باشند و به ترکان به خاطر خونریزی و وحشی‌گری‌شان دشنام داده باشند.

3 نظر:

Anonymous said...

بادرود
نوشتار زیبای دیلمیان در بلاگ نیوز پیوند داده شد:
http://4.blognews.name/

دربخشی که فرموده‌اید در تاریخ طبری هست: که وقتی فرمانروای طبرستان نزدیک‌بود به‌دست نیروهای خلیفه بیفتد «انگشتری را که زهر در آن بود مکید و خویشتن را کشت». فکر می‌کنم نام این سردار بزرگ اسپهبد خورشید بوده‌باشد:
http://www.chn.ir/news/?section=1&id=27802

درباره گوشیار نیز نوشتاری دارم باعنوان: 14مهر روز دامپزشكی (گائوش روز) و با نشانی:
http://ariobarzan.blogfa.com/post-74.aspx

بدرود

Anonymous said...

سلام علیکم
ظاهراً این موضوع ملیت دانشمندان قرنهای قبل
موضوعی محل مناقشه است
ظاهراً ما ایرانیها در تمام یا اکثر موارد بحث مایلیم بحث به نفع ما تمام شود
با استدلالهای مختلف
خب اگر
احیاناً
در مقام بحث هستیم البته
بله اگر احیاناً
طوری بود که ایران در حدود دویست سال از تاریخش
وسعتش می شد تمام کره ی زمین
خب آیا از آن دویست سال تا به بعد
مثلاً تا الان
تمام دانشمندان تمام نقاط
ایرانی می شدند؟
من الان کتابی در اختیارم است
به نام
ابوریحان بیرونی آزادمرد و اندیشمند
نوشته ی یونس کرامتی
یک قسمت کتاب
بحث و اثبات ایرانی بودن ابوریحان است
و ازبک نبودن او
***
ظاهراً در فرهنگ غرب
یک چیزی متداول است
مثلاً توجه کنید

Albert Einstein (German: ˈalbɐt ˈaɪ̯nʃtaɪ̯n ; English: IPA: /ˈælbɝt (-ət) ˈaɪnstaɪn/) (14 March 1879 – 18 April 1955) was a German-born theoretical physicist.


منظورم قسمتی است که می گوید آینشتاین german-born است
این موضوع فقط در مورد آینشنتاین نیست
ظاهراً خیلی رایج است این نحو معرفی ی افراد در غرب
حالا وجهش و دلیلش چیست
من اطلاع خاصی ندارم
***
سیدعباس سیدمحمدی

Unknown said...

درود دوست گرامي
بنظرم همان گونه كه گفتيد انديشه تعيين مي كند كه اين نام آ وران متعلق به كدام مليت هستند.