سهشنبه ۱۹/آذر/۱۳۸۷ - ۹/دسامبر/۲۰۰۸
سرزمین ارمنستان از زمان هخامنشیان بخشی از ایران بود و در سنگنبشتههای داریوش بزرگ «ارمینیه» در میان بیست و چند ساتراپی (satrap یونانیدهی خشثرهپَوان khshathrapavan=شهربان=نگهبان کشور) نام برده شده است. در زمان اشکانیان نیز ارمنستان بخشی از ایران بود و شاه آن از خاندانهای اشکانی بود، از جمله تیگران دوم مشهور به تیگران بزرگ. مردم ارمنستان نیز مانند دیگر ایرانیان زرتشتی بودند.
تا این که در سال ۲۲۳ میلادی اردشیر پاپکان (اردشیر پسر بابک) بر اردوان پنجم شاهنشاه اشکانی شورید و او را شکست داد و سلسلهی اشکانیان را برانداخت و پس از مطیع کردن دیگر شاهان ایران خود را شاهنشاه نامید. خسرو، شاه ارمنستان که از نسل اشکانیان بود، در برابر اردشیر مقاومتی کرد اما او نیز مطیع شد. در کتاب «شهرستانهای ایرانشهر» نیز - که در پایان دوران ساسانیان نوشته شده و مربوط به جغرافیایی ایران آن زمان است - ارمنستان بخشی از خاک ایران شمرده شده است. در سال ۳۱۰ م. تیرداد، شاه اشکانی ارمنستان، به دست گریگوری مسیحی شده و ارمنیان را نیز به دین مسیحی گرداند. این مسیحی شدن و سودای جداسری و استقلال شاه اشکانی-تبار ارمنستان باعث شروع درگیری بین ایران و ارمنستان شد. در این میان رقیب دیرینهی ایران یعنی امپراتوری روم از این موقعیت بهره گرفتند و به بهانهی همدینی با ارمنیان باز با ایران درگیر شدند. رومیان در حمایت از تیرداد، از استقلال ارمنستان حمایت کردند. زمانی سازشی بین ایران و روم صورت گرفت و ارمنستان بین ایران و روم تقسیم شد و شاه ارمنستان را امپراتور روم از خاندانی ایران تعیین میکرد. گاه نیز مانند زمان خسرو یکم، انوشیروان، ارمنستان به کلی در اختیار ایران بود. (برگرفته از تاریخ ساسانیان، نوشتهی جورج راولینسون)
پس از فروپاشی ساسانیان در ۶۵۰ م.، ارمنستان مدتی از نظر سیاسی از ایران مستقل بود. تا این که دوباره در زمان صفویان به طور رسمی دوباره بخشی از ایران شد. البته بخشی از ارمنستان در اختیار عثمانیان بود. در زمان قاجار دوباره ارمنستان از ایران جدا شد و جزوی از امپراتوری تزاری روسیه و سپس یکی از جمهوریهای شوروی شد.
در تمام این دوران سه هزار ساله ارمنستان از نظر فرهنگی و سیاسی بخشی از سپهر ایرانی بوده است. میبینید که نام شاهان آن همه ایرانی و به ویژه از خاندان اشکانی بوده است. حتا به خاطر نفوذ فراوان زبان پهلوی اشکانی - از خانوادهی زبانهای ایرانی - در ارمنستان، عدهای زبان ارمنی را شکل دیگری از پهلوی اشکانی میدانستند. هم چنین بسیاری از واژههای ارمنی و دستور زبان ارمنی بسیار به زبانهای ایرانی نزدیک است. از این رو برخی معتقدند که ارمنی جزو خانوادهی زبانهای ایرانی است. اما به تازگی نظر بر این شده که ارمنی زبانی جدای از زبانهای ایرانی است.
اینها را گفتم تا اشاره کنم به برخی گرایشهای «استقلال»خواهانه در میان ارمنیان که سعی دارند با انکار ارتباط تاریخی و فرهنگی خودشان با ایران، این جدایی امروزی را به تمام تاریخ چندهزار ساله گسترش دهند و جنگهای سیاسی بین شاه ارمنستان و شاهنشاه ایران را به شکل جنگهای استقلالخواهانه و «قومی» بین «ارمنی» و «ایرانی» قلمداد کنند. حال آن که شاه ارمنستان ایرانی اشکانی بود و زیر دست شاهنشاه ایرانی پارسی.
نمونهای از این «تحریف» و وارونهنمایی تاریخ - یا شاید برداشت و درک اشتباه از تاریخ - را چند روز پیش به صورت اشارهای کوتاه در فیلم «آرارات» ساختهی کارگردان مشهور ارمنی «اتوم اگویان» (Atom Egoyan) دیدم.
پوستر فیلم «آرارات» (ساختهی ۲۰۰۲ م/۱۳۸۱ خ)
آرارات فیلم جالبی است که جایزههای فراوانی به دست آورد. آرارات به صورت فیلم در فیلم به فاجعهی نسلکشی ارمنیان به دست ترکان عثمانی («جوانان ترک» یا Jeunturk=Young Turks) در سال ۱۹۱۵ م/۱۲۹۴ خ میپردازد. جمهوری ترکیه (تاسیس شده به دست مصطفا کمال پاشا، آتاترک، که خود از «جوانان ترک» بود) همواره آن رخداد را تکذیب میکند. اورهان پاموک به خاطر تایید آن چندین بار تهدید شده و به خاطر تاکید بر آن در داستان «برف» جایزهی ادبیات نوبل را گرفت. (همان طور که پیشتر گفتهام به نظر من از دید ادبی، کتاب «نام من سرخ است» بیشتر سزاوار نوبل بود تا کتاب «برف»).
این فیلم با ترجمهی ارمنی بیتهای آخر شعر معروف ایرج میرزا به نام «مادر» شروع میشود:
دید کز آن دل آغشته به خون --------- آید آهسته برون این آهنگ:
آه دست پسرم یافت خراش ----------- وای پای پسرم خورد به سنگ
و در جایی از فیلم نیز وقتی پسر ارمنی-کانادایی (رافی) با مامور گمرک کانادا (دیوید) صحبت از نسلکشی ارمنیان و دفاع ارمنیان در برابر عثمانیان تعریف میکند و میگوید پس از دفاع در برابر ایرانیان، این نخستین باری بود که ما از استقلال خود دفاع کردیم (!). مامور میپرسد کی در برابر ایرانیان مقاومت کردید؟ میگوید سال ۴۸۱ م!
پینوشت
این را هم یادآوری کنم که در زمان هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان، ارمنیان مانند دیگر قومهای ساکن در شاهنشاهی ایران بخشی از سپاه ایران بودند. اسواران ارمنی با دیگر اسواران شاهنشاهی ساسانی فرقی نداشتند و همان لباسها را میپوشیدند و همان سلاحها را داشتند. حتا یکی از سرداران ارمنی به نام «سمبات بگراتونی» (Smbat Bagratuni) به سال ۶۱۹ م. در زمان خسرو دوم پرویز، با نیروهای متجاوز ترکان آسیای میانه - که از شرق به ایران حمله کرده بودند - در نزدیکی شهر توس جنگید و آنان را شکست سختی داد. سمبات به خاطر این دلیری و کاردانی منصب بالایی در دربار خسرو یافت. به خاطر پیروزی سمبات و نیز پیروزی بهرام چوبین در نبرد با ترکان آسیای میانه و شکست ترکان، مرزهای شرقی ایران تا دویست سال پس از اسلام نیز آرامش داشت. (ن.ک. «ایران در زمان ساسانیان» آرتور کریستنسن و نیز «سواره نظام نخبهی ساسانیان» دکتر کاوه فرخ).
Tuesday, December 09, 2008
ارمنستان
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
9:39 AM |
پيوند دایمی
6 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی اشکانیان , تاريخ باستان , فيلم , هخامنشیان
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
6 نظر:
درود
آنقدر دلآزار شدهایم که همه ارتباطشان را با ما انکار میکنند . با تمامی این سخنها ، ارتباطات زبانی غیرقابل انکار است. شاد باشید و موفق
با درود
مطالب نوشته شده حاوی نکات نادرستی می باشد که به قدری مغایر با تاریخ واقعی ارمنستان می باشد که من علیرغم نداشتن کیبورد فارسی مجبورم
با کندی و دردسر مشخص ترین آنها را اصلاح کنم.
باشد که این تلاش من محرک حقیقت جویی شما و مانع پاک کردن حقایق شوند.
چرا که همواره حقایق مربوط به ارامنه به خاطر تضاد با مصلحتهای سیاسی قدرتهای بزرگ در معرض تحریف و نابودی قرار گرفته.
مشخص ترین این تحریفات انکار نسل کشی و نابود کردن تمام شواهد دال بر استقرار ارامنه در مناطق اشغال شده در ارمنستان غربی است و نامشخص ترین و بی اهمیت ترینشان مطالب موجود در این بلاگ و امثال آن می باشد که رد یا تایید آن تاثیری بر حقایق و احقاق آن نخواهند داشت و صرفا جهت اصلاح اشتباهات نگارنده با دردسر فراوان تحریر می شود.
ارمنستان بسیار پیشتر از تاسیس حکومت هخامنشی و جنگهای ممتد آنها با مادها در سرزمین فارس در منطقه آرارات تحت عنوان
حکومت ناییری و با اتحاد اقوام ارمنی وجود داشت و نیاکان این اقوام منسوب به هایک می باشند که در روایات او نیز از نوادگان نوح به شمار می رود که کشتی معروفش در پایان طوفان الهی بر روی کوه آرارات آرام گرفت.
فارق از این روایات پادشاهی ناییری که در فاصله سالهای 800و1200 قبل از میلاد یعنی حدود نصف هزاره پیش از وجود هخامنشیان در منطقه قفقاز فعلی
حکومت می کرد در قرن 9 پیش از میلاد در آسیای میانه به قدرتی بزرگ تبدیل شد و آرامه با متحد کردن تمامی اقوام دیگر پادشاهی اورارتو را تاسیس کرد و خود را شاه شاهان نامید.شهر وان در ارمنستان غربی و ترکیه فعلی با نام دوشبا در آنزمان پایتخت پادشاه ارمنی بود.
تاریخ ارمنستان بسیار پیشتر از آغاز امپراطوری بزرگ پارسها یعنی هخامنشیان وجود داشته. و اگر هم در برهه ای از تاریخ کشورگشایی با حمله و تهاجم و کشتار سرزمینی را برای مدت زمانی تحت لوای خود قرار میدهد دال بر انکار تمامیت ارضی و استقلال آن در کل تاریخ نمی باشد.
در مطالب این نوشته متاسفانه به تناقضات و تحریفات آشکار دیگری در باب تاریخ ارمنستان و همچنین مذهب و زبان آن برخوردم که نشانگر عدم آشنایی کلی نگارنده و برخورد ناسینالیستی و طبعا احساسی با تاریخ را باعث شده. ذکر تک تک اشتباهات را با توجه به بی اهمیت بودن منبع اشتباه غیر ضروری می دانم.تنها بسنده میکنم به دعوت شما به مطالعه منابع بین المللی و مورد تایید اکثریت مورخان.
در مورد تمامی اطلاعات مندرج در این نوشته.
درود و انصاف
درود بر آرمن سرور.
من در این نوشته بر نسلکشی ارمنیان به دست «ترکان جوان» تاکید کردم. و همان طور که گفتم نوشتهام بر اساس منابع تاریخی و تاریخنویسان معتبر است.
تلاش من آن است در نقل تاریخ از احساسات به دور باشم. اما جالب است که هرگاه ایرانیان - حتا بر اساس نوشتهی تاریخنگاران معتبر غیرایرانی - از نقش نیاکان خود در تاریخ جهان بنویسند به «ناسیونالیست» بودن متهم میشوند ولی اگر دیگران - بر اساس نوشتههای غیرمعتبر - از نقش نیاکان خود بگویند و نقش ایرانیان را انکار کنند واقعگرا خوانده میشوند!
ارمنیان عمدتا از قومهای هندواروپایی هستند و زبانشان نیز هندواروپایی است. اما اورارتو نه سامی بودند نه هندواروپایی. مادها با همدستی ارمنیان آشور را شکست دادند. حتا هرودوت مینویسد ارمنیان از نسل فریگیان هستند.
اگر شما آرتور کریستنسن و دیگران را بیاهمیت میدانید نمیدانم منابع معتبرتان کیست!
همان طور که نوشتم افراد مهم در تاریخ ارمنستان مانند تیگران بزرگ ایرانی پارتی بودند. تیرداد که به دین مسیحیت گروید و ارمنیان را نیز مسیحی کرد ایرانی پارتی بود. بسیاری از قدیسان کلیسای ارمنی ایرانی بودند. زبان ارمنی کلاسیک نیمهپارتی است.
ارمنیان هیچ گاه با ایران در جنگ قومی نبودند. بلکه بیشتر پس از آن که دین زرتشتی را رها کردند و به مسیحیت گرویدند درگیریها شروع شد. همان طور که برخی ایرانیان دین زرتشت را رها کردند و به دین مزدک یا مانی گرویدند و درگیریهای فراوانی رخ داد.
درگیری ارمنیان با ساسانیان هیچ گاه رنگ قومی نداشت. و هیچ شباهتی با نسلکشی ارمنیان به دست عثمانیان نداشت. مقایسهی نسلکشی ارمنیان به دست عثمانیان با درگیری ارمنیان و ساسانیان غیرمنطقی و غیرتاریخی و بازنویسی تاریخ است.
وقت خوش.
شهربراز
http://muswadda.mihanblog.com/post/12
همزبان گرامی، درود
من هم مانند تو خیلی به ایران و یگانگی آن باور دارم و پارتها یا اشکانیان را صددرصد از تبار اصیل خودمان یعنی یکپارچه ایرانی می دانم. چند سال است که در مورد ایران عزیز کهنمان مطالعه میکنم، بهویژه اشکانیان که ایران را به ایران بازگرداندند. البته چون سالهاست در خارج زندگی میکنم، تاکنون بیشتر مطالعاتم به زبان انگلیسی و فرانسه بوده، اما چندیست که به کارهای نوشته شده به زبان مادری مان نیز توجه پیدا کرده ام. در این جستجو بود که به سایت تو راه بردم. مطالب سایتت بسیار آموزنده اند و امیدوارم شوقت در ایراندوستی هر روز مایة سرمشق هممیهنان بیشتری شود. کوششت را تحسین می کنم و سپاس می گذارم.
نکتهیی که در نوشتهات در بارة ایرانیان ارمنی نمی فهمم اینست که در مقاله ات گفتهای «مردم ارمنستان نیز مانند دیگر ایرانیان زرتشتی بودند». آیا واقعاً چنین بود؟ سپس در پاسخت به آرمن سرور نوشتهای که «ارمنیان... پس از آن که دین زرتشتی را رها کردند و به مسیحیت گرویدند درگیریها شروع شد. همان طور که برخی ایرانیان دین زرتشت را رها کردند و به دین مزدک یا مانی گرویدند و درگیریهای فراوانی رخ داد».
به نظر میرسد که تو بر این باوری که همة ایرانیان، یعنی نهتنها ارمنیان بلکه مثلاً بلوچها و مردمان ایران خاوری، تا اوایل دوران ساسانی همگی زردشتی بودند ولی چون گروهی از ایشان این دین را ول کردند درگیری رخ داد! تا آنجا که من در کتابهای ایرانشناسان خواندهام، تنها بخشی از ایرانیان زردشتی بودند، یعنی بسیاری دینهای دیگر هم در ایران رواج داشت: مهری، زروانی، بودایی، یهودی، مسیحی... اگر سیاستهای کورش و اشکانیان را معیار قرار دهیم، می بینیم که داشتن دین متفاوت هرگز ملاک ایرانی بودن به شمار نمی رفت. درست است که کورش و اشکانیان به اهورامزدا باور داشتند اما سندی یافت نشده که در آن خود را «زردشتی» خوانده باشند. وانگهی، بابلیان بهترین نمونه اند: به لطف کورش، ایشان بدون خونریزی به ایران پیوستند و ایرانی شدند، ولی آن بابلیانی که یهودی یا مسیحی بودند مجبور نشدند دینشان را کنار بگذارند و زردشتی شوند! به عبارت دیگر، اگر به فرض محال، دین مسحی در زمان هخامنشیان پدید آمده بود و گروهی از ارمنیان یا همة ایشان به آن پیوسته بودند، کورش با ایشان بر سر دینشان درگیری ایجاد نمی کرد!
واقعیت تاریخی، دستکم تا آنجا که من در این کتاب و آن کتاب خوانده ام، اینست که تنها از زمان بهرام یکم به بعد بود که داشتن دین زردشتی رسماً شرط ایرانی بودن شد و ایرانیان مانوی و بودایی و یهودی و مسیحی و خلاصه هرکس که زردشتی نبود به این یا آن نوع توسط برخی از شاهان و موبدان ساسانی سرکوب شدند. موبد مشهور، کرتیر، افتخار می کند که آنهمه پیروان دینهای دیگر را تارومار کرده، یعنی یا کشته یا خانههایشان را ویران کرده و یا از ایران بیرون انداخته! درست است که اساس هویت ملی و معنوی ما مردم ایرانویج را فرزانهیی بهنام زردشت تعیین کرده و منشِ راستینِ ایرانی بر اندرزهای او استوار است، اما زردشت خودش هرگز نگفت که همة ایرانیان باید رسماً زردشتی شوند وگرنه ایرانی نیستند و دولت باید با آنها درگیری ایجاد کند! فکر میکنم در یکی از مقاله های خودت بود که دیدم به درستی واژه های ایرانی و آریایی را با آزاده مترادف دانسته ای.
به هرحال، امیدوارم میل و فرصتش را داشته باشی که در این زمینه اگر شده مقالة مستقل و مفصلتری بنویسی و نظرت را شرح دهی. با سپاس. مهرداد
به مهرداد
درود.
سپاس از سخن مهرآمیزتان دربارهی این وبلاگ و خوشحالم که نوشتارهای من سودمند بوده است.
من نگفتم که در زمان ساسانیان همهی ایرانیان زرتشتی بودند. آری، درست است در خاور ایران بسیاری از مردم پیرو بودا یا پیرو مانی بودند. در باختر نیز ایرانیان و آسوریان مسیحی بودند.
در این که رومیان مسیحی شدن ارمنیان را دستاویزی برای جنگ با ایران ساسانی کردند شکی نیست و همهی منبعهای تاریخی و پژوهشگران همداستان اند. مانند کریستنسن و راولینسون و ... منظور من هم همین موضوع بوده است. همان طور که مزدکی شدن بخشی از مردم باعث درگیریها و کشتارهای فراوانی شد. اما آنان همچنان ایرانی بودند.
و باز میدانیم که دین بهی ساسانی لزوما و به تمامی با آیین و فلسفهی زرتشت یکسان نبود بلکه شکل دولتی و رسمی و برپایهی آن بود.
من مطلبی دربارهی مسیحیت در ایران را پیشنویس کردهام. امیدوارم فرصتی شود که آن را به پایان برده و منتشر کنم.
با سپاس
شهربراز
Post a Comment