سهشنبه ۲۷/فروردین/۱۳۸۷ - ۱۵/اپریل/۲۰۰۸
دو نکته دربارهی «افصل الدین بدیل پسر علی خاقانی شروانی» به ذهنم رسید:
۱) شهر زادگاه خاقانی را شِروان (با زیر) میخوانیم که امروزه «شیروان» گفته میشود. در شرح این نام نیز گفتهاند که چون انوشروان/انوشیروان آن را بنا نهاد نام آن شروان است.
حال آن که با مراجعه به دیوان خاقانی متوجه میشویم که نام درست این شهر شَروان (با زبر) بوده است. دکتر محمد معین نیز به همین موضوع اشاره کرده است. این هم چند بیت از خاقانی که شروان را در برابر خیروان نهاده است:
چند نالی چند ازین محنتسرای زادوبود ------- کز برای رای تو شَروان نگردد خیروان
خطهی شَروان نشود خیروان ------------ خیر برون از خط شَروان طلب
در مقایسهی تبریز و شروان و این که برخی به شروان طعنه میزدند:
فخر من یادکرد شروان به ------------- که مباهات خور به باختر است
لیک تبریز بِه اقامت را ------------- که صدف قطره را بهین مقر است
گرچه تبریز شُهرهتر شهری است ---------- لیک شروان شریفتر ثغر است
خاک شَروان مگو که وان شَر است ------------ کان شرفوان به خیر مشتهر است
هم شرفوان نویسمش لیکن ------------------ حرف علت از آن میان بدر است
عیب شروان مکن که: «خاقانی ----------------- هست از آن شهر کابتداش شر است»
عیب شهری چرا کنی به دو حرف --------------- کاول «شرع» و آخر «بشر» است
گرچه هست اول «بدخشان» «بد» --------------- به نتیجه نکوترین گهر است
نه «تب» اول حروف «تبریز» است --------------- لیک صحترسان هر نفر است
وان شر: نگهبان از شر. وان=بان=نگهبان.
شَروان به دولت تو خود خیروان شد اما ------------ من خیروان ندیدم الا شری ندارم
تا به دور دولت او گشت شَروان خیروان ----- عرشیان فیض روان بر خیروان افشاندهاند
۲) نکتهی دوم دربارهی نسب مادری خاقانی است. خاقانی در سفر به عراق عجم (غرب ایران) و عراق عرب (میاندورود یا بینالنهرین) کتابی نوشته به نام «تحفة العراقین» (رهآورد دو عراق) که در آن به مدح پدر و مادر و عموی خود نیز پرداخته است. دربارهی مادرش چنین میگوید:
هستم ز پی غذای جانور ----------- طباخ نسب ز سوی مادر ...
کارم ز مزاج بد نرستی ------------- گرنه برکات مادرستی
آن پیرزنی که مرد معنی است ---------- آن «رابعه»ای که ثانیاش نیست
وز «رابعه» در صیانت افزون ----------- بل رابعهی بنات گردون
کدبانوی خاندان حکمت ------------- مستورهی دودمان عصمت
مریم سکنات گاه بهتان -------------- زهرا حرکات وقت احسان
نسطوری و موبدی نژادش ---------- اسلامی و ایزدی نهادش
مولد بُده خاک ذوعطابش ------------ فیلاقوس الکبیر بابش
پس کرده گزین به عقل و الهام ------------- بر کیش کشیش دین اسلام
بگریخته از عتاب نسطور -------------- آویخته در کتاب مسطور
کدبانو بوده چون زلیخا ------------ بَرده شده باز یوسفآسا
از روم ضلالت آوریده --------------- نـخّاس هُدیش پروریده
تا مصحف و «لااله» دیده ------------ ز انجیل و صلیب دررمیده...
صافی دم و صوفی اجتهاد است ---------- مومین دل و مومن اعتقاد است
آه ار دعوات او نبودی -------------- کارم ز فلک چگونه بودی؟
جانور: جانبخش
موبدینژاد: آیا میتوان نتیجه گرفت که مادر خاقانی در اصل به خاندان موبدان تعلق داشته و به دین نسطوری درآمده است؟ وی باید بانوی بالامقامی بوده باشد که به خاندان حکمت و دودمان عصمت تعلق داشته و در مثل فیلیپوس بزرگ (فیلاقوس الکبیر، ن.ک. پایین) مانند پدرش بوده است. و نیز میگوید مانند زلیخا بانو بوده اما مانند یوسف بَرده شده است. و از روم به عنوان برده به سرزمین اسلام آورده شده و نـخاس (بردهفروش) هدایت او را پرورده و پس از مدتی به دین اسلام گرویده و بندهی بسیار مومن و معتقدی شده است. خاقانی هم چنین اعتبار و رونق کار خود را از دعاهای او میداند.
منظور از رابعه میتواند «رابعه دختر کعب قَزداری بلخی» از زنان عارف مشهور یا «رابعه عَدویه» از زنان پرهیزگار اهل بصره باشد. خاقانی میگوید مادرش از رابعه بالاتر است و کسی دومی او نمیشود.
بر اساس بخش «تعلیقات» دیوان خاقانی به کوشش دکتر سجادی در شرح «فیلاقوس» آمده که مینورسکی معتقد است شاید این فیلاقوس اشاره به یولیوس فیلیپوس عرب، امپراتور عربتبار روم، باشد که مسلمانان معتقد بودند مانند بطلمیوس یونانی حکیم بوده است. زیرا در کتاب سارتن، فیلسوف و حکیمی به نام فیلیپ پیدا نکرده است.
0 نظر:
Post a Comment