شنبه ١٨/فروردین/١٣٩٧ - ٧/آپریل/٢٠١٨
در داستان خروج بنیاسراییل از مصر، میخوانیم که خداوند (یَهوَه، خدای یهودان) حضرت موسا را به مدت سی شب به سوی خود میخواند. موسا برادر خود هارون را به عنوان جانشین تعیین میکند و به کوه سینا (Sinai) میرود. اما خداوند موسا را بیشتر از مدت وعده داده شده در نزد خود نگه میدارد. قوم موسا که از برگشتن او نومید میشوند و به تشویق و پیشنهاد مردی پس از آب کردن زیورها و طلاهای خود تندیس گوسالهای زرین میسازند و آن را به عنوان خداوند میپرستند. وقتی موسا از کوه برمیگردد، با دیدن این صحنه خشمگین میشود و با شدت با برادرش هارون برخورد میکند.
این داستان در قران در سورهی اعراف آیههای ١۴٨ تا ١۵۴ آمده است. ترجمهی زیر از آیت الله مکارم شیرازی است:
قوم موسی بعد (از رفتن) او (به میعادگاه خدا)، از زیورهای خود گوسالهای ساختند. جسد بیجانی که صدای گوساله داشت! آیا آنها نمیدیدند که با آنان سخن نمیگوید، و به راه (راست) هدایتشان نمیکند؟! آن را (خدای خود) انتخاب کردند، و ظالم بودند! (١۴٨)در سِفر خروج (فصل ٣٢ بند ٢) از عهد عتیق در کتاب مقدس یهودان و مسیحیان ساختن این گوسالهی زرین به خود هارون، برادر موسا، نسبت داده شده است.
و هنگامی که حقیقت به دستشان افتاد، و دیدند گمراه شدهاند، گفتند: «اگر پروردگارمان به ما رحم نکند، و ما را نیامرزد، به طور قطع از زیانکاران خواهیم بود!» (١۴٩)
و هنگامی که موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود بازگشت، گفت: «پس از من، بد جانشینانی برایم بودید (و آیین مرا ضایع کردید)! آیا در مورد فرمان پروردگارتان (و تمدید مدت میعاد او)، عجله نمودید (و زود قضاوت کردید؟!)» سپس الواح را افکند، و سر برادر خود را گرفت (و با عصبانیت) به سوی خود کشید. او گفت: «فرزند مادرم! این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند. و نزدیک بود مرا بکشند، پس کاری نکن که دشمنان مرا شماتت کنند و مرا با گروه ستمکاران قرار مده!» (١۵٠)
(موسی) گفت: «پروردگارا! من و برادرم را بیامرز، و ما را در رحمت خود داخل فرما، و تو مهربانترین مهربانانی!» (١۵١)
کسانی که گوساله را (معبود خود) قرار دادند، به زودی خشم پروردگارشان، و ذلت در زندگی دنیا به آنها میرسد. و اینچنین، کسانی را که (بر خدا) افترا میبندند، کیفر میدهیم! (١۵٢)
و آنها که گناه کردند، و بعد از آن توبه نمودند و ایمان آوردند، (امید عفو او را دارند; زیرا) پروردگار تو، در پی این کار، آمرزنده و مهربان است. (١۵٣)
هنگامی که خشم موسی فرو نشست الواح (تورات) را برگرفت و در نوشتههای آن، هدایت و رحمت برای کسانی بود که از پروردگار خویش میترسند (و از مخالفت فرمانش بیم دارند). (١۵۴)
و چون قوم دیدند كه موسی در فرود آمدن از كوه تأخیر نمود، قوم نزد هارون جمع شده، وی را گفتند: «برخیز و برای ما خدایان بساز كه پیش روی ما بخرامند، زیرا این مرد، موسی، كه ما را از زمین مصر بیرون آورد، نمیدانیم او را چه شده است.»
King James Version (KJV)
Exodus 32: 1
And when the people saw that Moses delayed to come down out of the mount, the people gathered themselves together unto Aaron, and said unto him, Up, make us gods, which shall go before us; for as for this Moses, the man that brought us up out of the land of Egypt, we wot not what is become of him.
میبینیم که در قران نام کسی به عنوان سازندهی گوساله نیامده است اما میتوان از آن چنین استنباطی کرد که هارون چنین کرده است زیرا میخوانیم که موسا خشمگین سر برادرش را میگیرد و میکَشد. هارون هم پوزشخواهانه میگوید که این گروه مرا در فشار قرار دادند. البته توجیه دیگر میتواند این باشد که چون موسا برادرش را جانشین خود کرده بود او را مسئول این گمراهی میدانست و برادرش هم به خاطر این گمراهی پوزش خواسته است.
در تفسیرها و روایتهای اسلامی نام این شخص را «سامری» نوشتهاند و از آنجا در تمام ادبیات و داستانها وارد شده است. در شعرهای پارسی هم بسیار نام این شخص دیده میشود. حتا او را از بستگان موسا دانسته و نامش را هم «موسی پسر ظفر» دانستهاند که در روزی که خداوند به دست فرشتگانش از جمله جبراییل فرعون و سپاهش را در دریای سرخ غرق کرد، این شخص خاک نعل اسب جبراییل را دزدید و بخشی از این خاک را بر گوسالهی زرین پاشید و آن گوساله بانگ برمیآورد.
در درآیهی سامری در فرهنگ دهخدا چنین آمده است:
صاحب قصص الانبیاء آرد:روایت طبری در این باره طولانیتر است و نام او را «موسی پسر ظفر» میداند.
گویند که جبرئیل (ع) او را پرورده بوده و آن آنچنان بود که در آن وقت که بنی اسرائیل از فرعونیان بگریختند این سامری طفل بود او را در سر راه گذاشته بودند. خدای جبرئیل - علیه السلام - را فرمود تا آن بچه را برداشت و هشتاد ماه او را در پر خویش میداشت. روزی مادر و پدرش نشسته بودند از فرزند یاد آوردند و بگریستند. حق تعالی جبرئیل را فرمان داد تا آن کودک را بر در خانهی ایشان نهاد. سامری میگریست از فراق جبرئیل. پدر و مادر، سامری را دیدند و او را شناختند و شاد شدند.
پس بنی اسرائیل سامری را بزرگ میداشتند که وی را جبرئیل پرورده بود.
در آن وقت سامری گفت مرا با شما حاجتی است.
بر وی جمع آمدند و گفتند: بگو چه سخن داری؟
گفت بدانید که موسی با هفتاد تن از میان شما بیرون رفته است و همه هلاک شدند. اکنون میخواهم خدای موسی به شما بنمایم.
گفتند روا باشد.
سامری زرگر بود. قالبی درست کرد از گِل بر مثال گوساله. در زیر زمین پنهان کرد و هیزم بالای آن بنهاد. بنی اسرائیل را گفت هر یک دیناری زر بدین آتش اندازید. چنان کردند. آن میگداخت و به قالب فرو میشد. آورده اند که شش هزار درهم در آن قالب انداختند و ندانستند که در زیر آن قالبی است قالب پرگشت آتش فرو نشاندند.
آنگاه سامری آمد و گوساله را بیرون آورد و روش گردانید و به روی زمین نهاد تا خلق را بدان دعوت کند.
روز غرق فرعون، سامری دانسته بود که جبرئیل کجا رود و از کجا میگذرد و خوانده بود که هر که از زیر سم اسب جبرئیل خاک بردارد و بر هر چیز که ریزد، آن چیز به سخن درآید. از آن خاک برداشته بود و بر دهان گوساله ریخت و بانگ بکرد. خلق چون آن بدیدند، همه به یکباره سجده کردند و گوساله پرست شدند.
نمونههایی از اشاره به داستان سامری در شعر شاعران بزرگ پارسی زبان:
زر پرستیدن بود از کافری -------- نیستی آخر ز قوم سامری (عطار، منطق الطیر)اما در متنهای یهودی چنین کسی وجود ندارد. واژهی «شومِر» (به خط عبری: שומר = ش/و/م/ر به خط انگلیسی: shomer) به معنای «جانشین، نگهبان قانونی، سرپرست» است و داستان بالا دیدیم که هارون جانشین موسا بوده است. شاید این شومر در عربی به «سامری» تبدیل شده باشد.
سامری چون در سرای عافیت بگشاد لب -------- از برای فتنه را شاگردی آزر گرفت (سنایی غزنوی)
گاوِ زر ده به کف سامری و در کف من -------- آب خضری که در او آتش موسی رانم (خاقانی شَروانی)
بیدل و جان سخنوری، شیوهی گاو سامری --------- راست نباشد ای پسر، راست برو که حاذقی (مولانا)
شش جهت گوسالهای زرین و بانگش بانگ زر -------- گاوکان بر بانگ زر مستان سحر سامری (مولانا)
و این بوالعجبی و چشم بندی ----------- در صنعت سامری ندیدم (سعدی)
بانگ گاوی چه صدا باز دهد؟ عشوه مخر! --------- سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد (حافظ)
احتمال دیگر آن که «سامری» شبیه نام یکی از قبیلههایی یهودی است که در انگلیسی Samaritan میگویند و از همان واژهی شومر گرفته شده است. این گروه از یهودان خیلی به پاکیزگی دینی اهمیت میدادند و از لمس کردن دیگران خودداری میکردند. ابوریحان بیرونی هم به این موضوع اشاره کرده است و آنان را «لامساسیه» خوانده است. در فرهنگ دهخدا هم چنین آمده است:
در تفسیر زاهدی مرقوم است که: سامری تا قیامت زنده خواهد بود. چون به نزدیک آدمی شوَد در اندامش آتش خیزد، «لامساس» گویان بگریزد. یعنی مرا مساس مکنید و این دعاء موسی - علیه السلام - بود. کما قال اصدق القائلین، تعالی و تقدس: «فاذهب قال لک فی الحیوة ان نقول لامساس» (شرفنامهی منیری).
این موضوع هم در شعر شاعران بزرگ پارسی زبان آمده است:
موسی عشق تو مرا گفت که لامساس شو --------- چون نگریزم از همه چون نرمم ز سامری (مولانا)
خویش و بیگانه شده از ما رَمان ------------- بر مثال سامری از مردمان (مولانا - مثنوی)
و این که من خادم همی پردازم اکنون، ساحری است -------- سامری کو تا بیابد گوشمال لامساس؟ (انوری ابیوردی)
فتنه شد شعر تو چون گوسالهی زرین یکی ---------- «لامساس» آواز در ده در جهان چون سامری (سنایی غزنوی)
دربارهی قوم سامری میتوانید این صفحه از ویکیپدیای انگلیسی را هم ببینید:
جالب آن که در زبان انگلیسی، اصطلاح «سامری خوب» (good Samaritan) به کسی گفته میشود که بی آن که کسی را بشناسد به او کمک کند و نیکوکار باشد.
در جایی خواندهام که اینیاس گُلدزیهِر (Ignác Goldziher) هم دربارهی ریشهی داستان سامری مقالهای دارد اما هنوز خود مقاله را پیدا نکردهام.
(تاریخ نگارش آغازین: دوشنبه ٣/اسفند/١٣٩۴ - ٢٢/فوریه/٢٠١۶)
1 نظر:
جناب شهر براز درود بر شما و از اینکه فرستادن نوشتارهای را از سر گرفتید بسیار شاد شدم .در نبودن نوشتارهای تازه ، به خواندن نوشته های پیشین شما،همانند سرمتیان ،واژه نهنگ و چند جستاره دیگر پرداختم . همان گونه که آگاه هستید در ماه مارس ولادمیر پوتین فرنشین دولت روسیه در باره موشک جهان پیما سرمت ،سخنرانی کرد .در باره این سخنرانی در یک از گزارشات برون مرزی
خواندم که سرمتیان از مردمان باستانی روسیه بودند و تا اندازهی به من بر خورد و همین شوند این شد که من نوشته شما را دوباره خوانی کنم . از اینکه نوشته های پر بار را در دسترس قرار می دهید ،بسیار سپاسگذارم و تک تک نوشته های شما را می خوانم .سر بلند باشید .خشایار کرمی
Post a Comment