پنجشنبه ۳/اسفند/۱۳۹۱ - ۲۱/فوریه/۲۰۱۳
واژهی document در زبان انگلیسی از زبان فرانسوی وام گرفته شده و خود از ریشهی فعل لاتین docere (به معنای «آموزاندن») است به معنای «درس، آنچه آموخته شده». این فعل لاتین ریشهی واژهی doctor به معنای اصلی «آموزگار» و نیز doctrine به معنای «آموزه» است. اما امروزه واژهی document بیشتر به معنای «نوشته» و «سَنَد» به کار میرود. «سند» در زبان عربی در اصل به معنای «بالش و پشت و تکیهگاه» است چنان که «نشستنگاه» را «مَسنَد» میگویند و «اِسناد» و «اِستِناد» به معنای «تکیه دادن سخن بر چیزی» است و «مُستَنَد» یعنی آنچه بر چیزی تکیه کرده است.
به نظر من، برای کاربردهای غیرحقوقی، مانند نرمافزار و برنامهسازی و فیلم، واژهی «سند» بار معنایی سنگینی دارد و همان گونه که در بالا دیدیم، صرفپذیری لازم را هم در دستگاه واژهسازی پارسی ندارد و دستور زبان عربی را بر پارسی تحمیل کرده است (اِسناد، اِستِناد، مُستند). برای نمونه نمیتوان از «سَنَد» فعل ساده ساخت و «سندیدن» یا «سنداندن» چندان جالب و آسان نیست. هم اکنون برای صرفهای مختلف، از «سَنَد» و «مُستَنَد» (در انگلیسی: document) و «مستندات» (!) و «مستندسازی» (در انگلیسی: documentation) و «مستند شده» (در انگلیسی: documented) استفاده میشود. برابر «نوشته» هم خیلی کلی است. از این رو من برابر «دیب» یا «دیپی» را پیش مینهم که میتوان از آن صرفهای زیر را ساخت:
نام: دیب یا دیپی (در انگلیسی: document)
فعل: «دیباندن» (در انگلیسی: to document)
نام فاعل: «دیبنده» (در انگلیسی: documenting) و «دیبانگر» (در انگلیسی: documenter)
صفت مفعولی: «دیبیده» / «دیبانده» (در انگلیسی: documented) و «دیبانی» (در انگلیسی: documentary)
صفتِ شدنی/لیاقت: «دیبی-پذیر» یا «دیبیدنی» (در انگلیسی: documentable)
ترکیب قیدی: «خوش دیبیده» (در انگلیسی: well-documented)
نام مصدر: «دیبانش» (در انگلیسی: documentation)
توضیح ریشهشناسی
دیب و دیپی (dib و dipi) در پارسی باستان به معنای «نوشته» است و ریشهی واژهی «دبیر» به معنای «نویسنده» و «دبستان» به معنای «جای نوشتن» است. «دبیر» در اصل «دیپیوَر» (dipivar) بوده که به «دپیور» (dapivar) و سپس «دبیر» ساده شده است. «دبیران» طبقهای در ایران ساسانی بودند که کارشان نوشتن نامه و انجام کارهای اداری و دیوانی بود. خود واژهی «دیوان» هم از همین ریشه است و به معنای «نوشتارها» و نیز «جای کار دبیر» بوده است. منظور از «دیوان سعدی» یعنی «همهی نوشتههای سعدی» است. «دیوانسالار» به کسی گفته میشده است که سرپرست دیوان بوده است. «دیباچه» نیز نوشتهی کوتاهی است که در آغاز کتاب میآید.
پس از اسلام، این واژهها به عربی ترجمه شدند: «دبیر» به «منشی» و «کاتب» («نویسند» از فعل «ن/ش/ی» به معنای «آفریدن» و «نوشتن» و نیز فعل «ک/ت/ب» به معنای «نوشتن»)؛ «دبستان» به «مکتب» («جای نوشتن» از فعل «ک/ت/ب» به معنای «نوشتن»)؛ «دیوان» در زبان عربی به صورت وام گرفته شد و جمع شکستهی آن «دَواوین» (!) شد. «دیوانسالار» هم به «صاحب دیوان» ترجمه شد.
جالب آن که فرهنگنویسان دورههای بعد که از این ریشه بیخبر بودهاند، گاه ریشهشناسیهای عامیانهی جالبی برای «دبیر» ساختهاند و گاه آن را به «ویر» پارسی به معنای «حافظه» ربط دادهاند. مانند:
«دَبیر» در اصل «دو بیر» بود چه «بیر» به معنی حافظه است و منشی هم صاحب دو حافظهی نظم و نثر میباشد؛ و نزد بعضی «دَبیر» مُعرّب همین «دو بیر» است (غیاث) (آنندراج).نویسندهی فرهنگ انجمنآرا نیز خیالپردازی جالبی کرده است که نشان میدهد گاه نویسندگان فرهنگهای زبان پارسی چه قدر در زبان عربی غرق بودهاند و ریشهی هر چیزی را در زبان عربی میجُستهاند!
«دَبیر» و «دَویر» نویسندهی نامه و در اصل «دو بیر» و «دو ویر» بوده و نیز «ویر» به معنی حافظه است یعنی آن که حافظهی نظم و نثر دارد یعنی حافظهی تازی و پارسی دارد (!)
مشهور به فتح دال است و «دویر» افصح است از «دبیر» (؟!). لکن متأخران عجم که به عرب آمیخته، «واو» را به «باء» بدل کردند و [تغییر] ضَم دال [= «دُ»] به فتح [= «دَ»] به جهت نیامدن صیغهی «فُعیل» در لغت عرب [است]، و ممکن است که «دُویر» باشد و «دَبیر» مُعرّب آن باشد.
در بعضی شروح انوری گفته که: «دَویر» در اصل «دو ویر» بوده یعنی صاحب دو ادراک و دو حافظه، چه او را دو ادراک باید، یکی برای جمع کردن معانی در دل و دیگر برای جمع حروف به قلم، به خلاف دیگران که یک ادراکشان بسنده است (!)
اصل به پارسی «دَویر» است و شاید «دَبیر» مُعرّب آن باشد، چه «دبیر» به معنی کاتب و نویسنده [در زبان عربی] نیامده و «دَبور» و «دابر» و «تدبیر» و «دبار» هیچ یک از این چهار [در زبان عربی] به این معنی نیامده [است]. و «دُبُر» پشت و مقعد را گویند (!!!) و پسِ هر چیزی را نیز گویند و «دبر اللیل و الشهر» [به معنای] «آخر شب و آخر ماه» و «تدبیر» [به معنای] «ملاحظه ی پسِ کار» [است].شیوهی استدلال جالب است: چون «دبیر» بر وزن «فَعیل» در زبان عربی است پس ریشهی آن بایستی «د/ب/ر» باشد اما چون دیگر صرفهای این ریشه در زبان عربی مانند «دَبور» (بر وزن «فَعول» عربی) و «دابر» (بر وزن «فاعل» عربی) و ... وجود ندارد پس شاید اصل آن «دو ویر» پارسی بوده و سپس عربی شده و چون در زبان عربی وزن «فُعیل» نداریم اما «فَعیل» داریم پس به شکل «دَبیر» عربی شده است. یعنی با خود نیندیشیده که شاید این واژه از اصل پارسی باشد که به صورت اتفاقی بر وزن «فَعیل» عربی بوده است.
در پارسی «ویر» به معنی «فهم و ادراک و حفظ» [است] و صاحب این حال را «تند ویر» و «تیز ویر» گفتهاند یعنی «تیز دانش» و «تند ادراک» و «زیرک».
یا این توضیح که «دبیر» نیاز به دو «ویر» یا «حافظه» دارد یکی برای دانستن نثر و یکی برای دانستن شعر! یا یکی برای زبان عربی و یکی برای زبان پارسی! یا یکی برای درک مطلب و یکی برای نوشتن اما دیگران به یک حافظه نیاز دارند!؟
4 نظر:
با درود
آیا همین "دیب" و "دیپی" نبوده که تبدیل به "دیو" شده.
چنانکه شاهنامه در باره دیوان می گوید.
به خسرو نبشتن بیاموختن....
سامان
بسیار خواندنی و گیرا بود. برای سازندهی فیلم مستند چه واژهای پیشنهاد میکنید؟ (Documentarian or Documentarist)
به سامان
درود.
نه. اگرچه در برخی گویشها به ویژه در زبان گفتاری، گاهی «دیو» را «دیب» هم میگویند اما واژهی «دیو» ربطی به «دیب/دیپی» به معنای «نوشته» ندارد.
«دیو» در اصل
daeva
بوده است و به معنای ایزد و خدا بوده است.
«دیو» در شاهنامه به مردمانی گفته شده که خدایان ایرانیان را نمیپرستیدند.
پیروز باشید
شهربراز
به آقای قربانزاده
درود.
برای دو واژهی پرسیده شده میتوان «دیپیساز» و «دیپیکار» را پیش نهاد.
پیروز باشید
شهربراز
Post a Comment