سهشنبه ۲۷/مهرماه/۱۳۸۹ - ۱۹/اکتبر/۲۰۱۰
نام شاهان هخامنشی و ساسانی را بیشتر ما میدانیم و به گوشمان خورده است. اما متاسفانه دانش همگانی دربارهی نام شاهان اشکانی بسیار کم است. البته باید یادآور شد که دانش کارشناسان تاریخ هم دربارهی اشکانیان به اندازهی دو شاهنشاهی دیگر ایرانی نیست. در این میان برخی به سودجویی و بهرهبرداری از این کمبود آگاهی پرداختهاند و تاریخ اشکانیان را تحریف میکنند. پیشتر دربارهی پانترکان نوشتم که با وجود تمام گواهیهای زبانی و تاریخی بر ایرانی بودن اشکانیان، آنان را ترک (تورک!) میدانند و میگویند چون اینها «تورک» بودند خاندان «فارس شوونیست» ساسانی تمام آثار آنان را نابود کرده است و در تاریخ هم از آنها نامی برده نمیشود!!! نوشتهی یک صهیونیست را هم آوردم که گفته بود اشکانیان از قوم بنیاسراییل بودند و چون همه با یهودیان بد هستند و اشکانیان چندین بار رومیان را شکست دادند در کتابهای تاریخی نامی از اشکانیان یهود برده نمیشود!!!
اشکانیان مانند ساسانیان همسایهی روم بودند و در منطقهی میانرودان و شام (در انگلیسی: Levant) جنگهای فراوانی با رومیان کردند و این منطقه پیوسته بین آنان دست به دست میشد. گاه اشکانیان تا اردن امروزی و شهر «دورا اوروپوس» (Dura Europos) میرفتند و گاه آن منطقه را به رومیان واگذار میکردند.
در سال ۷۵ پ.م. شاهی اشکانی به تخت نشست که متاسفانه نامش را به شیوههای گوناگون نوشتهاند. در جلد سوم «تاریخ ایران کمبریج» بر پایهی منبعهای رومی نام او به شکلهای زیر آمده است:
- سَناترئوسس (Sanatroeces)
- سیناتروسس (Sinatroces یا Sinatruces)
- سینتریکوس (Sintricus)
- حتا ساتیرون (Satirun)
در تاریخنگاری معاصر ما نام او به نوعی سادهتر شده است و به شکل سناتروک (Sanatruk یا Sanatruq) یا سناتروکو (Sanatruqu) نوشته میشود.
جلد پنجم از کتاب هفت جلدی «هفت پادشاهی بزرگ باستان خاوری» (The Seven Great Monarchies of the Ancient Eastern World) نوشتهی جورج راولینسون (سال ۱۸۷۳ م. / ۱۲۵۲ خ.، زمان ناصرالدین شاه) نخستین کتابی است که در دوران ما به تمامی دربارهی شاهنشاهی اشکانیان نوشته شده است. در فصل دهم این کتاب راولینسون سناتروک را به احتمال زیاد پسر مهرداد یکم (در انگلیسی: Mithridates)، اشک ششم، و بنابراین برادر فرهاد دوم (در انگلیسی: Phraates) میداند.
راولینسون احتمال میدهد که در یکی از جنگهای مهرداد یکم با سکاهای باختری (Scythians) این پسر بزرگ به عنوان گروگان به سکاهای باختری سپرده شد و بیش از پنجاه سال از عمرش را در میان سکاهای باختری گذراند. پس از مرگ مهرداد یکم، گروهی از سکاهای باختری که به نام «سکاهای رونده» یا کوچنشین (در انگلیسی: Sacauracae برگرفته از عبارت پارسی Saka ravuka یعنی سکای رونده) سناتروک را به پادشاهی رساندند. راولینسون مینویسد که پس از مرگ سناتروک پسرش فرهاد سوم به پادشاهی رسید.
مجسمهی سناتروک - موزهی بغداد
(متاسفانه در تجاوز امریکاییان به عراق این مجسمه آسیب دیده و به نوشتهی پایگاه اینترنتی موزهی بغداد سر جدا شدهی این مجسمه در خانهی یک نفر در سوریه پیدا شده!)
در منبعهای دیگری نام دختر سناتروک را وَسفَری (Wasfari) یا وَسپَری (Waspari) یا وَشفَری (Washfari) نوشتهاند.
مجسمهی وسفری دختر سناتروک
به نظر من به احتمال فراوان «سناتروک» نام این شاه اشکانی نیست بلکه باید لقب او باشد. تلاش من برای ریشهیابی این نام به جایی نرسید اما این گمان من را دوبهوآز تایید کرد. کتاب مهم دیگری که در دوران ما به تمامی به تاریخ سیاسی اشکانیان پرداخته است کتاب «تاریخ سیاسی پارت» (A political history of Parthia) نوشتهی نیلسن کارِل دوبهوآز (Neilson C. Debevoise) امریکایی است. دوبواز شاگرد اومستد (Olmstead) بود که کتاب «تاریخ شاهنشاهی هخامنشیان» را نوشته است. کتاب تاریخ سیاسی پارت در سال ۱۹۳۸ م. / ۱۳۱۷ خ. نوشته شده است و در سال ۱۳۴۲ خ. به دست علیاصغر حکمت به پارسی برگردانده شد و انتشارات ابنسینا آن را منتشر کرده است. در صفحهی ۳۷ این ترجمه چنین آمده است:
در حدود سال ۷۵ ق.م. نام شاه دیگری به نام ارشَکان (Arashkan) ... در الواح بابلی ملاحظه میشود و این همان پادشاه موسوم به سیناتروسیس (Sinatruces) است که بدون تردید در آن تاریخ بر تخت سلطنت قرار داشته است. این پادشاه پیرمردی بوده است هشتاد ساله که او را در میان قبایل ساکارکائو وارث سلطنت پارت خواندهاند.
بنابراین گویا نام اصلی سناتروک ارشکان بوده است. دوبهوآز نیز به زندگی سناتروک در میان سکاهای باختری و یاری سکاهای رونده برای پادشاه شدن سناتروک اشاره میکند. دوبوآز در صفحهی ۵۱ مینویسد که پس از سناتروسیس پسرش فرهاد سوم با لقب تئوس (Theos = خدا) به جای پدر خود به تخت نشست. البته روشن است که این لقب رومی است و باید ترجمهی لقب ایرانی او (شاید «بغ») بوده باشد.
هیلدگارد لوی (Hildegard Lewy) در مقالهی خود در سال ۱۹۴۴ م. نام سناتروک در سندهای بابلی را اَرشَهکام (Arshakam) خوانده است.
بنابراین تمام منبعهای معتبر سناتروک را ایرانی و پدر فرهاد سوم اشکانی و (با احتمال زیاد) فرزند مهرداد یکم میدانند. اما به تازگی یکی از خوانندگان این وبلاگ برایم نوشت که عراقیان به خاطر این که سناتروک در شهر «هترا» (Hatra) - که امروزه در زبان عربی «حَضر» (Hadr) خوانده میشود - شاه بوده او را شاه عرب میخوانند! امروزه شهر حضر در ۲۹۰ کیلومتری شمال غرب بغداد و ۱۱۰ کیلومتری جنوب غرب موصل قرار دارد. لابد به خاطر این که مجسمهی سناتروک در موزهی بغداد است! لابد چند وقت دیگر خسرو انوشیروان و خسرو پرویز نیز جزو شاهان عرب به حساب میآیند!
پینوشت:
دربارهی نام دختر سناتروک یعنی «وسپری/وسفری»، آقای بابک رضوانی پیشنهاد کرد که شاید در اصل «ویس-پَری» بوده است. به نظر من احتمال بدی نیست اما باید پژوهش بیشتر کرد و کارشناسان زبانهای کهن نظر بدهند.
نام «ویس» در داستان عاشقانهی «ویس و رامین» دیده میشود که از زمان اشکانیان به یادگار مانده است. هم چنین خود واژهی «ویس» به معنای خانه و خاندان نیز هست. جانشین شاه (ولیعهد) را در زبان پارسی «ویس-پور» یا «واس-پور» (در آرامی: بری بیت=پسر خانه) میگویند. پس شاید ویس-پری به معنای «پَری یا زیباروی خانه و خاندان» بوده باشد اگر واژهی پری در زمان اشکانیان به معنای امروزی به کار میرفته است.
پینوشت ۲:
بر پایهی فرهنگ دهخدا، زندهیاد حسن پیرنیا (مشیرالدوله) در کتاب تاریخ ایران باستان خود نام این شاه اشکانی را به شکل «سنتروک» نوشته و گونههای یونانی آن را چنین آورده است:
- سیناتروکس فیهگون (Sinatrokes Phiegon)
- سینتروکس (Sintrokes)
- سینترویکس (Saintroikes)
پیرنیا سناتروک را به جای پسر مهرداد یکم، برادر او دانسته است.
پینوشت ۳:
پس از جستوجوی بیشتر به مورد دیگری برخوردم:
همزمان با سناتروک که در سال ۷۵ پ.م. در غرب شاهنشاهی اشکانیان در میانرودان به شاهی رسید در شرق ایران در سیستان و بلخ، شاه سکایی/پارتی دیگری - که گویا از خاندان اشکانی نبود - به نام «سنابار» (Sanabares) به تخت نشست و به نام خود سکه زد. این دورانی است که پس از مرگ مهرداد یکم در سال ۸۸ پ.م. اوضاع شاهنشاهی اشکانی آشفته بوده و از هر سویی شاه پارتی برخاسته بود. در ارمنستان تیگران بزرگ - که او هم سکایی/پارتی بود - به تخت نشست و ارمنستان و ماد را زیر فرمان خود آورد. این دوران را در برخی مقالهها «دوران تاریک اشکانیان» مینامند تا این که اُرُد دوم در سال ۵۷ پ.م. به پادشاهی میرسد و دوباره اوضاع را بسامان میکند و در سال ۵۳ پ.م. اران-اسپهبد او رستم سورن-پهلو در نبردی در دشت کارای (حرّان) با ده هزار نفر سوارهنظام ورزیدهی خود سپاه سی هزار نفری کراسوس رومی را تارومار میکند.
از نزدیکی سناتروک و سنابار شاید بتوان نتیجه گرفت که این نام ریشهی سکایی دارد. شاید بخش نخست با «سئنه» که در نام سیمرغ (در پهلوی: سئن مُرو sen murw یا sen muruk و در اوستایی: مورغو سئنو murghu saeno) و نام سینا (در اوستا فرَوَهر Saena ستوده شده است) پیوندی داشته باشد. یعنی شاید این دو نام در اصل «سئنه تروکه»؟ و «سئنه بره»؟ بودهاند.
12 نظر:
درود بر شما
نوشته ی پرباری بود
تارنمای "نبردگاه آریاییان" با نوشتاری در پاسخ به "دکتر نوشیروان کیهانی زاده" به روز است
دوستان نظرات خویش را نیز بیان دارند
با سپاس
جاوید ایران!
http://www.gyansepar.blogspot.com/
شهربراز عزیز،
خوشحالم که شاهد باشم هنوز هم افرادی در میان ما وجود دارند که از جزئیاتی که چندان هم جزئی نیستند نگذشته و فارغ و بی خیال از کنار آنها رد نمیشوند. نوشتارهای شما دارای چنین خصوصیاتی هستند که از دید من پرارزش میباشد.
نپرداختن و نقد ننمودن و توضیح ندادن در مورد جزئیات سبب میگردد تا دیگران از این خلاء آگاهی سوءاستفاده های خود را نمایند. ضرب المثلی است که میگوید در برخی مواقع نیمه دانستن از هیچ ندانستن خطرناکتر میگردد.
در مورد اشکانیان اگر بخواهیم خیلی خیلی خلاصه تعریفشان نماییم اینان حقیقتا از تیره های نزدیک به سکایی بودند که بمرور زمان چونان دیگر تیره های سکایی بخشی از ایران بزرگ پیشین را تشکیل میدادند. بنا بر اسطوره های کهن ایرانی سکاها همان بازماندگان تور یا تورانیان بودند.
استفاده از این واژه و سلف ترکان شناختنش را نمیتوان درست پنداشت.
شگفتی من از اینستکه ترکان در مملکت ما به اندازه کافی مشاهیر و مفاخر داشته اند و اینگونه اقدامات که منجر به درگیری و تنش میشود را چرا برخی از هموطنان ترک و یا ترک زبان ما می پذیرند؟
همچنین است برای همسایگان عرب ما. کوشش در ربودن شخصیتهای دیگران این سوء تفاهم را پیش میآورد که به احتمال زیاد ایشان خود شخصیت برجسته و تاریخی نداشته اند ورنه دست به سرقت شخصیتهای دیگران نمیزدند. اینگونه اقدامات را از سوی هرطرف که باشد بایستی متوقف نمود زیرا جز ایجاد تنش و بدبینی نتیجه دیگری بهمراه ندارند.
موفق و پیروز باشید.
سلام
ببخشید میخواستم خواهش کنم در پستی نظرتون رو درباره راه افتادن ویکی پدیا به گویش های محلی مثل مازندرانی بفرمایین.
من که خودم شمالی هستم ویکی پدیای مازندرانی واقعا برام خنده دار بود. و کلا پر از غلط و اشتباه بود چون از فکر کنم این گویش ها به درد نوشتار نمیخورند و در گذشته ها هم مردم برای نامه نگاری یا سخنرانی در مجالس دینی و... از فارسی استفاده میکردند
سعیدزاده
با درود
شما در پینوشتتان از"سئنه" و یا" سینا"یاد کردید من برایم این پرسش هست که "ابن سینای" نامدار هم نامش به همان سیناایی که نام بردید بستگی دارد؟
با سپاس
درود
سنابار متعلق به سده اول پس از میلاد است و هم زمان با سناتروک نیست
آرش
به ادبدوست
درود.
گویا عنوان «ابنسینا» به نام پدربزرگ یا نیای او برمیگردد:
حسین پسر عبدالله پسر سینا
یا
حسین پسر عبدالله پسر حسن پسر علی پسر سینا.
از سوی دیگر سیمرغ را نام فرزانهای نیز دانستهاند. شاید ابنسینا به این معنای مرغوسئنه ربط داشته باشد؟
شهربراز
به آرش
درود.
شما درست میگویید. سنابار در سدهی یکم میلادی بوده است اما چندان هم فاصلهی زیادی با سناتروک ندارد. سناتروک در ۷۵ پ.م. پادشاه شد و سنابار یکم در ۵۰ م. یعنی پادشاهی آنان نزدیک ۱۳۰ سال با هم فاصله دارد :)
سپاس
شهربراز
درود به دوستان
نوشته شما مرا بر انداشت تا این چند روز اندکی درباره تاریخ اندوره بررسی بکنم
چیز شگفتی که چشم مرا گرفت این است که تاریخ نویسان رومی همعصر پارتیان برای نامیدن شاهان پارتی روش دیگری دارند برای نمونه میگویند
Arascidas
که "آراسکید" همان" اشکانی" یافت شده در کتابهای به پارسی و عربی است ،و بیشتر شاهان
پارتیان در آغاز نامشان آر- دارند
پس شدنی اشت که این واژه اشک براستی نامی معرب است که مترجمان پهلوی به عربی برخوانده اند .
و همین آمدن پیشوند "آر-"در نامشان خود گواه دیگری بر ایرانی بودن انهاست
البته خواستم نگرش شهربراز و دوستان را در اینباره بدانم
سپاسگذارم
ادب دوست
ادب دوست عزیز،
گمان نکنم که اشک معرب چیزی باشد. اشک یا ارشک (همان چیزی که یونانیها و رومیها Arascidas میگویندش ) نامی کاملا ایرانی است. تنها چیزی که در این رابطه مبدل گشته نام شهر عشق آباد در ترکمنستان است که اصلا اشک آباد بوده زیرا اشک نخست آنرا بنا نموده بود.
با پوزش از شهربراز که جوابگویی در وبلاگش نمودم بدون اینکه پرسش نمایم. علت مخاطب قرار دادن همگی از سوی ادب دوست بود.
موفق و پیروز باشید.
درود به فرهنگی-صنعتی
بله. نام اشکانیان عربی شده ی چیزی نیست. اشک یا ارشک شکل دیگری از ارشک یا ارشامه یا ارشام است که با ارته و ارشه به معنای راستی مربوط است.
شهر اشک آباد هم در پارسی به اشتباه عشق آباد گفته می شود.
شهربراز
من تازه امشب این تارنما را دیدم و نگاهی گذرا به آن داشتم با اینهمه چیزی که مرا آزار داد این است که گویا شمایی که شیفته ایران هستید یکی از نخستین دودمانهای این سرزمین : مادها را فراموش کرده اید و یا شاید شوربختانه ایرانی اشان نمیدانید که این گناهی بزرگتر است.خواهشمندم بررسی و پاسخ دهید
به خشیایار زاگرس
درود بر شما.
ببخشید منظورتان را نفهمیدم. من در کجا گفته یا نوشتهام که مادها ایرانی نبودند یا آنها را فراموش کردهام؟
آیا منظورتان این است که در دستهبندی جستارها، نشانی از مادها نیست؟ من در برخی جستارهای به مادها پرداختهام اما دستهبندی نشدهاند.
میکوشم به مادها بیشتر بپردازم.
با سپاس
شهربراز
Post a Comment