آدینه ۱۵/امرداد/۱۳۸۹ - ۶/آگوست/۲۰۱۰
چگونگی تلفظ فعل «است» یکی از ویژگیهای آشکار و معروف گویش مردم سپاهان (اصفهان) است که معمولا به صورت «اِس» کوتاه میشود (حالتون خُب اِس؟ = حالتان خوب است؟). چندی پیش در کتاب «سبکشناسی» نوشتهی شادروان استاد محمدتقی بهار (ملکالشعرا) به نکتهی جالبی در این باره برخوردم.
استاد بهار در جلد یکم کتاب «سبکشناسی» (ص ۲۴۸ تا ۲۵۰) اشارهای دارد به شیوهی تلفظ فعل «است» که باید آن را با زبر خواند یعنی «اَست» یا با زیر یعنی «اِست» - آن گونه که در میان مردم اصفهان رایج است - و چند نمونه میآورد از شعرهای مسعود سعد سلمان، شاعر قصیدهسرای سدهی ششم ق./دوازدهم م. (درگذشته ۵۱۵ ق/ ۱۱۲۱ م)، که در آنها فعل «است» با «دانست» و «توانست» و «یارست» (از مصدر یارستن) قافیه شده است. برای نمونه:
طاهر ثقةالملک سپهر است و جهان است ------- نه راست نگفتم، که نه این است و نه آن است
...
بسیار سخن گفت مرا بخت، پس آنگه ----------- هر کرده که او کرد بدان گفته نمانِست
شایستهی صدر تو ثنا آمد و نآمد -------- کانکس که ثنا گفتت دانست و ندانِست
یا در قصیدهی دیگری میگوید:
جشن اسلام است و عید قربان است ---------- شاد از او جان هر مسلمان است
...
چرخ پنداری آتشین حربه است --------- او مرا زار کشت نتوانِست
در قصیدهی دیگر:
چه خوش عیش و چه خرم روزگار است ---------- که دولت عالی و دین استوار است
...
خرد هر چیز را از وی صفت کرد --------- به گرد حد او گشتن نیارِست
نتیجهگیری استاد بهار این است که در زمان مسعود سعد سلمان در شهر غزنین یا همهی ایران فعل «است» را با زیر تلفظ میکردند یعنی «اِست». بعدها برای لفظ قلم، زیر به زبر تبدیل شده است همان گونه که ضمیرهای مفرد متصل ملکی را امروزه در زبان رسمی با زبر میخوانیم یعنی برای نمونه: دستَم، دستَت، دستَش. اما در اصل چنین بودهاند: دستُم، دستِت، دستِش. جالب این که در زبان گفتار و روزمره هنوز میگوییم «دستِت» و «دستِش». در پایان هم میافزاید که شاید هم نمونههای داده شده از شعر مسعود سعد سلمان ضرورت شعری بوده و این گونه تغییرها برای شاعران مجاز بوده.
از این رو من جستوجوی کوتاهی در دیوان شاعران دیگر کردم و به نتیجهی مشابهی رسیدم. یعنی بیشتر شاعران در دورههای گوناگون و نقطههای مختلف ایران «است» را با «دانست» یا «مانست» قافیه کردهاند. این هم نتیجهی جستوجو به ترتیب زمانی:
سنایی غزنوی (درگذشته ۵۴۵ ق.)
پاک و مردار بر یکی خوان است ----------- جز به عقل این کجا توان دانست
مزد این کم ز مزد آن زان است -------- کهین به تن کرد و آن به جان دانست
قوامی رازی (درگذشته پس از ۵۶۶ ق.، ری)
مدبری ملکی بر جهان جهانبان است -------- که هرچه گویی از او صدهزار چندان است
زبان عقل تویی در دهان شرع رسول --------- از این عبارت عالی همیتوان دانست
انوری ابیوردی (درگذشته ۵۸۳ ق.)
روز عیش و طرب و بستان است --------- روز بازار گل و ریحان است
از تو آن مایه بداند خردم ------------ که ترا جز به تو نتوان دانست
دل گفت نفس مزن که تدبیر آن است -------- هم پختن این هوس که نتوان دانست
سیدحسن غزنوی (درگذشته ۶۵۵ ق.)
حزمش چو پیاده شد زمین است -------- عزمش چو سواره شد زمان است
هر کار که خواست کرد و شایست ------- هر نقش که بود دید و دانست
دل و جانم به ره جانان است -------- گر بدو باز رسم جان آن است
حال هجران دو یار همدم --------- من چه گویم؟ که بنتوان دانست
عطار نیشاپوری (کشته شده در تازش مغولان به سال ۶۲۷ ق)
اسرارنامه
که میگوید که گردون آن چنان است ----- که چشمت دید یا عقل تو دانِست؟
چو علم غیب علم غیب دانِست -------- چنین پنهان به زیر پرده زان است
هیلاجنامه
صبور است و خداوند جهان است --------- درون جملگی اسرار دانِست
حقیقت دید جان دیدار جان است -------- در اینجا دید جانان باز دانِست
خسرونامه
چنان آزاده و بسیاردان است -------- کز آزادی چون سوسن ده زبان است
در معرفت تو دم زدن نقصان است -------- زیرا که ترا هم به تو بتوان دانِست
کمال ذات تو منصور دانست -------- وگر نه که در اینجاگه توانست
کمال ذات تو هر دو جهان است ---------- شده پیدا و ذات تو نهان است
حقیقت آمدن رفتن چه دانِست؟ --------- یقینت در یقین دید فنایست
«فنایست» (فنا است) در این بیت عطار بسیار به گویش اصفهانی میماند.
سلمان ساوجی (درگذشته ۷۷۸ ق.، ساوه)
بهارخانهی چین عرصهی گلستان است --------- مخوان بهار مغانش که دشت موغان است
گل نشاط به بار است، کار عیش بساز! --------- که کاروبار جهان را نمیتوان دانِست
ملک جمشید دانا بود و دانِست ------------ که جنت زیر پای مادران است
عمادالدین نسیمی (کشته شده ۸۲۱ ق.)
حبیب فضل حق احمد که میر عاشقانستی ------- دو عالم را به زیبایی امیر و مهربانستی
...
چو بُد او آدم خاکی، ز کعبه چون برون آمد -------- از آن هر عضوی از اعضا به دیگر جزء مانِستی
با توجه به این شاهدهای شعری - که با وجود تغییر برخی هنجارهای شعری - هم چنان در سدههای متفاوت دیده میشوند شاید بتوان گفت که تلفظ درست این فعل با زیر بوده یعنی «اِست» که در دورههای اخیر به زبر تبدیل شده. یعنی همهی مردم ایران این فعل را به سبک امروز مردم اصفهان تلفظ میکردند اما اندک اندک زبان نوشتاری تغییر کرده ولی زبان گفتار شکل اصلی را حفظ کرده است. همان گونه که تلفظ «دستت» در زبان رسمی به «دستَت» تبدیل شده است اما هنوز در زبان گفتار به صورت «دستِت» گفته میشود. شاید بتوان ساده شدن «چه/چی است» و «که/کی است» به «چیست» و «کیست» را هم دلیلی بر زیر بوده حرف نخست «است» دانست.
پینوشت
حال که موضوع سخن استفاده از شعر و قافیهبندی برای یافتن تلفظ برخی واژهها است یاد نکتهای در شعر عطار نیشابوری افتادم. عطار در برخی شعرهای خود «گرفتن» را با «شنفتن» قافیه کرده است. این هم چند نمونه:
بوی مُشکِ گفتهام عالم گرفت ----- خواجه مزکوم است، بو را کِی شنفت؟
هر که او اسرار سبحانی شنفت -------- در حقیقت راه انسانی گرفت
شاید بتوان نتیجه گرفت که عطار - و مردم نیشابور آن زمان - فعل «گرفتن» را به صورت «گُرُفتن» تلفظ میکردهاند.
هم چنین با توجه به اشارهی استاد شفیعی کدکنی در گزیدهی غزلیات شمس میفهمیم که مولانا جلالالدین بلخی «پیغامبر» را به صورت پیغُمبر میگفته است. مانند این بیتها:
بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را -------- وزان پیغامبر خوبان پیام آورد مستان را
یا
روی تو پیغامبر خوبی و حسن ایزد است -------- جان به تو ایمان نیارد با چنین برهان چرا
در ده می پیغامبری! تا خر نماند در خری ------- خر را بروید در زمان از بادهی عیسی دو پر
هان ای طبیب عاشقان دستی فروکش بر برم -------- تا بخت و رخت و تخت خود بر عرش و کرسی بر برم
هر روز نو جامی دهد تسکین و آرامی دهد --------- هر روز پیغامی دهد این عشق چون پیغامبرم
نمونهی دیگر شعرهای سیف فرغانی شاعر سدهی هفتم هجری است که در شعرهایش، مانند مردم فرارود (ماوراءالنهر) «آ» را به صورت «اُ» میگفته و حتا بسیار جاها «خواهی» و «خواهم» را به صورت «خوهی» و «خوهم» نوشته است و وزن شعر با همین گونه خواندن درست است:
در بهای وصل اگر جان میخوهی --------- راضیام چون نرخش ارزانی گرفت
در جهان هر چه میخوهی میکن ---------- که جهان آفرین جهان به تو داد
دلم بوسه ز آن لعل نوشین خوهد -------------- و گر در بها دنیی و دین خوهد
مرا گفت: جانان خوهی، جان بده! --------- درین کار او مزد پیشین خوهد
دل سقیم شفا یابد از اشارت عشق ------------ اگر نجات خوهی گوش کن عبارت عشق
و
پینوشت ۲
استاد دکتر جلیل دوستخواه در پیامی یادآور شد که خانم دکتر ایران کلباسی در کتاب «فارسی اصفهانی» چاپ موسسهی مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه علوم انسانی)، تهران، ۱۳۷۰ به تفصیل به این موضوع پرداخته است.
هم چنین دکتر محمد حیدری ملایری نیز نوشته که فعل «اَست» در پارسی نو از «اَست» در پارسی میانه گرفته شده و در زبانهای پارسی کهن، اوستا، پوروا-ایرانی (proto-Iranian) به شکل -ah و در سانسکریت به شکل -as است. هم چنین یادآور شدند که دکتر میرشمسالدین ادیب سلطانی در کتاب «درآمدی بر چگونگی شیوهی خط فارسی» (انتشارات امیرکبیر) صفحهی ۱۳۸ تا ۱۶۸ به این موضوع پرداخته و شعرهای مسعود سعد سلمان را نیز بررسیده و به این نتیجه رسیده که تلفظ «اِست» در شعرهای مسعود به خاطر قافیه است.
11 نظر:
درود
به نظر مي رسد كه مقايسه تلفظ فعل is در زبان انگليسي و «است» در زبان فارسي نيز مي تواند درستي نظر شما را تاييد كند
این نظر بی اساس است برای اینکه مردم فارس به جای هست میگویند هه.این کلمه معادل یس در انگلیسی است و کلا در گفتار ما آن ت آخره کلمات را نداریم و جالب این است که وقتی ت آخر کلمات را که در نوشتار میاید حذف کنی برای بسیاری کلمات میتوان معادل انگلیسی یافت . من هرگز ندیدم یک فارس بگوید هه که کسره داشته باشد .یک مساله دیگر هست که بخاطر این که کتب درسی را غیر فارس زبانان تالیف
میکردند بعضی وقت ها افعالی را بکار میبردند که برای ما کاملا نه مانوس بود(ماند میباشد که ما هیچ وقت در فارسی آنرا نداریم ) و بدین روش کم کم ما از زبان اصلی خود فاصله گرفتیم یعنی حرف زدن رسمی ما عوض
شد
in english "has" ya "ha" is "is"; in farsi we never say "hast"
به دکتر سپنتا
درود.
با توجه به نظر دکتر ادیب سلطانی من نظرم را پس گرفتهام.
به نظر من نباید زیاد به زبان انگلیسی توجه کرد زیرا از خویشاوندان دور زبان پارسی است. بهتر است به نوشتهی دو کارشناس نامبرده یعنی خانم دکتر ایران کلباسی و دکتر میرشمسالدین ادیب سلطانی نگاه کنیم.
با سپاس
شهربراز
به امیر:
نفهمیدم منظورتان کدام نظر است که بیاساس است؟ همان طور که بالاتر نوشتهام زبان انگلیسی چندان معیار نیست. به دو منبع گفته شده نگاه کنید.
معنای جملهی انگلیسیتان را هم نفهمیدم. در ضمن کاربرد واژهی
farsi
در زبان انگلیسی اشتباه است. واژهی درست
Persian
است. به نوار کناری همین وبلاگ نگاه کنید.
پیروز باشید
شهربراز
در زبان لاتین "است" را
"EST"
با کسره میگویند و همچنین در زبان اسپانیولی میگویند
"ES"
که دقیقا همان تلفظ اصفهانی است
بسیاری از وازه های پارسی در نگارش خط عربی از تلفظ اصلی خود دور افتاده اند
چون حروف صدادار در خط عربی مبهم اند
با سلام به همه، امیدوارم کسانی که نوشته های بالا رو خوندن، این رو هم بخونن: ابتدا تشکر از مطلب قشنگتون، دوم، هیچ دلیلی برای بی توجهی به زبان های دیگر وجود نداره و بهره نگرفتن از اونها اشتباه. نکته این جاست که پیدا کردن یا نکردن شباهت، حجت رو تمام نمیکنه، اما میشه به انگلیسی نگاه کرد و بعد به اسپانیایی که دقیقاً "اس" با کسره همان معنی "است" رو داره. دیگر این که من نوشته شدن کتب توسط غیر فارسی زبانان رو نفهمیدم که احتکالا منظور نگارنده آذری و غیره هست. من نفهمیدم و باید مثال بیارین. فکر نمی کنم "می باشد" فارسی نباشد. هست همانطور که در جمله پیشین من، فعل "نباشد" تنها فعل صحیحه.
یک نکته بسیارررررررر مهم این که، اگر وارد زبان غیر رسمی بشویم، به شباهت بسیار بیشتر اون با زبان های دیگه پی می بریم که بسیار هیجان انگیزه. مرسی
بادرود
در زبان آلمانی هم در معنای است فارسی واژه ist بکار می برند.
استاد گرامی؛
در آخرین نوشتار وبلاگم , پانترکی به نام آیدین پرسشی غیرعلمی درباره زبان پارسی را مطرح کرده است، که البته دوستان بزرگواری مانند آقای دکتر جلالی استاد ادبیات آنرا پاسخ داده اند.
چنانچه جنابعالی دیدگاه روشنگر دیگری دراین زمینه داشته باشید، بسیار ممنون خواهم شد که نظر استادانهتان را بدانم.
گرچه این پانترکان فقط میتوانند هیاهو کنند و ترکتازی؛ و هیچ دلیل مستند علمی و نص تاریخی و پژوهشهای عالمانه را قبول ندارند.
آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
منطقی پایبند نسیتند.
در مورد تلفظ کلمه "گرفت" در شعر عطار، حدسی که زده اید کاملا درست است. مردم نیشابور و شمال کاشمر هنوز هم گرفت را gruft تلفظ می کنند. این در حالی است که دیگر شهرهای خراسان و افغانستان آن را grift تلفظ می کنند.
سلام
جناب شهربراز، فرموده اید:"... عطار در برخی شعرهای خود «گرفتن» را با «شنفتن» قافیه کرده است...شاید بتوان نتیجه گرفت که عطار - و مردم نیشابور آن زمان - فعل «گرفتن» را به صورت «گُرُفتن» تلفظ میکردهاند."
پرسش من این است آیا نمی توان نتیجه گرفت که شِنُفتن امروزی زمانی شِنِفتن یا شِنَفتن بوده است؟
همدانی ها هنوز هم این واژه را به شکل شِنَفتن یا اشِنَفتن به کار می برند
Post a Comment