Thursday, October 29, 2009

ضحاک

پنج‌شنبه ۷/آبان/۱۳۸۸ - ۲۹/اکتبر/۲۰۰۹

در بخش نظرهای مطلب شاهنامه‌ی تهماسبی دوستی پرسیده بود که آیا ضحاک عرب بوده است؟ و من قول دادم که در این باره بنویسم.

نخستین منبعی که درباره‌ی ضحاک صحبت می‌کند کتاب اوستا است. در اوستا این نام به صورت «اَژی دَهاک» و «اژی» آمده است که در واقع واژه‌ی اژدها نیز از همین نام گرفته شده است.

یشت پنجم (آبان یشت) در ستایش آناهیتا، ایزدبانوی آب‌ها، است. نام کامل این ایزدبانو در اوستا «اَرِدوی سورا اناهیتا» (Aredvi Sura Anahita) است که در پهلوی یا پارسی میانه به شکل اردویسور اناهیتا (Ardwisur Anahita) و در پارسی نو به صورت ناهید کوتاه شده است. در بندهای ۲۹ تا ۳۱ این یشت از ضحاک چنین یاد شده است:

اَژی دارای سه پوز در کشور بَوری، برای او [=اناهیتا] صد اسب و هزار گاو و هزار گوسپند قربانی کرد و از او درخواست که او را در تسلط بر هفت کشور و تهی ساختن آنها از مردمان یاری کند. ولی «اردوی سورا اناهیتا» او را یاری نکرد.

در بند ۳۴ چنین آمده است : ثَراتئون [=فریدون] پسر آثویه [=آتبین] به اناهیتا قربانی‌ها داد و از او درخواست که وی را بر اژی دهاک سه پوز و سه سر و شش چشم - دارندهء هزار گونه چالاکی دیو دروج زورمند که مایهء آسیب آدمیان است و آن دروند و نیرومندترین دروجی که اهریمن برای تباهی گیتی و جهان راستی آفریده است - چیرگی دهد.

جاهای دیگر اوستا که از اژدی دهاک یاد شده چنین است: یشت نهم (درواسپ یشت یا کوش یشت ) بند ۱۳ و ۱۴؛ یشت چهاردهم (بهرام یشت) بند ۴۰؛ یشت پانزدهم (رام یشت) بند ۱۹ تا ۲۱ و نیز ۲۳ و ۲۴؛ یشت هفدهم (ارت یشت) بند ۳۳ و ۳۴؛ یشت نوزدهم (زامیاد یشت) بندهای ۴۶ تا ۵۱
در «چهرداد نسک» - که از نسک‌های گم شده‌ی اوستای دوره‌ی ساسانی است - شرحی راجع به ضحاک آمده است. در نسک گم شده‌ی دیگری از اوستا یعنی «سوتگر نسک» - که خلاصه‌ای از آن در دینکرد آمده - با تفصیل بیشتری از ضحاک یاد شده است.

این نام از دو بخش تشکیل شده اَژی: که در اوستا به تکرار آمده و به معنی مار است و بخش دوم یعنی «دهاک» به معنای آفریده‌ی اهریمنی است. اژی دهاک به صورت حیوان اهریمنی خطرناکی توصیف شده که دارای سه پوز و سه سر و شش چشم است و مایه‌ی آسیب و فتنه و فساد خوانده شده است. از اینجا منشاء داستان ضحاک و دو ماری که بر شانه‌هایش رُسته بود آشکار می‌شود. یعنی همان سه سر و سه پوز و شش چشم.

در زبان پارسی میانه یا پهلوی این نام «دهاک» شده و پس از اسلام در زبان پارسی دری و در نوشته‌های عربی این نام به شکل ضحاک درآمد. روشن است که این ضحاک با فعل «ضَحَک» به معنای «خندید» ربطی ندارد.

در کتاب «مجمل التواریخ و القصص» درباره‌ی ضحاک چنین آمده است:
مدت پادشاهی وی هزار سال بود. او را بیوراسپ خوانند و گویند بیور [=ده هزار] اسب تازی پیش وی جنیبت کشیدندی. و اندر اصل نام او قیس لهوب [کذا] گویند. و ضحاک حمیری نیز خوانندش. و پارسیان «ده آک» گفتندی از جهت آنک ده آفت و رسم زشت در جهان آورد از عذاب و آویختن و فعلهاء پلید، و آک را معنی زشتی و آفت است.

اندر تاریخ جریر [طبری] گوید: بیوراسف دیگر بود، و ضحاک دیگر. ایزد تعالی نوح را پیش وی فرستاد و از بعد طوفان به سال‌ها ضحاک پادشاهی بگرفت.

اما نسب او چنین بود: ضحاک ابن ارونداسپ - و ارونداسف نیز گویند و او وزیر طهمورث بود - ابن ربکاون بن سادسره [کذا] ابن تاج ابن فروال ابن سیامک ابن مشی ابن کیومرث. و «تاج» جد او بود که عرب از نسل اواَند و به زمین بابل نشست.

ابن بلخی در این باره چنین می‌نویسد:
این بیوراسف ضحاک است و ضحاک در لفظ عربی چنین آمده است و اصل آن «ازدهاق» است و شرح این حال بعد از این داده شود. و در نسب او خلاف است میان نسابه و بعضی می‌گویند از نسابه که اصل او از یَمَن بوده است و نسب او ضحاک ابن علوان ابن عبید ابن عویج الیمنی است و از خواهر جمشید زاده بود، و جمشید او را به نیابت خود به یمن گذاشته بود. و نسابهء پارسیان نسب او چنین گفته‌اند: بیوراسف ابن ارونداسف ابن دینکان ابن وبهزسنگ ابن تاز ابن نوارک ابن سیامک ابن میشی ابن کیومرث. و این «تاز» که از جملهء اجداد اوست پدر جملهء عرب است و چون پدر عرب بود اصل همهء عرب با او می‌رود و این سبب است که عرب را تازیان خوانند یعنی فرزندان تاز. هرچه عجم‌اند با هوشهنگ می‌روند و عرب با این «تاز» می‌رود.

از بهر آن او را «اژدهاق» گفتندی که او جادو بود و به بابل پرورش یافته بود و جادویی بآموخته و روزی خویشتن را بر صورت اژدهائی بنمود. و گفته‌اند که به ابتدا که جادوئی می‌آموخت پدرش منع می‌کرد. پس دیوی که معلم او بود گفت اگر خواهی که ترا جادویی آموزم پدر را بکش. ضحاک پدر خویش را به تقرب دیو بکشت و سخت ظالم و بدسیرت بود و خونهاء بسیار به ناحق ریختی و باژها او نهاد در همه جهان و پیوسته به فسق و فساد و شرابخوارگی مشغول بودی با زنان و مطربان.

ابوریحان بیرونی در التفهیم به مناسبت جشن مهرگان گوید:
مهرگان چیست ؟ شانزدهم روز است از مهرماه و نامش مهر. و اندر این روز افریدون ظفر یافت بر بیوراسب جادو، آنک معروف است به ضحاک و به کوه دماوند بازداشت ...

اما سبب آتش کردن و برداشتن [در جشن سده] آن است که بیوراسب توزیع کرده بود بر مملکت خویش دو مرد هر روزی، تا مغزشان بر آن دو ریش نهادندی که بر کتف‌های او برآمده بود. و او را وزیری بود ارمائیل نیکدل، نیک کردار. از آن دو تن یکی را زنده یله کردی و پنهان او را به دماوند فرستادی. چون افریدون او را بگرفت سرزنش کرد. و این ارمائیل گفت: توانائی من آن بود که از دو کشتنی یکی را برهانیدمی و جملهء ایشان از پس کوه اند. پس با وی استواران فرستاد تا به دعوی او نگرند و او کسی را پیش فرستاد و بفرمود تا هر کسی بر بام خانهء خویش آتش افروختند زیراک شب بود و خواست تا بسیاری ِ ایشان پدید آید. پس آن نزدیک افریدون به موقع افتاد و او را آزاد کرد و بر تخت زرین نشاند و «مَسمُغان» نام کرد، ایّ [=یعنی] مه مغان.

در شاهنامه نیز ضحاک با لقب «بیوراسپ» یاد شده است که به معنای دارنده‌ی ده هزار اسب است. نام پدر ضحاک در شاهنامه «مرداس» گفته شده است.
یکی مرد بود اندر آن روزگار ---------------- ز دشت سواران نیزه گذار
گرانمایه هم شاه و هم نیکمرد ------------- ز ترس جهاندار با باد سرد
که مرداس نام گرانمایه بود ----------------- بداد و دهش برترین پایه بود
مر او را ز دوشیدنی چارپای --------------- ز هر یک هزار آمدندی به جای
پسر بُد مر آن پاکدین را یکی --------------- کَش از مِهر بهره نَبُد اندکی
جهانجوی را نام ضحاک بود ---------------- دلیر و سبکسار و ناپاک بود
همان بیوراسپش همی خواندند ----------------- چنین نام بر پهلوی راندند
کجا بیور از پهلوانی شمار ------------------ بوددر زبان دری ده هزار
از اسپان تازی به زرّین ستام -------------- ورا بود بیور که بردند نام

فردوسی در داستان ضحاک چند بار او را «اژدها» خوانده است:
فریدون چنین پاسخ آورد باز ----------- که گر چرخ دادم دهد از فراز
ببرّم پی اژدها را به خاک ----------------- بشویم جهان را ز ناپاک پاک
که گر اژدها را کنم زیر خاک ------------ بشویم شما را سر از گرد پاک
بدان تا جهان از بد اژدها ------------- به فرّ من آید شما را رها

تفسیر دیگری درباره‌ی بیوراسپ هست که آن را شکل ایرانی شده‌ی نامی بیگانه می‌داند. از آنجا که «بودا» در پارسی میانه «بوداسپ» یا «بوداسف» شده است، جیمز دارمسستر (James Darmesteter)، خاورشناس فرانسوی، بر این باور است که بیوراسپ هم در اصل بیور بوده که شکل دیگری از بابل است. زیرا اژی دهاک در کشور بوری شوکت و قدرت و مکنتی داشت. کشور بوری همان سرزمین بابل است و تلفظ این نام در پارسی هخامنشی بابیرو (Babiru) بود.

دیدیم که در نوشته‌های تاریخ‌نگاران دوران اسلامی نیز همواره نام ضحاک با سرزمین بابل پیوند یافته به ویژه به خاطر جادوگری آموختن او. بنابراین احتمال دارد مانند همه‌ی شخصیت‌های اسطوره‌ای شاید این شخص نیز وجود خارجی داشته و به خاطر خونخواری و آزار و آسیب فراوان وی، در اوستا و داستان‌های بسیار کهن ملی ما به صورت مار یا موجودی اهریمنی و خطرناک درآمده و اژی دهاک نام یافته باشد. شاید اژی دهاک یکی از شاهان کشورهای همسایه‌ی غربی ایران بوده یعنی آشور یا کلده که روزگاری بر ایران تاخته است. می‌دانیم که پیش از تشکیل دولت‌های ماد و هخامنشی، چندین بار لشکرکشان کلدانی و آشوری - که در خونریزی شهرتی داشتند - به سرزمین ایران تجاوز کردند و خاطره‌ی این خونریزی‌ها به صورت شخصیت اژدی دهاک در ذهن ایرانیان باقی مانده و به شکل اسطوره در آمده است. بعدها که ایرانیان کلده و آشور را فراموش کردند، ضحاک را به نژاد عرب نسبت دادند که البته از قوم سامی بودند و با آشوریان و کلدانیان از یک اصل.

هم چنین نام پدر ضحاک را ارونداسپ گفته‌اند. ارونداسپ به معنای دارنده‌ی اسب تندرو است و باید به یاد داشت که رودی که از سرزمین بابل (عراق امروزی) به خلیج پارس می‌ریزد در زبان پارسی رود اروند خوانده می‌شود. شاید این نیز نشان دیگری باشد از این که اژی دهاک از سرزمین بابل بوده است.

خاستگاه:
- شاهنامه‌ی فردوسی
- درآیه‌ی «ضحاک» در فرهنگ دهخدا

پی‌نوشت:
این هم مقاله‌ای از دکتر تورج دریایی منتشر شده در مجله‌ی ایران‌شناسی با عنوان سهم منابع هندواروپایی در شناخت شاهنامه: هویت کاوه‌ی آهنگر درباره‌ی ردگیری هویت کاوه‌ی آهنگر در اسطوره‌های هندوایرانی (قالب: پی.دی.اف، ۶ صفحه، ۴۶۰ کیلوبایت)

4 نظر:

ابوالفضل خطیبی said...

دوست گرامی درود
عالی بود. ببینید! ضحاک نام قدیمی عربی است که ایرامیها معادل دهاک گرفتند و به همین سان ارونداسپ نام پدر ضحاک را معادل مرداس که باز هم نام شناخته شده عربی است . من با این نظر که مرداس از ریشۀ as به معنی خوردن و در نتیجه مرداس یعنی مردخوار و آدمخوار(کارکرد دهاک) موافق نیستم.امدسالار و خالقی مطلق دربارۀ مرداس و ریشه شناسی آن مقالاتی دارند. و اکبر نحوی هم مقاله ای در مخالفت با نظر آنها نوشته است. راستی چرا فریدون ضحاک را نکشت؟این پرسش و پاسخ بدان موضوع جستاری است که دیروز در وبگاهم منتشر کرده ام
دوستدار خطیبی

Anonymous said...

با درود
من سالهاست که این ضحاک یا درست تر بگویم ضحاک و آژیدهاکها را در تاریخ تعقیب کرده ام. که به طور خلاصه نتیجه این است:ضحاک یعنی خندان همان آشّور یعنی خندان خدای ملی آشوریان سامی تباراست که بیش از شش قرن مملکت ما را غارت و سلاخی کردند و سرانجام خودشان از جانب نیاکان ما به رهبری کی خشثرو (هووخشثره، کی خسرو)و سردارانش برادران توس (کورش دوم، قهرمان کورشنامه) و برادرش گستهم (آریارمنه)سلاخی گشتند.آژی دهاک یعنی اژدها وش همان مردوک یا ضحاک ماردوش خدای ملی بابلیان است که سمبلش ماری به نام موش هوشو (مار افعی) بوده است.آن آژی دهاکی که هم در بابل و هم در کرند فدیه به ایزدان می آورده همان آگوم کاک رمه فرمانروای بزرگ و برده دار بابلی است که مقرش هم شهر کرند و هم بابل بوده است.

داريوش احمدي said...

آقا يا خانم محترمي كه فرموده‌ايد سال‌ها است ضحاك را در تاريخ تعقيب مي‌كنيد، از شما عاجزانه درخواست مي‌كنم بفرماييد بر اساس كدام اسناد و دلايل خردپذير تاريخي و زبان‌شناختي به اين نتيجه رهنمون شده‌ايد كه اووخشتر برابر كي خسرو، توس برابر كورش، گستهم برابر آريارمن و اژيدهاك برابر مردوك است؟

shahrbaraz said...

درود بر داریوش احمدی عزیز
و نیز خواننده‌ی بی‌نام.

درباره‌ی تلاش برای یکی کردن و تطبیق دادن کیانیان با هخامنشیان - که همان طور که شما نوشتید هیچ پایه‌ی تاریخی و زبانی ندارد - پیشتر مطلبی نوشته‌ام به این نشانی:

http://shahrbaraz.blogspot.com/2009/08/blog-post.html

زمان زرتشت و کی‌گشتاسپ نزدیک ۱۴۰۰ سال پیش از میلاد برآورد شده است اما هخامنشیان ۶۰۰ سال پیش از میلاد بودند یعنی یک فاصله‌ی ۸۰۰ ساله. تازه ضحاک به دوران پیشدادیان تعلق دارد که باز هم قدیمی‌تر از کیانیان و زرتشت هستند. بنابراین یکی کردن کورش و کی خسرو و دیگران شاهان کیانی درست نیست.

پیروز باشید
شهربراز