یکشنبه ۱۳/اردیبهشت/۱۳۸۸ - ۳/می/۲۰۰۹
پس از مطلبی که دربارهی فرهنگهای زبان پارسی نوشتم کتاب جدیدی به دستم رسید به نام «فرهنگ فدایی».
نام کتاب: فرهنگ فدایی - برخی واژگان پارسی سره
نگارنده: نصرالله فدایی
ویراستار: حسن مرسلوند
ناشر: انتشارات الهام
چاپ نخست: ۱۳۷۴ خ / ۱۹۹۵ م
صفحه: ۲۴۰
این کتاب نوشتهی میرزا نصرالله فدایی است که نگارش آن را در سال ۱۳۰۱ ق / ۱۲۶۲ خ / ۱۸۸۴ م (زمان ناصرالدین شاه قاجار) آغاز کرده و دو سال بعد آن را به پایان رسانده است. مانند بسیاری دیگر از فرهنگهای زبان پارسی، این کتاب هم در هندوستان نوشته شده است. نصرالله فدایی به سال ۱۲۸۶ ق/ ۱۲۴۶ خ / ۱۸۶۷ م کتابی نوشته بود به نام «ترکتازان هند» و در آن کتاب بسیاری واژههای پارسی سره به کار برده بود. این کتاب از دل آن داستان درآمده است. فدایی در پیشگفتار دربارهی کتاب «ترکتازان ِ هند» مینویسد که «شاخسار ِ نهال ِ سخنانش از پیوند برگ و بار بیگانه برهنه و آزاد است». سپس به انگیزههایش برای نگارش این فرهنگ میپردازد و دلیل سوم چنین است:
سوم این که: من این فرهنگ را - که هیچ دربا نبود - برای همین نوشتم که بر همه آشکار کنم که زبان فارسی با آنکه به گونهای پایمال ِ ترکتازی ِ بیگانگان گشت که اگر هر زبان ِ دیگری شده بود هرگز از پس ِ پردهء نابودی سر برون نمینمود، باز با همین اندک مایهای که نزد ِ سوختگان ِ آتش ِ رشک اندک مینماید تا آن پایان نوامند است که از نامههای کامود - که در آن نوشته شدهاند - گزشته [=گذشته]، فرهنگها نیز نگاشته توانند شد. و چون چنان کردم رشتهء سخن را در آن دانسته دراز کردم و چندانکه در سرواد ِ داستان ترکتازان ِ هند به کوتاهی سخن کوشیدم، در فرهنگ آن رودهدرازی کردم چنانکه در یک نولهء پرگار نگاشته شد که: آن برای نگارگران و پیمایندگان و اندازهگیران هنگام ِ چهرهسازی و زمینپیمایی و خاکهریزی و زمینهاندازی و انگارهگیری و گردهکشی به کار میآید.
(دربا: دربای، دروایست، ضروری و مایحتاج. چیزی را گویند که به آن احتیاج باشد و آن را دربایست نیز گویند. ضروریات. لوازم. ناگزیر. ناگذران. بایسته.
کامود: بسیط، برابر مرکب. واژهی دساتیری.
نوله: گفتار. واژهی دساتیری.
برای دساتیر ن.ک. مطلب پیشین)
به نوشتهی آقای حسن مرسلوند در پیشگفتار ویراستار، میرزا نصرالله فرزند شاعری بود با تخلص «سالک». نصرالله خود از شاعران پارسیگوی هند در دستگاه «میرمحبوبعلی خان بهادر نظامالملک آصف جاه» بوده و فدایی تخلص شاعری او است.
شاید بر پایهی این جمله در پیشگفتار فدایی بتوان گفت که وی ایرانی و ساکن هند بوده است:
از آن روی که پیکرهء بهم بستگی ِ سخنان و نهاد ِ پیوستگی سامانش بر همان سان است که دانشمندان ِ کشوران ِ اروپ برگزیدهاند، چنانکه نامهنگار را در پزیرایی ِ نامهء خودش امیدی که به دانشپژوهان ِ فرنگستان است (اگر بیشتر نباشد) کمتر از آن نیست که به برادران ایرانی ِ خود و مردم هندوستان است.
تنها دو ایراد کوچک در این فرهنگ هست: برخی واژگان غیرپارسی به اشتباه پارسی خوانده شدهاند (و واژههای دساتیری نیز در آن هست). دو دیگر این که به اشتباه حرف «ذ» را عربی دانسته و به جای آن «ز» نوشته است مانند «گزشته» در بالا به جای «گذشته» و پزیرایی به جای پذیرایی؛ یا حرف «ص» عربی را با «س» جایگزین کرده است.
آقای حسن مرسلوند با ویرایش و انتشار این فرهنگ خدمت بزرگی به زبان پارسی و بحث واژهسازی کرده است. بسیاری از واژههای در ظاهر نوساز که ما امروزه به کار میبریم ۱۴۰ سال پیش در این فرهنگ آمدهاند. هم چنین کار جالبی که آقای مرسلوند کرده افزودن بخشی به پایان کتاب است که در آن واژههای عربی به عنوان درآیه (سرواژه) اصلی گذاشته شده و واژههای پارسی سره داده شده در این فرهنگ در برابر آن آمده است. مانند «حافظه: یاد، ویرایی».
5 نظر:
درود
لطفا کمی در مورد جهانشاه درخشانی و نظرات اش بنویسید .ایشان چند سال قبل خبر از ترجمه کتاب شان به انگلیسی داده بودند .بسیار مشتاقم بدانم که آیا نظریات ایشان مورد قبول اهل فن قرار گرفته است یا خیر.متاسفانه اکثر سایتهایی که نامی از ایشان برده اند آلمانی زبانند
سلام علیکم. حرف «ص» را همه جا با «س» عوض کرده؟
بله. واژه هایی هست که بعضی ها گمان می کنند تازه ساز است، ولی در واقع در زبان ما، یا حد اقل در لغتنامه های زبان ما، سابقه داشته است.
ببخشید. آقای حیدری ی ملایری در زمینه ی دانش اخترشناسی چه آثار و چه نظرهایی دارد؟
ببخشید. ایشان، که به سیستم می گوید راژمان، آیا یعنی به
Solar system
می گوید راژمان خورشیدی؟
ظاهراً در برابر سولار سیستم متقدمان گفته اند منظومه ی شمسی که به قول یکی از همکاران و استادان سابق بنده چه خوش ذوق بوده آن کس که لفظ منظومه را در این ترکیب به کار برده
و ترکیب جدیدی هم که به کار می برند سامانه ی خورشیدی است
من گمان می کنم هم منظومه ی شمسی هم سامانه ی خورشیدی
هر دو خوب و درست و زیبا است
سؤال سابقم را تکرار می کنم:
از دید شخص شما
دلیل شخص شما
بر ترجیح نپاهشگاه بر رصدخانه چیست؟
آیا شما واقعاً سالها ارتباطت با زبان و فرهنگ و واژه و ریشه شناسی و متکلمان زبان این طور است که بگوئی در زبان اروپائی واژه ای است که در زبان آنها در دانش مفهومی بنیادین است، و معادل درست و دقیق و «غیر شلخته»ی آن واژه در فارسی نپاهیدن است، «و» باید تمام واژه های همخانواده ی آن واژه ی اروپائی را در فارسی بر اساس «نپاهیدن» به کار ببریم، «به همین دلیل» اگر از زمان خواجه نصیر یا قبل یا بعد از او در زبان ما گفته اند «رصدخانه»، گفته اند که گفته اند، و ذهن دانشی ی دقیق غیر شلخته، رصدخانه را کنار می گذارد و نپاهشگاه را می پذیرد و به کار می برد
بله؟
ای شهر براز. مگر ما طبق زبان اروپائی ها، و معادل درست فلان واژه ی بنیادی یا غیر بنیادی ی آنها در زبان ما چیست، باید زندگی کنیم؟
سیدعباس سیدمحمدی
سلام،ببخشید هر چه در وبلاگتان گشتم اسم و رسمتان را نیافتم. بهر حال چند ماهی است که جسته گریخته سرکی می کسم و بهره می برم...از تلاش و کوشش شما سپاسگذارم. میخواستم بپرسم آیا فرصت پاسخگویی به سولات بنده ناوارد را دارید؟
با تشکر
کاوه دادخواه
به کاوه دادخواه
درود.
نشانی خود را بگذارید تا با شما تماس بگیرم. نشانی شما را منتشر نخواهم کرد.
پیروز باشید
شهربراز
برایم جالب است که صد و خرده ای سال پیش کسانی به فکر سره نویسی بوده اند آن هم در هندوستان. ولی به نظرم جمله هایش کمی دراز است و چندان فرقی با سره نویسان امروزی ندارد.
Post a Comment