Monday, August 11, 2008

واژه‌سازی و دساتیر

دوشنبه ۲۱/امرداد/۱۳۸۷ - ۱۱/آگوست/۲۰۰۸

دستگاه واژه‌سازی زبان پارسی قانون‌مند و دستوری یا به اصطلاح قیاسی است و از وندها (پیشوند و پسوند و میانوند) و ترکیب برای ساخت واژه‌های جدید استفاده می‌کند. برای نمونه، قانونی داریم که از ترکیب نام و پسوند «-ناک» می‌توان صفتی ساخت به معنای دارنده‌ی آن نام. مانند ترسناک، خشمناک، نمناک. نام می‌تواند هر چیزی باشد از جمله واژه‌هایی با ریشه‌های عربی مانند وحشتناک، خطرناک، و غمناک. هر کسی می‌تواند از این پسوند برای ساختن صفت استفاده کند. همان طور که سنایی غزنوی از آن صفت طربناک را ساخته است:

ای بلبل وصل تو طربناک - وی غمزه‌ت زهر و خنده تریاک
[تریاک به معنی پادزهر است]

همین طور برای پسوند «-کده» یعنی جایی که چیزی فراوان یافت شود مانند میکده و بتکده. مولانای بلخی از این قانون استفاده کرده و «آدمکده» را برای جهان ساخته است.

زین باده‌شان افسون کنم، تا جمله را مجنون کنم - تا تو نیابی عاقلی در حلقه‌ی آدمکده

نمونه‌ای از پیشوند هم فعل کندن و آکندن است. «آ-» پیشوند منفی‌ساز است و آکندن یعنی پر کردن. یا پیشوند «پاد-» در زهر و پادزهر یعنی ضدزهر. یا سخن و پادسُخن که به شکل پاسخ درآمده است. یا دشمن به معنای دارای منش زشت. یا دُژخیم دارای خیم (ذات) بد. [امروزه در پزشکی اصطلاح‌های خوش‌خیم و بدخیم نیز ساخته شده است.] یا نمونه‌های دیگری چون پیش‌رفت، پیش‌گویی، پیش‌بینی و ...

اما دستگاه واژه‌سازی زبان عربی شنیداری یا به اصطلاح سماعی است یعنی شما نمی‌توانید قانون واژه‌سازی را برای هر چیزی به کار ببرید. بلکه تنها می‌توانید از واژه‌هایی استفاده کنید که پیشتر شنیده شده باشند. برای ساخت واژه‌ها وزن و باب‌های مختلفی هست و هر واژه‌ای تنها در برخی باب‌ها صرف می‌شود و به برخی وزن‌ها درمی‌آید. برای مثال، وزن «مـِفعال» برای ساختن نام ابزار به کار می‌رود: مضراب یعنی ابزار ِ زدن. اما نمی‌توانید بگویید مکتاب یعنی ابزار نوشتن.

پس از ورود اسلام به ایران و نیرو گرفتن و چیرگی زبان عربی در میان نویسندگان و شاعران و در دستگاه‌های نگارشی و اداری ایران، کم کم این ساختار شنیداری زبان عربی بر پارسی نیز تحمیل شد به طوری که دیگر ساخت واژه‌های جدید محدود شد و «ادیبان» تصمیم می‌گرفتند که چه چیزی درست است و چه چیزی نیست. و این ساختار در زمان ما باعث مشکل‌هایی شده که برخی آن را به اشتباه «سترونی» زبان پارسی تعبیر کرده‌اند. مثلا با این که ما می‌توانیم به سبک دندان‌پزشکی و دندان‌پزشک واژه‌های دیگر بسازیم در زمینه‌ی پزشکی با عبارت‌های طولانی زیر روبرو می‌شویم:
[تخصص] بیماری‌های زنان و متخصص بیماری‌های زنان: به جای زن‌پزشکی و زن‌پزشک
[تخصص] بیماری‌های اطفال و متخصص بیماری‌های اطفال: به جای کودک‌پزشکی و کودک‌پزشک
[تخصص] بیماری‌های پوستی و متخصص بیماری‌های پوستی: به جای پوست‌پزشکی و پوست‌پزشک
[تخصص] بیماری‌های کلیوی و متخصص بیماری‌های کلیوی به جای کلیه‌پزشکی و کلیه‌پزشک
(در ایران باستان با کاردپزشکی و کاردپزشک به معنای جراحی و جراح برمی‌خوریم.)

یکی از دلیل‌هایی که پزشکان ما از نام‌های انگلیسی این رشته‌ها استفاده می‌کنند همین دراز بودن نام رایج آنان است: gynecologist به جای متخصص بیماری‌های زنان.

هم چنین در زبان پارسی میانه، ساخت فعل از اسم بسیار رایج بود اما پس از نیرو گرفتن عربی این توانایی نیز در زبان رسمی فراموش شد و فعل‌های موجود نیز با عبارت‌های عربی طولانی جایگزین شد. مانند آرمیدن یا آرامیدن که به جایش استراحت کردن می‌گوییم. در زبان گفتار این توانایی هنوز برجاست و نمونه فراوان است مانند صرفیدن (صرفه یا سود داشتن). حتا در ادبیات رسمی بعدی پارسی، برای مثال در زمان قاجار و برای نمونه در شعرهای قائم مقام فراهانی، ساختن فعل از اسم بیشتر در شعر طنز به کار می‌رود مانند درسیدن: درس دادن.

در زمان ما، فرهنگستان زبان پارسی بنا گذاشته شد تا این مشکل را حل کند و توانایی‌های زبان پارسی را بدان برگرداند. اما بسیاری که به ساختار شنیداری عادت کرده بودند با آن مخالفت کردند و معیار واژه‌های جدید را آشنایی و داشتن سابقه دانستند. هنوز نیز چنین مخالفت‌هایی در برابر واژه‌های نوساز عادی است و این گونه واژه‌ها را با اصطلاح نامناسب «جعلی» می‌خوانند. البته برای واژه‌سازی سنجه‌هایی وجود دارد اما بحث من در اینجا مخالفت کلی گروهی با واژه‌سازی بر اساس دستور زبان پارسی و چسبیدن و پافشاری بر شنیداری بودن واژه‌هاست.

شاید در همین زمینه با اصطلاح «واژه‌ی دساتیری» برخورد کرده باشید. «دساتیر آسمانی» نام کتابی است که در فرهنگ دهخدا از آن چنین یاد شده است:

مجعول کتابی در دوران سلطنت اکبرشاه گورکانی در قرن دهم ه.ق. به دست شخصی به نام آذرکیوان فراهم شده است و آن را به پیغمبری مجعول از ایران باستان به نام ساسان پنجم نسبت داده و خود آن را ترجمه و تفسیر کرده است. گویا آذرکیوان، در زمان شاه عباس صفوی می‌زیسته و سد سال پس از وی کسی به نام «ملا فیروز» این فرهنگ را از ایران به هند برده و آن را گسترش داده است. این کتاب بعدها به چاپ رسید و مایهء گمراهی فرهنگ‌نویسان شد و لغات ساختگی آن از راه فرهنگ‌ها در شعرهای شاعرانی مانند شیبانی و ادیب الممالک و فرصت شیرازی راه یافت و غلط‌های تاریخی آن نیز وارد تاریخ دوران قاجار شد.

آذرکیوان: حکیمی معاصر و معاشر میرفندرسکی.


و اما کانون ايرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت درباره‌ی آذرکیوان می‌نویسد:
بهرام پور فرهاد (۹۴۲ تا ۱۰۲۷ ق/۱۵۲۹ تا ۱۶۱۲ م.) مشهور به آذَرْ کیوان‌، مؤسس‌ مکتب‌ آذرکیوانی‌ است‌. وی‌ از زرتشتیان‌ ایران‌ بود و در شیراز یا حوالی‌ آن‌ زندگی‌ می‌کرد. در آغاز‌ سده‌ی‌ ۱۱ ق‌/ ۱۷ م‌ با چند تن‌ از شاگردان‌ خود از ایران‌ به‌ هند رفت‌ و در پتنه‌ (Patna) ساکن‌ شد (دبستان‌ مذاهب‌). آگاهی‌ درباره‌ی‌ احوال‌ شخصی‌ او بسیار اندک‌ و آمیخته‌ با افسانه‌ است‌. میرذوالفقار اردستانی، معروف به ملاموبد یا موبدشاه و نویسنده‌ی کتاب «دبستان‌ مذاهب‌» که‌ خود از پیروان‌ این‌ فرقه‌ بوده‌، نسب‌‌نامه‌ای‌ از او به‌ دست‌ می‌دهد که‌ آشکارا ساختگی‌ است‌. وی‌ نام‌ ۷ آتشکده‌ای‌ را که‌ در فرهنگ‌های‌ فارسی‌ آمده‌ است‌ (چون‌ آذرگشنسپ‌، آذربرزین‌، آذر بهرام‌ و ..‌)، در شمار نیاکان‌ آذرکیوان‌ می‌آورد و نسب‌ او را با چند واسطه‌ی‌ به‌ «ساسان» و از آنجا به‌ شاهان‌ کیانی‌ و پیشدادی‌ تا کیومرث می‌رساند.


درباره‌ی زبان کتاب «دساتیر» استاد پورداود آورده:
زبان متن دساتیر به زبان‌های كهن ایران چون فُرس هخامنشی و اوستایی و پهلوی و پازند نمی‌ماند، و نه به لهجه‌های دیگر باستانی مانند تُخاری و سَكزی و سُغدی و جز اینها، با زبان سانسكریت هم سروكاری ندارد و نه با هیچ یک از لهجه‌های سرزمین هند، از شعبات زبان‌های یونانی و لاتینی هم نیست، با زبان‌های سامی چون بابلی و عبری و سریانی نیز پیوندی ندارد، با زبان‌های چینی نیز خویشی ندارد. همچنین با زبان‌های اقوام سومر و ایلام و قبطی كه در حدود چهار یا سه هزار سال پیش از مسیح در سرزمین‌های عراق و خوزستان و مصر می‌زیستند شباهتی ندارد و نباید هم با هیچ یک از زبان‌های كهنه و نو، خواه هندواروپایی، خواه سامی و مغولی پیوستگی داشته باشد، این زبان را خود ِ سازنده‌اش زبان آسمانی نامیده است.

نمونه‌هایی از واژه‌های فرهنگ دساتیر عبارتند از:
اهمه: پاره شده و ناقص. از ترکیب «ا» (پیشوند منفی‌ساز) و «همه» (تمام، کامل)
بازگیر: سرزنش . ملامت (برابر «مواخذه» در عربی. شبیه reproach در انگلیسی)
پوشگان: برابر مغیبات عربی یعنی چیزهائی که در عالم غیب اند. پوشیدگان
راست بود: وجود حقیقی که ذات باری تعالی باشد و در آن شبهه نیست. واجب الوجود. موجود حقیقی را گویند که ذات باری تعالی باشد جل جلاله
اویش: هویت
خانه‌ی آباد: به جای بیت المعموره (یعنی کعبه)
دادوند: معتدل. برابر. متساوی
دارش خسروی: قاعده‌های پادشاهی
ناچارباش، ناگزیرباش، ناچارهست: واجب الوجود
شایسته‌هستی، شایسته‌بود: ممكن الوجود

شاید صرف نظر از محتوای دینی کتاب دساتیر و کارهای فرقه‌ی آذرکیوانی، بتوان کار نویسنده‌ی دساتیر را در زمینه‌ی زبانی تلاشی برای واژه‌سازی پارسی دانست در زمانی که چیرگی عربی به نهایت خود رسیده بود (دوران صفویان). اما چون وی دانش کافی نداشته و در آن زمان دانش امروزی ما درباره‌ی زبان‌های هندواروپایی وجود نداشته کارش چندان موفق نبوده است.

خود واژه‌ی دساتیر جمع شکسته‌ی عربی واژه‌ی پارسی «دستور» است. اما از آنجا که آذرکیوان تلاش داشته به پارسی سره بنویسد، مطمئن نیستم که به راستی منظورش از دساتیر همین جمع عربی دستور باشد زیرا در آن صورت به اصطلاح «نقض غرض» کرده است.

برای آگاهی بیشتر درباره‌ی کتاب دساتیر نگاه کنید به مقاله‌ی دساتیر آسمانی، کتاب جعلی در پایگاه «فرهنگ ایران» نوشته‌ی حسن حسینی آصف.

برای آگاهی بیشتر درباره‌ی آذرکیوان و پیروان و مذهب وی نگاه کنید به کانون ايرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت

ترجمه‌ی انگلیسی کتاب «دبستان مذاهب».

2 نظر:

Anonymous said...

درود
اگر آذرکیوان کارش را با آسمان پیوند نمی زد و ادعا های اینچنینی نمی کرد شاید امروز همه از ان بخوبی یاد می کردند.
به هر حال ظاهرا او نخستین سره نویس است. سره نویس اندیشیده!



درمورد اطلاعاتی که در مورد قرطاس و کاغذ نوشته بودید هم سپاسگزارم
گل

Anonymous said...

گاهی با بکاربردن واژه‌ای فارسی بجای غربی، شوربختانه نیش عده‌ای باز میشود و آغاز به استدلال میکنند که این واژه به این دلیل و آن برهان غلط است و به مفهوم نمیخورد. و زمانی که برای آنها دلیل میآوری که چرا کلمه‌ی غربی هم‌ارز را بی‌بهانه پذیرفتید، پاسخی ندارند!
گاهی هم جوک میسازند، مانند «رایانه» و ....

مثلا کسی به «پایانه» ایراد میگرفت که «ترمینال» تنها جای پایان گرفتن نیست و مکان آغاز هم هست. نمیدانست که همان ترمینال با واژه‌ی ترمینیت همریشه است که به معنی «پایان دادن» می‌باشد!