دوشنبه ۷/بهمن/۱۳۸۷ - ۲۶/ژانویه/۲۰۰۹
این مطلب را در نزدیکی زمان جشن کریسمس نوشتم وقتی که دیدم کودکی در تهران به خاطر خواندن کتابهای ترجمه و دیدن فیلمها و کارتونهای امریکایی خیلی بیشتر از نوروز با کریسمس آشناست!
ترجمه در واقع نوعی تبادل (و بیشتر وارد کردن) فکری و فرهنگی است. مترجم گذشته از آشنایی با زبان مبدا و مقصد باید بر موضوع ترجمه نیز تسلط و چیرگی داشته باشد. در ترجمهی متنهای علمی و فناوری و کارشناسی - مانند ریاضیات و شیمی و فیزیک و رایانگر و پزشکی و ... - معمولا دریافتکننده و خوانندهی نهایی توان تشخیص و ارزیابی محتوا را دارد. مترجم باید دقت کند که متن اصلیای که انتخاب میکند دارای اعتبار و ارزش باشد تا زحمتش به هدر نرود. (البته اگر میخواهد واقعا برای آن زحمت بکشد. منظورم مترجمانی نیست که کیلویی کار میکنند و سالی ۲۰ کتاب ترجمه میکنند! و بیشترشان نیز یا به زبان مبدا تسلط ندارند یا به زبان پارسی یا به هر دو!)
حال اگر موضوع ترجمه فرهنگی و تاریخی باشد باید به مراتب بیشتر دقت کرد تا محتوای اصلی تا جای ممکن دارای اعتبار و ارزش و مهمتر از آن درست و بیغرض باشد. یکی از مثالهای این بیدقتی در گذشته، ترجمهی کتابهای تاریخی کمونیستی بود که نوعی دیدگاه جهتدار و غرضآلود و ایدئولوژیزده در آنها جریان داشت و خوانندهی ناآگاه ممکن بود از آنها تاثیر بگیرد. و دیدیم که چه قدر از نسل گذشته فریب دید کمونیستی را خوردند و تاریخ و فرهنگ خودمان را هم از دریچهی چشم تنگ دیگران دیدند. تاریخ چندهزار سالهی ما شد تاریخ سیاه ستمشاهی. انگار در تمام طول تاریخ در سراسر جهان مردم در عیش و نوش و مستی و آزادگی بودند و تنها در همین تکه خاک مردم «رعیت» بودند و زیر «یوغ». تاریخ ما خلاصه شده بود به جانشینی خونین فرمانروایان بدون آن که نامی از دلاوران و قهرمانان و دانشوران و ادیبان و سخنوران باشد. اگر نامی هم از سخنوری بود بیشتر برای این بود که بگویند مداح فلان فرمانروا بوده است. همین طور تاریخهای اروپامحوری (Euro-centric) که تمام تاریخ و تمدن بشر را از یونان و روم شروع میکنند و بعد بدون هیچ واسطهای به اروپای پس از نوزایش (Renaissance) و اروپا و امریکای امروز پیوند میدهند بدون این که به دیگر ملتهای جهان جایگاهی بدهند.
امروزه شاهد تکرار اشتباه مشابهی در زمینهی ترجمهی کتابهای کودکان هستیم. کودکان ما نسل آینده و آیندهسازان کشورمان هستند. بنابراین باید دقت فراوانی کرد که کودکان جامعه با ارزشها و تاریخ و فرهنگ همان جامعه بار بیایند و بزرگ شوند. با گذشته و فرهنگ خویش آشنا باشند و به داشتههای خویش افتخار کنند و از شکستهای گذشتگان نیز درس بیاموزند. اما متاسفانه میبینیم که امروز کتابهای کودک فراوانی در ایران چاپ میشوند که خیلی از آنها کارهای ترجمه هستند. در اینجا کودک مخاطب کتاب نه آگاهی کافی دارد و نه قدرت تشخیص، از این رو هرچه بدو بدهند میآموزد. به همین خاطر مسئولیت پدرومادران و مترجمان و ناشران در زمینهی انتخاب کتاب کودک بسیار مهم میشود. در واقع مترجمان کتاب کودک دارند کودکان ما را نه با فرهنگ و تاریخ ایرانی بلکه با تاریخ و فرهنگ غربی (بیشتر انگلیسی/امریکایی) آشنا میکنند. یعنی نفوذ فرهنگی غرب در میان ایرانیان دارد از زمان کودکی شروع میشود. به طوری که امروزه برخی کودکان ایرانی با مراسم کریسمس به سبک امریکایی و ... بیشتر از نوروز آشنا هستند! با سپید برفی و سیندرلا و دیگر محصولات والت دیزنی بیشتر از ننه سرما و عمو نوروز و دیگر داستانهای کودکان و فرهنگ عامهی ایرانی (فلکلور) آشنا هستند.
البته نیاز به گفتن نیست که در زمینهی کتاب کودکان نیز مانند دیگر زمینهها نیاز به کار فراوان است. باید بسیار پژوهید و مطالعه کرد. باید بسیار نوشت. باید کوشید تا فرهنگ غنی ایرانی (هم پیشااسلامی و هم پسااسلامی) را به طور جذاب و امروزین (مانند سی.دیهای چندرسانهای و کارتون و ...) به نسل جدید ارائه کنیم.
به نظر میرسد حتا بزرگترهای ایرانی نیز همین مشکل را دارند. چند سالی است که جوانان و نوجوانان ما به استقبال «والنتاین»! میروند. حال آن که صدها مناسبت ایرانی هست که از آن غافلند. در این میان نباید مشکل فرهنگی «خودکمبینی» را دست کم گرفت و از نظر دور داشت. ملتی که با گذشته و فرهنگ خود آشنا نباشد و از هیبت قدرت غالب بهراسد در واقع میکوشد با تقلید و شبیه کردن خود به دیگری خود را برکشد و احساس آرامش کند. بیهوده نیست که امروزه نسل جوان سعی دارد پیش از آن که زبان پارسی را به خوبی بیاموزد زبان انگلیسی را بیاموزد. به جای اصطلاحها و واژههای روزمرهی پارسی نیز از معادلهای انگلیسی استفاده میکند. مثلا به جای این که بگویند «داری عصبیام میکنی» میگویند «داری روی نرو (nerve)ام میری»!!!! مدل لباس و پوشاک و آرایش مویش را از ماهوارههای صدمن یک غاز میگیرد و ....
ببخشید که زیادی مبهم و کلیگویی شد! امیدوارم توانسته باشم منظورم را برسانم.
Monday, January 26, 2009
کتاب کودکان
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
11:33 PM |
پيوند دایمی
4 نظر داده شده |
نظردهی
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
4 نظر:
راهی که متاسفانه حکومت ما در پیش گرفته (گرچه در دهه اخیر کمی متوجه شدهاند و تا حدی، دیگر کاملا آنگونه نیستند که بودند) جامعه ما را تا حدودی دوشقه میکند. یک سری آدم مذهبی و گاهی، به لفظ خیابانی، «عشق عربی». دسته دوم را باید «عشق غربی» نامید. بر حسب تصادف یک نقطه روی اولی بگذارید، دومی را به شما میدهد. گاهی هم ایندو عشق با هم قاطی میشود، یعنی من آدمهای مذهبی و حتی اصولگرا را دیدهام که موسیقی سنتی ایرانی را دوست ندارند، ولی موسیقی یانی و Vangelis برایشان معرکه است. هر دو دسته بخش بزرگی از فرهنگ ایرانی را دوست ندارند. نه اینکه به ایران علاقه مند نباشند ولی برای یکی، تاریخ ایران تاریخ ستم شاهان است و باید آنرا دور انداخت؛ ایرانی اگر شاد باشد بد است و شاید هم ضد اسلامی ولی اگر لبنانی در شبکه LBC برقصد زیاد بد نیست و میتوان گذشت کرد. برای دومی هم بخشی از فرهنگ ایرانی خیلی عتیقه و سنتی است و با اصطلاح شیک نیست. خلا باید به صورتی پر شود!
یکی از جوانان خویشاوند من میگوید چه اشکال دارد زبان ما انگلیسی باشد. برای دسته اول هم احتمالا «چه اشکال دارد که زبان ما عربی باشد»!
سلام!
متن بسیار جالب و موضوع درخور بررسی ای را نوشته اید.
ما بیش از انکه تولید کننده باشیم , پیوسته به شیوه ای کاملا مصرف گرا , ترجمه می کنیم. برای ترجمه ها , انگار هیچ گزینشی وجود ندارد. هر کس بتواند , متنی را معنی (نه ترجمه ی فنی ) کند, به دون آشنایی با ادبیات و فرهنگ و آشنایی با کودکان , کتاب منتشر می کند. . . . .
پایدار باشید!
سلام علیکم
ضمن توجه به جنبه ی ایرانی بودن
و جنبه ی متدین بودن مردمان ایران به ادیان و مذاهب مختلف
و احیاناً دیندار بودن تعدادی از ایرانیان
من اگر مورد مشورت قرار می گرفتم درباره ی قانون اساسی ی ایران
اصل فعلی را به شکلی غلیظ از عربی و آموزش عربی صحبت کرده
کلاً یا جزئاً برمی دارم
و به شکلی معقول
از انگلیسی و آموزش انگلیسی دفاع می کنم
هرچند بنده فردی هستم مذهبی
و در مذهبی بودنم هم راسخ هستم
البته قبل از انگلیسی و عربی
فارسی در صدر است
فارسی کاربدر خود را دارد
عربی کابرد خود را
انگلیسی کاربرد خود را
سیدعباس سیدمحمدی
درود بر آقای سیدمحمدی.
من هم موافقم که اصل پانزدهم قانون اساسی دربارهی آموزش زبان عربی را حذف کنیم. اما با افزودن زبان انگلیسی و ... به قانون اساسی مخالفم. قانون اساسی جای جزییات سیاستهای آموزشی نیست. تنها باید زبان رسمی در آن تعیین شود.
آموزش زبانهای دیگر (عربی، انگلیسی، فرانسوی و ...) جزو سیاستهای آموزشی است و میتواند جزو آییننامهها و قانونهای آموزش و پرورش باشد.
ما برای دسترس به بخش مهمی از تاریخ و علوم و فرهنگ پسااسلامی خود نیاز به زبان عربی داریم مثلا برای درک نوشتههای طبری، ابوریحان بیرونی، بوعلی سینا و هزاران هزار دانشور دیگر. برای ارتباط با جهان امروزی هم نیاز به زبانهای انگلیسی و فرانسوی و روسی و ... همهی اینها در حد معقول و بنا به تخصص و رشتهی افراد لازمند. مثلا اگر کسی مهندسی میخواند نیاز چندانی به عربی ندارد. اما در تاریخ ایران و ادبیات نیاز به عربی بیشتر است. هم چنین نیاز به دانستن زبانهای پهلوی و اوستایی و دیگر زبانهای ایرانی.
همان طور که گفتید آموزش زبان پارسی در صدر است و باید نخستین دغدغهی آموزشی باشد.
شهربراز
Post a Comment