سهشنبه ۲۸/آبان/۱۳۸۷ - ۱۸/نوامبر/۲۰۰۸
شروان منطقهای است در بالای رود ارس که خاقانی و چند شاعر دیگر معروف ایرانی اهل آنجا هستند. بر اساس شعرهای خاقانی تلفظ درست این شهر شَروان است. (ن.ک. نوشتهی پیشین) به نوشتهی جغرافینگاران ایرانی و مسلمان این شهر را انوشیروان خسرو یکم ساسانی ساخت و از این رو نام آن شروان است. اما این بیشتر شباهت کلمه است. زیرا میدانیم که نام انوشیروان در اصل انوشه (انوشگ) روان (دارای روان بیمرگ یا جاوید) است. بنابراین احتمال ارتباط شروان با نام انوشیروان چندان قوی نیست.
به نوشتهی ابوریحان بیرونی در «آثار الباقیه» پیش از اسلام شاهان این منطقه نیز به سبک دیگر شاهان شاهنشاهی ایران ساسانی، شروانشاه گفته میشدند. (مانند سکانشاه و کرمانشاه و الانشاه. خسرو دوم مشهور به پرویز پیش از شاهنشاه شدن «الانشاه» بود یعنی شاه سرزمین الانیان. الانها (Alan) از قومهای ایرانی ساکن قفقاز بودند که اوسهای امروزی در اوسستان (Ossetia) خود را بازماندگان آنان میدانند. ن.ک.اوستیا و نیز سارماتیان) حاکمان این سرزمین پس از اسلام نیز هم چنان شروانشاه خوانده میشدند و پس از اسلام نیز نامهای ایرانی بر خود میگذاشتند و مانند بسیاری از حاکمان جای جای ایران پس از اسلام، نسب خود را به ساسانیان میرساندند.
شروانشاهی که خاقانی در زمانش بوده منوچهر پسر کیقباد نام داشت. پسر منوچهر، که میانهی خوشی با خاقانی نداشت و یکی دو بار خاقانی را به زندان انداخت، «اخستان» (Akhsatan) نام داشت. شکل دیگری از نام او را، «اختسان» نوشتهاند که باید اشتباه کاتبان باشد. خاقانی در این باره به منوچهر گله کرده و گفته است:
خَلَفت - را که چشم بد مرساد- ---------- حرمت من نکو نمیدارد
آب رویم ببرد بر سر زخم --------------- زخمهی کین فرو نمیدارد
جامهی جاه من درید چنانک ------------ دل امید رفو نمیدارد
حرمت بیست ساله خدمت من --------------- تو نگهدار کو نمیدارد
نظامی گنجوی نیز که دوست و همزمان خاقانی بوده کتاب «لیلی و مجنون» خود را به اخستان پسر منوچهر پیشکش کرده است.
دربارهی معنای نام اخستان، ولادیمیر مینورسکی (Vladimir Minorsky)، خاورشناس مشهور روسی، معتقد است که این واژه شاید از زبان اوسی (از زبانهای ایرانی) باشد و در گرجی «آقسرتان» (Aghsartan) گفته شده است.
در فرهنگ اعلام [=نامهای خاص] معین چنین آمده است:
اخستان (در کتیبهی ترجمه مورخ ۵۸۳ ق/ ۱۱۸۷ م. آقسرتان، در گرجی آیسرتان، در اُستی axsar اخسر و axsart اخسرت = قدرت؟) ابن منوچهر ملقب به جلالالدین و مکنی به ابوالمظفر شروانشاه از سلسلهی شروانشاهان (ه.م.) سلطنت وی ظاهراً در ۵۶۰ ق. آغاز شده. نظامی لیلی و مجنون را به نام وی سروده است.
دکتر برات زنجانی دربارهی این نام چنین مینویسد:
فرهنگ معین معنی آن را «قدرت» گمان برده است. اما خود نظامی در لیلی و مجنون به گونهای آن را معنی کرده است و «آب خوش و گوارا» گفته است. و «دریای خوش آب» نامیده است:
دریای خوش آب نام دارد ------------ زو آب حیات وام دارد (بیت ۴۳۲ لیلی و مجنون)
و جای دیگر او را به دریای روان و فرات ساکن تشبیه کرده است.
دریا و فرات شد ولیکن ------------ دریای روان، فرات ساکن (بیت ۴۸۸)
در برخی نسخهها «خوش آب» به صورت «خوشاب» نوشته شده که شاید درستتر باشد. در فرهنگ دهخدا درآیهی خوشاب چنین است:
خوشاب: آبی که در آن انگور و انجیر و آلوبالو و گوجه و زردآلوی پخته باشند و با کمی قند شیرین کرده بنوشند (ناظم الاطباء). کمپوت (یادداشت مولف). افشره. مربای رقیق از میوههای تازه چون: خوشاب گوجه || مروارید. گوهر. (ناظم الاطباء). نوعی مروارید که سفید و صافی و براق و آبدار باشد (بیرونی) || تر. تازه. سیراب. آبدار. پر از آب || روشن. صاف. و در وصف دُرّ و مروارید آید.
با توجه به دهخدا خوشاب در این بیت نظامی تنها به معنای گوهر و مروارید میتواند باشد. زیرا صفت آبدار و سیراب برای دریا چندان شاعرانه و بامفهوم نیست. به گمان من نظامی در اینجا منظورش از «دریای خوشاب» در درجهی اول «دریای آب روان و شیرین» نبوده است. بلکه یعنی دریایی که پُر است از مرواریدهای روشن و صاف. و اشارهای است به بخشندگی و سخاوت شاه. و منظورش از «نام دارد» معنای توصیفی است نه ترجمهی معنای نام شاه (اخستان). مصرع دوم نیز تاکیدی است بر بخشندگی و کرامت شاه که میگوید حتا آب نیز زندگی و شادابی و تری و حیات خود را از شاه وام دارد.
این واژهی «اخستان» خیلی به واژهی ایرانی دیگری شبیه است. حدس من ، که نیاز به بررسی و پژوهش دارد، آن است که شاید «اخستان» شکل دیگری از «اخشیدان» باشد. اخشید نیز واژهای ایرانی (احتمالا سغدی) است و لقب شاهان اُشروسنه یا استروشن در فرارود (ماوراءالنهر) بود. یکی از مشهورترین اخشیدها «خِیدار پسر کاووس» نام داشت که امروزه بیشتر با لقبش به نام «افشین» شناخته میشود. «افشین» شکل دیگری از «اخشید» است. خیدار کاووس (در نوشتههای اسلامی به شکل «حیدر بن قابوس») همان سردار ایرانی است که به عنوان سردار خلیفهی عباسی با مبارز دیگر ایرانی، یعنی بابک خرمدین، جنگید و او را شکست داد و به خلیفهی عباسی سپرد. اخشید خود شکل دیگری است از «خشثره» یا «خسرو» که با خشیارشا و شهریار نیز مرتبط است. یعنی فرمانروا. این واژه در نام ماه «شهریور» (Khshathra Vairya) به معنای فرمانروایی یا شهریاری دلخواه نیز دیده میشود. «ان» پایانی «اخست» (=اخشید) نیز مانند روزبهان است که شکلی از روزبه است.
در زبانهای ایرانی تبدیل «س» و «ش» به یکدیگر فراوان است مانند فریسته (فرستاده) و فریشته (فرشته). گرسنه و گشنه. وَست و وَشت (از یکانهای نظامی اشکانیان و ساسانیان). هم چنین تبدیل «د» به «ت» نیز فراوان است. حتا در مثنوی مولوی نیز برخی «د»ها به «ت» تبدیل یافته مانند «کُنیت» به جای «کنید». «رَویت» به جای «رَوید» (بروید) که در بیشتر نسخههای چاپی مثنوی این شکلها به کنید و روید تغییر داده شدهاند.
1 نظر:
سپاسگزارم جالب بود .
در ضمن " انوشک روان"شکل صحیح واژه است .
Post a Comment