شنبه ۲۵/آبان/۱۳۸۷ - ۱۵/نوامبر/۲۰۰۸
در استورههایی ایرانی هست و فردوسی بزرگ این داستان را در شاهنامه به نظم درآورده است که در زمان پادشاهی منوچهر (فرزند ایرج و نوهی فریدون)، پهلوان زابلستان زال (یا دستان) پسر سام پسر نریمان عاشق رودابه، دختر مهراب (شاه کابل) و سیندُخت، شد و این دو با هم ازدواج کردند. وقتی زمان زایمان رودابه رسید فرزند بسیار بزرگتر از اندازههای هنجار بود و از این رو زایمان طبیعی سخت و شاید ناشدنی بود.
بسی برنیامد برین روزگار ------------------ که آزاده سرو اندر آمد به بار
بهار دل افروز پژمرده شد -------------------- دلش را غم و رنج بسپرده شد
شکم گشت فربه و تن شد گران ----------------- شد آن ارغوانی رخش زعفران
بدو گفت مادر که ای جان مام ------------------ چه بودت که گشتی چنین زرد فام
چنین داد پاسخ که من روز و شب ----------------- همی برگشایم به فریاد لب
همانا زمان آمدستم فراز -------------------- وزین بار بردن نیابم جواز
تو گویی به سنگستم آگنده پوست ---------------- و گر آهن است آن که نیز اندروست
زال که چارهای نداشت یکی از پرهای سیمرغ را آتش زد و سیمرغ پدید آمد و راه چاره را چنین گفت:
بیاور یکی خنجر آبگون ------------------- یکی مرد بینادل پرفسون
نخستین به می ماه را مست کن ------------------ ز دل بیم و اندیشه را پست کن
بکافد تهیگاه سرو سهی -------------------- نباشد مر او را ز درد آگهی
وزو بچهی شیر بیرون کشد --------------------- همه پهلوی ماه در خون کشد
وز آن پس بدوز آن کجا کرد چاک ------------- ز دل دور کن ترس و تیمار و باک
گیاهی که گویمت با شیر و مُشک --------------- بکوب و بکن هر سه در سایه خشک
بساو و برآلای بر خستگیش --------------------- ببینی همان روز پیوستگیش
....
بدان کار نظاره شد یک جهان ------------------- همه دیده پر خون و خسته روان
فرو ریخت از مژه سیندخت خون ---------------- که کودک ز پهلو کی آید برون؟
بیامد یکی موبدی چرب دست -------------------- مر آن ماه رخ را به می کرد مست
بکافید بیرنج پهلوی ماه --------------------- بتابید مر بچه را سر ز راه
چنان بیگزندش برون آورید ---------------------- که کس در جهان این شگفتی ندید
کافیدن = شکافتن
خستگی = زخم
پیوستگی = به هم آمدن زخم
این بچه را رستم (رستم پسر دستان یا رستم دستان) نامیدند که کوتاه شدهی رستهم (رُست + تهم) است به معنای کسی که بسیار رُسته (رشد کرده) است. نام دیگرش نیز تهمتن (تهم+تن) یعنی دارای تن کلان است.
از تاریخ دقیق این عمل اطلاعی نداریم زیرا رستم جزو استورههای ایرانی است. این عمل امروزه در دنیا به نام سزارین شناخته میشود. ما میتوانیم در زبان پارسی بدان رستمانه بگوییم.
این هم تصویری از این عمل جراحی در کتاب «آثار الباقیه»ی ابوریحان بیرونی، دانشمند ایرانی همروزگار فردوسی بزرگ.
عکس از تارنمای Image of Surgery. با تشکر از ندای گرامی برای فرستادن این عکس.
پینوشت:
۱- برابرهای دیگری نیز گفته شده از جمله: رستمین و رستمینه.
۲- خانم آرزو رضایی یادآور شده که این داستان زایمان از پهلوی مادر در استورههای هندوایرانی دربارهی ایندرا نیز گفته شده است.
۳- با نگاه به کتاب «الآثار الباقیه عن القرون الخالیه» (آثار برجای مانده از سدههای گذشته) تحقیق و تعلیق آقای پرویز اذکایی (نشر میراث مکتوب، ۱۳۸۰ خ/۲۰۰۱ م تهران) اطلاع بیشتری دربارهی این تصویر به دست آوردم.
آقای اذکایی در مقدمهی این کتاب گرانسنگ مینویسد که نزدیک ۳۰۰ سال پس از مرگ ابوریحان بیرونی، در سال ۷۰۷ ق/ ۶۸۶ خ/ ۱۳۰۷ م. وزیر دانشپرور ایران در زمان مغولان یعنی خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی از سر ارادت به ابوریحان و از آنجا که خود شاگرد مکتب تاریخنگاری ابوریحان بوده است دستور میدهد نسخهای زیبا از کتاب آثار الباقیه برای کتابخانهی «رَبع رشیدی» تبریز تهیه شود. این نسخه در تبریز یا مراغه تهیه شده و شامل ۲۵ تصویر نقاشی به سبک نگارگری (مینیاتور) دوران مغول نیز هست که این تصویر یکی از آنهاست. کاتب، و شاید نقاش، این نسخه نصیرالدین ابوالمحاسن یوسف ابن الیاس ابن احمد خویی شافعی بغدادی استادیار مدرسهی مستنصریهی در بغداد بوده است. تی. دبلیو. آرنولد (T. W. Arnold) این نسخه را در سال ۱۲۶۸ ق/ ۱۲۳۰ خ/ ۱۸۵۱ م. در اصفهان خریده و هم اکنون در دانشگاه ادینبرا (Edinburgh) در اسکاتلند نگهداری میشود.
3 نظر:
درود
شاید . ولی هم واژه ی " رستمانه " زیبا نیست . و هم استوره ی زایش از پهلوی مادر ، پیش از رستم در تولد " ایندره " خدای هندوایرانی وجود داشته است.
با این حال قابل تامل است
شاد زی
درود
چه تیز و سریع
درود
جای این نوشته در تارنگار شما خالی بود
عالی بود
Post a Comment