چهارشنبه ۵/امرداد/۱۳۹۰ - ۲۷/جولای/۲۰۱۱
یکی از اصطلاحهای عرفان «اوتاد» است و باور بر این است که در هر زمان چند تن از عارفان هستند که جهان را نگه میدارند و بدانان «اوتاد» گفته میشود. در بیشتر منبعها این اصطلاح را جمع عربی «وَتَد» به معنای میخ میدانند. یعنی این عارفان میخهای زمین اند و سبب استواری آن اند. شادروان استاد محمدتقی بهار، ملکالشعرا، در ص ۲۱۲ جلد ۲ کتاب ارزشمند «سبکشناسی» جملهای دارد که کمی مرا به اندیشه انداخت:
اوتاد: کسانی که از یاران قطب اند و پوشیده در جهان از برای اصلاح بنیآدم و تربیت و دستگیری میگردند. در ادبیات سنسکریت «اَوتار» به همین معنی است و گویند هر چند هزار سال یک بار خداوند به صورت «اوتار» به زمین میآید برای نجات بشر و سعادت خلق و تاکنون چهل بار و هر بار به صورتی آمده است. این دو لغت با هم نزدیک اند و مخصوصاً «اوتاد» در عربی ریشه ندارد و از مادهء «وتد» به معنی میخ نمیباشد. و شاید مُصحّف لفظی و معنوی «اوتار» سنسکریت باشد.
استاد بهار در پانویس همان صفحه به مقالهی خود با عنوان «ادبیات هند» در سال چهارم مجلهی «مهر» اشاره کرده است که متاسفانه به آن دسترس ندارم.
از این رو من برای یافتن توضیح و کاربرد اوتاد به نخستین متنهای عرفانی زبان پارسی نگاه کردم. در کتاب «کشف المحجوب» (۴۶۹ ق.) نوشتهی ابوالحسن علی پسر عثمان جُلابی هُجویری غزنوی، صوفی و عارف بزرگ سدهی چهارم ق/یازدهم م. چنین آمده است:
سرهنگان درگاه حق - جلّ جلاله - سیصدند که ایشان را «اخیار» [=برگزیدگان] خوانند، و چهل دیگر که ایشان را «ابدال» خوانند و هفت دیگر که ایشان را «ابرار» خوانند و چهارند که مر ایشان را «اوتاد» خوانند، و سه دیگرند که مر ایشان را «نقیب» خوانند و یکی که ورا «قطب» خوانند و «غوث» خوانند.
در کتاب «رسالهی قُشیریه» نوشتهی امام ابوالقاسم قُشیری نیشاپوری، استاد هُجویری، نیز اوتاد دو بار به کار رفته است:
یکی از جملهء درویشان ماوراءالنهر بیامد به نیشابور و گفت من در دیار شام بودم و به مسجدی شدم و جمعی را دیدم در آن مسجد که نماز همیکردند و چون از نماز فارغ شدند بر صف جمعیت بنشستند و هیچ سخن نمیگفتند. در خاطر من چنان آمد کی ایشان اوتاد زمين اند. من نیز در آن مسجد با ایشان بنشستم. و البته هیچ سخن نمیگفتند. هرگاه که وقت نماز درآمدی، یکی برخاستی و بانگ نماز کردی و قامت گفتی و یکی در پیش شدی و فرض بگزاردندی و دیگر باز سر وقت و فکرت خود شدندی. تا مدّتی برین برآمد. به خاطرم در آمد کی بازگردم. بایستی کی مرا پندی دادندی یا وصیتی کردندی. یکی از ایشان گفت اگر ترا آنچه دیدی از حالت و سيرت و سکونت ما بسنده نیست هیچ چیز دیگر بسنده نکند.
بلال خواّص گوید اندر تیه بنیاسرائیل همیرفتم. مردی با من همیرفت. مرا شگفت آمد از وی. پس
مرا الهام دادند کی این خضر است. او را گفتم: به حق حق بر تو، که بگویی تا تو کیستی؟ گفت برادر تو، خضر. گفتم: چیزی از تو بپرسم؟ گفت: بپرس. گفتم: اندر شافعی چه گویی؟ گفت: از اوتاد است. گفتم: اندر احمد حَنْبَل چه گویی؟ گفت از جملهء صدیّقان است. گفتم: اندر بُشر حافی چه گویی؟ گفت: از پس او چون او نیز نباشد. گفتم: به چه پایگاه بود کی دیدار تو یافتم؟ گفت: به نیکی کردن تو با مادر و پدر خویش.
متن کامل هر دو کتاب را میتوانید در «کتابخانهی تصوف» در قالب وُرد و پی.دی.اف به دست آورید.
البته باید کاربرد اوتاد را در متنهای پیش از این دو نیز بررسید. اما با توجه به پیشینهی عرفان به ویژه در شرق ایران و این واقعیت که بزرگان عرفان ایرانیان شرقی و خراسانی بودند مانند بایزید بسطامی، شیخ ابوالحسن خَرَقانی، ابوسعید ابوالخیر و ابراهیم ادهم و .. نکتهی دیگر این که پیش از بزرگان خراسانی هم پیشگامان عرفان مانند حبیب عجمی، معروف پسر فیروزان کرخی، سهل تُستری (شوشتری)، حسین پسر منصور حلاج فسایی، جُنید نهاوندی بغدادی و شبلی سمرقندی دماوندی و ... همه ایرانی بودهاند. بنابراین خیلی دور نیست که این گونه اصطلاحها از زبان ایرانیان وارد عرفان شده باشد و بعدها برایش ریشههای عربی ساخته باشند. مانند اصطلاح عرفانی «همت» که آن را از «همّة» عربی به معنای تلاش دانستهاند حال آن که با توجه به کاربردهای عرفانی، منظور از همت اندیشه و نیروی ذهنی و درونی است و در واقع همان «هومت» (اندیشهی نیک) پارسی است. نمونه از حافظ:
همتم بدرقهی راه کن ای طایر قدس -------- که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
نکتهی دیگر این که دربارهی حلاج نوشتهاند که به «هندوستان» سفرها کرد و در آنجا «نیرنجات» (نیرنگ و جادو) بیاموخت. همچنین دین بودایی از زمان ساسانیان در شرق ایران رواج داشته و شهر بلخ یکی از بزرگترین مرکزها و دارای پرستشگاههای بودایی بود. اصطلاح «نوبهار» در کنار نام بلخ، اصل «نوی-وهارا» به معنای «پرستشگاه نو» است. و برمکیان که بلخی بودند پیش از مسلمان شدن بودایی بودند. همهی اینها امکان ناعربی بودن «اوتاد» را بیشتر میکند. البته منظور من ایرانی بودن این کاربرد «اوتاد» در عرفان است نه این که خود واژهی اوتاد اساسا پارسی باشد. زیرا این واژه به معنای میخها عربی است.
اما ریشهی واژهی اَوتار سنسکریت چنین است:
اوتار از دو بخش تشکیل شده است: پیشوند اَوَ (ava-) به معنای «فرو» (اوستایی: auua- و پارسی کهن: ava- و پارسی میانه: ô) و بن «تار» به معنای گذشتن و شبیه «ترا» در پارسی و trans در لاتین. این بن در واقع صورت اصلی فعل «وتردن» یا «گذردن» و «گذشتن» است (با سپاس از دکتر حیدری ملایری). اوتار در کل به معنای فروگذشتن یعنی از آسمان به زمین فرود آمدن خداوند است.
حتا شاید باید واژهی «ابدال» را نیز بررسید. زیرا آن را هم عربی و جمع «بدل» دانستهاند و در توجیه آن گفتهاند:
هر یک بدل پیغامبری از پیغامبران باشند. چنان که اولی بدل خلیل و حافظ اقلیم اول است و دومی بدل موسی و نگاهبان اقلیم دوم و سومی بدل هارون و پاسبان اقلیم سیّم و چهارمی بدل ادریس و نگاهدار اقلیم چهارم و پنجمی را بدل یوسف بن یعقوب و حارس اقلیم پنجم و ششمین را بدل عیسی بن مریم و حامی اقلیم ششم و هفتمین را بدل آدم بوالبشر و موکل اقلیم هفتم گمان برند. هفت مرد. هفت مردان. هفت تنان.
3 نظر:
با درود.در لغتنامه هم چنین آمده
(اصطلاح صوفیه ) اقطاب و بزرگان ، چهار نفر مرد هستند که منزلهای آنان بر چهار منزل یعنی ارکان عالم است که مشرق و مغرب و شمال و جنوب باشد و با هریک از آنان مقام آن جهت میباشد. (از تعریفات ). در مغرب عبدالحلیم است و درمشرق عبدالحی ، در شمال عبدالمجید و در جنوب عبدالقادر که محافظت جمله ٔ عالم و معموره ٔ دنیا از برکت ایشان است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). برابر اخبار، اوتاد چهارتن از اولیاء هستند که همیشه در عالم برقرارندو اگر یکی از آنان بمیرد دیگری بجای او آید :
بدیشان گرفته ست عالم شکوه
که اوتاد عالم شدند این گروه .
اوتاد در اصطلاح متصوفه گروهی از اولیأاﷲ هستند که از حیث رتبه از اقطاب فروتر و از دیگر رتب برترند.
خواهشمندم مورد زیر را هم در متن درست بفرمایید
و البتههیچ سخن نمیگفتند
با سپاس
با درود دوباره
در فرهنگ برخط واژه شناسی هم چنین آمده
avatar
1784, "descent of a Hindu deity," from Skt. avatarana "descent" (of a deity to the earth in incarnate form), from ava- "down" + base of tarati "(he) crosses over," from PIE base *tere- "to cross over" (see through). In computer use, it seems to trace to the novel "Snowcrash" (1992) by Neal Stephenson.
Krishna
eighth avatar of Vishnu, 1875, from Skt. krshnah, lit. "the Black One," from PIE *kers-no-, suffixed form of base *kers- "dark, dirty" (cf. O.C.S. crunu, Rus. coron, Serbo-Cr. crn, Czech cerny, O.Prus. krisnas "black," Lith. kersas "black and white, variegated").
http://www.etymonline.com/index.php?search=avatar&searchmode=none
و شاید نام فیلم آواتار هم به این واژه ی سانسکریت بی ربط نباشد
با سپاس
درود بر شما
دست شما درد نکند.
بله، نام فیلم اوتار هم از همین اصطلاح گرفته شده است به ویژه زیر تاثیر کاربرد آن در دانش رایانگر و کاربردهای اینترنتی اوتار که در آن شما تصویری از خودتان را به نمایندگی از وجود اصلیتان در اینترنت میفرستید.
با سپاس
شهربراز
Post a Comment