پنجشنبه ۳۰/تیر/۱۳۹۰ - ۲۱/جولای/۲۰۱۱
به نظر میرسد که مدتی است ایرانیان به موضوع «جسمهای پرندهی ناشناخته» (Unidentified Flying Object = UFO) یا همان «بشقاب پرنده» و «موجودات فضایی» علاقهمند شدهاند و چندین وبلاگ ویژهی این موضوع برپا شده است و «هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست». واقعیت آن است که بر پایهی دانش پایهای فیزیک و موضوع سرعت نور، این که موجودات فضایی با این بسامد به کرهی زمین بیایند و بروند ناپذیرفتنی است. دانش امروزی هنوز وجود زیست در نزدیکی کهکشان ما را ثابت نکرده است. هم چنین از دیده شدن جسمهای نورانی و تندرو در فضای کشور عزیزمان نیز خبرهایی منتشر میشود که به این علاقه میافزاید. البته در این مورد اخیر، نباید مسئلهی نظامی و اطلاعاتی کشورهای بیگانه را نادیده گرفت.
دکتر محمد حیدری ملایری، اخترفیزیکدان برجستهی ایرانی در نپاهشگاه (رصدخانهی) پاریس، سه سال پیش (در سال ۱۳۸۷ خ.) در همین زمینه گفتوگویی با رادیو فردا کرده است که میتوانید در این نشانی بخوانید.
اکثر جسمهای پرنده ناشناخته منشاء طبيعی دارند و میتوان آنها را با تکيه به علم توضيح داد.
تاکنون پژوهشها و بررسیهای بسيار زيادی انجام گرفته، از سوی سازمانهای نظامی و امنيتی کشورهای گوناگون به ويژه آمريکا، شوروی سابق، انگلستان، فرانسه و ديگر کشورها. دانشمندان، نظاميان، هواشناسان بارها در مورد اين پديده مطالعه کردهاند.
نخستين پژوهشها در سال ۱۹۴۷ آغاز شد که سالها ادامه پيدا کرد و اين پژوهشها جنبهی سرّی داشتند، چون نظامی بودند و با توجه به جنگ سرد، آمريکاییها نمیخواستند روسها بدانند، روسها نمیخواستند آمريکاییها بدانند. ولی اکنون اين مدارک از سرّی بودن در آمدهاند و در دسترس همگان قرار گرفتهاند. نتيجهای که میشود گرفت اين است که نود تا نود و پنج درصد اين پديدهها منشاء طبيعی دارند، يعنی میشود اينها را با علل طبيعی توضيح داد.
مثلا انواع و اقسام خطاهای چشم، وجود پديدههای نوری که توسط ستارگان دنبالهدار يا حتا سيارههای روشن منظومهی خورشیدی ايجاد میشوند، بعضی پديدههای جوّی، بر اثر وجود بعضی از ابرهای خاص، میدانيد که در جو، خصوصا جو بالا، بالونهای هواشناسی بسيار زيادی در حرکت هستند که هواشناسی میکنند و دادهها را به زمين میفرستند، هواپيماهای ارتشی يا مسافری، ماهوارههای گرد زمين، بعضی از اينها که خيلی ماندهاند و فرسوده شدهاند، تکههایی از آنها متلاشی میشود و وارد زمين میشود و میسوزد و بعضی پديدههای خاصی را به وجود میآورد. بعضیها را میشود توضيح داد.
در کل منظومهی خورشیدی تنها در زمين زيست هوشمند وجود دارد. اگر موجودات هوشمندی در کهکشان ما وجود داشته باشند، هيچ نشانهای از سفر آنها به زمين يا کرهی ماه در دست نيست.
در کهکشان ما دويست ميليارد ستاره وجود دارد و بيشتر اين ستارهها هرکدام، چندين سياره دارند. خورشيد ما تقريبا پنج ميليارد سال پيش به دنيا آمده و وجود ما انسانها ثابت میکند که پنج ميليارد سال پس از پيدايش ستارهای مانند خورشيد، زيست هوشمند در يکی از سيارههای او پيدا شده. [که اين زيست هوشمند انسان های روی کره زمين هستند.]
بنا بر اين اگر خود [انسانها] را ملاک بگيريم، میشود انتظار داشت که همهی ستارگانی که از نوع خورشيد هستند و پنج ميليارد سال از سن آنها میگذرد، در اطراف آنها سيارههایی وجود داشته باشد که در آنها زيست هوشمند بi وجود آمده است.
ولی به احتمال زياد اين داستان به اين سادگی ها نيست، چون حتی در منظومه خورشيدی، زيست هوشمند تنها در زمين وجود دارد، يعنی تنها در يکی از سيارهها.
وجود زيست هوشمند در زمين ممکن است که تا حدود زيادی مديون تصادف باشد و يکی از اين تصادفها وجود کرهی ماه است. وجود کرهی ماه باعث میشود که محور چرخش زمين ثابت بماند . اگر ماه نبود، پس از هر چند ميليون سال قطب، استوا میشد و استوا، قطب میشد، يعنی تغييرات دما در کرهی زمين آن چنان زياد میشد، که شرايط برای ادامه يافتن و تکامل پيدا کردن و به صورت پيشرفته در آمدن زيست، از بين میرفت.
مريخ و زهره چنين ماهی را ندارند و شايد به همين دليل است که در آنها امکان توسعه و ادامه يافتن زيست، به صورت پيشرفته، امکان پذير نبوده است.
برای نمونه در یکی از وبلاگهایی که معلوم نیست اطلاعات خود را از کجا آورده است (چون این مطلب در همهی این وبلاگها بی آن که نام نویسنده و وبلاگ اصلی گفته شده باشد تکرار شده است) مطلب درهمی آمده است:
سال ۸۱۰ میلادی: سنت گریگوری به نقل از الکویین، منشی و مورخ شارل مگنه، و مولف کتاب «ویتا کارولی»، در قسمت سی و یکم کتابش اظهار داشته که در سال ۸۱۰ م. هنگامی که از شهر آخن آلمان دور میشده یک شیء گرد و بزرگ درخشان را در آسمان مشاهده کرده که از سمت شرق به غرب پرواز میکرده است. این شی آن قدر بزرگ بوده که اسبهای سلطنتی رَم کرده و باعث زمین خوردن و زخمی شدن «شارل مگنه» میشوند!
بگذریم از این که نام درست این شخص «شارلمان» یا شارلمانی (Charlemagne) است. اما چند نکتهای که برایم من جالب بود:
- این داستان را چه کسی نقل کرده است؟ سنت گریگوری یا الکویین؟ منشی و مورخ شارلمان که بوده است؟ الکویین یا سنت گریگوری؟ نویسندهی کتاب «ویتا کارولی» کدام است؟
- واقعیت آن است سنت گریگوری پاپ کاتولیکی بود که ۲۰۰ سال پیش از آلکویین در شهر رُم میزیسته است!
- الکویین اسقف و شخصیت روحانی انگلیسی بوده که در دربار کارل بوده است نه منشی و تاریخنگار.
- کتاب «زندگی کارل» یا در لاتین Vita Karoli نوشتهی یک فرد آلمانی است به نام آینهارد (Einhard/Eignhard). منشی و تاریخنگار شارلمانی همین آینهارد است که از خردسالی به دربار وارد میشود در همانجا بزرگ میشود و همدم و تاریخنگار کارل میشود. ترجمهی انگلیسی این کتاب را میتوانید در این نشانی بخوانید.
داستان مربوط در صفحهی ۹۰ و فصل چهارم آمده است. این داستانها تنها میگوید
the King having left the camp before sunrise, saw fall suddenly from heaven, with a great light, a blazing torch passing through the clear sky from right to left.
شاه که پیش از برآمدن آفتاب اردو را ترک کرده بود، دید که ناگهان مشعل فروزانی با نور زیادی که از راست به چپ حرکت میکرد از آسمان به زمین فرو افتاد».
میبینیم که نه سخن از جسم بزرگ و گرد است و نه سخن از پرواز از شرق به غرب. با توجه به شرایط بیان شده و تاریکی نزدیک سپیده، به احتمال فراوان این تنها شهاب سنگی بوده است. اما نیروی تخیل نخستین کسی که دربارهی جسمهای پرندهی ناشناخته این مطلب را نوشته آن مشعل را گرد دیده و هم پرنده تا با توصیف بشقاب پرنده جور دربیاید. دیگران هم نوشتهی او را بیاندیشه و بی پژوهش تکرار کردهاند.
بهتر است هیجان زده نشویم و هر چیزی را بی پژوهش و اندیشیدن بدان تکرار نکنیم.
1 نظر:
از وبلاگ ساوالان وبلاگ شما را پیدا کردم مقاله ی خوبی بود همچنان به آگاهی دادن ادامه دهید
Post a Comment