چهارشنبه ۱۵/تیر/۱۳۹۰ - ۶/جولای/۲۰۱۱
میدانیم که پس از اسلام شاهنامههای فراوانی سروده یا نگاشته شده است مانند شاهنامهی ابوشکور بلخی و شاهنامهی نثر ابومنصوری. اما بزرگترین شاهکار در زمینهی شاهنامهسرایی همانا کار استاد سخن فردوسی توسی است. پس از فردوسی نیز شاعران و نویسندگان فراوانی به تقلید از شاهنامهی فردوسی پرداختند که خود مبحث جداگانهای است. اما مشهورترین این تقلیدها از فردوسی کتاب «گرشاسپنامه» سرودهی همشهری فردوسی یعنی اسدی توسی است که چند سال پس از شاهنامه سروده شده است.
شاهنامهی فردوسی اندک زمانی پس از سروده شدن در میان ایرانیان محبوب شد و به طوری که دکتر سجاد آیدنلو در مقالهای نشان داده است در همان دوران با وجود سختی ارتباط و دوری راه، شاهنامهی فردوسی تا تبریز و آذربایجان هم رسیده و در شعرهای قطران تبریزی نشانههای از آشنایی با متن شاهنامهی فردوسی دیده میشود.
ایرانیان در دورههای گوناگون تاریخی همواره شاهنامه را گرامی و عزیز میداشتند و برای نمونه در گلستان سعدی میبینیم که در دربار پادشاهان ایران شاهنامه میخواندند:
یکی را از ملوک عجم حکایت کنند ... باری به مجلس او در، کتاب شاهنامه همیخواندند در زوال مملکت ضحّاک و عهد فریدون... (باب اول: در سیرت پادشاهان - حکایت ششم)
متاسفانه خاک ایران در زیر سُم غارتگران غزان ترک و مغولان و تاتاران لگدکوب شده است و کتابخانههای بزرگ و زیادی نابود شدهاند و آنچه از کتابهای ما بر جا مانده در سدههای بعد به دست اروپاییان از کشور خارج شد و اکنون بیشتر کتابهای مهم و تاریخی و علمی و ادبی ما در کتابخانههای پاریس و واتیکان و انگلستان و دیگر کشورهای اروپایی است. البته در این میان، نباید نقش سوداگران و پولپرستان آزمند داخلی را هم فراموش کرد که یوسف کنعان را «به زر ناسره» به غلامی میفروختند. (حافظ: یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد – آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود)
در هر دورهی تاریخی مهم، شاهان ایران در ساختن و آرایش و تزیین شاهنامه با پیشینیان خود رقابت میکردند. از این رو چند شاهنامهی بسیار بزرگ پدید آمد که در زیر به سه مورد آنها و سرگذشت دردآورشان میپردازم:
دوران ایلخانی مغول و شاهنامهی ایلخانی/ابوسعیدی
در دوران ایلخانان مغول و به احتمال فراوان در دوران سلطان ابوسعید بهادرخان شاهنامهای تهیه شد که گویا غیاثالدین پسر خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی بر آن نظارت کرده بود. این شاهنامه در ۲۸۰ برگه (۵۶۰ صفحه) و قطع بزرگ و دو جلد بود و بیش از ۱۹۰ نگاره (مینیاتور) داشت و در تبریز نگهداری میشد. در زمان ناصرالدین شاه قاجار این شاهنامه در تهران بوده است. پس از گذشت شش صد سال آن را مرمت کرده و به صورت یک جلدی در آورده بودند. از این شاهنامهی یک جلدی عکسی به دست آمده که در همان زمان به دست عکاس روسی آنتوان سوروگویین (Antoine Sevruguin) گرفته شده است. این عکس در موزهی اسمیثونین (Smithsonian) شهر واشنگتن نگهداری میشود.
در دوران آشوب استبداد صغیر محمدعلیشاهی، این شاهنامه از تهران خارج شد و به اروپا رسید. در سال ۱۹۰۷ م. یعنی پس از انقلاب مشروطه، این کتاب به دست مردی بلژیکی به نام ژرژ دموت (Georges Demotte) افتاد که در پاریس به کار دلالی آثار هنری مشغول بود. وی میخواست این کتاب را یکجا بفروشد اما چون کسی توانایی خرید آن را نداشت، دموت دست به جنایت بزرگی زد: یعنی شاهنامهی هفت صد ساله را برگ برگ کرد و هر نگارهی آن را جداگانه به مبلغ گزافی فروخت. اگر برگهای دارای نگاره در هر دو رو بود، دموت آن برگه را شکافته و هر نگاره را بر روی برگهای چسبانده و جداگانه فروخت. و باقی برگهای بدون نگاره و شعرهای شاهنامه را هم سر به نیست کرد!!! اهانتآمیز آن که این شاهنامه مدتها به نام ویرانگر آن خوانده میشد یعنی «شاهنامهی دموت»! کسی که نه تنها در پدید آمدن و نگهداری آن نقشی نداشته است بلکه بزرگترین بلا و آسیب را بدان رسانده است. اکنون از ۱۹۰ نگارهی این شاهنامه تنها ۵۷ تای آنها شناخته شده است که در دست موسسهها و گردایهداران (collection) شخصی و نمایشگاهی است.
از دههی ۱۹۷۰ م./ ۱۳۵۰ خ. خانم شیلا بلر (Sheila Blair) پژوهشهای فراوانی دربارهی این شاهنامه کرده است. به نظر بلر این شاهنامه بین ۱۸۰ تا ۲۰۰ نگاره داشته است. اما متاسفانه ایشان نام زشتتری به این شاهنامه داده است و اکنون شاهنامهی ایلخانی به نام «شاهنامهی بزرگ مغولی» (Great Mongol Shahnama) شناخته میشود. شاید این نامگذاری زشت و غلطانداز باعث شد که در سال ۲۰۰۳ که موزهی متروپولیتن (Metropolitan Museum به معنای مادرشهری) در نیویورک نمایشگاهی برگزار کرد، شاهنامه را جزو میراث چنگیز خان مغول بداند!!!
با خواندن این صفحه هم، خوانندگان ناآگاه به تاریخ ایران و شاهنامه گمان خواهند کرد که شاهنامه کتابی است که دربارهی شاهان مغول و به فرمان مغولان سروده شده است.
واقعا که شرمآور است مردک حریص اروپایی شاهنامه را نابود میکند و شاهنامه را به نام او «شاهنامهی دموت» میخوانند. بعد آن را «شاهنامهی بزرگ مغولی» میخوانند و حالا هم با این گونه متنهای ابلهانه، شاهنامه و هنر ایرانی را میراث چنگیز خونخوار ویرانگر بخوانند.
شاهنامهی دیگری از دوران ایلخانی در دست است که آن هم به نام شاهنامهی گوتمان (Gutman Shahnama) خوانده میشود و در موزهی متروپولیتن نیویورک نگهداری میشود! اطلاعات بیشتری دربارهی این شاهنامه ندارم.
پژوهشگر تاریخ و هنر ایران، ابوالعلا سودآور در سال ۱۹۹۳ م.
مقالهای ۹۰ صفحهای منتشر کرد که در آن پیشنهاد کرد کتاب «ابوسعیدنامه» در واقع همین شاهنامهی دوران ایلخانی است. البته شیلا بلر در مقالهای در سال ۲۰۰۳ م. این پیشنهاد را رد کرده است.
(ن.ک. کتاب زبان تصویری شاهنامه فصل سوم)
دوران تیموری و شاهنامهی بایسُنقُری
شاهنامهی بایسُنقُری مربوط به دوران تیموریان است و به فرمان «بای سُنقُر» فراهم شده است. (معنای این نام ترکی «شهباز» است. بای همان بغ ایرانی است که گویا از راه سغدی وارد زبان ترکی شده است و بک و بیک و بیگ و بی هم شکلهای دیگر آن اند. سُنقُر هم باز شکاری است). بایسنقر (زاده: ۸۰۲ ق. / ۱۳۹۹ م. درگذشته: ۸۳۷ ق./ ۱۴۳۳ م.) پسر شاهرخ و نوهی تیمور لنگ بود و به نوشتهی دولتشاه سمرقندی «جمالی داشت با کمال ... و از سلاطین روزگار، بعد از خسرو پرویز چون بایسنقر سلطان کسی به عشرت و تجمل معاش نکرد. شعر ترکی و فارسی را نیکو گفتی و فهمیدی، به شش قلم خط نوشتی. شبی از فرط شراب به فرمان رب الارباب به خواب گران فنا گرفتار شد و سکنهء هرات سبب آن وفات سکته پنداشتند و وقوع این واقعه در دارالسلطنهء هرات در «باغ سپید» بود در سنهء سبع و ثلاثین و ثمان مائه (۸۳۷ ق.) و عمر او سی و پنج سال بوده» تاریخ دقیق مرگ او را صبح شنبه هفتم جمادی الاول ۸۳۷ ق. برابر ۲۰ دسامبر ۱۴۳۳ یولی (۲۹ دسامبر ۱۴۳۳ گریگوری) نوشتهاند.
بایسنقر بانی زیباترین کتابنویسی در ایران است و در پشتیبانی او چهل نفر کاتب و خطاط به راهنمایی مولانا جعفر تبریزی (مشهور به جعفر بایسنقری که خود شاگرد عبدالله پسر میرعلی بود) به رونویسی و ساخت کتاب مشغول بودند. بایسنقر با پرداخت دستمزدهای گزاف و پاداشهای شاهانه هنرمندترین استادان خط و تذهیب و نگارگری را نزد خود نگاه میداشت و آنان هم برای وی ظریفترین آثار هنری را در خط و تذهیب و جلدبندی و صحافی پدید آوردند. کتابهای کتابخانهی بزرگ این شاهزاده هم اکنون در همهی گیتی پخش شده است و هرجا که هست در کمال حرمت و دقت نگاهداری میشوند.
خوشبختانه شاهنامهی بایسنقری هنوز در ایران (در موزهی کاخ گلستان تهران) است.
دوران صفوی و شاهنامهی تهماسبی
شاه تهماسب پسر شاه اسماعیل دومین پادشاه صفوی است که در سال ۹۱۹ ق. زاده شد و زمانی که پدرش در سال ۹۳۰ ق. درگذشت در سن یازده سالگی به شاهی رسید. شاه تهماسب در سال ۹۸۴ ق. در سن شصت و چهار سالگی درگذشت. به نوشتهی اسکندربیک منشی در «تاریخ عالمآرای عباسی» شاه تهماسب در سال ۹۱۹ ق. در قریهی شاهآباد اصفهان زاده شد و در روز دوشنبه پانزدهم ماه صفر سال ۹۸۴ ق/ ۱۴ می ۱۵۷۶ م. یولی در پایتخت خود شهر قزوین درگذشت. بدین ترتیب شصت و چهار سال زیست و مدت پادشاهی او ۵۳ سال بود. فرستادهی جمهوری ونیز «وینچنتزو دلی الساندری» (Vincenzo degli Alessandri) شاه تهماسب را چنین توصیف کرده است: «قدش میانه و خوش ترکیب است. چهرهاش پسندیده و قدری مایل به تیرگی است. لبانی ضخیم و ریشی خاکستری رنگ دارد.»
(آگاهی بیشتر دربارهی الساندری در این مقالهیدانشنامهی ایرانیکا آمده است. جلد دوم گزارش الساندری به زبان ایتالیایی چاپ سال ۱۸۴۴ م. فلورانس را میتوانید در این نشانی ببینید.)
شاه اسماعیل در سالهای پایانی عمر خود فرمان ساختن شاهنامهای را داد که از شاهنامهی پیشین بزرگتر و زیباتر باشد. استاد کمالالدین بهزاد از هرات به تبریز آورده شده بود. در کارگاه شاهانهی تبریز کار ساخت شاهنامه آغاز شد. پس از مرگ شاه اسماعیل، شاه تهماسب این کار را ادامه داد. شاهنامهی تهماسبی که دستاورد و حاصل رنج سالهای عمر گرانبهای استادان نگارگری ایرانی در دوران صفوی است. این شاهنامهی بزرگ و نفیس دارای ۲۵۸ نگاره اثر بزرگترین نقاشان و نگارگران ایران در دوران شاه اسماعیل و شاه تهماسب است. این شاهنامه پس از صلح با عثمانی به عنوان هدیه به سلطان عثمانی فرستاده شد.
شاهنامهی تهماسبی در سدهی نوزدهم م. به دست خاندان فرانسوی بارون دو رُتشیلد (de Rothschild) افتاد. سپس در سال ۱۹۵۹ م./ ۱۳۲۸ خ. سرمایهداری امریکایی به نام آرتور هوتون (Arthur Houghton) صاحب کارخانهی بلور و شیشهسازی کورنینگ (Corning Glass) آن را از خانوادهی دو رتشیلد خرید. پس از آن شاهنامهی تهماسبی به نام دارندهی امریکایی آن «شاهنامهی هوتون» خوانده شد! هوتون امریکایی نیز همان جنایت ژرژ دموت بلژیکی را تکرار کرد: هوتون شاهنامهی تهماسبی را برگ برگ کرد و هر برگه را جداگانه را فروخت. در طی سی و پنج سالی که شاهنامهی تهماسبی در دست آرتور هوتون بود تعداد نگارههای آن از ۲۵۸ به ۱۱۸ رسید یعنی ۱۴۰ نگاره را فروخت. سپس برای فرار از پرداخت مالیاتی که دولت امریکا از وی طلب میکرد، تعداد ۸۸ نگاره را به موزهی متروپولیتن نیویورک هدیه داد! مدتی بعد نیز خودش رییس موزهی متروپولیتن نیویورک شد و جداییاش از شاهنامه دیری نپایید!
هوتون در سال ۱۹۷۶ م. / ۱۳۵۵ خ. به شاه ایران پیشنهاد کرد که شاهنامهی تهماسبی را به مبلغ ۲۰ میلیون دلار از وی بخرد. اما شاه این مبلغ را نپذیرفت و هوتون هم شاهنامه را برای فروش در حراج کریستی لندن گذاشت! هوتون در سال ۱۹۹۰ م./ ۱۳۶۹ خ. درگذشت و «بنیاد هوتون» تصمیم گرفت باقی ماندهی شاهنامهی تهماسبی را به مبلغ ۱۳ میلیون دلار بفروشد اما کسی توانایی خرید آن را نداشت. اولیور هوار (Oliver Hoare) پیشنهاد کرد که ایران این شاهنامه را با نقاشی «بانوی شماره ۳» (Lady No. 3) اثر ویلم دو کونینگ (Willem de Kooning) نقاش هلندی/امریکایی سدهی بیستم تاخت بزند. این نقاشی در زمان شاه برای موزهی هنرهای معاصر خریده شده بود اما پس از انقلاب به دلیل مخالفت با شئون اسلامی از نمایش آن خودداری میشد. یکی دیگر از نقاشیهای دو کونینگ در همان سالها به مبلغ ۱۸ میلیون دلار فروخته شده بود. دیوید سیلوستر (David Sylvester) گفته بود که بنیاد هوتون در این معامله ضرر کرده است زیرا شاهنامهی تهماسبی دست کم به بیست نقاشی دو کونینگ میارزید! (آگاهی بیشتر دراین صفحه آمده است.)
این آزمندان و حریصان، شاهنامههای نفیس و گرانقدر ایرانی را که از سدههای هشتم و دهم هجری بوده برگ برگ کرده و هر تصویر را جداگانه فروختهاند! باقی کتاب هم برایشان مهم نبوده است. بعد زیرسیگاری فلان نویسندهی پنجاه سال پیش خودشان را به همان صورت در موزه نگه میدارند. این هم یکی دیگر از تبعیضهای آشکار و خوارشماری دیگران است.
انگار این سرمایهداران با دستان خودشان این شاهنامهها را ساختهاند و نقاشی پدر و مادرشان و آلبوم خانوادگی بوده است. میراث فرهنگی ما ایرانیان است که به خاطر بیلیاقتی و بیکفایتی برخی افراد بازیچهی دست پولداران نوکیسهی غربی شده است. حالا هم که نوبت نوکیسگان عرب است که میراث فرهنگی ما را بخرند و به نام جد و آبای خودشان تمام کنند.
4 نظر:
خیلی جالب و آموزنده است لیکن من یک مطلب را اضافه میکنم و در دفاع از آن دها دلیل آورده هم میتوانم که غارتگری ، ویرانی ،تاراج،چپاول و نابودی مادی و فرهنگی ایران باستان توسط اعراب و تازیان بیشتر از ترکان، مغولان و تاتاران بوده است .
با درود به شما
از اینکه آن نسخه از شاهنامه را مغولی خوانده اند گفتید و این نکوهش رواست
که آنگلوساکسون ها در باره خاور زمینیها و حتی دیگر ملتهای اروپایی و.. هم بسیار از روی سطحی نگری سخن میگویند برای نمونه ایرانشناسی برای ایشان بخشی از پژوهشهای موسسه پژوهشهای آسیایی و آفریقایی" است
من نمیدانم که بهم بستن همه کشورهای اسیایی با انهمه گستردگی و فراوانی فرهنگهای ناهمگون وبدتر از آن با مردمان آفریقا چه همانندی دارند که همه را درهم بیک جا بررسی میخواهند بکنند حالا مغول خواندن شاهنامه که سهل است خدا را سپاس که آنرا "آسیایی -آفریقایی نخوانده اند
پیروز باشید
درباره ی شاهنامه ای که مدتها به نام دموت فرهنگ کش نامیده می شد:
نگارگران این نسخه، احمد موسی، شمس الدین و استاد مشتاق بوده اند و همه ایرانی. اما کارشناسان ایرانی گستره نگارگری، به تازگی (نزدیک به ده سال) است که این نسخه را "بزرگ" می خوانند. زیرا هم نخستین شاهنامه کاملی است که کمابیش تا امروز پیدا شده و هم از چندین دیدگاه، سرنمون شاهنامه های سپسین است.
دل ما ریش ریش شد از این داستان که گفتی.
خدایت بیامرزاد.
شرح این قصه جانسوز نگفتن تا کی
سوختم سوختم این درد نهفتن تاکی
Post a Comment