شنبه ۱۴/آذر/۱۳۸۸ - ۵/دسامبر/۲۰۰۹
روز هفتم آذر در ایران روز نیروی دریایی نامیده شده تا یادبودی باشد بر دلاوریها و دلیریهای شیرمردان نیروی دریایی ایران که توانستند در همان آغاز جنگ تحمیلی نیروی دریایی عراق نابود کنند و مجال هر گونه تحرک دریایی را از بعثیان بگیرند. در این روز پرسنل رشید و جنگاور نیروی دریایی به ویژه افسران و سربازان ناوچهی پیکان دلیریها کردند. یاد و خاطرهی آنان گرامی باد.
عمدی یا بی هیچ عمد، در سالروز این حماسه در هفتهی پیش شنبه ۷ آذر ۱۳۸۸ برابر ۲۸ نوامبر ۲۰۰۹ تلویزیون صدای امریکا میزبان رضا براهِنی بود و او با مهدی فلاحتی در برنامهی «رو در رو» دربارهی زندگی و شعرهای خود گفتوگو کرد و زمزمههای تجزیهطلبی و دشمنی با فرهنگ و زبان ایران را تکرار کرد. دربارهی کاردانی آقای فلاحتی نکتهی جالب این که پیوسته نام خانوادگی میهمان را «براهَنی» میگفت و آقای براهنی هم در هر فرصت میگفت «براهِنی» ولی فلاحتی توجهی نمیکرد!
رضا براهنی در صدای امریکا
اما آنچه در این گفتوگو برای من جالب بود بخش خاطرههای آقای براهنی بود:
فرقهی دموکرات
آقای براهنی با حسرت و شادمانی از دوران یکسالهی حکومت فرقهی دموکرات در آذربایجان یاد میکرد. آقای براهنی میگفت ما بچه که بودیم چند خانواده در یک خانه زندگی میکردیم. فلاحتی از او پرسید آیا این به خاطر فقر بود یا رسم بود؟ براهنی هم پاسخ داد که به خاطر فقر بود. بعد براهنی گفت اما پس از مدتی [بدون گفتن نام فرقهی دموکرات] ما توانستیم در خانهی فردی زندگی کنیم که فراری شده بود. آن خانه چند حیاط داشت. آن دوران خیلی به ما خوش گذشت. پس از یک سال صاحبان خانه برگشتند و ما هم مجبور شدیم به خانهی خود برگردیم.
یعنی از زندگی در خانههایی که فرقهی دموکرات مصادره کرده بود خاطرههای خوش دارند. پرسش من این است که اگر آقای براهنی به عنوان کودک این موضوع را درک نمیکرده که آن خانهها مال مردم بوده و به زور از آنان گرفته شده بود. امروزه پس از گذشت شصت و چند سال به عنوان مردی هفتاد ساله باید این موضوع را بهتر درک میکرد.
زبان پارسی
آقای براهنی سپس به زبان پارسی حمله کرد و آن را زبانی تحمیلی خواند. اما باید به او یادآور شد که شهرت خود به عنوان شاعر و نویسنده را مدیون زبان پارسی است نه زبان ترکی. گویا ایشان دشمنی خود با رژیم پهلوی را به دشمنی با زبان پارسی تبدیل کرده و از فرهنگ حاکم و فرهنگ محکوم صحبت میکرد. براهنی سپس به فرهنگستان زبان پارسی حمله کرد و کار آن را بیهوده دانست و گفت نیازی به فرهنگستان نیست. بگذارید مردم هر چه خواستند بگویند.
آیا موافقند همین توصیه را برای وضعیت بهداشت و درمان و آموزش و دیگر جنبه های زندگی و فرهنگ هم اجرا کنند؟ نیازی به درمانگاه نیست بگذارید مردم هر طور خواستند خودشان را مداوا کنند؟ نیازی به مدرسه و دانشگاه نیست بگذارید مردم خودشان هر طور خواستند درس بخوانند؟ نیازی به ارتش و نیروهای مسلح نیست بگذارید مردم هر طور خواستند از کشورشان دفاع می کنند؟ ایشان چه طور رییس انجمن نویسندگان بوده اما ضرورت وجود فرهنگستان زبان را درک نمی کنند؟ یا شاید فرهنگستان برای زبان پارسی خوب نیست اما برای زبان فرانسه و دیگر زبانها درست است؟
زبان مادری
آقای براهنی باز همان داستان زبان مادری را علم کرد و پانترکان نیز خوشحال شدند. همان طور که پیشتر گفتهام و دوستان دیگر نیز نوشتهاند ما هیچ مشکلی با آموزش زبان مادری در منطقههای مختلف ایران نداریم. موضوع این است که تجزیهطلبان میخواهند آموزش تنها به زبان مادری باشد! که در کشوری مانند ایران این کار غیرممکن و ناسودمند و زیانبار است. زیرا زبان پارسی زبان ملی و عمومی و مشترک همهی قومهای ساکن ایران است. اگر کسی این زبان را نیاموزد در عمل دست خود را بسته است زیرا تنها در همان منطقهی خود محدود میشود.
نکتهی مهم دیگر این است که تجزیهطلبان میخواهند در آموزش به زبان مادری آموزههای ایرانستیزانه و تجزیهطلبانه تدریس شود. اگر محتوای آموزش به زبان مادری تاریخ جعلی و برنامههای باکو نباشد مشکلی نیست. اما زبان اصلی آموزش باید زبان پارسی باشد. زبانهای محلی و قومی در کنار زبان پارسی آموخته میشوند. این اصلی است که هزار سال است در تمام ایران جاری بوده است. تمام نویسندگان ایران در طول تاریخ آثار خود را به زبان پارسی (و زبان علمی مشترک دوران اسلامی یعنی عربی) تولید کردهاند. بدون آن که هیچ «تحمیلی» در کار باشد.
خلاصه در این یک ساعت آن قدر مایه داشت و موضوع مطرح شد که میشود یک ساعت دربارهی آن حرف زد! اگر وقت شد بیشتر دربارهی آن خواهم نوشت.
شعر
برویم سر بخش شاعری برنامه. بازیهای زبانی و بازی با آواها - مانند آنچه آقای براهنی در این برنامه خواند - کار تازهای نیست. این کار در شعر پارسی سابقهی فراوانی دارد از جمله غزلهای مولانا جلالالدین محمد بلخی، قطعهای از انوری که از زبان زن لال (دارای لکنت زبان) نقل شده یا این شعر از عمادالدین نسیمی که پیشتر هم از آن یاد کردهام.
اگر او او نماید ید رخ چون مه مه و خور خور ---- شود ود از جمالش لش مه و خور خور منور ور
منش مه مه نگویم یم که مه مه را نباشد شد ----- دو گیسو سو مسلسل سل دو طره ره معنبر بر
یکی چینی ز جعدش دش اگر گر گر گشاید ید ------- شود ود از نسیمش مش دماغم غم معطر طر
رخانش نش چو لاله له دو چشمش مش چو نرگس گس ----- دهانش نش چو پسته ته لبانش نش چو شکر کر
عرق رق میکند گل گل ز رویش یش به بستان تان ------ خجل جل میشود ود ود ز قدش دش صنوبر بر
مرادم دم جز او او او نباشد شد که باشد شد ------- وصالش لش به عمرم رم دمی می می میسر سر
دلم لم خوش نخواهد هد شدن دن با کلامش مش -------- مشرف رف اگر گردد به تحسین سین دلبر بر
از این سان سان غزلها ها نسیمی می بگفتا تا ---- موشح شح مسجع جع مرصع صع مکرر رر
اما نگاه خیلی کوتاهی به یکی از دو شعر آقای براهنی بیاندازیم. شعر موسیقی با این خط آغاز میشود:
پیانو میشوپند
یک شوپن به پشت پیانو
و ما نمیشنویم
ایشان از نام شوپن (Chopin)، استاد پیانو، فعل شوپنیدن را ساخته که منظور نواختن استادانه مانند شوپن است. اما آیا پیانو میتواند بشوپند؟ من نمیدانم. برداشت دیگر میتواند این باشد که یک شوپن به پشت پیانو میشوپند. در این باره و نیز دربارهی شعر بعدی یعنی شعر دف زیاد بحث نمیکنم. فقط آقای فلاحتی از آقای براهنی نقل قول کرد که «یک شعر خوب مانند یک عشق بازیِ کامل است» (!) اما خودش شعر دف آقای براهنی را در میانهی آن قطع کرد!
میتوانید بخشهایی از این شعرخوانی را در این نشانی در یوتوب گوش کنید.
9 نظر:
من تعجب میکنم چنین افرادی پیوسته از زبان مادری سخن می گویند. هر کشوری یک زبان رسمی دارد و بس. خب هر کس دوست دارد می تواند زبان های دیگر (مادری و غیرمادری) هم بیاموزد. آذری، عربی و... . اما این افراد کوته بین فکر نمی کنند اگر قرار باشد هرکس به زبان مادری خود سخن بگوید دیگر هیچ کس حرف دیگری را در نمی یابد؟ از فردا هرجا برویم می بینیم یک نفر ترکی حرف میزند، دیگری کردی، یک نفر دیگر عربی و...! عجب از نادانی بعضی از مردم
استاد بیهمتارضا براهنی:
سگام بر درخت میشاشد و میرود
عصا به دست من نیز میروم
آنکه میگوید: اوم مانی پادمه هوم
بر هوا علامت میگذارد و میرود
منکه میگویم: شانتیه شانتیه میروم
مَردُم یک بار که من مُردَم مُردَم
برنخواهم گشت
تنها نامام خواهد ماند
که تا ابد مو بر اندامِ زبان راست خواهد کرد
سگام جاهای شاشاش را بو میکشد
به خانه برم میگرداند عصا به دست
سگام تنها کسی است که میداند که من به تظاهر میگویم دنیا را میبینم
وقتی زن زیبایی از دور میآید سگام پارس میکند آهسته با سر چرخیده سوی زن
و من نگاه میکنم که مثل روح مجسم شده از برابر تاریکام رد میشود
سگم میداند که من فقط یک میهن دارم: زیبایی زن
عصا بهدست به درازا رو به ظلمت خوابیدهام
این حال من گذشتهی من آیندهی من است
جهان کور است یا من؟
نور فقط سطح را لمس کرده
من ظلمت را دزدیدهام
هزار و یک هزاره است که خوابی ندیدهام
هر صد سال یک بار از خانه میزنم بیرون
شمشیرِ جلادِ نور فقط سطح جهان را سر میبُرد
من ظلمت ناملموس و مهیبِ جهان هستم
تنها نامام خواهد ماند
که تا ابد مو بر اندام زبان راست خواهد کرد
آنگونه که زبان قائم و تنها بر روی کاغذ بایستد و سگام تنها به خانه برگردد
تورنتو؛ 13 نوامبر2001
روانشاد نادرپور پر بیراه ایشان را درخت عرعر خطاب نکرده بود.
این که یک زبان به عنوان زبان عموم محسوب بشه حرفی نیست
ولی کسی نمیتونه بگه به زبان خودت حرف نزن
در حالی که الان میگن
درود بر بی نام
نمی دانم منظورتان چیست که گفته اید الان می گویند به زبان خودت حرف نزن.
تا آنجا که من می دانم هیچ ممنوعیتی در کاربرد زبان وجود ندارد. در هر گوشه ی ایران مردم به زبان محلی خود گفت و گو می کنند و هیچ مانعی نیست. حتا برخی از زبان ها (مانند ترکی آذری و گیلکی و عربی) نشریه هم به زبان خود منتشر می کنند.
پیروز باشید
شهربراز
سلام
من یک ترک ساکن ایران هستم و در ضمن ایرانی اما مشکلی که وجود داره اینه که شما هیچ وقت خودتون رو جای ما نمی گذارید.
من آدمی هستم به خاطر کارم مسافرت زیاد میرم و درحدود 30شهر ایران به مدت حد اقل 3 هفته ساکن بودم اما متاسفانه هر جا که فهمیدن من ترکم به من توهین کردن. حتی یک بار یک بچه 5 ،6 ساله علنا تو خیابون به من توهین کرد.در ضمن تو خود تبریز حتی به ما اجازه نمیدن اسم مغازه هارو ترکی بذاریم و ...
ایران وقتی برای من وطن باقی می مونه که منو بخاطر اصالتم تحقیر نکنن.
باور کنید تو خود ترکیه ما رو به عنوان برادر می شناسن.من اینهایی رو که گفتم عمومیت نمی میدم اما بهتر یکم خودتون رو جای ما بگذارید. با تشکر
یک ایرانی
سلام و درود به شما هممیهن عزیز
من واقعا متاسفم و ناراحت میشوم که به کسی به خاطر زبان یا قومیتش اهانت شود.
متاسفانه ما نیاز به آموزش فرهنگی زیادی داریم که هر کسی به دیگران احترام بگذارد.
ممنون از این که با فکر باز و روشنتان این رفتارها را تعمیم نمیدهید و امیدوارم هر چه زودتر روزی برسد که دیگر شاهد این گونه رفتارهای زشت نباشیم.
زنده و پاینده باشید
شهربراز
شهربراز گرامی
بنده عاشق شعر نو هستم، ولی هرچه تلاش کردم نتوانستم از شعرهای اقای براهنی چیزی سر دربیاورم.اصلاً نمی توانم ارتباط برقرار کنم. شاید هم اشکال از من باشد. خطیبی
نوشتن براي پست هاي قديمي
داشتم وبلاگ رو دور ميزدم ، لازم ديدم به شما دوست عزيز يه اشاره كوتاهي به بعضي چيز هاي بكنم
استاد عزيزم، برادر گرامي، سرور بزرگوار اين فرهنگ ، اين توهين به تركها، جلوگيري از پيشرفت سرزميني كه هزاره هاي زيادي بزرگان رو تو خودش پرورش داده همه و همه دست پرورده يك ايده نژاد پرستانه كساني هستند كه متاسفانه اللان شدند تصميم گيرنده !
دوست عزيز يا شما واقعا نميدوني يا خودتون رو زدين به اون راه
شما كه ميتوني بري و راجع به هفت خط تحقيق كني بد نيست كمي راجع به ترك هاي تحقيق كني شايد اونوقت به خودت اجازه ندي ( پان تورك تجزيه طلب ، و تلاش براي گرفتن ساده ترين حق ) رو باهم و بدون علم به كار ببري
حتي شده براي معلومات خودت ، اين كار رو بكن البته """""" بدون پيش داروي و قضاوت""""
پايدار باشيد
به بینام.
دوست گرامی سپاس از این که نوشتارهای این وبلاگ را خواندید.
نکته در اینجاست که در گرفتن حق هیچ فرقی میان ایرانیان نیست اما عدهای - مانند تجزیهطلبان با کمک دشمنان ایران - از تفاوتهای زبانی سواستفاده میکنند و این تصور غلط را ایجاد میکنند که «فارسزبانان» به دیگران ستم میکنند و حق آنان را گرفتهاند.
من هم تلاش میکنم بیشتر بیاموزم.
پیروز باشید
شهربراز
Post a Comment