دوشنبه ۲۳/آذر/۱۳۸۸ - ۱۴/دسامبر/۲۰۰۹
میگویند وقتی مظفرالدین شاه قاجار به فرنگ رفت از دیدن کودکانی که به روانی به زبان مادری خود – فرانسوی – سخن میگفتند شگفت زده شد و به وزیرش گفت (نقل به مضمون): «جلالخالق! این کودک چه راحت به زبان فرانسه صحبت می کند!»
بیشتر ما این داستان را شنیدهایم و به احتمال زیاد به سادگی شاه قاجار لبخندی هم زدهایم. اما با گذشت بیش از صد سال از زمان این داستان، متاسفانه همین باور در بسیاری از ما به شکل پیشرفتهتری (یا وخیمتری!) حضور دارد. حتما شما هم این پیغام را در تبیلغها و آگهیهای آموزش زبان انگلیسی شنیدهاید و بسیاری را دیدهاید که باور دارند دانستن زبان انگلیسی کلید موفقیت و پیروزی و کامیابی در دنیای امروز است. و فرزندان خود را با تحمل هزینههای گزاف به کلاسهای آموزش زبان انگلیسی میفرستند تا شاید در آینده فرزندان موفقی داشته باشند. یعنی این باور در بسیاری از ما لانه کرده که دانستن زبان انگلیسی برای موفقیت لازم (یا بدتر، کافی) است. البته در این حرفی نیست که دانستن زبانهای گوناگون کمک مهمی در موفقیت و یادگیری است اما نه شرط لازم است نه شرط کافی. اگر استعداد و تلاش در کار نباشد دانستن هر تعداد زبان هیچ سودی نخواهد داشت.
مشکل وقتی روشنتر میشود که میبینیم حتا برخی از اندیشمندان و نویسندگان ما هم زبانهای اروپایی را «زبان علم و فناوری» و آنها را «ماهیتا زبان علمی» میدانند. (زبان انگلیسی: زبان تجارت و فناوری، زبان فرانسه: زبان عشق و ادبیات و فلسفه، زبان آلمانی: زبان صنعت و فلسفه و ...)
افراد بسیاری در ایران هستند که برای مثال گمان میکنند برای آموختن کار با رایانگر (کامپیوتر) یا اینترنت دانستن زبان انگلیسی کافی است. یعنی فکر میکنند اگر زبان انگلیسی میدانستند هیچ مشکلی در کار با اینترنت یا رایانگر نمیداشتند. برخی ایرانیان وقتی به کشورهای انگلیسی زبان میروند و میبینند کسانی هستند که زبان مادریشان انگلیسی است اما نه از رایانگر سر در میآورند و نه هرگز با اینترنت کار کردهاند و حتا بلد نیستند رایانامه (ای-میل) بفرستند تعجب میکنند! میگویند چه طور این شخص انگلیسی زبان است اما از رایانگر سر در نمیآورد یا تا حالا با اینترنت کار نکرده است.
حتا از دانشجویان ایرانی که برای تحصیلات تکمیلی (کارشناسی ارشد یا دکتری) به خارج میروند شنیدهام که میگویند:
- «من آنجا سعی میکنم با کسی همگروهی شوم که زبان مادریش انگلیسی است تا در انجام تمرینها مشکل کمتری داشته باشم». یعنی فکر میکنند به صِرف انگلیسی زبان بودن دانشجوی مقابل، همهی مشکلهای درسیشان حل میشود یا مشکل کمتری خواهند داشت.
- یا «خوش به حال اینهایی که زبان مادریشان انگلیسی است چون در نوشتن مقاله و تمرینها مشکلی ندارند».
- یا «با این که زبان مادری او انگلیسی است چرا در صحبت کردن در کلاس و ارائهی مطلب مشکل داشت؟»
یعنی حتا در دانش آموختگان ما این فرض پذیرفته شده است که دانستن زبان انگلیسی به معنای دانستن تمام چیزها و نداشتن هیچ گونه مشکل درسی است و هر کسی زبان مادریش انگلیسی است به طور خودکار بایستی همه چیز را بداند و در درس خواندن مشکلی نداشته باشد. یعنی بین رسانه و دانش (بین ظرف و مظروف، بین دانستن زبان و درک دانش) تفاوت قائل نمیشوند. انگار انتظار داشته باشیم هر کسی زبان مادریش آلمانی است بتواند فلسفهی هایدگر را برای ما تفسیر کند. شاید به همین خاطر است که بسیاری سعی میکنند در صحبت کردن خود (بیش از حد نیاز) از واژهها و ترکیبهای انگلیسی استفاده کنند تا نشان دهند که متخصص هستند و از دانش بهرهای دارند. یعنی زبان انگلیسی حالت معجزهگر یا شخصیتبخش یافته است.
فریاد ز افرنگ و دلآویزی افرنگ
فریاد ز شیرینی و پرویزی افرنگ
عالَم همه ویرانه ز چنگیزی افرنگ
معمار حرم! باز به تعمیر جهان خیز!
از خواب گران، خواب گران، خواب گران خیز!
از خواب گران خیز!
(محمد اقبال لاهوری)
پینوشت:
این باور بر برتری ذاتی فرنگ جنبهی تاسفآور دیگری نیز دارد و آن این که برخی گمان میکنند هر که در دانشگاههای غربی درس خوانده یا درس میدهد حتما آدم فهمیده و دانشمندی است. مثلا در توصیف فلان کس میشنویم که «بله! ایشان در دانشگاههای امریکا درس میدهند» و همین جمله باید دلیلی باشد بر این که هر چه آن شخص بگوید خود به خود از اعتبار علمی و تاریخی و زبانی و ... برخوردار است.
Monday, December 14, 2009
فریاد ز شیرینی و پرویزی افرنگ
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
11:32 PM |
پيوند دایمی
2 نظر داده شده |
نظردهی
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
2 نظر:
مطلب مهم و اساسی را مطرح کرده اید
همه زبان ها از نظر شکل متفاوتند اما از نظر معنی باهم یکسانند.
داستان عنب و ازون و انگور مولانا
ما معنی را ول کرده ایم و به ظاهر زبان توجه بیشتری داریم و الا هیچ زبانی بر زبان دیگر از نظر ظاهری برتری ندارد.
دانستن زبان یک فضل است و نه یک علم
زبان یک وسیله مثل عینک مطالعه است.
البته اگر چشم ضعیف باشد یک وسیله لازم است اما ارتباطی با درک علم ندارد.
با تشکر
مهدی بصیرزاده
درود، نوشتههای نغز شما را تا آنجا که بتوانم پیگیری میکنم. یک نکته و آن اینکه این داستان یاد شده از آن مظفرالدین شاه قاجار است.
Post a Comment