Saturday, December 15, 2012

واژه‌شناسی: انتقاد


شنبه ۲۵/آذر/۱۳۹۱ - ۱۵/دسامبر/۲۰۱۲

«انتقاد» در زبان عربی در باب افتعال از ریشه‌ی «ن/ق/د» است. نقد دو معنی دارد:

۱) به معنای «آماده» یا «پیشدست» و مخالف «نسیه» یا «پستادست».

۲) به معنای «سَره» و زر ناب و پول درست (مخالف «ناسَره» یا «قَلب») است. کسی را که پول «قَلب» می‌ساخته «قَلّاب» می‌گفتند و صفت این پول «قَلّابی» بوده است که امروزه «قُلّابی» گفته می‌شود. این تغییر تلفظ شاید به خاطر آشناتر بودن «قُلاب» است. پول نقد و رایج را «نقد روان» هم می‌گفته‌اند که به ویژه در شعرهای حافظ دستمایه‌ی صنعت ایهام است. مانند

عاشق مفلس اگر قلب دلش کرد نثار / مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست

«نقد کردن» به معنای «جدا کردن سَره از ناسَره» است و در اصل به کار صرافان گفته می‌شده که پول‌ها را می‌گرفتند و پول نقد را از قلب جدا می‌کردند. حافظ در غزلی در شکایت از روزگار چنین می‌گوید:

خموش حافظ و این نکته‌های چون زر سرخ / نگاه دار که قَلّاب شهر صرّاف است.

این کار «جدا کردن سره از ناسره» به صورت مَجازی به کار بررسی شعر و نوشتار هم گفته شده است. فرخی سیستانی گوید:

هنگام مدح او دل مدحت‌کنان او / از بیم نقد او بهراسد ز شاعری

انتقاد به معنای جدا کردن سره از ناسره است مانند جدا کردن کاه از دانه. مولانا گوید:

بر سر خرمن به وقت انتقاد / نی که فلّاحان همی‌جویند باد؟

به کسی که خرمن را باد می‌دهد یا با غربال کاه را از دانه جدا می‌کند «بوجار» می‌گویند و کارش را هم «بوجاری».

انتقاد به معنای خرده گیری و نکوهش هم آمده است.

در زبان انگلیسی برای مفهوم نقد و جداسازی سره از ناسره از واژه‌ی critic استفاده می‌کنند که از ریشه‌ی یونانی krinein آمده است به معنای «تکان دادن». این واژه با cribrum در لاتین و «گربال» در پارسی همریشه است. «گربال» پارسی وارد عربی شده و به صورت «غربال» و «غربله» درآمده و از آن فعل چهارحرفی (رُباعی) «غربل» هم ساخته شده است. غربال هم در واقع چیزی است که تکان داده می‌شود تا سره از ناسره جدا شود. غربال را «غربیل» هم می‌گویند و این شکل در زبان گفتاری گاه «غلبیر» گفته می‌شود. به بخش گردان در فرمان خودروها هم «غلبیرک فرمان» گفته می‌شود زیرا پیوسته تکان داده می‌شود. به نظرم «سرند» پارسی هم - که گونه‌ی دیگری از غربال با سوارخ یا «چشم»های درشت است - با این واژه‌ی یونانی همریشه باشد.

واژه‌ی دیگری که برای غربال در پارسی داریم «پرویزن» است که از دو بخش ساخته شده است: «پر» به معنای «کنار» و «ویزن» که کوتاه شده‌ی «ویزنده» از فعل «ویزیدن» یا «ویختن» یا «بیختن» گرفته شده است. حافظ در شعر معروف خود چنین می‌گوید:

سپهر برشده پرویزنی است خون‌افشان / که ریزه‌اش سر کسری و تاج پرویز است.

عبارت «آردها را بیختن و الک‌ها را آویختن» آشنا است. گویا «الک» واژه‌ای ترکی باشد که امروزه به جای «پرویزن» به کار می‌رود.

به نظرم «الک» در بازی «الک دولک» از ریشه‌ی «ال» به معنای چوب است و شاید هم از «الّه» - در عربی به معنای «نیزه‌ی کوچک» - باشد که در فرهنگ دهخدا آمده است.

صفت «الکی» به معنای «غیرواقعی» هم شاید در اصل «علکی» باشد. فعل عربی «علک» به معنای «سخت خاییدن/جویدن» است. «علک» هم چنین به معنای صمغی است که بتوان سخت خایید/جوید و از هم نپاشد مانند سقز. شاید علکی به معنای چیزی باشد که تنها دهان را مشغول کند و سیر نمی‌کند، در برابر خوراک اصلی که آسان جویده و خورده می‌شود و سودمند است. شاید هم «علکی» از اصطلاح «علک خاییدن» باشد به معنی «سخن بیهوده گفتن».

واژه‌ی غربال یا غربله‌ی عربی وارد ایتالیایی شده و از آن فعل garbellare ساخته شده است که در آغاز به معنای «غربال کردن ادویه و بازرسی و جدا کردن سره از ناسره» بوده است. این فعل از راه فرانسوی به انگلیسی آمده و امروزه در انگلیسی صفت garbled به معنای درهم ریخته و به ویژه سخن و نوشته‌ی آشفته و نامفهوم به کار می‌رود.

1 نظر:

رفیق فردوسی said...

سپاس
آموزنده بود