Tuesday, January 10, 2012

تاریخ حضور ترکان در ایران

سه‌شنبه ۲۰/دی/۱۳۹۰ - ۱۰/ژانویه/۲۰۱۲

همان گونه که از اصطلاح «پان‌ترک» برمی‌آید، این کسان با چشم پوشیدن از واقعیت‌های تاریخی و پذیرفته‌ی همگانی، همه کس را ترک می‌دانند و همه‌ی دستاوردها را به ترکان نسبت می‌دهند. برای آنان پذیرفتنی نیست که ترکان در نقطه‌ای خاص از زمان بر پهنه‌ی تاریخ پیدا شدند و پیش از آن نقشی نداشته‌اند و حتا پس از پیدایش بر پهنه‌ی تاریخ، به دلیل شیوه‌ی زندگی کوچ‌نشینی و فرهنگ ساده‌ی خویش، تا چندین سده تنها در بخش خاصی (جنبه‌ی لشکری و نظامی) نقش داشته‌اند و تنها پس از هم‌نشینی با دیگر ملت‌ها و در میان مردمان یکجانشین و دارای فرهنگ پیچیده‌تر و پیشرفته‌تر (مانند ایرانیان و هندیان و چینیان) با جنبه‌های پیشرفته‌تر زندگی اجتماعی و فرهنگ مانند ادبیات و فلسفه و جز آن آشنا شدند و با الگوگیری از این مردمان و در پیش گرفتن شیوه‌ی آنان و تغییر برخی چیزها به مذاق خود، دارای فرهنگ شدند. پیشتر درباره‌ی تحریف و دروغ پان‌ترکان درباره‌ی «حکومت هزار ساله‌ی ترکان بر ایران» نوشته‌ام.

بیشتر ادعاهای تاریخی پان‌ترکان یا تحریف و بدخوانی تاریخ است یا اساسا جعل و بافتن تاریخ است. برای نمونه پان‌ترکان می‌گویند سومریان - که در هزاره‌ی پنجم پیش از دوران مشترک در منطقه‌ی میان‌رودان و غرب آسیا زندگی می‌کردند - ترک بوده‌اند! حال آن بر پایه‌ی تاریخ‌های معتبر جهان، ترکان از سده‌ی پنجم دوران مشترک است که بر پهنه‌ی تاریخ پیدا می‌شوند.

پیشتر به چند مورد از تحریف‌های تاریخی پان‌ترکان درباره‌ی ایران و تاریخ ایران پرداخته‌ام و پاسخ‌هایی داده‌ام. اما متاسفانه این گروه چندان با استدلال و تاریخ‌های معتبر میانه‌ی خوبی ندارند و هر چه یک بار از سوی پیشگامانشان وارد ذهن‌شان شود دیگر تغییرناپذیر می‌شود و پیوسته همان را تکرار می‌کنند.

به تازگی یکی از خوانندگان این وبلاگ خواسته است که به چند ادعای پان‌ترکان درباره‌ی پیشینه‌ی حضور ترکان در ایران پاسخ بدهم. به نظر من اساسا باید دید منظور این گروه از ترکان کیست؟ آیا منظور «ایرانیان ترک‌زبان» است یا شهروندان ترکیه یا دیگر قوم‌های ترک‌زبان در دنیا مانند اوزبک‌ها و یاقوت‌ها و مانند آن؟ هدف از بحث درباره‌ی پیشینه‌ی حضور ترکان (یا هر قوم دیگر) در ایران چیست؟ اگر هدف واقعا بررسی تاریخی باشد، متاسفانه بیشتر این گونه نوشتارها فاقد انسجام، صداقت، درستی و دقت تاریخی و زبانی اند و همان گونه که گفتم بیشتر حاصل بدخوانی و بدفهمی و یا تحریف متن تاریخی اند. اگر هم هدف درخواست‌های معقول اجتماعی در فضای امروزی باشد، من دوست ندارم وارد بحث‌های سیاسی یا اجتماعی شوم اما به نظرم هر ایرانی به صِرف ایرانی بودنش باید دارای حق برابر با دیگر شهروندان باشد فارغ از این که نیاکان واقعی یا فرضی او چند وقت در این کشور زندگی کرده‌اند و از چه زمانی در اینجا بوده‌اند و به چه زبانی سخن می‌گویند.

در وبلاگ پان‌ترکی که خواننده‌ی گرامی نشانی آن را برایم فرستاده ادعاهایی شده است که به برخی از آنان می‌پردازم چون پرداختن به همه‌ی آنها تلف کردن وقت و حوصله‌ی خوانندگان است. پیش از آن که به پاسخ ادعاهای پان‌ترک یاد شده بپردازم یادآوری می‌کنم که یکی از کتاب‌های سودمند درباره‌ی رابطه‌ی ترکان و ایرانیان در دوران پیش از اسلام، کتاب زنده‌یاد استاد عنایت‌اله رضا است به نام «ترکان و ایرانیان در روزگار ساسانیان» که به تاریخ پیدایش ترکان در پهنه‌ی تاریخ بر پایه‌ی خاستگاه‌ها و نوشته‌های معتبر تاریخ‌نگاران چین باستان و نیز پژوهش‌های معتبر انجام شده در اتحاد شوروی نوشته شده است. جالب آن که یک بار یکی از پان‌ترکان همین کتاب را هم تحریف کرده بود که بدان پرداخته‌ام.

در کل، این وبلاگ‌نویس پان‌ترک خواسته نشان دهد که ترکان پیش از اسلام هم در ایران ساکن بوده‌اند و این که تقریبا همه‌ی تاریخ‌های معتبر ورود آنان به ایران و ساکن شدن‌شان در اینجا را دوران پس از سلجوقیان می‌دانند اشتباه است! وی برای نشان دادن تاریخ حضور ترکان در ایران چند دسته استدلال نادرست می‌کند:

۱- یکی گرفتن استوره و تاریخ
درست است که بیشتر استوره‌های بر پایه‌ی واقعیت‌هایی در دوران پیش از تاریخ‌نویسی و خاطره‌های بازمانده از روزگاران دور است اما باید توجه داشت که محتوای استوره به تمامی با تاریخ یکی نیست و تنها با پژوهش‌های فراوان تاریخی و زدودن استوره‌ها است که می‌توان به اندکی از واقعیت پنهان در استوره‌ها درست یافت.

نویسنده‌ی پان‌ترک استوره را عین تاریخ پنداشته است و جمله‌هایی از چند منبع نقل می‌کند که در آنها به شخصیت استوره‌ای افراسیاب اشاره شده است. نخست باید یادآوری کرد که افراسیاب و اساسا تورانیان از قوم و تیره‌های آریایی و خویشان ایرانیان بودند و هیچ ارتباط نژادی و زبانی با قوم ترکان آلتایی ندارند. این واقعیت از جنبه‌ی زبانی و زبان‌شناسی (نام‌های آنان) و مردم‌شناسی (رسم و آیین آنان) پیدا است و نیز این که در استوره‌ی فریدون، تور و ایرج (نیاکان تورانیان و ایرانیان) هر دو برادر بودند. از نظر تاریخی، تورانیان را گروهی از سکاهای آریایی دانسته‌اند. در دوران‌های تاریخی بعد، یعنی پس از ورود ترکان به آسیای میانه - که از دوران باستان جایگاه تورانیان بود - در سده‌های پنجم و ششم دوران مشترک یا میلادی، ترکان آلتایی با ایرانیان درآمیختند و گروهی از ایرانیان هم مجبور شدند به سوی غرب و به درون ایران بیایند. از این رو در پایان دوران ساسانیان، تورانیان استوره‌ای با ترکان آلتایی یکی دانسته شدند و این موضوع به دیگر کتاب‌های پس از اسلام، از جمله شاهنامه‌ی فردوسی هم رسیده است. امروزه با پژوهش‌های استوره‌شناسی و تاریخی و بررسی همسنجشی و مقایسه‌ای تاریخ‌ها آگاهی بیشتری در این باره به دست آمده است. (برای آگاهی بیشتر می‌توانید به مقاله‌ی افراسیاب تورانی در دانشنامه‌ی ایرانیکا نگاه کنید.)

وبلاگ‌نویس پان‌ترک از کتاب «تاریخ قم» یاد می‌کند و چنین می‌نویسد:

در جای دیگر، از ساخته شدن رُستاق «انار» توسط ترکان سخن می‌گوید. به نوشته این مورخ، «انار» نام یکی از نوادگان افراسیاب ترک است که این رستاق را نیز به وی نسبت داده‌اند: «رستاق انار، آن را نام نهاده‌اند به انار بن سیاران بن سهره بن افراسیاب ترکی» (تاریخ قم ص ۶۹)

گفتیم که افراسیاب ترک نبوده است. از آن گذشته، روشن است که این نسب‌نامه‌ها امروزه اعتبار تاریخی ندارند و با وجود باستان‌شناسی و زبان‌شناسی تاریخی و پژوهش‌های تاریخی استناد به این که فلان شهر را نوه‌ی افراسیاب استوره‌ای ساخته است بی‌معنا است. انگار کسی جایی را پیدا کند و بگوید این همانجایی است که سهراب پسر رستم خاک شده است!

نمونه‌ی دیگری از یکی گرفتن تاریخ و استوره نقل از کتاب «دیوان لغات الترک» نوشته‌ی محمود کاشغری است که وبلاگ‌نویس پان‌ترک او را «علامه» خوانده است.
یکی دیگر از مولفانی که به حضور ترکان در این مناطق اشاره کرده است علامه محمود کاشغری (قرن پنجم هجری) است. وی در کتاب معروف خود دیوان لغات الترک بعد از اشاره به بنای قزوین توسط دختر افراسیاب می‌نویسد: «بسیاری از ترکان، قزوین را مرز سرزمین ترکان می‌دانند. شهر قم ... دختر افراسیاب در آنجا به شکار می‌رفت» (دیوان لغات الترک، ترجمه فارسی، ص ۵۰۲)

من هم اکنون «دیوان لغات الترک» را در دست ندارم که درستی این عبارت را بررسی کنم. اما اینجا هم باز از ساخت شهر قزوین به دست دختر افراسیاب و شکار کردن این دختر در قم سخن شده و استوره و واقعیت تاریخی یکسان دانسته شده است.

۲- ریشه‌شناسی‌های عامیانه
وبلاگ‌نویس پان‌ترک ادعاهایی در زمینه‌ی زبان‌شناسی و نام شهرها می‌کند که مستند نیست و برخی ریشه‌شناسی عامیانه است. برای نمونه در همان مطلب بالا که درباره‌ی قزوین و قم نوشته، آمده است:
شهر قم (=قوم Qum) نیز در این مرز قرار دارد. چرا که لفظ قُم، در ترکی به معنای ماسه است.

در اینجا شباهت ظاهری قم پارسی با «قوم» (نه قُم) ترکی سبب شده که نام این شهر ترکی دانسته شود. اگر بنا به شباهت باشد، می‌توان ادعا کرد که نام قم با فعل «قُم» در عربی به معنای «به پا خیز!» هم یکسان است. پس قم شهری عربی است! در واقع یاقوت حموی در کتاب «مُعجم البلدان» آن را شهری می‌داند که پس از اسلام ساخته شده است و نامش هم عربی است. اما از این شهر در کتاب «خسرو کواذان و ریذگی» از دوران ساسانیان نام برده شده است. ریچارد نلسون فرای، استاد بزرگ ایران‌شناسی، در کتاب «دوران زرین ایران» نوشته است که شهر قم در دوران ساسانیان «گمان» خوانده می‌شده و پس از اسلام به صورت «قم» کوتاه شده است.

نویسنده‌ی پان‌ترک نمونه‌های دیگری از این ریشه‌شناسی‌های عامیانه می‌آورد:
بسیاری از نام‌های مناطق موجود در عراق عجم و آذربایجان نام‌هایی هستند که در زبان ترکی دارای معنا هستند و یا نام شخصیت‌ها و قهرمانان ترک را تداعی می‌کنند. برای مثال نام ساوه نامی است که در فارسی معنای مشخصی ندارد. اما واژه ساوه در تاریخ ترکان دارای یک هویت ویژه است. برای مثال آن گونه که از متون تاریخی پیداست نام پادشاه گؤی‌تورک‌ها ساوه بوده است. در مقدمه شاهنامه بایسنقری (ابومنصوری) می‌خوانیم:

« ... و در هنگام که ساوه شاه ترک بر در هری آمذ پیش او شذ بجنگ و ساوه شاه را با نیزه بیفکند» (سبک شناسی بهار، ج ۲، ص ۷)

در شاهنامه فردوسی نیز جنگ ساوه شاه با بهرام چوبین به تفصیل آمده است و تصریح شده است که ساوه شاه، شاه ترکان بوده است. (شاهنامه: ص ۴۶۴-۴۶۰)

نخست آن که شاهنامه‌ی بایسنغری و ابومنصوری یکی نیستند. دوم این که ساوه در پارسی معنا دارد و اگر به فرهنگ دهخدا نگاه می‌کرد می‌فهمید که ساوه به معنای ناب است. زر ساوه یعنی زر ناب. شهر ساوه نیز در کنار شهر دیگری به نام آوه بوده است. دیگر این که نام اصلی شخصیتی که در شاهنامه و کتاب‌های دوران اسلامی به صورت «ساوه» آمده و بهرام چوبین در نبرد او را کشته است «شابه» یا «شابگ» (نظر آرتور کریستنسن) است و ربطی به نام شهر ساوه ندارد.

۳- بدخوانی متن‌های تاریخی
یکی از ایرادها یا شاید مهارت‌های (!) پان‌ترکان بدخوانی و بدفهمی عمدی و دانسته و گاه نادانسته‌ی متن‌های معتبر تاریخی است. نوشتار این پان‌ترک نیز از این موضوع خالی نیست. برای نمونه:
ابن خلدون - که در جهان به پدر جامعه شناسی مشهور است و یکی از چهره‌های ارجمند جهان اسلام به شمار می‌رود - در تاریخ معروف خود می‌نویسد: «و فی الکتب ان ارض ایران هی ارض الترک ... فاما علماء الفرس و نسابتهم فیابون من هذا کله: در کتابها هست که ایران سرزمین ترکان است اما دانشمندان و نسب‌شناسان فارس به کلی این مسئله را انکار می‌کنند.» (تاریخ ابن خلدون ج ۲ ص ۱۵۴ چاپ موسسه الاعلمی و ص ۱۸۱ انتشارات دارالفکر)

بگذارید متن کامل این بخش از تاریخ ابن‌خلدون را با هم بخوانیم:
در باب نسب‌شان [=نسب ایرانیان] میان محققان در این خلافی نیست که آنان از فرزندان سام پسر نوح اند و نام آن جد اعلا که همه بدان انتساب دارند فُرس است. مشهور این است که ایرانیان از فرزندان ایران پسر آشور پسر سام پسر نوح اند. برخی از محققان می‌گویند سرزمین ایران همان بلاد فُرس است که چون معرب شد آن را اعراق خواندند. و برخی گویند که ایرانیان به ایران پسر ایران پسر آشور نسبت دارند و برخی گویند به عیلام پسر سام.

در تورات از پادشاه اهواز یاد شده که او کدرلاعومر از فرزندان عیلام است. و این ریشه‌ی این سخن است و الله اعلم زیرا اهواز از ممالک سرزمین ایران است. بعضی نیز می‌گویند که ایرانیان از نسل لود پسر ارام پسر سام اند. و بعضی گویند به امیم پسر لود منسوب اند و بعضی گویند به یوسف پسر یعقوب پسر اسحاق. و بعضی گویند که تنها ساسانیان از فرزندان اسحاق اند. و اینان اسحاق را ویرک گویند و نیایشان منوشهر پسر مشجر پسر فریقس پسر ویرک است. مسعودی این نام‌ها را بدین گونه آورده است و چنانکه می‌بینی همه‌ی آنها غیرمضبوط اند. و نیز گویند که ایرانیان از فرزندان ایران پسر فریدون اند. و ما در آتیه در این باب سخن خواهیم گفت. و آنان که پیش از او بوده‌اند بدین نام خوانده نمی‌شده‌اند - والله اعلم - و او نخستین کسی بوده که بر ایران - سرزمین فارس - پادشاهی کرده است و اعقاب او به توارث پادشاهی یافته‌اند. سپس خراسان و مملکت نبطی‌ها و جرامقه در تصرف آنان درآمده و قلمروشان از جانب غرب تا اسکندریه و از جانب شمال تا باب الابواب گسترش یافته است و در کتب آمده است که سرزمین ایران همان سرزمین ترک است. اسراییلیان می‌گویند که ایرانیان از فرزندان طیراس پسر یافث اند و آنان را با برادرانشان فرزندان مادای پسر یافث یک ممکلت بوده است.

اما علما و نسب‌شناسان ایرانی، هیچ یک از این اقوال را نمی‌پذیرند و می‌گویند که ایرانیان فرزند گیومرث هستند و فراتر از او نسبی نمی‌شناسند. گیومرث در نزد آنان به معنای فرزند گِل است و او نخستین فرزند خاک است و نسب از او آغاز می‌شود.

اما سرزمین‌هایی که ایرانیان در آن سکونت داشتند در آغاز سرزمین فارس بود و بدین جهت آنان را فُرس (=فارسیان) خوانده‌اند.

تاریخ ابن‌خلدون. جلد اول. ترجمه‌ی عبدالمحمد آیتی. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. تهران. ۱۳۸۳. صفحه‌ی ۱۶۷ و ۱۶۸

نخست این که در متن عربی ترجمه‌ی درست «علماء فُرس» می‌شود «دانشمندان ایرانی» است نه «دانشمندان فارس». فارس نام استانی است. در ترجمه‌ی آیتی هم این عبارت به «دانشمندان ایرانی» ترجمه شده است. ابن‌خلدون هم چنین اشاره کرده است که فارس نام سرزمین است و ایرانیان در عربی فُرس (= ساکنان سرزمین فارس) خوانده می‌شوند.

دوم این که می‌بینیم نویسنده‌ی پان‌ترک با نقل یک جمله‌ی ناقص از یک متن بلند دانسته یا نادانسته سخن ابن‌خلدون را تحریف کرده است و چنان وانمود کرده که انگار خود ابن خلدون هم همین نظر را دارد که ایران سرزمین ترکان است اما دانشمندان ایرانی این مسئله را انکار می‌کنند. در صورتی که در بخش یاد شده در تاریخ ابن‌خلدون، نظرهای فراوانی آورده شده است و در پایان گفته شده که دانشمندان و نسب‌شناسان ایرانی هیچ یک از اینها را نمی‌پذیرند و خود را از نسل گیومرث می‌دانند.

درباره‌ی نام گیومرث باید گفت که امروزه بیشتر به صورت «کیومرث» نوشته می‌شود اما شکل درست آن به ویژه در زبان پارسی میانه (پهلوی) و در شاهنامه‌ی ویراست دکتر جلال خالقی مطلق به همین شکل گیومرث یا گیومرت است که از دو بخش تشکیل شده است: «گی» همریشه و هم‌معنا با «زی» و زیستن و زنده و جان؛ و مرت از ریشه‌ی مردن و به معنای میرنده. پس گیومرت یا کیومرث به معنای زنده‌ی میرا است.

نویسنده‌ی پان‌ترک بخشی از تاریخ طبری را هم آورده است و آن را غلط ترجمه و تفسیر کرده است که پیشتر در پاسخ به پان‌ترک دیگری بدان پرداخته‌ام و می‌توانید آن را در این نشانی بخوانید.

خلاصه آن که این پان‌ترک نیز با تکرار یک مشت تحریف‌ها و بدخوانی و بدفهمی‌ها، سخن دیگر پان‌ترکان را تکرار کرده است و به دنبال پژوهش و دست یافتن به واقعیت نبوده است. گویا نوشتار او در چند جای دیگر هم به شیوه‌ی مورد علاقه‌ی پان‌ترکان تکثیر و تکرار شده است.

7 نظر:

Anonymous said...

نوشته های اینها رو نباید زیاد جدی گرفت! چند وقت پیش یکی از اینها ادعا کرد "امید" واژه ای ترکیست و به فارسی راه یافته است. تمام استدلالش هم این بود که در کتیبه ی اورخون (1200 سال پیش) فعل اوممق در ترکی آمده به معنای "امید داشتن، حسرت چیزی را خوردن، انتظار و توقع داشتن" و "وار" به معنی "هست" می باشد و "امیدوار" واژه ای ترکیست و به معنی امید دارنده!
بنده چندین استدلال برای ایشون آوردم، ولی نرود میخ آهنین در سنگ!
1- اولا "امید، حسرت(افسوس و دریغ)، انتظار(بیوسیدن) و توقع" 4 تا فعل با معنای کاملا متفاوت است و در هیچ زبانی نمی توان با یک فعل نیاز به همه ی این فعل را برطرف کرد! عقل هم چیز خوبی است! کمی فکر کنید!
2- برای آگاهی شما باید بگم "امید" در زبان پهلوی اُمِت بوده و در پازند اُمِذ آمده.
3- جدای از دیرینگی این واژه در فارسی دری، این واژه در کتاب های پهلوی هم آمده و اگر سنگ نوشته اورخون به 1200 سال پیش بر می گردد نوشته های پهلوی به 1600-1800 سال پیش باز می گردد. در کتاب دینکرد فعل "امیدانیدن" آمده که معنی امید دادن است. در این کتاب واژه ی امیداناگ (امیدانا) هم آمده که از فعل امیداندین ساخته شده است. مانند رسانا از رساندن ، رسا از رسیدن، دانا از دانستن، فریبا از فریبیدن(فریفتن)، شیوا از شیویدن (شیفتن)
جدای از بحث دیرینگی واژگان، چیزی که برخی هم میهنان گرامی آذری روی آن تاکید می کنند ریشه فعلی واژه های مناقشه برانگیز است که استدلال می کنند چون در فارسی ریشه فعلی ندارند و در ترکی ریشه فعلی دارند پس ترکی هستند!
پیشنهاد می کنم ریشه های فعلی این واژگان را در زبان پهلوی ببینند. بسیاری از واژگان فارسی که به ظاهر ریشه فعلی ندارند در زبان پهلوی ریشه داشته اند و در فارسی دری فراموش شده اند. مانند فراموشیدن، گوشیدن، بیمیدن، مرگیدن، نیرنگیدن، نیازیدن، زیانیدن، زوریدن، سودیدن، اندرزیدن و ...
4- یک متن جالب کهن یهودی-فارسی به جای مانده است و حاوی یک مناظره است که با نام "شرحی بر یوشع" هم شناخته می شود. این مناظره در قرن 3-4 هجری در خوزستان در 10 برگ پشت و رو نگاشته شده است. این نوشته با شماره or.8659 (commentary on Joshua) در موزه بریتانیا نگهداری می شود. این هم لینک JSTOR ، که اهل پژوهش می دانند یک پایگاه اطلاعاتی پژوهشی از مقالات و کتاب است. و دانشگاه های ایران هم عضو آن هستند. می توانید لاگین کرده و مقاله رامطالعه بفرمایید.
در این نوشته واژه ی "انومیدی" آمده است که بخش نخست این واژه (ان) علامت نفی است (مانند انیران یعنی غیر ایرانی، آناهیتا، آناب/ناب، ...) که تقریبا در همه زبانهای هندواروپایی به جای مانده است. بخش دوم واژه نیز "امید" است و معنای کل واژه هم ناامیدی است!
درواقع "امید" هم ریشه فعلی در فارسی دارد و هم مشتقات دیگر از آن ساخته شده است. بنابراین ادعای ترکی بودن این واژه دور از ذهن است.

Anonymous said...

5- پیشینه واژه ی امید در پارسی بیشتر است شما چگونه عقلتان می پذیرد که "امید" را به ترکی بچسبانید؟ کتیبه اورخون مال 1200 سال پیش است و نوشته های پهلوی مال 1800 سال پیش! و در دو قلمرو متفاوت و بسیار دور یکی در ایران و دیگری در شمال چین و مغولستان!
یعنی شما می خواهید بگید 1800 سال پیش ترک ها آمدند واژه "امید" را به فارس ها دادند و بعد برگشتند به مغولستان تا چند صد سال بعد جایی "امومق" را بنویسند؟! حتا اگر واژه "امید" هم در آن کتیبه ها آمده باشد باز باید شما ثابت کنید که از ترکی به فارسی آمده و نه بالعکس! حال آنکه واژه ی امید در هیچ متن کهن ترکی نیامده است.
6- چگونه امومق به امید (یا اومود)تبدیل شده؟ با چه قاعده ای؟ آیا واژه ای دیگری با این روش ساخته شده؟
آنچه که از روی شناخت لهجه ها و دگرش آواها در لهجه ها می توان به روشنی دید این است که "اومود" همان "امید" است در لهجه ترکی. کافیست به دگرش آوایی ماشین-ماشون، شیشه-شوشه ، محسن-ماهسون و .... بیاندازید متوجه امید-اومود هم می شوید.
7- آیا پسوند "وار" (که همان ور فارسی است و در سوگوار، جانور، هنرور، کارور، دانشور، پایور و ... از 2000 سال پیش در فارسی موجود است) در ترکیب های دیگری در ترکی هست؟ مثلا چرا "جانلی" را "جانوار" نگفته اند؟ بنده خودم ترکم تاحالا حتا یک ترکیب با پسوند "وار" نشنیدم! معمولا با پسوند "لی" دارایی را نشان می دهند.
و اساسا این فرمول اسم + بن مضارع در فارسی است ( پولدار ، جاندار و ...) و در ترکی من تاحالا ندیده ام.
و تا جاییکه بنده ترکی بلدم "وار" به معنی "هست" نیز می باشد. و مثلا اگر بگوییم "اومودوار" معنی آن "امید-هست" می شود نه "امید-دار"!

Anonymous said...

ساوه در پارسی میانه ساوگ بوده و الان هم معرب آن باقی مانده. مانند ساوج در ساوجبلاغ و ...

احتمالا می دانید این گ در پایان بسیاری از واژگان پهلوی افتاده مانند داناگ-دانا ، نامگ-نامه، خانه-خانه، و ...

ادب دوست said...

با سلام
در این که آلتایی زبانها هیچ ریشه ای در سرزمین ایران بزرگ ندارند با شما موافقم و همین لغت "ترک" واژه ای ایرانی است که به همه مردمان آنسوی مرزهای ایران گفته میشده و شاید توران با دور بودن این تبارها بستگی داشته باشد و این لغت هیچگاه در میان خود آلتایی تبارها بکار نرفته بوده است ، ولی چه پان ترکان و چه شما باید آگاه باشید که مهم نیست که "چه کسی چیزی را گفته باشد تا آنرا سند بشماریم" بویژه درباره تاریخ و زبانشناسی که نمیتوان همانند پدیده های طبیعی آنها رابا آزمایشگری سنجید بلکه باید باعقل وگسترش پهنه آگاهی و بکارگیری روش همانندسنجی
analogous
خودمان سخنی را بسنجیم"و
در پاسخ پانترکانی که ادعا میکنند که آذربایجان از پیدایش تاریخ ترک زبان بوده است من همیشه میگویم: آیا آناطولی و شهرهایش مانند استانبول و ازمیر و..ترکزبان بوده اند و یا یونانی بوده اند؟ که البته حتی خود ترکها هم مجبور به اعترافند که این شهرها تا چند صد سال پیش یونانی زبان بوده اند و به همان قیاس شهرها آذربایجان هم در چند صد سال اخیر ترک زبان شده اند و پیش از این زبان ایرانی خودشان را داشته بودند
یا اینکه همه میدانیم که میلیونها مهاجر ترکیه ای در اروپا زندگی میکنند و چند قرن دیگر نوادگان ایشان ادعا خواهد کرد که ساکنان اروپا از اول تاریخ ترک بوده اند
..اما من اینرا خطری اصلی برای ایران نمیدانم بلکه چه در گذشته و چه در زمان کنونی هر گاه که ایرانیان به تنبلی و سستی و پوچگرایی گراییده اند هرگاه که "اپیکوریسم و مادیگرایی" جایگزین ارزشهای ما شده است، بیگانگان از این بیحالی وسستی ما سود برده اند و اگر آلتایی ها و عربها و مقدونیها بر ایران چیره شدند گناهش بگردن خود ایرانیها بوده است این افزایش پان ترکیسم و پان کردیسم و پان گیلکیسم و.. همه فرجام علتند و نه خود علت
ومن علت را در رویش فرهنگ خودخواهی و مالپرستی میدانم که در وحله نخست همه ایرانی ها از هر تبار و قومی هم که باشند به آن دچارند و دیگری بیگانگی با فرهنگ ایران در این هزارو چهارصد سال گذشته چون برای بعضی ایراندوستان انگار پس از ساسانیان دیگر ایرانی نبوده است و کوروش را همانند خدا میپرستند درحالیکه انگلیسیرا بهتر از پارسی میدانند
در جایی شنیدم یکی از صد در صد فارس زبانها میگفت:
" کاشکی ما هم مثل دبی مستعمره انگلیس بودیم و فرقی نمیکند به عربی یا به انگلیسی حرف میزدیم تا امروز وضعمان بهتر باشد
.."
که کسی که چنین طرز فکری را داشته باشد( که شاید شامل شمار بسیاری میباشد ) دیگر چه نیازی به نکوهش پانترکان هست؟

امیر قربانزاده said...

دوست گرامی از همه تلاش هایت برای رسوا کردن کسانی که ایران و ایرانی را زیر سوال میبرند سپاسگزارم. من خودم آذری تبار و زاده تهرانم. پدر و مادرم هر دو اردبیلی هستند اما از این پان ترک های متعصب که تعصب چشمانشان را کور کرده است بیزارم. شاد و کامروا باشید

shahrbaraz said...

به ادب‌دوست
درود.

من هم با شما هم‌رای ام که مشکل امروز ما بیشتر خود شهروندان ایرانی و تنبلی و تن‌آسانی آنان است و دلیل پیروزی نیاکان ایرانیان سخت‌کوشی و تلاش و دانش‌دوستی و میهن‌پرستی آنان بود. من هم از برخی ایرانیان شنیده‌ام که «ای کاش ما نفت نداشتیم» یا «ای کاش ما مستعمره بودیم» و سخنان یاوه و چندش‌آوری مانند این که نشان از تنبلی آنان است که می‌خواهند بی کوشش و تلاش به جایی برسند.

پیروز باشید
شهربراز

Anonymous said...

به آقا/یا خانم 7تایی:::
"یعنی شما می خواهید بگید 1800 سال پیش ترک ها آمدند واژه "امید" را به فارس ها دادند و بعد برگشتند به مغولستان تا چند صد سال بعد جایی "امومق" را بنویسند؟! حتا اگر واژه "امید" هم در آن کتیبه ها آمده باشد باز باید شما ثابت کنید که از ترکی به فارسی آمده و نه بالعکس! حال آنکه واژه ی امید در هیچ متن کهن ترکی نیامده است."!!!!
به قول معروف "پ ن پ"، فارسها 1200 سال پیش آمدند واژه "اوممق" را به ترکها دادند و بعد برگشتند به فارسستان و نوشتند "امید"!
اولا "امومق" نه "اوممق". ثانیا شما بگویید چگونه و با چه قاعده ای امید به اوممق تبدیل شده است؟
ریشه فعل اوممق (به معنای امید داشتن)"اوم" است. "ود" در اومود پسوند اسم ساز است که در واژه هایی نظیر "کئچید"(با رعایت قانون هماهنگی اصوات)، "قورود"، "قاوود" و ... نیز دیده می شود.
ساوجبلاغ هم میتوانید به این شکل ریشه یابی شود: ساوجی بلاغ. در ترکی بودن واژه بلاغ به معنای چشمه که بحثی نیست. ساوجی هم به معنای پیامبر است که اتفاقا به کرات در متون ترکی از قوتادغو بیلیگ، دیوان لغات الترک، ترجمه های قرآن و ... مورد استفاده قرار گرفته است.