شنبه ۱/بهمن/۱۳۹۰ - ۲۱/ژانویه/۲۰۱۲
هرودوت در دفتر ۴ تاریخ خود در بند ۴۳ از مردی پارسی و هخامنشی به نام سَتاَسپَه (به معنای دارندهی صد اسپ، در یونانی: Sataspes) و سفر دریایی او در اقیانوس اطلس یاد میکند. ستاسپه خواهرزادهی داریوش بزرگ و پسرعمهی خشیارشا بوده است. در زیر، متن کامل این بند را ترجمه میکنم.
زیرا سَتاَسپَه پسر تهاَسپَه (Teaspes) هخامنشی لیبی را دور زد گرچه برای انجام این کار فرستاده شده بود. اما از ترس درازی و حزنآمیزی مسیرِ سفر برگشت و وظیفهای را که مادرش بر دوش او گذاشته بود بیفرجام رها کرد.
این مرد به دوشیزهای - که دختر زُپوره (Zopyrus)، فرزند بَگهوَخشه (Megabyzus) بود - به زور دستدرازی کرده بود و شاه خشیارشا میخواست او را به خاطر این جرم بکشد اما مادر ستاسپه - که خواهر داریوش [بزرگ] بود - با التماس از خشیارشا او را نجات داد تا خودش او را به خاطر این جنایت مجازات کند، بسیار سنگینتر از آن چه که شاه خود در نظر داشت.
مادر ستاسپه گفت که او را وادار خواهد کرد که با کشتی لیبی را دور بزند و از راه خلیج نزدیک اسکندریه ی مصر به مصر بازگردد. خشیارشا هم رضایت داد.
پس ستاسپه به مصر رفت و آنجا کشتی و خدمهی آن را فراهم کرد و با آن به سوی ستونها هرکول [=تنگهی جبل طارق امروزی] بادبان برافراشت. وقتی از تنگه گذشت دماغهی لیبی را - که به نام دماغهی سولویئس (Cape Soloeis) شناخته میشود - دور زد و به سوی جنوب پیش رفت.
وی که این مسیر را چندین ماه در گسترهی پهناوری از دریا دنبال میکرد وقتی دریافت که دریایی که در پیش رو دارد بیش از آن است که وی تاکنون پیموده است منصرف شد و به مصر برگشت.
وی سپس به سوی دربار رفت و به خشیارشا گزارش داد که در دورترین نقطهای که بدانجا رسیده است در ساحل آنجا مردمانی کوتوله زندگی میکردند که پوشاکشان از درخت خرما بود. این مردم، زمانی که ستاسپه بر ساحل فرود آمد شهرشان را رها کردند و به سوی کوهستان گریختند. اما مردان ستاسپه به آنان هیچ آسیبی نرساندند و تنها به شهرهایشان درآمدند و برخی از گلههای آنان را [برای خوراک خویش] برداشتند.
ستاسپه گفت که دلیل آن که وی لیبی را به تمامی دور نزده است آن بوده که کشتی او در میان دریا ایستاد و دیگر جلوتر نمیرفت. اما خشیارشا درستی این گزارش را نپذیرفت و از آنجا که ستاسپه در انجام وظیفهای که بر دوش او گذاشته شده بود ناکام مانده بود به فرمان شاه طبق دستور نخستین کشته شد.
وقتی خبر کشته شدن ستاسپه پخش شد یکی از خواجگان سرای او با بخش بزرگی از دارایی او گریخت و وقتی به جزیرهی ساموس رسید مردی از ساموس همهی دارایی او را به چنگ آورد. من نام آن مرد ساموسی را به خوبی میدانم اما در اینجا به دلخواه آن را فراموش میکنم.
در کتابی به نام «دانشنامهی جغرافیا» (An Encyclopaedia of Geography) نوشتهی هیو موری (Hugh Murray) به سال ۱۸۳۴ م. در جلد یکم و بخش ۲ صفحهی ۱۱ به همین ماجرا پرداخته شده است و تقریبا همین داستان هرودوت را بیان کرده است با چند مورد افزوده:
۱- یکی آن که میگوید «ایرانیان و به ویژه پارسیان از دریا میهراسیدند و از آن رویگردان بودند! و این ترس آنان از دریا از دیگر ملتهای خاوری بیشتر بود». نمیدانم خاستگاه این ادعا کجاست. شاید بندی از کتاب تاریخ هرودوت (دفتر ۶ بند ۱۱۵) دربارهی نبرد ماراتن باشد که در آنجا میگوید «شماری از پیادهنظام هخامنشیان به درون آب افتادند و چون شنا نمیدانستند غرق شدند». اما نمیدانم این نویسنده چه طور این جمله دربارهی آن عده سربازان در نبرد ماراتن را به تمام هخامنشیان و ایرانیان و حتا همهی ملتهای خاورزمین گسترش داده است!
۲- مورد دیگر این که مورِی میگوید شاید ستاسپه تا ساحل غرب آفریقا در نزدیکی صحرای شمال افریقا رسیده است. وی علت رویگردانی ستاسپه در میانهی سفر را چنین مینویسد که شاید دیدن ساحلهای خالی و رها شدهی غرب آفریقا و توفانهای اقیانوسی برای دریانوردانی که در تجمل دربارهای هخامنشی بزرگ شده بودند هراسآور بوده است و ستاسپه وحشت کرده و برگشته است.
۳- مورد سوم هم باز پیشداوری و نظر جانبدارانهی نویسنده دربارهی خشیارشا است. او میگوید خشیارشا عادت کرده بود که از همهی طبیعت انتظار داشته باشد به فرمان و ارادهی او گردن بنهند و وقتی شنید که ستاسپه در سفر دریایی خود ناکام مانده است فرمان داد که او را اعدام کنند.
نکتهی جالبی که دربارهی سفر دریایی ستاسپه میتوان افزود آن که امروزه در اصطلاح جغرافیایی و دریانوردی کمربندی به پهنای ۳۰ درجه در بالا و پایین مدار استوا را به انگلیسی horse latitudes مینامند که دکتر حیدری ملایری برای آن «وَروناهای ِ اسبی» را پیش نهاده است. وَرونا از «وَرو/ور» به معنای پهلو و پسوند «نا» مانند «درازنا» ساخته شده است. ریشهشناسی این اصطلاح انگلیسی مشخص نیست اما برای این نامگذاری دو علت آمده است. یکی همین نام سَتاَسپه است. دیگری هم مربوط به داستانی است که کشتیهای اسپانیایی در دوران استعمار اروپاییان که در این منطقه گیر افتاده بودند برای کم کردن وزن کشتی و صرفهجویی در مصرف آب موجود در کشتی مجبور شدند که اسبان خود را به دریا بیاندازند!
0 نظر:
Post a Comment