شنبه ۲۹/خرداد/۱۳۸۹ - ۱۹/جون/۲۰۱۰
یکی از شخصیتهای تاریخی ایران باستان که در شناخت او ستم شده است پسر نخست کورش بزرگ یعنی کمبوجیه است. نام او را در یونانی کَمبوسیس (Cambysis) نوشتهاند. ابوریحان در آثارالباقیه آن را به خاطر قاعدهی زبان عربی «قَمبوسیس» نوشته است. در انگلیسی این نام را کمبایسیس تلفظ میکنند و امروزه در زبان پارسی (شاید به خاطر تلفظ فرانسوی) به صورت «کامبیز» درآمده است. همان گونه که کورُش را در یونانی کورُس (Cyrus) نوشتهاند و ابوریحان «قورس» نوشته و در انگلیسی سایرِس و در فرانسوی سیروس خوانده شده است.
یونانیان باستان باور داشتند که پسران مردان بزرگ دیوانه از آب درمیآیند! و به همین خاطر نوشتههای هرودوت دربارهی کمبوجیه (پسر کوروش بزرگ) و خشیارشا (پسر داریوش بزرگ) بسیار منفی است و به ویژه کمبوجیه را دیوانه و روانی خوانده است. متاسفانه برخی از ایرانیان و غیرایرانیان همین باور را ندانسته تکرار کردهاند. به خاطر این باور به دیوانگی، هرودوت مینویسد که وقتی کمبوجیه مصر را گرفت گاو مقدس (آپیس Apis) را با ضربهی کارد کشت. هرودوت حتا کمبوجیه را دچار «بیماری مقدس» (the sacred sickness) دانسته (دفتر ۳ بند ۳۳) که در شرح آن گفتهاند منظور صرع و غش یا پَساُفتِگی (epilepsy) است.
اما یکی از سندهای مهم تاریخی که دروغهای هرودوت را دربارهی کمبوجیه روشن میکند و اطلاعات بسیار سودمندی دربارهی رفتار کمبوجیه در مصر به ما میدهد مجمسهی زیر است:
ضریحآور اوزاهُر-رسهنت
این گونه مجسمهها را در سبک هنری در زبان انگلیسی «ضریحبَر» یا «ضریحآور» (naophoros) مینامند. همان گونه که دیده میشود ضریح کوچکی در دست مرد است که درون آن ضریح مجسمهی کوچکی از خدایی دیده میشود. این مجسمه متعلق است به پزشکی مصری به نام اوزاهُر-رسهنت (Uzahor-Resenet). نام او را به شیوههای گوناگونی نوشتهاند مانند اوجاهُر-رِِِسنه (Udjahor-Resne)و وِجاهُر-رسنه (Wedjahor-Resne).
اوزاهُر-رسهنت پزشک فرعون آماسیس (Amasis) بود. وی افزون بر پزشک بودن اندرزگر (مشاور) فرعون و فرمانده نیروی دریایی هم بود. آماسیس در سال ۵۲۶ پیش از میلاد درگذشت و پسرش به نام پسامِتیخوس (Psammetichus) سوم فرعون شد. در همین زمان بود که کمبوجیه به مصر حمله کرد. در زمان حملهی کمبوجیه به مصر در سال ۵۲۶ پ.م. اوزاهُر-رسهنت فرماندهی نیروی دریایی مصر بود. پس از شکست پسامتیخوس، کمبوجیه پیروزمندانهی به شهر ممفیس (Memphis)، پایتخت مصر در آن دوران، درآمد و به عنوان فرعون تاجگذاری کرد و اوزاهُر-رسهنت را بر همهی مقامهای پیشین خود باقی گذاشت. اوزاهُر-رسهنت در مقام اندرزگر کمبوجیه هم به مردم مصر کمک کرد و هم به کمبوجیه.
چهار سال بعد، در سال ۵۲۲ پ.م. کمبوجیه از مصر بیرون آمد و به سوی ایران بازگشت. در راه به طور تصادفی خنجرش باعث زخمی شدن رانش شد و اوزاهر-رسهنت نتوانست او را درمان کند و بر اثر همین زخم درگذشت. پس از مرگ کمبوجیه، داریوش - که در ارتش کمبوجیه از افسران خشتدار (arshti-bara) بود به تخت نشست. همان گونه که روی این مجسمه نوشته شده داریوش به اوزاهُر-رسهنت فرمان داد که به مصر برگردد و نیز به او دستور داد به کار آموزشگاهها و مدرسههای پزشکی مصر سامان دهد. از آنجا که در نوشتههای روی این مجمسه به سفر داریوش به مصر در سال ۵۱۹ پ.م. اشاره نشده باور بر آن است که اوزاهُر-رسهنت پیش از این تاریخ درگذشته است.
این مجسمه ۷۰ سانتیمتر بلندا دارد و هادریان (Hadrian)، امپراتور روم (فرمانروا بین ۱۱۷ تا ۱۳۸ م.) آن را از مصر به روم آورد و در دستگرد (villa) خود در شهر تیولی (Tivoli) نگه داشت. امروزه این مجسمه در بخش مصر موزهی واتیکان نگهداری میشود.
در صفحهی ۵۰۵ تا ۵۱۵ جلد دوم کتاب «تاریخ ایران کمبریج» به ویراستاری ویلیام بِین فیشر (William Bayne Fisher) و ایلیا گِرشویچ (Ilya Gershevitch) به این پزشک و مجسمهی بالا پرداخته شده و بر پایهی نوشتههای روی این مجسمه و دیگر سندهای به دست آمده از مصر، روشنیهای تازهای بر رفتار کمبوجیه و داریوش بزرگ در مصر افکنده است.
ترجمهی کامل متن روی مجسمه
در اینجا متن کامل پارسی نوشتهی روی «ضریحآور» اوزاهُر-رسهنت را (که شاید نخستین بار در زبان پارسی باشد) منتشر میکنم. کوشیدهام در این برگردان تا جایی که میشود واژههای پارسی را به کار ببرم و سبک نگارش را هم در پیش چشم داشته باشم. با سپاس از البرز گرامی که مرا تشویق کرد این متن مهم تاریخی را به زبان پارسی برگردانم.
استفاده از این ترجمه و نقل آن، مانند دیگر نوشتارهای این وبلاگ، حتما باید نام «شهربراز» و نشانی این وبلاگ را داشته باشد و با اجازهی نوشتاری (کتبی) از نویسنده باشد.
ترجمهی من بر پایهی متن انگلیسی است که در «کانون پژوهشهای ایران باستان» در لندن انگلستان متعلق به شاپور سورن-پهلو منتشر شده است. این متن انگلیسی برگرفته از متن کتاب «ایران و یونانیان: دفاع از غرب بین ۵۴۶ تا ۴۷۸ پیش از میلاد» (Persia and the Greeks: The Defence of the West, c.546-478 B.C) است نوشتهی اندرو برن (Andrew R. Burn) که به سال ۱۹۶۲ م./ ۱۳۴۱ خ. در لندن منتشر شده است. متن انگلیسی در صفحههای ۸۱ تا ۹۰ کتاب آمده است.
این هم ترجمهی پارسی متن ضریحآور اوزاهُر-رسهنت:
۱- پیشکش پادشاه به [ایزد] اوزیریس-هِماگ (Osiris-Hemag): هزاران نان و فوگان، گاوان پرواری، پرندگان، و همهی چیزهای دیگر پاک و نیکو برای «کا»ی مردی که با خدایان استان سایس (Sais) گرامی داشته میشود، سرپزشک اوزاهُر-رِسهنت.
۲- پیشکش پادشاه به اوزیریس که در «خِت-ب-جت» (Khet-Bjet) میزید. پیشکش ویژهی خاکسپاری چون نان و فوگان، گاوان پرواری، پرندگان، گلدانهای رُخام و پوشاک، عود و بوی خوش و همه چیزهای نیکو، برای «کا»ی مردی که با خدایان استان سایس گرامی داشته میشود، سرپزشک اوزاهُر-رسهنت.
۳- ای اوزیریس! ای خدای جاودانگی! سرپزشک
۴- اوزاهُر-رسهنت ترا در آغوش خویش نگه میدارد تا
۵- ترا پاس دارد. باشد که «کا»ی تو به مردمان فرمان دهد تا همه گونه چیزهای سودمند را برای او انجام دهند!
۶- زیرا او در پشت ضریح جاودانی تو به پاسبانی ایستاده است.
۷- این مرد که با [ایزدبانو] «نهایت» (Neit) بزرگ، مادر ایزد [رع=Ra/Re]، و با خدایان سایس گرامی داشته میشود شاهزاده، اندرزگر شاهانه، همدم یکتا،
۸- کسی که پادشاه او را به راستی میشناخت و بدو مهر داشت، دبیر، بازرس دبیران دربار «دِدِت» (dedet)، سرآمد دبیران زندان، راهبر کاخ،
۹- دریادار نیروی دریایی شاهانهی شاه مصر زیرین و زَبَرین «خنهمیبره» (Khnemibre) [=آماسیس]، دریادار نیروی دریایی شاهانهی شاه مصر زیرین و زبرین
۱۰- «آنخکائنره» (Ankhkaenre) [=پسامتیخوس سوم]، اوزاهُر-رسهنت است که فرزند راهبر دژها، پریستار خرِجپ (khrjep-priest)، پریستار رهنپ (renep-priest)، پریستار خِپت-ودت (khepetwedet-priest)، پیشگوی «نهایت» و سرپرست استان سایس پفتوئونهایت (Sais Peftuôneit) است.
۱۱- اوزاهُر-رسهنت چنین میگوید: کمبوجیه، پادشاه بزرگ همهی کشورهای بیگانه، به مصر آمد و با خود بیگانگانی از هر کشور بیگانه آورد. وقتی او همهی کشور [=مصر] را به دست آورد
۱۲- آن بیگانگان برای خود در فرودست کشور جای گرفتند زیرا او [=کمبوجیه] خود را خدیو (sovereign) بزرگ مصر و پادشاه بزرگ همهی کشورهای بیگانه ساخته بود. آن فرهمند مرا سرپزشک خویش ساخت.
۱۳- و مرا در نزد خویش نگه داشت و مرا همدم خویش و راهبر کاخ گردانید و مرا فرمود که عنوان شاهانهاش را چنین بسازم: شاه مصر زیرین و زبرین «مهسوتی رع» (Mesuti-Re) [=زادهی رع]. و من کوشیدم که آن فرهمند از عظمت سایس آگاه باشد
۱۴- که پایتخت «نهایت» بزرگ است، مادری که ایزد «رع» را زاده است و کسی که زایش را از پرده برون آورد، زمانی که زایش در هستی نبود. [و من کوشیدم که آن فرهمند بداند که] پرستشگاه نهایت - که آسمان است در تمام آرایش آن - اهمیت دارد. و اهمیت دژهای «تاج سرخ» را بداند
۱۵- و [اهمیت] همهی ایزدان و ایزدبانوان که در آنجا زیست میکنند. و اهمیت عظمت «خت-ب-جت» را بداند که نشستگاه خدیو و خدای آسمان [=اوزیریس] است. و عظمت «رسهنت» (Resenet) و «مِخنت» (Mekhnet) را بداند و عظمت نشستگاه رع و نشستگاه «آتوم» (Atum) را بداند که اینها رازهای خدایان است.
۱۶- مردی که با خدای شهر خویش [=اوزیریس] و همهی خدایان دیگر گرامی داشته میشود، شاهزاده، اندرزگر شاهانه، همدم یکتا، کسی که پادشاه به راستی او را میشناخت و بدو مهر داشت
۱۷- سرپزشک اوزاهُر-رسهنت، پسر آتهمیرتیس (Atemirtis) چنین میگوید: من دادخواستی دادم
۱۸- بدان فرهمند، پادشاه مصر زیرین و زبرین، کمبوجیه دربارهی سربازان بیگانهی فراوانی که در پرستشگاه نهایت جای داده شده بودند
۱۹- که باید از آنجا بیرون رانده شوند تا پرستشگاه نهایت به عظمت پیشین خود برگردانده شود. پس آن فرهمند چنین فرمان داد که همهی سربازان بیگانهای که
۲۰- در پیرامون پرستشگاه نهایت زندگی میکردند بیرون رانده شوند. که همهی خانههایشان و زبالههایشان باید از پرستشگاه بیرون ریخته شود و
۲۱- همهی کولهبارشان باید از آن پیرامون بیرون برده شود. آن فرهمند فرمان داد به پاکیزهسازی و پالودن پرستشگاه نهایت و بازگرداندن آن به مردم
۲۲- [متن اصلی افتادگی دارد] و به سیاههی پریستاران. آن فرهمند دستور داد که درآمد ملکهای وقفی به نهایت بزرگ، مادر خدای رع، و به خدایان سایس باز پس داده شود. آن فرهمند دستور داد
۲۳- که همهی جشنها و عیدها و همهی مراسم گامبرداری همان گونه که همواره برگزار میشدهاند برگزار شوند. آن فرهمند به همهی این چیزها دستور داد زیرا من او را از عظمت سایس آگاه ساختم که شهری است که همهی خدایان تختهای ابدی خویش را در آن گذاشتهاند.
۲۴- مردی که با خدایان سایس گرامی داشته میشود
۲۵- سرپزشک اوزاهُر-رسهنت چنین میگوید: پادشاه مصر زیرین و زبرین کمبوجیه به سایس آمد. آن فرهمند خویشتن به پرستشگاه نهایت درآمد. همچون همهی شاهان پیش، او خود را در برابر نهایت فرهمند به خاک افکند. همچون همهی شاهان خوب او قربانی بزرگی
۲۶- از همهی چیزهای خوب برای نهایت بزرگ، مادر خدای رع، و برای همهی خدایان بزرگ سایس آورد. آن فرهمند چنین کرد زیرا من او را از بزرگی نهایت فرهمند آگاه ساخته بودم.
۲۷- که مادر خود رع است.
۲۸- مردی که با اوزیریس-هِماگ گرامی داشته میشود
۲۹- سرپزشک اوزاهُر-رسهنت چنین میگوید: آن فرهمند همهی این چیزهای سودمند را در پرستشگاه نهایت انجام داد. مانند همهی شاهان پیش از خویش، او در اندرونی پرستشگاه نهایت برای خدای جاودانگی روغن زیتون سوزاند و مَی بر خاک ریخت.
۳۰- آن فرهمند چنین کرد زیرا من او را دربارهی همهی این چیزهای سودمند آگاه کردم که شاهان پیشین در پرستشگاه نهایت به خاطر عظمت این پرستشگاه انجام دادهاند که نشستگاه ابدی همهی خدایان است.
۳۱- مردی که با خدایان استان سایس گرامی داشته میشود، سرپزشک اوزاهُر-رسهنت چنین میگوید: من درآمدهای ملکهای وقفی نهایت بزرگ، مادر خدای رع، را بسامان کردم.
۳۲- تا ابد، همان گونه که آن فرهمند دستور داده بود. من وجه [نو و] پرهیزگارانه را برای نهایت، بانوی سایس، برپا کردم همان گونه که نوکری
۳۳- که برای سروَرش به خوبی کار میکند چنین کند. من نیکوکار شهر خویش ام. من باشندگان این شهر را از دردسرهای بسیار بزرگ رهایی بخشیدم
۳۴- که بر سر همهی کشور آمده بود و پیش از آن در این کشور وجود نداشت. من زیردستان را
۳۵- در برابر زورمندان پاس داشتم. من کسانی را رهایی بخشیدم که پس از رخدادی که بر سرشان آمده بود ترسیده بودند. من بدانان همه چیزهای سودمند را دادم
۳۶- وقتی که توانایی سرپرستی خویشتن را نداشتند.
۳۷- مردی که با خدایان شهر خویش گرامی داشته میشود، سرپزشک اوزاهُر-رسهنت چنین میگوید: پدرم مرا گرامی میداشت و مادرم مرا میستود.
۳۸- برادرانم به من پشتگرمی داشتند. به دستور آن فرهمند من آنان را در جایگاه پیشگو [ی پرستشگاه] برنشاندم و بدانان زمین دادم
۳۹- تا ابد. من برای آنان که گور نداشتند گور نیکو ساختم. من همهی فرزندان آنان را پروردم. من خانههایشان را استوار و پابرجا کردم. من
۴۰- همهی چیزهای سودمند را برایشان انجام دادم همان گونه که پدری برای فرزندانش میکند، وقتی که سختی پیش آمده بود
۴۱- برای این استان، وقتی مشکلهای بسیار بزرگ پیش آمد
۴۲- برای همهی کشور.
۴۳- شاهزاده، اندرزگر شاهانه، همدم یکتا، پیشگوی کسی که با آنان زندگی میکند، سرپزشک اوزاهُر-رسهنت، پسر آتهمیرتیس، چنین میگوید: آن فرهمند، پادشاه مصر زیرین و زبرین، داریوش (که تا ابد زنده باد!) مرا به مصر بازگرداند در زمانی که آن فرهمند در عیلام بود و تازه شاه بزرگ همهی کشورهای بیگانه و خدیو بزرگ مصر شده بود. مرا دستور داد که «زندگیخانه»ها [=آموزشگاه و درمانگاه] را سامان دهم
۴۴- و [متن اصلی افتادگی دارد] پس از آن که ویران شده بودند. بیگانگان مرا کشور به کشور با خود آوردند تا به مصر رسیدیم همان گونه که سرور دو کشور [=مصر زیرین و زبرین/ یعنی داریوش] فرمان داده بود. من همان کردم که آن فرهمند دستور داده بود. من دانشجویان را به [زندگیخانهها] فرستادم که همه پسران مردم فرادست بودند. کسی از پسران مردان فرودست [عوام] نبود. من آنان را در راهنمایی آموزگاران سپاردم
۴۵- [متن اصلی افتادگی دارد] همهی کارهایشان. آن فرهمند دستور داد که به آنان [آموزگاران] همهی چیزهای بایسته را بدهند تا بتوانند به آسودگی کارشان را انجام دهند. [در نتیجه] هر چه بدان نیاز داشتند من بدانان دادم و نیز همهی ابزارهای همراه دبیران را همان گونه که همیشه بوده است. آن فرهمند چنین دستور داد زیرا میدانست این هنر [=پزشکی] چه اندازه میتواند سودمند باشد برای جان به در بردن از بیماری و برای این که مطمئن شود نام خدایان و پرستشگاه آنان و درآمد ملکهای وقفی آنان و آیینهای نیایش آنان برای ابد به یادها بماند.
۴۶- سرپزشک اوزاهُر-رسهنت چنین گوید: در همهی زندگیام همهی سروران من مرا گرامی داشتند. آنان به من زیورهای زرین و همه گونه چیزهای سودمند دادند.
۴۷- مردی که با نهایت گرامی داشته میشود چنین میگوید: ای خدایان بزرگ سایس!
۴۸- همهی کردارهای شایستهای را که سرپزشک اوزاهُر-رسهنت کرده است به یاد داشته باشید! مطمئن شوید که همه گونه چیزهای سودمند برای او انجام شود و مطمئن شوید که نام نیک او تا ابد در این کشور پابرجا خواهد ماند.
واژهها
=========
فوگان: واژهای پارسی به معنای آبجو. فُقاع تازی شدهی آن است. بوزه نیز گفته شده. البته بوزه میتواند از جو یا برنج یا ارزن گرفته شود.
کا (ka) یا کع: در باور مصر باستان نیروی مینوی مانند روان که پس از مرگ از تن بیرون میرود و جاودانه است.
رُخام: نوعی سنگ مرمر سپید (alabaster). این سنگ به ویژه در مصر یافت میشده است. سعدی در بوستان میگوید: بُتی داشت بانوی مصر از رُخام -------- بر او معتکف بامدادان و شام
مصر زیرین و زبرین: در تازی آن را مصر عُلیا و سُفلیٰ مینویسند
پریستار: از فعل پریستیدن یا پرستیدن: آن که به پیرامون کسی یا خدایی بگردد و بدو خدمت کند.
فرهمند: دارای فره ایزدی (در انگلیسی Majesty)
وجه: پولی که مردم برای خدایان و پرستشگاهها بدهند.
Saturday, June 19, 2010
پزشک مصری کمبوجیه
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
1:15 PM |
پيوند دایمی
13 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , هخامنشیان
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
13 نظر:
سرور گرامی
با سپاس فراوان از تلاش همیشگیتان و زحمتی که کشیدهاید.
این متن مستند نه تنها از نظر معرفی کمبوجیه سند بسیار مهمی است بلکه ما را با طرز فکر و گویش مصریهای قدیم نیز آشنا میکند. شما دریچهای به دو هزارو پانسد سال پیش گشودهاید.
سپاس دوباره
همواره موفق و سرفراز باشید
ضیا فتح راضی
شهربراز عزیز،
خوشحالم که این نوشته را بزبان ما برگرداندید و بدینوسیله امکان خواندن و اطلاع یافتن از مطالب و محتوایش را برای دیگران فراهم کردید.
از آنجا که من نیز بگونه ای در کتابی که در دست ترجمه دارم و مطالبش را گاه بگاه در تارنمای خود بنمایش میگذارم به این موضوع اشاره کرده ام.
خواندن ترجمه شما بنوعی تائیدیه ایست بر برگردان و پانویس متن من.
آیا ممکن است که در متن کاملی که بعدها در تارنما بنمایش خواهم گذاشت به این مطلب شما بصورت لینک اشاره کنم؟
مطلب مرا در آدرس زیر میتوانید مشاهده کنید.
http://farhangi-sanati.blogspot.com/2010/05/blog-post_08.html
موفق و پیروز باشید.
فرهنگی – تاریخی – صنعتی
سلام
مدتیست شدیدا با تورکهای متوهم وارد بحث شدم. البته تا به اینجا با توجه به حجم گسترده ی اونها و تنها موندن بنده بازهم پیروزی از آن ما بوده. اینها هیچ چیز رو قبول ندارند. در اوج افول اندیشه قرار دارند. خواهش میکنم سرگذشت و ادعای این تورک انگاران کوته فکر را از آغاز تا به امروز تحلیل و پرونده ی آنان را مختومه اعلام کنید.! با تشکر فراوان
یک ایرانی مسلمان، وفادار به میهن خود، متعهد به آیین خویش
همدانی
استاد شهربراز, تنها ایراد من به این مطلب به نحوه نگارش واژه "ایلام" است. خود بهتر می دانید که عیلامیان خود را هتمتی یا هلتمتی می خوانند. و این مردمان میان رودان بودند که اینان را عیلامی می خوانند. و سرزمین شان را عیلام، به معنای "سرزمین بلند".بنابراین نگارش واژه عیلام با الف اشتباه است زیرا معنای بلندی را ندارد. اما عیلام که ظاهرا همریشه با علی، عالی، اعلی و کلمات مشابه است، می تواند این معنا را بهتر برساند. سربلند باشید
به همدانی
درود. سپاس از یادآوری تان. من خود همواره این نام را به صورت عیلام می نویسم. این مورد اشتباه شده بود که اکنون درست شده است.
شهربراز
اگر فارسی ست چرا با قواعد عربی جمعش بسته اید. می شد گفت وجه ها. اگر واژه عربی ست که هیچ
به بینام
سپاس از توجه و ریزبینیشما. در آغاز گفتهام که «تا جایی که میشود واژههای پارسی به کار ببرم». «وجه» به معنای پول واژهای است تازی و وجوه نیز جمع شکستهی آن است. خواندن «وجهها» کمی دشوار است. در فرهنگ ما، به ویژه در نوشتههای مذهبی و مربوط به عرفان، از «وجوه» فراوان یاد شده است. به دنبال برابر پارسی بهتری هستم.
شهربراز
در فارسی «آن» هم میجمعاند. پس میتوان گفت: «وجهان». در مواردی جمعیدن با «آن» روانتر است، مثلا «استادان» راحتر است تا «استادها». در ضمن در محاوره «ه» در «ها» میافتد یا نرم تلفظ میشود. میتوان اصلا «ه» را انداخت و با «آ» جمع بست، یعنی «وجها» (منظورم در تکامل، راحتی، زنده بودن زبان است). قیود زبانی بد نیست، ولی باید بازتر به موضوع نگاه کرد و خود را زیادی اسیر ننمود.
تنها نظری بود.
با سپاس فراوان
دوست عزیزم شهربراز آنچنان تسلط و همتی دارند که نتیجه کار ایشان همیشه از تصویر ذهنی من هم بهتر از کار در می آید
سپاس
البرز
درود
شوربختانه در ایران خودمان جمعی از افراد میهن فروش با استدلال اینکه هیچ منبع مورد اطمینان دیگری جز مورخین یونانی وجود ندارد، تمام یاوه گویی های آنها را تکرار کرده و سخنان ما در رد لاف های آنها را برخواسته از کورتعصبی می دانند.
شهربراز گرامی، دوست ِ دانشمند
بهره ی بسیار بردم
دست مریزاد
در "از این اَوستا" به آن لینک دادم
در بخش ِ ثابت ِ لینک ها؛ لینک های "روزانه" ؛ حاشیه ی سمت ِ چپ ِ صفحه
متأسفانه عکس های ِ استفاده شده در متن دیده نمی شود -احتمالا به این دلیل که در سایتی آپلود شده که در خط ِ آتش ِ فیلتراسیون ِ دولتی است- . چنانچه مقدور است، عکس ها و تصاویر ِ مربوطه را از نو در سایت ِ دیگری بارگذاری نمایید تا امکان ِ رؤیت ِ آن برای ما که در شمال ِ ایران هستیم نیز فراهم شود
پاینده باشید
به یاغش کاظمی
دوست گرامی
این جستار تنها یک تصویر دارد و آن هم در همین بلاگ-اسپات
http://2.bp.blogspot.com
بار شده است.
اگر بخواهید میتوانم تصویر را برایتان بفرستم.
پیروز باشید
شهربراز
شاید این پیام من ربطی به موضوع نداشته باشد ولی چندی پیش بعضی آذری ها با استناد به نوشته های هرودت می گویند کورش کبیر با ملکه ی آذربایجان جنگید و مرد جنازه اش هم در دست ملکه افتاد و آرامگاه کورش در شیراز خالی است علاوه بر این به کورش خونریز می گویند و به آتیلا و چنگیزخان لقب کبیر داده اند از شما می خواهم مطلبی برای ردکردن این دروغ بزرگ بنویسید
Post a Comment