آدینه ۲۱/خرداد/۱۳۸۹ - ۱۱/جون/۲۰۱۰
در خبرها آمده است که آقای سیدعلی میرافضلی، پژوهشگری که روی ویرایش و تصحیح دیوان سنایی غزنوی کار میکرده است، موفق شده دویست و پنج رباعی سرودهی سنایی غزنوی را شناسایی کند که پیش از این در دیوانهای چاپ شدهی این شاعر بزرگ زبان پارسی نیامده بوده است. در ویراست محمدتقی مدرس رضوی از دیوان سنایی شمار رباعیها ۵۳۵ بوده است که با افزودن این ۲۰۵ رباعی به عدد ۷۴۰ میرسیم و این پژوهشگر تصمیم دارد این رباعیها را به صورت کتاب جداگانهای در ۲۵۰ صفحه منتشر کند.
این خبر گذشته از این که از نظر ادبی و فرهنگی و بازیابی بخشی از میراث گذشتگان مهم است شاید از جنبهی زبانشناختی هم مهم باشد زیرا با بخش دیگری از زبان پارسی در آن دوران آشنا میشویم و شاید در این رباعیها واژهها و کاربردهای تازهای یافت شود. از این رو در نوشتهی امروز اندکی به سنایی غزنوی و نیز اهمیت رباعی میپردازم.
زندگی سنایی
حکیم «ابوالمجد مجدود پسر آدم» سنایی غزنوی شاعر گرانقدر و عارف والامقام سدههای پنجم و ششم هجری و از استادان مسلم شعر پارسی است. در کتاب خود به نام «حدیقةالحقیقة» [=باغچهی راستی] چنین آورده است:
هر که او گشته طالب مجد است ----------- شفی او را ز لفظ «بوالمجد» است
شعرا را به لفظ مقصودم -------------- زین قِبَل نام گشت «مجدود»م
ز آن که جد را به تن شدم بُنیت ---------- کرد مجدود ماضیم کُنیت
شفی = شفا
تقیالدین کاشی در تذکرهی خود سال زایش سنایی را ۴۳۷ ق./ ۱۰۴۶ م. دانسته اما با توجه به این که سنایی در ۵۴۵ درگذشته است و عمر ۱۰۸ ساله چندان درست نمیآید باید اشتباهی در این باشد. در فرهنگ دهخدا سال زایش سنایی را میانهی نیمهی دوم سدهی پنجم هجری یعنی ۴۷۵ ق./ ۱۰۸۲ م. نوشته است. زادگاه سنایی شهر غزنین (غزنه) پایتخت غزنویان بود که پس از خطکشیهای سیاسی در سدهی نوزدهم م.، امروز جزو کشور افغانستان به حساب میآید. در جوانی مدتی در شهرهای بلخ و سرخس و هرات و نیشاپور زندگی کرد و سپس به سفر مکه رفت. پس از بازگشت از حج در نیشاپور و مرو و سرخس زندگی کرد و در سال ۵۱۸ ق./ ۱۱۲۴ م. در سن ۴۳ سالگی به زادگاه خود غزنین بازگشت. وی باقی عمر خود را در همین شهر غزنین گذراند تا این که در سال ۵۴۵ ق./ ۱۱۵۰ م. در سن ۷۰ سالگی درگذشت.
آثار سنایی
آثار به جا مانده از سنایی عبارتند از:
۱- دیوان: این کتاب شامل ۲۰۵ قصیده، ۲۰۳ قطعه و قصیدهی کوتاه، ۴۳۵ غزل، دو ترجیعبند و چهار ترکیببند و سه مسمط و همان طور که در بالا گفتیم ۵۳۵ رباعی است. این دیوان را میتوانید در این نشانی بخوانید.
۲- حدیقةالحقیقة و شریعةالطریقة [=باغچهی راستی و خیابان طریقت عرفانی]: این مثنوی را در ماه آذر سال ۵۲۴ ق./۱۱۲۹ م. آغاز کرده و در دی ماه سال ۵۲۵ ق./ ۱۱۳۰ م. به پایان رسانده است. این کتاب ده باب و ده هزار بیت دارد. سنایی خود دربارهی تاریخ این کتاب چنین میگوید:
شد تمام این کتاب در مَه دی ----------- که در آذر فگندم آن را پی
پانصد و بیست و چهار رفته ز عام --------- پانصد و بیست و پنچ گشت تمام
این کتاب را «الهی نامه» نیز میخوانند و مهمترین و مشهورترین و اثرگذارترین مثنوی سنایی است.
۳- کارنامهی بلخ: این مثنوی نیز بر وزن حدیقه است و ۵۰۰ بیت بیشتر ندارد. این اثر گویا نخستین کتابی است که سنایی در قالب مثنوی سروده است و همان طور که از نامش برمیآید آن را در زمانی سروده که در شهر بلخ زندگی میکرده است یعنی پیش از سال ۵۱۸ که به غزنین بازگشت. نام دیگر این کتاب «مطایبهنامه» است.
۴- سیَر العِباد الی المعاد: مثنویای بر همان وزن حدیقةالحقیقة که سنایی آن را در سرخس سروده است.
۵- طریق التحقیق: این مثنوی هم بر همان وزن و سبک حدیقه که آن را در سال ۵۲۸ ق./ ۱۱۲۷ م. یعنی سه سال پس از حدیقه به پایان رسانده است.
۶- مثنویهای دیگر به نام عشقنامه، عقلنامه، و تجربةالعلم نیز از وی برجا مانده است.
اهمیت و تاثیر سنایی
در اینجا چند بیت از یکی از مشهورترین و زیباترین قصیدههای سنایی را میآورم:
مکن در جسم و جان منزل، که این دون است و آن والا ----- قدم زین هر دو بیرون نِه، نه آنجا باش و نه اینجا
به هرچ از راه دور افتی چه کفر آن حرف و چه ایمان ----- به هرچ از دوست وا مانی چه زشت آن نقش و چه زیبا
سخن کز روی دین گویی چه عبرانی چه سریانی -------- مکان کز بهر حق جویی چه جابُلقا چه جابُلسا
چه مانی بهر مرداری چو زاغان اندرین پستی ----- قفس بشکن چو طاووسان یکی بر پر برین بالا
بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی ------ که ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما
به تیغ عشق شو کشته که تا عمر ابد یابی --------- که از شمشیر بویحیا نشان ندهد کس از احیا
چه داری مِهر بدمِهری کزو بیجان شد اسکندر -------- چه بازی عشق با یاری کزو بیملک شد دارا
گر از آتش همی ترسی به مال کس مشو غره -------- که اینجا صورتش مال است و آنجا شکلش اژدرها
چو علمت هست خدمت کن چو دانایان، که زشت آید -------- گرفته چینیان احرام و مکی خفته در بطحا
چو علم آموختی از حرص آن گه ترس کاندر شب -------- چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا
از این مشتی ریاست جوی رعنا هیچ نگشاید --------- مسلمانی ز سلمان جوی و درد دین ز بودردا
قدم در راه مردی نِه که راه و گاه و جاهش را -------- نباشد تا ابد مقطع نبوده است از ازل مبدا
که یارب مر سنایی را سنایی ده تو در حکمت ------ چنان کز وی به رشک افتد روان بوعلی سینا
جابُلقا و جابُلسا: مکانهای خیالی در دو انتهای جهان
بویحیا: عزراییل
بطحا: صحرای مکه
رعنا: مغرور و سرکش
سنا: روشنی
گویا خداوند این روشنی روان را به سنایی داد البته سنایی باعث رشک روان بوعلی سینا نشد. زیرا هر یک از این دو بزرگوار در زمینهی خود جزو روشناییهای فرهنگ ایرانی هستند. همان طور که بوعلی سینا از بزرگترین فیلسوفان ایران است، سنایی هم از بزرگترین شاعران فرهنگ ایرانی است.
سنایی در آغاز کار شاعری خویش قصیدههایی در مدح شاهان غزنوی به ویژه بهرامشاه (پسر مسعود غزنوی و نوهی محمود غزنوی) میسرود اما پس از مدتی حالش دگرگون شد و از دربار کناره گرفت و به سوی عرفان و سیروسلوک رو نهاد و بنیانگذار ادبیات عرفانی شد. وی نخستین مثنویهای عرفانی را سرود که پس از وی شاعران بزرگی چون فریدالدین عطار نیشاپوری و جلالالدین محمد بلخی (مولوی) به پیروی از وی این سبک را به کمال رساندند و آثار بزرگتری در این زمینه برجا گذاشتند مانند منطق الطیر و مثنوی معنوی. میگویند مولانا با شاگردان خود کتاب حدیقه را میخواندند و در واقع علت سرودن مثنوی معنوی همین کتاب بوده است. پسر بزرگ مولانا جلالالدین محمد بلخی (مولوی) یعنی سلطان ولد، نیز کتاب مثنوی خود به نام «ولدنامه» را بر وزن و سبک حدیقهی سنایی سروده است.
بزرگترین قصیدهسرای زبان پارسی یعنی خاقانی شروانی نیز خود را جانشین سنایی غزنوی میدانست:
چون زمان دور سنایی درنوشت ---------- آسمان چون من سخن گستر بزاد
چون به غزنین شاعری شد زیر خاک -------- خاک شروان ساحری دیگر بزاد
سنایی هم چنین از نخستین کسانی است که غزل را به سوی عرفان کشاند و مضمونهای عرفانی را در قالب غزل سرود. پیش از وی بیشتر عارفان مانند ابوسعید و دیگران تنها به سرودن رباعی و دوبیتی بسنده میکردند. در این زمینه نیز عطار و مولانا سبک او را به کمال رساندند. خود مولانا این حقیقت را در دیوان شمس چندین بار سروده است:
عطار روح بود و سنایی دو چشم جان ------------ ما از پی سنایی و عطار آمدیم
اگر عطار عاشق بُد، سنایی شاه و فایق بُد -------- نه اینم من نه آنم من، که گم کردم سر و پا را
جانی که رو این سو کند، با بایزید او خو کند ----- یا در سنایی رو کند یا بو دهد عطار را
آن سناجو کهش سنایی شرح کرد ------------ یافت فردیت ز عطار آن فرید
بنابراین میبینیم که سنایی در تمام زمینههای ادب پارسی الگو و سرمشقی بوده است برای کسانی که پس از وی آمدهاند.
اهمیت رباعی
درست است که رباعیهای خیام مشهورترین رباعیهای زبان پارسی شدهاند اما برخی به اشتباه گمان میکنند که تنها خیام و ابوسعید و چند شاعر دیگر رباعی سرودهاند و دیگر شاعران رباعی نداشتهاند. حال آن که در دیوان شمس سرودهی مولانا نزدیک دو هزار رباعی آمده است. خاقانی نیز از دیگر شاعرانی است که رباعیهای فراوانی دارد. علت سرودن این همه رباعی به دست تمام شاعران بزرگ ایرانی نیز مردمی بودن این قالب شعری است. رباعی یا در اصل ترانه، از ایرانیترین و باستانیترین قالبهای شعری زبان پارسی است. در فرهنگ دهخدا چنین میخوانیم:
رباعی: در اصطلاح شعرای عجم چهار مصراع که مصراع چهارم با اول و ثانی هم قافیه باشد اما در مصراع سوم این التزام نیست که همان قافیه باشد، و این رباعی در بحر هَزَج اخرب و اخرم مثمن آید، وزنش خاص این است: «لا حول و لا قوة الا بالله» و اگر بر این وزن نباشد آن را رباعی نگویند (غیاث اللغات) (فرهنگ سروری) (شرح نصاب) (آنندراج).
رباعی که آن را ترانه و دوبیتی نیز گویند بر وزن هزج مثمن اخرب یا اخرم سروده میشود و به ظاهر مبدع و مخترع آن رودکی است که روزی در رهگذری کودکی را مشغول بازی میبیند، جوزی میغلطد و کودک از مشاهدهی غلطیدن جوز از روی ذکاء طبع و قریحه میگوید: «غلطان غلطان همیرود تا بن گو». رودکی را سخت خوش میآید و از گفتار کودک وزن لطیفی از زحافات هزج مثمن ابداع میکند و اساس آن را بر دو بیت مینهد ....
همانا که طالع ابداع رباعی برج میزان بوده که خاص و عام چنین مفتون این وزنند و آنان که بین لحن موسیقار و نهیق حمار فرقی نمیتوانند نهادن، برای دوبیتی جان میدهند. الحق که هیچیک از الحان ابداع شده پس از خلیل بن احمد، چون رباعی به دل نزدیکتر و به طبع آویزندهتر نیست . در ادبیات پارسی رسم بر این است که آنچه به تازی سروده شده باشد «قول» و آنچه به پارسی سروده شده باشد «غزل» خوانده میشود و اصل اصطلاح شعر مجرد آن را دوبیتی و ملحونات آن را ترانه نام گذاشتهاند.
همان طور که در این قطعه میبینیم این قالب ویژهی زبان پارسی است و از قالبهای پرطرفدار و دلخواه مردم بوده به طوری که گفته شده کسی که فرق صدای خوش و صدای درازگوش را ندارد باز برای ترانه (رباعی یا دوبیتی) جان میدهد و این قالب دلاویز است و ویژهی ایرانیان است.
رباعی در زبان عربی وجود ندارد و وزن عروضی که برای آن ساختهاند (که گاهی با عبارت «لاحول و لا قوة الا بالله» بیان میشود) ربطی به شعر عربی ندارد. شکل عروضی وزن رباعی در بحر هزج است یعنی از «مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن» گرفته شده و ۲۴ وزن نزدیک به هم در دو شاخهی هَزَج اَخرَب و هزج اَخرَم است که در زیر برخی از آنها را میآورم:
الف- شاخهی اخرب:
۱- مفعول ُ مفاعلن مفاعیل ُ فَعَل: جانم به فدای آن که او اهل بود
۲- مفعول ُ مفاعلن مفاعیل ُ فعول: قومی متفکرند در مذهب و دین
۳- مفعول ُ مفاعلن مفاعیلن فاع: ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
۴- مفعول ُ مفاعیل ُ مفاعیل ُ فعول: آبادی میخانه ز می خوردن ماست
۶- مفعول ُمفاعیل ُ مفاعیل ُ فَعل: اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
۷- مفعول ُ مفاعیل ُ مفاعیلن فاع: این چرخ و فلک را که بر او گردانیم
ب- شاخهی اخرم:
۱- مفعولن مفعول ُ مفاعیل ُ فَعَل: خاقانی را ز آن رخ و زلفین بخم
۲- مفعولن مفعول ُ مفاعیل ُ فعول: خاقانی را دم کنی ای دمنهی عصر
۳- مفعولن مفعول ُ مفاعیلن فاع: خاقانی را طعنه مزن زهرآمیغ
۴- مفعولن فاعلن مفاعیلن فع: وا فریادا ز عشق وا فریادا!
قالب دیگر ترانه در زبان پارسی (و دیگر زبانهای ایرانی مانند لری و کردی و گیلکی و ...) همان وزن دوبیتی است که مشهورترین آنها دوبیتیهای باباطاهر عریان همدانی و فایز دشتی است. از آنجا که بیشتر ترانهها در لهجههای غربی ایران سروده شده که بازماندهی زبان پهلوی (پارسی میانهی زمان ساسانیان) است به این گونه ترانهها «پهلویات» یا «فهلویات» هم میگویند. در شکل عروضی، وزن رایج دوبیتی هم «مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل» یا «مفاعیلن مفاعیلن فعولن» است که آن هم در بحر هزج است. بحر هزج از بحرهای روان و دلخواه ایرانی است. حتا نظامی گنجوی نیز وقتی داستان خسرو و شیرین را به زیور نظم آراست از همین وزن ایرانی استفاده کرد. این کتاب با این بیت آغاز میشود:
خداوندا در توفیق بگشای -------- نظامی را ره تحقیق بنمای
در شعر امروزی یا شعر نو و نیمایی نیز بازگشت به قالب رباعی دیده میشود اما با نام چهارپاره. در چهارپاره تنها لنگه یا مصرع دوم و چهارم همقافیه هستند. بسیاری از شعرهای نیما و فریدون مشیری و فروغ فرخزاد - به ویژه کارهای نخستین آنان و پیش از آن که محدودیت طول بیتها را بشکنند - در همین قالب سروده شدهاند. نمونهای از فروغ:
رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی به جز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بیامید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
(سرآغاز شعر گریز و درد، کتاب اسیر)
به لبهایم مزن قفل خموشی
که در دل قصهای ناگفته دارم
ز پایم باز کن بند گران را
که زین سودا دلی آشفته دارم
(سرآغاز شعر عصیان، کتاب اسیر)
3 نظر:
درود.
یک خبر خوب :).
به تازگی شاهنامه جدیدی هم یافت شده است،در لبنان فکر کنم.
درود بر شما
آیا منظورتان این نسخه است که من سال گذشته درباره اش نوشتم؟
http://shahrbaraz.blogspot.com/2009/02/blog-post_14.html
یا نسخه ی تازه تری است؟
باسپاس
شهربراز
با درود به شما شهر براز
چه خوب است که کسی یادی از حکیم سنائی کرد حدیقه الحقیقه اش سده های فراوان دفتری ارجمند در کتاب خانه های ادب دوستان چه در ایران چه در بیرون از ایران بوده است و من خواندنش را به همه انانی که دوستدار ادب پارسیند توصیه میکنم
با سپاس
Post a Comment