یکشنبه ۲/فروردین/۱۳۸۸ - ۲۲/مارچ/۲۰۰۹
رادیو فرانسه در ادامهی مجموعه برنامههای خود با عنوان «نقد باورها» این بار به خط ایرانیان ایراد گرفته است. نام این بخش چنین است: ما ایرانیان هرگز از خود «خط مستقلی» نداشتهایم.
پیش از این که به پاسخ این ادعا بپردازم اجازه بدهید به چند نکته اشاره کنم:
۱- به نظر میرسد که گویا مجری برنامه آقای فرزاد جوادی - که اصلا هم بیطرف نیست - دوست دارد با گزیدن عنوانهای جنجالی - که گاه مستقیم در سخن مهمان نیامده است - نظر خوانندگان را جلب کند. شاید این کار «ژورنالیستی» (به معنای منفی که در زبان ما یافته است!) به نظر برسد اما اصلا حرفهای نیست و شاید بتوان آن را دروغپراکنی نامید.
۲- در بخش پیشین گفتم که یکی از اشکالهای این برنامه آن است که تنها یک مهمان دارد و مجری نیز بیطرف نیست.
۳- دیگر این که متاسفانه مجری گاه بیسوادی خود را نشان میدهد. برای نمونه:
مجری: یکی از کاستیهای اصلی گذشتهی ۶۰۰-۲۵۰۰ سالهی ما ایرانیان نداشتن تاریخ مکتوب دربارهی دوران باستانمان و آن قسمتی است که بیش از ۱۲۰۰ سال را از زندگی قوم ما و از تحولات تلخ و شیرین اجداد ما را دربرمیگیرد... یعنی از آن قسمتی از تاریخمان که بدان میبالیم... هیچ کس واقعیت این امپراتوری بزرگ را نمیتواند انکار کند.
در کتاب «تاریخ اجتماعی ایران» نوشتهی شادروان مرتضا راوندی در فصل هخامنشیان آمده است که آنان به طور روزانه کارهایشان را ثبت میکردند و گزارشهای گوناگونی برای بایگانی خود تهیه میکردند. از این گذشته، از هخامنشیان علاوه بر سنگنبشتهها آثار فراوانی هست که هم اکنون در دانشگاه شیکاگو به امانت سپرده شدهاند. پیشتر دربارهی «بایگانی دژ پارسه» (Persepolis Fortification Archive) و محتوای جالب و مهم آن نوشتم. یعنی همان مجموعهی بیبهایی که چندی پیش گروهی از امریکاییان خواستار فروش آن برای پرداخت غرامت و بدهی دولت ایران بدانان شدند! گزارش بازخوانی این مجموعه از لوحههای گلی کتابی است نزدیک ۸۰۰ صفحه که بنداد خاوری (Oriental Institute) دانشگاه شیکاگو آن را به سال ۱۹۶۹ م/ ۱۳۴۸ خ منتشر کرده است. یعنی حدود ۴۰ سال پیش! شاید آقای مجری به دنبال کتاب صحافی شده با جلد شومیز و انتشاراتی از همان دوران هخامنشیان میگشته است که آن را نیافته است. با این حساب اثر مکتوبی از تمدنهای سومر و آشور و بابل و کلده نیز در دست نیست. آیا باید دربارهی آنان را نیز گفت که تاریخی نداشتهاند؟
مجری دوباره بر این ناآگاهی و باور اشتباه خویش پامیفشارد. نمونهی دیگر:
این را نمیتوان منکر شد که از آن دوران تاریخ مکتوبی نداریم. کسی از اجداد ما ایرانیان طی آن ۱۲۰۰ سال نه نوشتهای به عنوان تاریخ نه در بطن علم نه در فلسفه و نه در ادبیات از خود برجا نگذاشت. اگر تاریخ مکتوب داریم همه مربوط به ۱۴۰۰ سال بعد است. تا پیش از حملهی اعراب پدران ما از خود نوشتهای بر جا نگذاشتند.
اگر ایشان نام روزبه پسر دادویه یا همان عبدالله ابن مقفع را شنیده بود، میدانست که وی بسیاری از آثار نوشتاری یا مکتوب پدران ما را که متعلق به همان دوران ۱۲۰۰ سالهی پیش از حملهی اعراب است به زبان عربی برگرداند. (در ضمن ساختار «نه .. نه .. فعل منفی» غلط است. باید بگوید: «نه در تاریخ به جا گذاشته نه در فلسفه».)
۳- میهمان برنامه، آقای دکتر همایون کاتوزیان، نیز گاه اشتباههایی میکند مانند:
کاتوزیان: ما مدیون مورخین یونانی هستیم به خصوص هردوت. ... حدس زده میشود شاهنامه بر مبنای کتابی به نام خداینامگ بوده که در زمان ساسانیان جمعآوری شده بود. البته خیلی از متخصصان امروز معتقدند که شاهنامه اساسا مبنایش شفاهی بوده است. شاهنامه تاریخ نیست اساطیر افسانه و تاریخ افسانهای است. شاهنامه به کلی دربارهی هخامنشیان ساکت است. دربارهی اشکانیان میگوید من اطلاع زیادی ازشان ندارم.
کاش دکتر کاتوزیان هم از فردوسی میآموخت و دربارهی چیزی که نمیداند همین کار را میکرد و میگفت من اطلاع ندارم. نمیدانم منظور وی از این که میگوید مبنای شاهنامه شفاهی بوده چیست و کدام متخصص امروزی چنین حرفی زده است. اگر شاهنامه را خوانده بود میدید که فردوسی همه جا از «دفتر باستان» نام میبرد. آیا منظور از شفاهی بودن مبنای شاهنامه یعنی شاهنامهی منثور ابومنصوری شفاهی بوده یا وجود نداشته؟ آیا خداینامگ وجود نداشته؟ یا ابنمقفع چنین کتابی را از خودش درآورده؟ یا مبنای خداینامگ ساسانی شفاهی بوده؟ دربارهی نیامدن نام هخامنشیان در شاهنامه نیز پژوهشهایی شده است. برای نمونه مقالهی شادروان دکتر علیرضا شاپور شهبازی دربارهی ارتباط ساسانیان و هخامنشیان که پیشتر بدان اشاره کردهام.
۴- طرفداری بیش از اندازه از یونان. بعد بحث جالبی مطرح میشود دربارهی علت این که چرا اجداد ما اصلا تاریخ ننوشتهاند!
مجری: چه دلیلی دارد که یک نفر از اجداد ما تاریخ ما را ننوشته باشد؟
کاتوزیان: این برمیگردد به جامعهشناسی تاریخی ایران. به نظر من دلیل اصلی آن این است که آزادی بیان و قلم - که ما در یونان باستان داشتیم - در ایران باستان نبود. این کارها تشویق نمیشد. آزادی خیال نبود. دلیلش این نیست که آدمها به طور بالقوه نمیتوانند این کار را بکنند.
جالب آن که آقای دکتر کاتوزیان میگوید «ما» در یونان داشتیم! وی از آزادی بیان و قلم در یونان باستان میگوید و این که در ایران چنین چیزی نبوده است. میدانیم که آزادی بیان و قلم امری امروزی است همان طور که حقوق بشر امروزی است. آقای کاتوزیان دربارهی استوانهی کوروش میگوید که حقوق بشر پدیدهای امروزی است اما بعد دربارهی یونان میگوید که آزادی بیان و قلم داشتند.
اگر در یونان باستان، بر خلاف ایران باستان، آزادی بیان و اندیشه بود چه طور آناکسارگوراس (Anaxagoras) به خاطر این که گفت خورشید تودهی فروزانی است بزرگتر از پلوپونس (Peloponnese)، متهم شد که اندیشههای «خطرناک» دارد و مجبور شد آتن را ترک کند؟ اگر نام آناکساگوراس را نشنیده، نام سقراط را که حتما شنیده است. آیا سقراط هم به خاطر آزادی بیان مجبور شد جام شوکران را بنوشد؟ سقراط نیز متهم شد که «اندیشههای خطرناک» دارد و فکر جوانان را خراب میکند. کسی در نقش ارسطو در فلسفه و علم شک ندارد. اما در یونان باستان ارسطو میگفت که برخی انسانها «برده» آفریده میشوند. و بسیار نمونههای دیگر. باید خدا را شکر کرد که آقای دکتر کاتوزیان به ایرانیان تخفیف دادند و نگفتند ایرانیان بالقوه استعداد این کار را نداشتند و ندارند. منظورم آن است که هر تمدنی نقطههای مثبت و منفی داشته و «نقد» یعنی دیدن همهی این نکتهها با هم. به قول حافظ: عیب می جمله بگفتی، هنرش نیز بگو! اما در «نقد باورها» بیشتر «انتقاد» مطرح است نه نقد.
آقای دکتر کاتوزیان گاه اطلاعات تاریخی نادرست هم دارند. برای نمونه:
کاتوزیان: منشور کورش آزادی دادن به مردم کشورهای دیگر مانند بابل و کلده و یهودیان و مصر که کورش فتح کرده بود! ... کتابهای طب و قانون و حقوق مانند نوشتههای ابوعلی سینا...
استوانهی کوروش به مردم مصر آزادی نداد زیرا کوروش اصلا مصر را فتح نکرد و به مصر هم نرسید! این استوانه پس از فتح بابل نوشته شده و تنها مربوط به آزادی مردم بابل است نه کلده و مصر. مصر در زمان کمبوجیه (کامبیز) پسر کوروش به دست ایرانیان افتاد. من نمیدانم که آیا ابوعلی سینا کتابی در زمینهی قانون و حقوق نوشته باشد. اگر اشاره به کتاب «قانون» بوعلی است این کتاب مربوط به پزشکی است.
اما برگردیم به موضوع اصلی بحث یعنی خط ایرانیان. در صفحهی این بخش از برنامه نوشته شده که
در دوران باستان گرچه از خود خطی نداشتیم، ولی از خطهای میخی دیگران به نام خود استفاده کردیم.
سپس در خود برنامه مجری توضیح میدهد که منظورش از جملهی آخر چیست:
مجری: ممکن است توضیح دهید که خط میخی دوران باستان ما چه بود؟ آیا این خط را ما خودمان اختراع کردیم یا عاریه گرفتیم از ایلامیها و آرامیها؟ آن طور که در مدرسه به ما گفته بودند خط میخی خط ایرانی بود. ولی بعدها که آدم خودش کتاب میخواند میبیند نه خیر این خط هم یک تلفیق ناقصی بود از خطهای ایلامی و آرامی.
کاتوزیان: بله. خط میخی همان طور که فرمودید مربوط میشود به سنتهای باستانی سامی. خط پهلوی نیز همین طور. منتها از خط میخی خیلی پیشرفتهتر بود.
نخست این که اختراع خط میخی را به سومریان نسبت میدهند که سامی نبودند. گرچه پس از آنان اکدیان و آسوریان و بابلیان سامی هم این خط را به کار بردند. ایلامیان نیز خط میخی را از اکدیان گرفتند و آن را ساده کردند. خط سومری نزدیک ۶۰۰ نشانه داشت، خط ایلامی ۱۳۰ تا و خط پارسی نزدیک ۵۰ تا.
دوم آن که ما در دوران باستان از خود خط داشتیم. به نظر بیشتر کارشناس (مانند گرنوت ال. ویندفوهر Gernot L. Windfuhr) ایرانیان در دوران هخامنشی برای نوشتن زبان پارسی خط میخی خودشان را اختراع کردند و این خط ربطی به دیگر خطهای میخی آن دوران ندارد. پس از آن نیز دیندبیره (خط دینی) را داریم که آن هم از اختراعهای ایرانیان در زمان ساسانیان است برای نوشتن متنهای دینی. و بسیار هم دقیق بود.
سوم این که بیشتر خطهای دنیا تلفیقی و «عاریه» است. یونانیان خط خود را از فنیقیان «عاریه» گرفتند و آن را متناسب کار خود کردند. برای نمونه شکل و نام حرف «آلفا» از شکل سادهشدهی حرف و واژهی آلفا در فنیقی میآید به معنای گاو نر. در خط فنیقی حرف آلفا (α) به شکل سر و شاخ گاو نر بود. در خط یونانی با چرخش ۹۰ درجهای، آلفا به شکل A درآمد. البته هنوز آلفای کوچک به همان شکل سر گاو است. همین طور حرف «بتا» که از شکل و نام بتا در فنیقی میآید. بتا با «بیت» (خانه) در عربی هممعنا است. شکل ابتدایی بتا نیز خانهای بود با حیاط که در خط یونانی با چرخش ۹۰ درجه به صورت β درآمد. حرف گاما (Γ) از نام شتر در زبان فنیقی میآید که در عربی «جمل» است شکل آن هم ساده شدهی شتری با کوهان است (برگرفته از فرهنگ بزرگ وبستر).
خط لاتین بر پایهی خط یونانی ساخته شد. در دوران بعدی هم خط روسی (سیریلیک) به دست کشیشی به نام سیریل بر پایهی خط یونانی ساخته شد. خط زبانهای انگلیسی و فرانسه و دیگر زبانهای اروپایی بر خط لاتین بنا شد. خط عربی بر پایهی خط نبطی بود که پس از اسلام ایرانیان آن را به شکل کامل امروزی درآوردند و آن را برای نوشتن زبان خود نیز به کار بردند.
مجری: برای این که جای تردیدی باقی نماند از لحاظ متنهای نوشته شده آیا میشود گفت که حقیقتا دوران طلایی ادبیات فلسفه و علوم ما همه پس از اسلام و اعراب بود.
در این که پس از اسلام ما دارای دوران درخشانی هستیم شکی نیست اما این چه ربطی به «اعراب» دارد؟ آیا منظور آن است که ما از صدقه سر «اعراب» به این دوران شکوفا و طلایی رسیدیم؟
من همواره نوشتهام که ما نباید دوران پیشااسلامی را در مقابل پسااسلامی بگذاریم و به یکی حمله کنیم و از دیگری دفاع. در هر دو دوران دستاوردهای مهمی داشتهایم. برای نمونه به نوشتهی ویلی هارتنر (Willy Hartner)، از کارشناسان اخترشناسی باستانی، کهنترین سند مکتوب از تفاوتگذاری انسانها بین سال اختری (sidereal year) و سال هورگردی (tropical year) به دوران داریوش بزرگ هخامنشی برمیگردد. (برای اطلاع از تفاوت این دو نگاه کنید به نوشتهی دکتر محمد حیدری ملایری، اخترشناس بزرگ ایرانی در نپاهشگاه (رصدخانهی) پاریس، به نام نگاهی نو به گاهشمار ایرانی . با سپاس از ایشان برای بیان این نکته).
پینوشت:
آقای رضا مرادی غیاثآبادی هم در وبگاه خود قول داده که در نقد این برنامه مطلبی بنویسد. امیدوارم به زودی مطلب ایشان را هم ببینیم.
1 نظر:
درود به شهربراز
آیا جناب غیاث آبادی نقدی نوشتند؟
Post a Comment