پنجشنبه ۱۷/بهمن/۱۳۸۷ - ۵/فوریه/۲۰۰۹
ترجمه امر مهم و حساسی است به ویژه وقتی کار ترجمه با حوزهی اندیشه و فرهنگ سروکار دارد. گاه برگردان اشتباه یک واژه هم میتواند پیامدهای فرهنگی و اجتماعی زیانباری داشته باشد.
چند ماه پیش با دوست گرامی زبانشناسی دربارهی اشتباهی صحبت میکردیم که در ترجمهی واژهی فرنگی intellectual به زبان پارسی شده است. این واژهی انگلیسی در سدهی نوزدهم رایج شد و به کسانی گفته میشد که از راه اندیشه و نوشتن روزگار میگذراندند. به گمانم ایرانیان نخستین بار در زمان مشروطه با این واژه روبرو شدند و برای آن «منورالفکر» را برگزیدند. پس از آن و در سالهای اول سدهی حاضر خورشیدی (۱۳۳۰ به بعد) «منورالفکر» به «روشنفکر» تبدیل شد. (در تاجیکستان به جای «روشنفکر» از اصطلاح «ضیایی» (روشن شده) استفاده میکنند.)
اما این واژهی «منورالفکر» یا «روشنفکر» بار معنایی سنگینی دارد. یعنی دیگران «تاریکفکر» و تاریکاندیش هستند اما این شخص روشنفکر است. در حالی که به نوشتهی فرهنگهای انگلیسی و فرانسه چنین بار معنایی مثبتی در این واژه نیست. این واژه تنها به معنای کسی است که با اندیشه سروکار دارد. به نظر میرسد که بار معنایی «مبارزاتی» و «دشمن تحجر» از نوشتههای کمونیستها و مارکسیستها در زبان پارسی بدان افزوده شده باشد.
نتیجهی گفتگوی من با دوست گرامی چنین شد که از واژهی پارسی و بیسویهی «اندیشهگر» استفاده کنیم یعنی کسی که با اندیشه سروکار دارد. به قیاس زرگر، آهنگر، رویگر، و شیشهگر. تنها با این تفاوت که اسباب و ابزار کار این کس به جای زر و شیشه و آهن و روی، اندیشه است.
امروز در نامهای البرز گرامی دوباره موضوع این ترجمهی اشتباه را پیش کشید و وقتی من پیشنهاد کردم از «اندیشهگر» استفاده کنیم پرسید چرا از «متفکر» استفاده نکنیم؟ پاسخ من چنین است:
۱- در زبان پارسی تفکر و متفکر معمولا بار احساسی/معنایی منفی دارند. یعنی حالت اضطراب و دلنگرانی در آنها هست. برای مثال میگوییم فلان رویداد مرا به تفکر واداشت. واژهی پارسی برابر آنها اندیشناکی و اندیشناک (اندیشهناک) است. خود پسوند «-ناک» نشان میدهد که حسی منفی در آن وجود دارد مانند ترسناک، وحشتناک، غمناک و ....
در فرهنگ دهخدا برای متفکر چنین آمده است:
متفکر: اندیشنده، اندیشه کننده و فکرکننده و تامل کننده و باتدبیر و اندیشناک و در اندیشه. آن که بیندیشد. مردم موقر و باثبات و سنگین. مردم سراسیمه. حیران و آشفته. اندیشهناک و آشفته و غمگین.
عاقل متفکر بود و مصلحت اندیش / در مذهب عشق آی و زین جمله برستی
سعدی
میبینیم که صفت متفکر در کنار مصلحتاندیش آمده و گفته شده که عاقلان متفکرند. یعنی همیشه سراسیمه و دلنگرانند.
۲- اگر بگوییم که معنای رایج فعلی در زبان پارسی برای «متفکر» این حس را ندارد، باز هم به نظر من متفکر/اندیشمند میتواند برابر واژهی thinker انگلیسی باشد و اندیشهگر برای intellectual در انگلیسی.
۳- گرچه زیاد به بحث ما مربوط نمیشود و اهمیت هم ندارد اما به گمانم واژهی متفکر از ساختههای ایرانیان باشند و در زبان عربی به کار نرود. در عربی از «مُفکّـِر» (فکرکننده/اندیشهکننده) استفاده میشود. در این بیت ناصر خسرو قبادیانی به این واژه برمیخوریم به علاوهی تفکر و مُفکّـَر (به معنای فکرشده، اندیشیده، آنچه بدان فکر شود)
ز اندیشه غمی گشت مرا جان به تفکر / پرسنده شد این نفس مفکـِر ز مفکـَر
6 نظر:
درود
پیشتر من نوشتهی کوتاهی در این مورد در آیرنی منتشر کرده ام به این آدرس:
http://irooony.blogspot.com/2008/11/blog-post_2485.html
جالب است که اولین معادلی که ارائه داده ام همان معادل پیشنهادی شما است
درود
آقاي بابك احمدي كتابي به نام كار روشنفكري دارند،ايشان در اين كتاب حوزه ي روشنفكري را گسترش داده و آن را تا مرز روشنفكران مذهبي پيش برده است ولي به نظر مي رسد واژه ي intellectuel
بار معنايي ويژه اي را به خود اختصاص داده كه با خواستگاه و مراد آن تطبيق دارد روشنفكر به معني كسي كه با جهل و خرافه و تعصب به مبارزه برخواسته است.همانطور كه در غرب اين جنبش به راه افتاد.من هم با شما در مورد سياسي شدن اين واژه موافقم برداشت ماركسيستها و اعتقادم بر اين است كه ماهيت عقل گرايي روشنفكر فراتر از تعصبات سياسي است و حوزه ي آن گسترده و مركز گريز است
با سلام
ظاهرا پیام گذاشتن در این تارنما از داخل ایران ، آنچنان آسان نیست .
به هرحال ، فکر میکنم روند ساخت واژه ها در پارسی ، بستگی به این داشته است که بیشینه مردم جامعه ، درک درستی از موضوع داشته باشند و خرد جمعی واژه ای را برگزیند که آنرا می فهمد . مثلا ممکن است که از نظر واژه شناسی ، "مردمسالاری " را ترجمه و معادل دموکراسی بدانیم ، اما به هرحال ، فهمی که از دو واژه می شود ممکن است دقیقا یکی نباشد ، کما اینکه فهمی که خارجی ها از واژه عشق دارند با ما یکی نیست .
عین همین را بنده در مورد واژه قوم-"اتنیک" گفته ام : غربی ها بیشتر برداشت نژادی – زبانی می کنند ، ماها بیشتر برداشت فرهنگی (شامل دینی مذهبی و تاریخی) .
در مورد اینتلکتوئل ، برداشت غربی ها، روشن بینی در کاربرد و اتکا به اندیشه چه در شغل و چه در زندگی بوده است ( با تاکید روی شغل ) .
در ایران ، ظاهرا تحت تاثیر مجاری ورودی کلمه که فراموشخانه ماسونی بوده است ، تاکید روی کاربرد شغلی نبوده و بیشتر روی بیدار کردن دیگران وجود داشته است ( مقایسه کنید با نام لژ بیداری) ...
بنظر من ، واژه های اندیشمند ، خردمند ، متفکر ، اندیش ورز ، اهل قلم ، فرهیخته و اندیشگر همگی اشاره هایی به مفهوم دارند ، اما ظاهرا واژه اینتلکتوئل ، با سوادی و وارد بودن در طبقه متفکرین را هم لحاظ می کند ( گرچه در ایران نمی کند ) ، و لذا اگر بدنبال معادل ایرانی آن از نظر فکری باشیم ، شاید " اهل قلم " معادل بومی ای باشد که تا حدی به مفهوم خارجی نزدیکتر باشد .
البرز
اندیشهورز چطور است؟ کسی که در کاری اندیشه میورزد
سلام علیکم حضرت آقای شهر براز
***
ابوالحسن نجفی در غلط ننویسیم گفته تفکر هم در عربی مستعمل است و هم در متون معتبر فارسی به معنای اندیشیدن بارها به کار رفته است
***
سیاوش جمادی گفته بود معادل مناسب برای انتلکتوئل
فکور
است
گمان کنم گفته بود
فکور
لغتاً
فردی است که خیلی اوقات مشغول فکر کردن است
بنده
سیدمحمدی
نسبت به واژه ی روشنفکر حساسیت دارم
دافعه دارم
***
شاید اندیشه گر معادل فارسی ی فکور باشد
نمی دانم
***
درباره ی مقاله ی کلات
من در سالهای 1369 تا 1375 زاهدان بودم
اگر خطا نکنم
اطراف زاهدان یک جایی بود به اسم کلات یا کلاته
اگر خطا نکنم
در کلاته
فردی به نام کامبوزیا خانه و کتابخانه داشت
یک آقایی در طبقه ی اول خوابگاه ما بود که گمانم رفته بود و کتابها و کتابخانه ی کامبوزیا را دیده بود
الان خاطرم نیست کامبوزیا قبل از انقلاب فوت کرده بود یا نه
اگر خطا نکنم
دکتر جعفر کامبوزیا
پسر کامبوزیا بود
یک مدت معاون دانشگاه بود
من شخصاً رفتم دفترش
اگر خطا نکنم نماینده ی مجلس هم شد
البته در زاهدان وقتی فردی نماینده می شود
از رقابتهای قومی و قبیله ای و گروهی و ... باید بیاید بالا
***
سیدعباس سیدمحمدی
ادامه
ظاهراً آنچه در زبان و جامعه ی ما از واژه ی
روشنفکر
مراد می شود
با آن معنایی که در غرب از انتلکتوئل رایج و مفهوم است
تفاوت دارد
سیدمحمدی
Post a Comment