Tuesday, February 03, 2009

فردوسی و زبان پهلوی

سه‌شنبه ۱۵/بهمن/۱۳۸۷ - ۳/فوریه/۲۰۰۹

فردوسی در بخش «بنیاد نهادن کتاب» شاهنامه پس از سرگذشت دقیقی چنین می‌گوید:


برفت او و این نامه ناگفته ماند --------- چنان بخت بیدار او خفته ماند
دل روشن من چو برگشت از اوی --------------- سوی تخت شاه جهان کرد روی
که این نامه را دست پیش آورم ------------- ز دفتر به گفتار خویش آورم
بپرسیدم از هر کسی بیشمار ------------ بترسیدم از گردش روزگار ...
به شهرم یکی مهربان دوست بود ----------- تو گفتی که با من به یک پوست بود
مرا گفت خوب آمد این رای تو ----------- به نیکی گراید همی پای تو
نبشته من این نامه‌ی پهلوی -------------- به پیش تو آرم مگر نغنوی
گشاده زبان و جوانی‌ت هست ------------- سخن گفتن پهلوانی‌ت هست

به نظر من این چند بیت به همراه دیگر بخش‌های شاهنامه می‌تواند دلیلی باشد بر آشنایی فردوسی به زبان پارسی میانه یا پهلوی و یا آنچه خود گاهی آن را پهلوانی گفته است.

در این صفحه مقاله‌ی مفصل و جالب و آگاهی‌بخشی است نوشته‌ی آقای دکتر محمود امیدسالار، شاهنامه‌پژوه، به نام «در معنای دفتر/ نامه پهلوی در شاهنامه» که در نشریه‌ی بنیاد مطالعات ایران، سال هفدهم شماره ۲ بهار ۱۳۷۸ (یادنامه‌ی دکتر احمد تفضلی) منتشر شده است. نظر دکتر امیدسالار بر آن است که چنین برداشتی از این بیت‌های شاهنامه درست نیست و منظور از «پهلوی» در اینجا و در شاهنامه و به طور کلی در دوران پس از اسلام، نه زبان پارسی میانه بلکه گاهی منظور زبان پارسی فصیح و گاه لهجه‌های غرب ایران - مانند فهلویات باباطاهر و دیگران - و حتا گاه زبان پیچیده است.

سخنان دکتر امیدسالار در بسیاری از موارد کاربرد واژه‌ی «پهلوی» در ادب پارسی پسااسلامی درست است. اما به نظر من، دست کم با توجه به دیگر کاربردهای این واژه در شاهنامه‌ی فردوسی، می‌توان درنگی کرد و گفت که در اینجا منظور فردوسی واقعا زبان پارسی پیش از اسلام است یعنی پارسی میانه و یا گاه زبان‌های ایرانی باستانی. یعنی دوست مهربانش بدو می‌گوید تو که سخنوری و جوانی داری و به زبان پهلوی نیز آشنا هستی خوب است بدین کار نیک بگرایی و نامه‌ی خسروان را به چکامه و شعر درآوری.

دکتر پرویز ناتل خانلری در مقاله‌ی «زبان سه هزار ساله» در مجله‌ی سخن می‌نویسد که زبان پارسی پیش از اسلام در جنوب و جنوب غربی پارسیک و در شرق پهلوانیک گفته می‌شد. و این پهلوانیک همان است که فردوسی در اینجا و دیگر جاهای شاهنامه به شکل کوتاه شده‌ی پهلوانی به کار برده است. هم چنین با توجه به این که فردوسی از طبقه‌ی دهگانان (دهقانان) توس - یعنی نژادگان و طبقه‌ی میانه - بوده است احتمال دارد که به خاطر پیشینه‌اش به زبان پیش از اسلام آگاهی داشته است.

برای نمونه فردوسی در جاهای فراوانی از شاهنامه وقتی نامی باستانی را می‌آورد به زبان فارسی دری ترجمه می‌کند. در داستان ضحاک آنجا که می‌خواهد «بیور» را معنا کند چنین می‌گوید:
کجا «بیور اسپ»ش همی‌خواندند ---------------- چنین نام بر پهلوی راندند
کجا بیور از پهلوانی شمار ----------------- بود بر زبان دری ده‌هزار

گاه از برابر تازی (عربی) واژه‌ها استفاده می‌کند.
اگر پهلوانی ندانی زبان ---------- به تازی تو «اروند» را «دجله» خوان
یا
به خشکی رسیدند سر کینه‌جوی --------------- به بیت‌المقدس نهادند روی
که بر پهلوانی زبان راندند -------------- همی «کنگ دژهوخت»ش خواندند

بیوراسپ و اروند و کنگ دژ هوخت نیز به زبان پارسی فصیح نیست بلکه به زبان پارسی پیش از اسلام است.

یا در داستان سیاوش می‌گوید:
سیاووش غمی گشت ز ایرانیان ------------- سخن گفت بر پهلوانیزبان

روشن است که سیاوش به زبان پارسی فصیح و ادبی پس از اسلام و یا زبان منطقه‌ی غرب (جبال) ایران سخن نمی‌گفت.

جای دیگری که فردوسی به زبان منبع داستان‌هایش اشاره می‌کند در گشایش داستان بیژن و منیژه است که از زیباترین بخش‌های عاشقانه‌ی شاهنامه است. این بخش هم چنین به عنوان یکی از بهترین نمونه‌های صنعت ادبی «براعت استهلال» (یا به گفته‌ی دکتر میرجلال‌الدین کزازی «شگرف‌آغازی») در شعر پارسی است. به همین خاطر بیت‌های بیشتری از آن می‌آورم:

شبی چون شبه، روی شسته به قیر ------------- نه بهرام پیدا، نه کیوان، نه تیر
دگرگونه آرایشی کرد ماه ------------- بسیچ گذر کرد بر پیشگاه
شده تیره اندر سرای درنگ ------------ میان کرده باریک و دل کرده تنگ
بدان تنگی اندر بجستم ز جای --------------- یکی مهربان بودم اندر سرای
خروشیدم و خواستم زو چراغ --------------- برفت آن بت مهربانم ز باغ
مرا گفت: «شمعت چه باید همی؟ ---------------- شب تیره خوابت بباید همی»
بدو گفتم: «ای بت! نی‌ام مرد خواب ------------- یکی شمع پیش آر چون آفتاب
بنه پیشم و بزم را ساز کن! -------------- بچنگ آر چنگ و می آغاز کن!»
بیاورد شمع و بیامد به باغ --------------- برافروخت رخشنده شمع و چراغ
گهی می گسارید و گه چنگ ساخت ------------ تو گفتی که هاروت نیرنگ ساخت
دلم بر همه کام پیروز کرد ------------- که بر من شب تیره نوروز کرد
بدان سروبُن گفتم: «ای ماهروی! --------------- یکی داستان امشبم بازگوی
که دل گیرد از مهر او فَر و مهر ------------ بدو اندرون خیره ماند سپهر»
مرا مهربان یار بشنو چه گفت ---------------- از آن پس که با کام گشتیم جفت:
«بپیمای می تا یکی داستان --------------- بگویمت از گفته‌ی باستان
پر از چاره و مهر و نیرنگ و جنگ --------------- همان از در مرد فرهنگ و سنگ»
بگفتم: «بیار ای بت خوب چهر --------------- بخوان داستان و بیفزای مهر»
پس آنگه بگفت: «ار ز من بشنوی ---------- به شعر آری از دفتر پهلوی»
هم‌ات گویم و هم پذیرم سپاس ---------------- کنون بشنو ای جفت نیکی‌شناس

در بخش «پادشاهی خسرو انوشیروان» و داستان کلیله و دمنه و نیز بخش پادشاهی خسرو پرویز چنین بیت‌هایی هست:
نبشت او بران نامه‌ی خسروی ----------- نبود آن زمان خط به جز پهلوی
چنین تا به تازی سخن راندند ------------ ورا پهلوانیهمی‌خواندند

یکی پیر بُد پهلوانی سخن ------------- به گفتار و کردار گشته کهن

زننده بران سرو برداشت رود ------------- همان ساخته پهلوانی سرود

از آن مرز داناسری را بجُست ------------- که آن پهلوانی بخواند درست

آقای امیدسالار هم چنین از فخرالدین اسعد گرگانی نام برده که داستان ویس و رامین را به شعر دری سرود. آنجا نیز فخرالدین گرگانی (به قول عطار نیشابوری: فخر گرگانی) می‌گوید:
ولیکن پهلویباشد زبانش ------------- نداند هر که برخواند بیانش

و گفته‌اند منظور این است که داستان به لهجه‌ی غرب ایران بوده و به خط پارسی/عربی نوشته شده بود مانند دوبیتی‌های باباطاهر اما خواندنش برای دیگران آسان نبوده است. اما در همین ویس و رامین می‌بینیم که فخر گرگانی در توضیح معنای خراسان چنین می‌گوید:
زبان پهلوی هر کو شناسد --------- خراسان یعنی آنجا کو «خور آسد»
«خور آسد» پهلوی باشد «خور آید» --------- خور از آنجا سوی ایران برآید

به گمان من این نمونه‌ی ریشه‌شناسی می‌تواند نشان دهد که فخر گرگانی واقعا به پهلوی آشنا بوده است. ضمن آن که فخر گرگانی واژه‌های فراوانی به زبان پهلوی در این داستان آورده است مانند داشَن (به احتمال اسم مصدر فعل «دادن» در زبان پهلوی) به معنای پاداش و ثواب:
بدین رنج و بدین کردار نیکو -------- ترا داشن دهاد ایزد به مینو


هم چنین در این صفحه از وبلاگ «جاودانان» سروده‌های فردوسی در شاهنامه با متن پهلوی داستان اردشیر پاپکان مقایسه شده است و می‌توان دید که فردوسی بسیاری از واژه‌های متن اصلی را به کار برده است. برای نمونه:
ترجمه‌ی متن پهلوی: آن شب بابک چنین به (خواب) دید که ساسان بر پیل سفیدی نشسته بود و هرکه اندر پیرامون کشور بود، به او نماز می‌برد و ستایش و آفرین همی‌کند.

شاهنامه
شبی خفته بُد بابک زودیاب ---------- چنان دید روشن روانش به خواب
که ساسان به پیل ژیان برنشست ----------- یکی تیغ هندی گرفته به دست
هر آن کس که آمد بر او فراز ----------- برو آفرین کرد و بُردش نماز


بنابراین به نظر من گفته‌ی فردوسی «سخن گفتن پهلوانی‌ت هست» به احتمال بسیار زیاد می‌تواند بدین معنا باشد که فردوسی زبان پهلوی یا پارسی میانه را می‌دانسته است. دست کم رد کردن آن با این تفسیر که پس از اسلام منظور از زبان پهلوی زبان پارسی فصیح و ادبی است در مورد فردوسی چندان کاربرد محکمی ندارد و باید روی آن بیشتر کار شود.

3 نظر:

Anonymous said...

با درود
به شما پیوند دادم.

Anonymous said...

salaam
baa tashakkor az linkhaa-ye badi' va jamaalzaade
shegerf-aaghaazi be nazaram baxt-e qabul daarad
zibaa , xosh-saaxt as

seyyed mohammadi

Anonymous said...

درود
فکر کنم دفتر چهرم از کتاب تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی درباره یکی بودن پهلوی و فارسی در برخی از متن‌های دوره‌ی اسلامی و تاریخ زبان فارسی در این زمینه راه‌گشا باشد. البته ارتباط آن با منبع فردوسی موضوعی جداست.