یکشنبه ٩/فروردین/١٣٩۴ - ٢٩/مارچ/٢٠١۵
سرمقالهی سال ۶ شمارهی ٢ «نامهی فرهنگستان» به قلم آقای غلامعلی حداد عادل «درآمدی بر واژهگزینی مردمی» نام دارد. این سرمقاله در امرداد ١٣٨۴ خ. / آگوست ٢٠٠۵ نوشته شده است و من به تازگی آن را خواندم.
در اینجا به چند نکته و ایرادی که به نظر من در این سرمقاله هست اشاره میکنم. از آنجا که آقای حداد عادل رییس فرهنگستان زبان فارسی است به گمانم همین ایرادهای رویکردی و نظری وی یکی از سرچشمههای ناکارایی فرهنگستان کنونی در زمینهی واژهسازی میتوانند باشند.
در همان بند نخست سرمقاله چنین آمده است:
تولید واژههای نو – که ما آن را اصطلاحاً واژهگزینی مینامیم – از دو طریق صورت میگیرد که یکی مردمی و دیگری رسمی است. واژهگزینی مردمی همان فرایند طبیعی و عادی و عمومی است که در اصل باعث پیدایش خود زبان بوده و جلوه و نتیجهی استعدادی است که در انسان برای زبان داشتن وجود دارد. اما واژهگزینی رسمی عملی است آگاهانه و برنامهریزی شده که نتیجهی مدیریت فرد یا موسسهای است که در این باب مسئولیتی بر عهده دارد. این نوع واژهگزینی بر پایهی قواعدی صورت میگیرد که از پیش وضع شده است.١- نخستین ایراد همین «واژهگزینی» است. واژهگزینی همان طور که از بخش دوم آن برمیآید یعنی گزیدن واژه و برای گزیدن واژه هم باید واژهها وجود داشته باشند. اما ساخت واژههای نو یعنی واژهسازی. به نظر میرسد رییس فرهنگستان در تعریف پایهی این دو مفهوم هم مشکل دارد. من در این جستار، به جز جاهایی که گفتاورد (نقل قول) باشد «واژهسازی» را به کار خواهم برد.
٢- واژهسازی «مردمی» هم به نظر من اصطلاح غلطی است و تعریف گفته شده علمی نیست.
٣- گفته شده واژهسازی «رسمی» آگاهانه است. آیا واژهسازی «مردمی» ناآگاهانه است؟ اصلا آیا بی آگاهی از زبان و دستور آن میتوان واژه ساخت؟
۴- گفته شده واژهسازی رسمی بر پایهی «قاعدههای از پیش وضع شده» انجام میشود. آیا واژهسازی «مردمی» بیقاعده است؟ نام این «قاعدههای از پیش وضع شده» دستور زبان و ساختارهای واژهسازی است.
هر گونه واژهسازی در زبان به صورت آگاهانه و بر پایهی دستور زبان و ساختارهای واژهسازی انجام میشود. بهتر بود «واژهسازی برنامهریزی شده» و «واژهسازی برنامهریزی نشده» به کار میرفتند.
وی در ادامه مینویسد:
شاید بتوان گفت که هر صنف و گروه خاص، در واژهگزینی مردم صاحب یک سنت زبانی نامکتوب و اعلام نشده است که بر اساس آن عمل میکند و از آن عدول نمیکند. آیا میتوان سازوکار و آیینمندیهای این نوع واژهگزینی را به نحو پسینی کشف کرد و به نوعی نظم و نظام و ردهبندی در این واژهها دست یافت؟به راستی جای شگفتی است! رییس فرهنگستان زبان فارسی به دنبال «کشف» شیوههای واژهسازی زبان فارسی است!! این شیوهها همان ساختارهای واژهسازی و دستوری زبان فارسی است که صدها سال است در کتابها ثبت شده و حتا پس از شکلگیری «زبانشناسی» به صورت جداگانه و مفصل بررسیده شدهاند. پژوهشگران فراوانی در این زمینه کار کردهاند و دهها و بلکه صدها کتاب در این زمینه هست. وقتی رییس فرهنگستان کسی است که در زمینهی زبانشناسی و زبان و پژوهشهای علمی تخصص ندارد و آموزش ندیده است، نتیجه همین میشود. ایشان تازه به دنبال «کشف پسینی» شیوههای واژهسازی است!
در بخش ۴ یکی از این دست «کشف»های وی چنین است:
اعداد نیز منشاء بسیاری از واژگان مردمی است. اعداد گاه مشخصاً شمار چیزی را بیان میکنند و گاه، در مرتبهی خاصی، دلالت بر کثرت دارند: دوتکّه، سهراهی، چهارشاخه، پنجه، شش گوشه، هفته، هشتی، دهه، چلّه، سده، هزارپا، و امثال آن.آیا معنای عدد جز این است که شمار چیزی را بیان کند؟! در این میان تنها «هزارپا» است که در آن «هزار» معنای دقیق عددی ندارد و تنها برای برای نشان دادن شمار زیاد است. در انگلیسی هم به این حشره centipede یعنی «صدپا» میگویند که آن هم عدد دقیق نیست. در نام «هزاردستان» (به معنای بلیل) نیز «هزار» معنای دقیق عددی ندارد. «هزار» در زبان ایتالیایی نیز چنین کاربردی دارد برای نمونه عبارت mille grazie به معنای «هزار سپاس» نیست بلکه به معنای «سپاس فراوان» است.
یا مینویسد که واژگان مردمی با استفاده از کدام یک از الگوهای دستوری ساخته میشوند و سپس به چند ساختار واژهسازی اشاره میکند که باز هم جای پرسش است که آیا اینها هم از «کشفهای پسینی» اند؟ مانند استفاده از گونههای مختلف «یا» (شباهت، نسبت، مجاورت، و ...) یا پسوند «هـ»ی غیرملفوظ، یا استفاده از پسوند «ـک» برای بیان تشبیه و تصغیر و ...
در بخش ۵ مینویسد:
در واژهگزینی مردمی کلماتی دیده میشود که ذهن هرگز از تحلیل لفظی آن کلمات به درک مقصود و مصداق آنها نائل نمیتواند شد.برای نمونه هم از سینهپهلو و پیچ گوشتی و پایاب و شبیخون نام میبرد.
در اینجا رییس فرهنگستان زبان فارسی به جای بررسی ریشهشناسیک این واژهها، به این «کشف پسینی» رسیده است. جالب است که اگر فرهنگ دهخدا یا معین را ورق میزدند میدیدند که برای نمونه «پایاب» یعنی جایی در رودخانه و دریا که پا بتواند زمین را بیابد.
پایاب: بن آب که پای بر زمین رسد.و یا
آبی که پا به ته آن رسد و به پا از آن توان گذشت بی سفینه و شنا (فرهنگ رشیدی).
آبی که پای بر زمین آن رسد و از آنجا پیاده توان گذشت بر خلاف غرقاب (برهان).
آبی را گویند که پای به بن آن برسد و آن ضد غرقاب است (جهانگیری)
شبیخون: تاختن به شب هنگام بر دشمنگویا مشکل آقای حدادعادل در درک بخش دوم این واژه بوده است و لابد آن را با «خون» اشتباه گرفتهاند. به گمان من و دکتر محمد حیدری ملایری، شاید بخش دوم این واژه با «زدن» (در معنای اصلی اوستایی و پهلوی به معنای کشتن) ربط داشته باشد.
باید توجه داشت که در همهی زبانها واژههایی هستند که هم اکنون ریشهی آنها شناخته شده نیست و شاید در آینده ریشهی آنها شناخته شود.
به نظر من اگر این مقاله را یک دانشآموز دبیرستانی نوشته بود ایرادی نداشت اما اگر رییس فرهنگستان زبان فارسی چنین مقالهای بنویسد و درک و شناختش از زبان و زبانشناسی در این حد باشد به راستی جای افسوس است و هیچ شگفت نیست که وضع فرهنگستان و واژهسازی در زبان فارسی چنین است.
پینوشت
دوست گرامی، یاغِش کاظمی در نامهای یادآور شده است:
در "بخش ۴"، به درستی میتوان واژهی "هشتی" را لیست کرد در شمار واژگانی که عدد در آنها شمار چیزی را بیان نمیکند. "هشت" یا "هشتی" در معماری سنتی ما، هر چند که بیشتر مواقع شکل آن هشت-ضلعی است، اما به مفهوم عدد ٨ نیست و هشتیهایی به شکل مربع و دیگر شکلها داریم. منظور از "هشت" یا "هشتی" یک فضای واسط بین داخل خانه و بیرون خانه است.در پاسخ باید بگویم:
در "بخش ۵ " هم واژهی "پایاب" به درستی در شمار واژگانی که از ظاهرشان نمیتوان مقصود و مصداق را درک کرد لیست شده است. "پایاب" در معماری سنتی ما، کورهای است که به صورت مورّب از سطح زمین به قنات گشوده شده و با پلههایی به مجرای زیرزمینی قنات وصل میشود. در کف "پایاب" خانهها، اغلب یک حوض است و طاقچههایی هم جهت قرار دادن مواد خوراکی در آنجا در نظر میگرفتهاند و موادی مانند گوشت را هم با سبد از زنجیری بر بالای حوض مذکور معلق میداشتند.
دربارهی هشتی، همان گونه که به درستی یادآوری شده، معنای اصلی آن جای هشت گوش بوده است و بعدها به ورودی با هر چند گوشه گفته شده است. چنین تغییر معناهایی در همهی زبانها هست و در فرهنگهای تکزبانه یا فرهنگهای ریشهشناسیک هر زبانی میتوان نمونههای فراوانی از آن دید. در زبان انگلیسی بدان sense development یا گسترش معنایی میگویند.
دربارهی پایاب هم معنای مسیر به قنات در فرهنگ دهخدا هم آمده و معنای دوم یا سوم است و این هم نمونهی دیگری از همان گسترش معنایی است. در زبانشناسی این پدیده شناخته شده است و نمیبایستی برای «رییس فرهنگستان زبان فارسی» جای شگفتی میبود. یا دست کم میبایستی پس از فهرست کردن این نمونهها، توضیح زبانشناسیک داده میشد نه این که ابزار شگفتی شود یا به دنبال «کشف پسینی» میبودند.