Saturday, November 22, 2014

ترجمه‌ی غزل شماره ١٨ ویلیام شکسپیر

شنبه ١/آذر/١٣٩٣ - ٢٢/نوامبر/٢٠١۴

یکی از کارهای جالب و مهمی که دوست گرامی، رفیق فردوسی، در وبلاگ خود می‌کند ترجمه‌ی شعرهای معروف و مهم از شاعران برجسته‌ی زبان انگلیسی است. یکی از ترجمه‌های وی غزل شماره‌ی 18 ویلیام شکسپیر است که لطف کرد و برای من فرستاد:

غزل انگلیسی:


Sonnet 18


Shall I compare thee to a summer's day?
Thou art more lovely and more temperate:

Rough winds do shake the darling buds of May,
And summer's lease hath all too short a date:

Sometime too hot the eye of heaven shines,
And often is his gold complexion dimm'd;

And every fair from fair sometime declines,
By chance, or nature's changing course, untrimm'd;

But thy eternal summer shall not fade
Nor lose possession of that fair thou ow'st;

Nor shall Death brag thou wander'st in his shade,
When in eternal lines to time thou grow'st;

So long as men can breathe or eyes can see,
So long lives this, and this gives life to thee.

ترجمه‌ی رفیق فردوسی (داود خزایی) از این شعر شکسپیر:
غزل شماره ی هژده

ماننده‌ات كنم به یكی روز نوبهار؟ --------- زیباتری به ناز، دل‌انگیزتر بهار
توفان به لرزه آورد آن غنچه‌های ناز ------------ وین عهد با بهار، چه كوتاه چون شرار.
گاهی شراره می‌زند آن چشم آسمان ------------ گاهی فكنده بر رخِ زرینه پود و تار
گاهی بپژمرد گل رخسار هر نگار ----------- از دور روزگار و یا بخت سازگار!
اما بهار روی تو هرگز نپژمرد ------------ نیزت جمال و روی نریزد به سنگ و خار
مرگ گزافگوی نگوید به سایه‌سارشْ ------- بودی چو بیندت به چنین بیتِ ماندگار
تا دیده باز بیند و تا هر نَفَس دمد ---------- بس دیر مانَد این، دَهَدَت جانِ بی‌شمار

ویلیام شکسپیر
ترجمه: داود خزایی

وزن این ترجمه به وزن شعر انگلیسی نزدیک است و حالت وقار و تامل‌آمیز دارد. به نظر من دقیق است و زیبا است.

من هم با خواندن ترجمه‌ی وی، هوس کردم که به قول معروف در این زمینه طبع‌آزمایی کنم. در اینجا ترجمه‌ی خودم را از این شعر ویلیام شکسپیر برای دوستان می‌گذارم. با سپاس فراوان از دوست عزیز و مهربانم داود خزایی:

شاید که تو را سنجم با روز بهار ای جان؟ ------------- شیرین تر و زیباتر، نیکوتری از بُستان
هر غنچه‌ی ناز باغ لرزد ز هجوم باد ---------------- وین عهد بهاران سُست چون توبه‌ی ما مَستان
و آن چشم فلک گاهی تفتیده به ما تابد -------------- گاهی رخ زرینش در پرده کند پنهان
هر چهر دل‌افروزی پژمرده شود روزی ------------------ یا بخت چنان سازد یا گردش این گردان
لیکن به بهار تو هرگز نرسد پاییز ------------------ زیبایی رویت نیز هرگز نشود پژمان
نی مرگ تواند زد لافی که تو را برده است ---------------- چون در غزلم اکنون روی تو شود رویان
تا دیده‌ی کس بیند یا دم زند از هستی -------------- این شعر بماند باز، بخشد به تو جانا جان

ترجمه: شهربراز

Wednesday, November 19, 2014

اردوغان و کشف امریکا به دست مسلمانان - ابوریحان بیرونی و کشف قاره‌ی امریکا

چهارشنبه ٢٨/آبان/١٣٩٣ – ١٩/نوامبر/٢٠١۴

چند روز پیش، «رجب طیب اردوغان» رئیس‌جمهور ترکیه در همایش رهبران مسلمان آمریکای لاتین که در استانبول برگزار شد، گفت که مسلمانان آمریکا را کشف کرده‌اند نه کریستف کلمب.

خبرگزاری فرانسه نوشت: اردوغان در این کنفرانس گفت که مطمئن است مسلمانان در قرن ١٢ قاره آمریکا را کشف کرده‌اند و کریستف کلمب ٢٠٠ سال پس از مسلمانان به این قاره رسیده است.

رئیس‌جمهور ترکیه گفت: مسلمانان در قرن ١٢ با آمریکای لاتین در ارتباط بودند و در سال ١١٧٨ میلادی این قاره را کشف کردند.

وی افزود: دریانوردان مسلمان در اوایل سال ١١٧٨ میلادی به آمریکا رسیدند و حتی کریستف کلمب نیز در خاطراتش از وجود یک مسجد بر تپه‌ای در ساحل کوبا سخن می‌گوید.

اردوغان گفت: آنکارا آمادگی این را دارد که درست در همان جایگاه در کوبا، که یک مسجد بنا شده بود، مسجد دیگری بسازد و دوست دارم که درباره این مسئله با برادرانم در کوبا سخن بگویم. مسجد بر روی آن تپه امروز بسیار زیبا خواهد بود.

پیش از این، تعدادی از روحانیان مسلمان این موضوع را که مسلمانان پیش از تاریخ رسمی کشف آمریکا در آن قاره حضور داشتند را مطرح کرده بودند، اما اظهارات آقای اردوغان درباره مشاهده مسجد توسط کریستف کلمب به نظر، جدید می‌آید.
پس از آن نیز چند سایت با نوشتن طنزهای گاه خنک و بی‌مزه این جریان را مسخره کردند.

گویا ادعای اردوغان درباره‌ی وجود مسجد در قاره‌ی امریکا، بر پایه‌ی این ریشه‌شناسی است که نام کوبا / Cuba در اصل قُبّه / Qubba به معنای گنبد بوده است. اما به احتمال فراوان، این ریشه‌شناسی عامیانه است و پایه‌ی تاریخی ندارد. سایت ریشه‌شناسی انگلیسی، این نام را از نام بومیان ساکن در این جزیره یعنی Cubanacan می‌داند.

درباره‌ی حضور مسلمانان در قاره‌ی امریکا پیش از ورود کریستف کلمب، من آگاهی چندانی ندارم و باید بیشتر جست‌وجو کنم. اما یکی از نخستین کسانی که به صورت نظری به وجود قاره‌ی امریکا پی برده بود، دانشمند بزرگ ایرانی ابوریحان بیرونی است که در کتاب «تحقیق هند» (ص ٢٢۴ چاپ حیدرآباد / ص ١٣١ ویراست زاخائو) خود بدان اشاره کرده است. ابوریحان بیرونی به نظریه‌ی «جابجایی صفحه‌های قاره‌ای» کره‌ی زمین باور داشته و بر پایه‌ی آن بدین نتیجه رسیده بود که در پشت اقیانوس اطلس، باید قاره‌ای باشد که در گذشته‌های بسیار دور به اروپا و آفریقا چسبیده بوده است.

این نکته را استاد جلال‌الدین همایی در صفحه‌ی ١٣١ در پیشگفتار خود بر ویراست «التفهیم» ابوریحان بیرونی به سال ١٣١۶ خ. یادآوری کرده است.

ابوریحان اول کسی است که به قوه‌ی علم و فراست ذاتی وجود سرزمینی را حدس زده است که چند قرن بعد از وی در سال ١۴٩٢ میلادی و ٨٩٧ هجری قمری به نام امریکا کشف کرد.

خلاصه این که ابوریحان در کشف امریکا سهمی مهم و قابل توجه دارد. بدین قرار که پیشینگان همه معتقد بودند که بخش خشکی معمور مسکون زمین منحصر به ربع شمالی است که آن را ربع مسکون می‌گفتند. از این ربع نیز به تفصیلی که در کتب هیئت و جغرافیای قدیم آمده است تمام ٩٠ درجه‎ی عرض شمالی را معمور نمی‌دانستند.

ابوریحان نخستین دانشمندی است که به نیروی علم و فراست حدس زد و اعتقاد کرد که در ربع شمالی دیگر یا در نیم کره‌ی جنوبی زمین یعنی در نقطه‌ی مقابل مقاطر ربع شمالی – که فقط آن را مسکون و معمور می‌دانستند – هم خشکی وجود دارد؛ و دو ربع دیگر کره‌ی زمین را آب دریاها گرفته و وجود همین دریاها مابین دو قاره را جدایی انداخته و مانع از ارتباط دو قسمت خشکی با یکدیگر شده است.

این مساله که چرا پیشینگان تنها یک ربع شمالی زمین را معمور و مسکون دانسته‌اند، سوال چهارم است از هشت سوال اقتراحی ابوریحان از ابوعلی سینا که در فصول قبل گذشت.

پیداست که خود ابوریحان در این باره صاحب فکر تازه و نظری مخصوص بوده و چون به ذکاوت و حدّت فکر و تیزهوشی ابوعلی سینا و اهلیت او برای این مباحث اعتقاد داشته؛ همان طور که در مساله‌ی خلاء [سوال ششم از هشت سوال اقتراحی] گفتیم؛ می‌خواسته است عقیده‌ی او را در این خصوص جست‌وجو و فکر خود را پخته و تایید کند؛ منظورش امتحان یا فضل‌فروشی و مناظره و مغالبه‌ی جدی نبوده است.

فکر تازه‌ی ابوریحان همان است که در کتاب الهند تالیف حدود ۴٢٢ هـ.ق. / ١٠٣٠ م. در دو موضع بیان کرده و در قانون مسعودی نیز سربسته بدان اشاره نموده است. اما در کتاب الهند:

١- در یک جا می‌گوید: «علی انه ممکن بل کالواجب تقاطر ربعین من ارباع الارض یا بسین و تقاطر الاخرین من الماء مغمورین فیرون الارض فی الوسط» (کتاب الهند ص ٢٢١ چاپ حیدرآباد دکن، ص ١٣٣ چاپ زاخائو) [ترجمه‌ی شهربراز: همانا شدنی بلکه بایستنی است که دو چارک از چهار بخش خشک زمین باشندگانی داشته باشد و دو چارک دیگر آن که در میان است در زیر آب رفته باشد]

٢- و در جای دیگر باز می‌گوید: «و اما نحن فوجودنا الاستقرائی یقتضی الیبس فی احد ربعیها الشمالین و نتفرس لاجله فی الربع المقاطر له مثل ذلک» (کتاب الهند ص ٢٢۴ چاپ حیدرآباد دکن، ص ١٣۵ چاپ زاخائو) [ترجمه‌ی شهربراز: و ما به شیوه‌ی استقرایی دریافتیم که در یکی از دو چارک شمالی زمین باید خشک باشد و به همان خاطر در چارک دیگر مانند آن باشد]

٣- در قانون مسعودی نیز می‌گوید که «حصر عمارت در یک ربع شمالی علت و موجب طبیعی ندارد. یعنی از روی قواعد علمی ممکن است که قسمت دیگر زمین نیز خشکی قابل عمارت باشد. «و جعلوا العماره فی احد الربعین الشمالیین لا ان ذلک موجب امر طبیعی» (ج ٢ ص ۵٣۶) [ترجمه‌ی شهربراز: و آبادانی را در یکی از دو چارک شمالی زمین گذاشتند که این کاری طبیعی نیست]
اما گویا تا کنون هیچ از مسئولان ایرانی یا دانشمندان و پژوهشگران ایرانی نیازی ندیده‌اند که بیشتر به این موضوع بپردازند و آن را همگانی کنند.

این هم نقشه‌ی زمین از کتاب «التفهیم» ابوریحان که دوست گرامی رفیق فردوسی برایم فرستاده است. در ویراست استاد جلال‌الدین همایی این نقشه در صفحه‌ی ١۶٩ آمده است.



اتفاقا به تازگی مردکی امریکایی و ضدایرانی به نام «فردریک استار» (S. Frederick Starr) در مقاله‌ای به این موضوع علمی اشاره کرده است و گفته که شاید ابوریحان بیرونی کاشف امریکا بوده اما به خاطر دشمنی خود با ایران، ابوریحان بیرونی را دانشمندی از «آسیای مرکزی» (!!) معرفی کرده است.

شکی نیست که اردوغان و اسلامگرایان ترکیه به دنبال سود خویش و برنامه‌های خود هستند. اما اگر این جمله را یک پژوهشگر اروپایی تبار گفته بود باز هم از همین «طنز»های خنک برایش می‌نوشتند؟ به نظر من اردوغان بر پایه‌ی دروغ‌های استالینی و باورشان به ازبک بودن ابوریحان بیرونی، می‌خواهد این را هم از افتخارهای ترکان مسلمان بداند همان طور که مولانا را شاعر بزرگ ترک خوانده‌اند و فارابی را فیلسوف ترک/قزاق.

در سال ١٣٨٧ خ. / ٢٠٠٨ م. جستاری نوشتم درباره‌ی گزارش هم‌نشستی در آنکارا به سال ١٣۶۴ خ. / ١٩٨۵ م. که در آن بیشتر دانشمندان ایرانی از جمله محمد پسر موسای خوارزمی و ابن سینا و فارابی را ترک دانسته بودند.

اردوغان در سال ٢٠٠٩ م. / ١٣٨٨ خ. هم در سازمان ملل همین یاوه‌ها و دروغ‌ها را درباره‌ی ترک بودن دانشمندان ایرانی مطرح کرد و صدای کسی از مسئولان ایرانی در نیامد.

Monday, November 17, 2014

روزهای هفته در ایران باستان

دوشنبه ٢۶/آبان/١٣٩٣ - ١٧/نوامبر/٢٠١۴

چند روزی است که متن زیر از سوی دوستان به دستم می‌رسد:

خیلی جالب است حتما بخوانید. در ایران باستان روزهای هفته بدین گونه بوده است:

کیوان شید = شنبه
مهرشید = یکشنبه
مه شید = دوشنبه
بهرام شید = سه شنبه
تیر شید = چهارشنبه
هرمز شید = پنج شنبه
ناهید شید یا آدینه = جمعه

اکنون به نام روزهای هفته دقت کنید

Saturday = Satur + day / Saturn = کیوان
Sunday = Sun + day / Sun = مهر (خورشید)
Monday = Mon + day / Moon = ماه
Tuesday = Tues + day / Tues = God of war = Mars / Mars = بهرام
Wednesday = Wednes + day / Wednes = day of Mercury / Mercury = تیر
Thursday = Thurs + day / Thurs = Thor = day of Jupiter / Jupiter = هرمز
Friday = Fri + day / Fri = Frig = day of Venues / Venues = ناهید
این متن تا اندازه‌ای درست است اما نیاز به چند توضیح دارد:

- شید در پارسی به معنای نور است. بنابراین نام‌های داده شده برای روزهای هفته غلط اند.

- در ایران باستان روزهای هفته به نام هفت اختران/سیارگان بوده است. اما من نمی‌دانم که آیا رومیان [و بعدها اروپاییان] این را از ما گرفته‌اند یا خودشان به این نتیجه رسیده بودند.

- اما درباره‌ی نام روزهای هفته در ایران باستان:

در فرهنگ پهلوی مانوی () نام برخی روزهای هفته چنین آمده است:

شمبت = šmbt
یو-شمبت / یک شمبد ‘ywšmbt / ykšmbd
دو شمبت = dwšmbt

این نام‌ها همان اند که امروزه در پارسی به صورت «شنبه، یک‌شنبه، دوشنبه، و ....» درآمده‌اند.

در زبان سغدی هم نام روزهای هفته چنین بوده‌اند: مهر روز (خورشید روز)، ماه ‌روز، بهرام روز، تیر روز، اورمزد روز، ناهید روز یا آدینه، و جیان روز (كیوان روز).

البته در زمان ساسانیان هر روز ماه هم نام جداگانه‌ای داشته است. اورمزرد، فروردین، خرداد، امرداد، زامیاد، و ....
هرگاه نام روز و ماه یکی می‌شد جشن می گرفتند. مانند جشن اردیبهشتگان (روز اردیبهشت از ماه اردیبهشت)، جشن خردادگان، جشن شهریورگان و ...

در متن یاد شده، ریشه‌شناسی نام روزهای هفته در انگلیسی هم دقیق نیست و چند اشکال دارد: واژه‌های Thor و Tiw و Frig نام‌های ژرمنیک اند و برابر خدایان رومی یعنی Jupiter و Mars و Venus هستند.

یادآور می‌شوم که در زبان فرانسه‌ای این نام‌ها به اصل لاتین نزدیک‌تر اند:

- دوشنبه: lundi = day of moon (در لاتین: luna = ماه)
- سه‌شنبه: mardi = day of mars
- چهارشنبه: mercredi = day of mercury
- پنج‌شنبه: judi = day of jupiter
- آدینه: veneredi = day of venus
- شنبه: samedi = day of saturn

در این زبان روز یک‌شنبه به دلیل دین مسیحیت، نامی دارد که ربطی به اختران ندارد. یعنی dimanche = day of lord (در لاتین: dies dominicus)

Wednesday, November 12, 2014

قدیمی‌ترین کشورهای جهان

چهارشنبه ٢٣/آبان/١٣٩٣ - ١۴/نوامبر/٢٠١۴

امروز یکی از دوستان ویدئویی برایم فرستاد درباره‌ی پیشینه‌ی کشورهای جهان و ده کشور قدیمی جهان. در این برنامه، سیاهه‌ی این ده کشور چنین گفته شده و سال بنیاد کشورها هم داده شده است:

یازده کشور کهن جهان:

١١: هند: از سال ٣٢٢ قبل از میلاد
١٠: یونان: از سال ٣٣٧ قبل از میلاد
[٩: ؟؟؟]
٨: ژاپن: از سال ۶۶٠ قبل از میلاد
٧: سوریه: ٨۵٠ سال قدمت [درست: از سال ٨۵٠ قبل از میلاد]
۶: ارمنستان: از سال ٨۵٨ قبل از میلاد
۵: گرجستان: ١٣٠٠ سال قدمت [درست: از سال ١٣٠٠ قبل از میلاد]
۴: چین: از سال ٢٠٧٠ قبل از میلاد
٣: کره: از سال ٢٣٣٣ قبل از میلاد
٢: مصر: از سال ٣۵٠٠ قبل از میلاد

و در رتبه‌ی نخست حدس می‌زنید کدام کشور باشد؟

١: ایران: از سال ٣٩٠٠ قبل از میلاد

این فهرست کار ما نیست. این فهرست کار غربی‌ها است.

گوینده هیچ منبعی یا خاستگاهی را برای این سیاهه یاد نمی‌کند. تنها یک بار از دانشنامه‌ی آزاد ویکی پدیا نام می‌برد. باید به یاد داشت که ویکی پدیا دانشنامه‌ی آزاد است یعنی هر کسی می‌تواند صفحه‌های آن را ویرایش کند و مطابق میل خود آنها را تغییر دهد و چیزی بنویسد. البته ویراستارانی هستند که نظارت می‌کنند و کاربرانی که پیوسته در راه بهبود مقاله‌ها و مستند کردن آن می‌کوشند اما بسیاری از نوشته‌های آن خاستگاه یا منبع معتبری ندارند.

در اینجا نمی‌خواهم به تک تک کشورها بپردازم اما باید توجه داشت که بیشتر مرزهای امروزی با مرزهای یاد شده در تاریخ‌های بالا بسیار متفاوت اند و مفهوم کشور در امروز با دوران باستان متفاوت است.

برای نمونه، یونان در دوران هخامنشیان به عنوان واحد یکپارچه‌ی سیاسی وجود نداشت. بلکه با شهرهای یونانی‌نشین بودند که هر یک برای خود حکومت محلی داشتند و بیشتر این دولت‌های محلی پیوسته با هم در جنگ و جدل بودند و هیچگاه نتوانستند با هم متحد شوند. تا این که بالاخره اسکندر مقدونی آنان را یکپارچه کرد. اما پس از اسکندر، یونان بخشی از امپراتوری روم شد. سپس امپراتوری روم شرقی یا بیزانس شد و در سال 1492 م. / 897 هـ.ق. با گشوده شدن قسطنطنیه (Constantinople) بخشی از دولت عثمانی شد و دیگر به عنوان واحد مستقل سیاسی وجود نداشت. تا این که در پایان سده‌ی نوزدهم م. از دولت عثمانی جدا شد.

کشورهایی مانند سوریه و مصر امروز هیچ ربط و پیوند فرهنگی با مصر باستان ندارند. کسی در مصر امروز فرزند خود را «توت عنخ آمون» نمی‌نامد. «فرعون» در مصر امروز، به خاطر آموزه‌های اسلامی، شخصیت منفی است. مردمان مصر هیچ یکی از آداب و رسوم مردم مصر باستان را پاس نمی‌دارند. زبانشان عربی است و دینشان اسلام است.

سوریه‌ی امروزی کشوری است که از زمان جنگ جهانی اول و پس از فروپاشی دولت عثمانی و تقسیم آن به دست اروپاییان پدید آمد. پیش از آن، و در تمام دوران پس از اسلام نام آن شام بود. در زمانی که این زمین‌ها بخشی از امپراتوری روم بودند نام آن «سوریا/سوریه» Syria بود که خود کوتاه شده‌ی Assyria یعنی آسوریه بود یا همان دولت آسور. بخشی از این سرزمین که زیر فرمان ایران بود در دوران ساسانیان «آسورستان» نامیده می‌شد یعنی شمال عراق امروز یا سرزمینی که امروز مردمان کُرد در آن ساکن اند. اتفاقا پس از اسلام نام شهری در این منطقه «شهرَزور» است که کوتاه شده‌ی «شهر آسور» است و یکی از پزشکان و فلسفه‌دانان ایرانی به نام شمس‌الدین احمد شهرَزوری از همین شهر برخاست که از نزدیکان شیخ شهاب‌الدین یحیا سهروردی بود و درباره‌ی سهروردی آگاهی‌های زیادی به ما داده است. امروزه نیز در خبرها از جایی به نام «دیر زور» در سوریه نام برده می‌شود که بازمانده‌ی همین نام است. مردم سوریه‌ی امروز نیز با دولت و تمدن آشور باستان - که در سال 850 پیش از میلاد بنیاد شده بود - پیوندی ندارند.

درباره‌ی ارمنستان باید گفت که پادشاهی اورارتو (Urartu) - که آرارات شکل توراتی امروزین آن است - در دوران گذشته بسیار بزرگ‌تر از کشور امروزی بوده است. ارمنستان از زمان داریوش بزرگ هخامنشی بخشی از ایران شد و پیوندهای فراوانی با ایران داشته است و در دوران اشکانیان پادشاه آن از خاندان اشکانی بود. در دوران ساسانیان هم ارمنیان بخش مهمی از ارتش ایران بودند و پس از مسیحی شدن ارمنستان، جنگ‌های زیادی میان ایران ساسانی و روم درگرفت. پس از فروپاشی ساسانیان و آمدن اسلام هم ارمنستان همچنان با ایران در تماس بود. اما پس از شکل‌گیری دولت عثمانی، دولت ارمنستان برچیده شد و در زمان صفویان باز میان ایران صفوی و دولت عثمانی بر سر ارمنستان جنگ بود و بخشی‌هایی از ارمنستان زیر فرمان ایران بود. تا این که در زمان قاجاریان بخش‌های زیر فرمان ایران به دست روسیه‌ی تزاری افتاد. و پس از فروپاشی شوروی در سال 1370 خ. / 1991 م. باز دولت مستقلی به نام ارمنستان پدید آمد.

همین طور است گرجستان که در متن‌های پارسی و عربی دوران اسلامی به نام «کُرز» یا «گُرز» هم از آن نام برده شده است. در تاریخ باستان از آن با نام کولخیز (به خط لاتین: Colchis به خط یونانی: Κολχίς) یاد شده است و گاهی سرگذشتی شبیه ارمنستان داشته است.