سهشنبه ۷/دی ماه/۱۳۸۹ - ۲۸/دسامبر/۲۰۱۰
زبان پارسی به عنوان بُردار فرهنگ ایرانی از دیرباز بخش مهمی از هویت ایرانیان بوده است. پس از شکست ارتش ساسانیان به دست تازیان، مهمترین جنگ افزار ایرانیان زبان و فرهنگشان بود و تازیان میکوشیدند این دو را نیز از چنگ ایرانیان بیرون کنند. به نوشتهی زندهیاد دکتر عبدالحسین زرینکوب
آنچه از تامل در تاریخ برمیآید این است که عربان هم از آغاز حال، شاید برای آن که از آسیب زبان ایرانیان در امان بمانند، و آن را همواره چون حربهی تیزی در دست مغلوبان خویش نبینند، در صدد برآمدند زبانها و لهجه های رایج در ایران را از میان ببرند. آخر این بیم هم بود که همین زبانها خلقی را بر آنها بشوراند و ملک و حکومت آنان را در بلاد دورافتادهی ایران به خطر اندازد. به همین سبب هر جا که در شهرهای ایران به خط و زبان و کتاب و کتابخانه برخوردند با آنها سخت به مخالفت برخاستند. رفتاری که تازیان در خوارزم با خط و زبان مردم کردند بدین دعوی حجت است. نوشتهاند وقتی قتیبة بن مسلم باهلی، سردار حجاج، بار دوم به خوارزم رفت و آن را بازگشود هر کس را که خط خوارزمی مینوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بیدریغ درگذاشت و موبدان و هیربدان قوم را یکسر هلاک نمود و کتابهایشان همه بسوزانید و تباه کرد تا آن که رفته رفته مردم اُمّی ماندند و از خط و کتاب بیبهره گشتند و اخبار آنها اکثر فراموش شد و از میان رفت. ....
شاید بهانهی دیگری که عرب برای مبارزه با خط و زبان ایران داشت این نکته بود که خط و زبان مجوس را مانع نشر و رواج قرآن میشمرد. در واقع ایرانیان، حتا آنها که آیین مسلمانی را پذیرفته بودند، زبان تازی را نمیآموختند و از این رو بسا که نماز و قرآن را نیز نمیتوانستند به تازی بخوانند...
با چنین علاقهای که مردم در ایران به زبان خویش داشتند شگفت نیست که سرداران عرب زبان ایران را تا اندازهای با دین و حکومت خویش معارض دیده باشند و در هر دیاری برای از میان بردن و محو کردن خط و زبان پارسی کوششی ورزیده باشند. (کتاب «دو قرن سکوت»، ص ۱۱۵ و ۱۱۶)
اما ایرانیان توانستند، برخلاف بسیاری از ملتهای چیره شدهی اسلامی، هم چنان زبان خویش را پاس دارند و هر گاه حکومتهای محلی به دست ایرانیان افتاد، مانند صفاریان و سامانیان و زیاریان، در گسترش و توانمندسازی زبان پارسی بکوشند و آثار فراوانی به زبان پارسی پدید آورند. بزرگترین نمونه و شاهکار زبان پارسی هم به دست توانای فرزانهی توس آفریده شد که هر که رای و هُش و دین دارد پیوسته بر او آفرین خواند.
خلیفههای مسلمان در دمشق و بغداد هم چنان به این دشمنی با زبان پارسی ادامه میدادند و دست نشاندگان و چاپلوسان آنان (همچون محمود غزنوی و برخی از درباریانش) زبان دیوان خود را به تازی برمیگرداندند و در گسترش زبان تازی میکوشیدند.
با تمام سختیها و دشمنیها، زبان پارسی توانست چندان ببالد و گسترش یابد که به زبان دوم دنیای اسلام ترادیسد و در گسترهی پهناوری جای خویش را باز کند و آثار فراوانی بدین زبان آفریده شد. پس از برافتادن خلافت عباسیان زبان پارسی آزادتر شد و در گسترهی بزرگتری رشد و نمو کرد به طوری که دربار گورکانیان هند (در انگلیسی: Mughal Empire) و دربار سلطانهای عثمانی از مرکزهای گسترش زبان پارسی و فرهنگ ایرانی بود.
دولت بریتانیا نیز پس از دست یافتن بر هندوستان و دریافتن نفوذ و اهمیت زبان پارسی در غرب آسیا، زبان پارسی را مانعی برای کار خود میدید و مبارزه با آن را آغاز کرد و زبان انگلیسی را جایگزین آن کرد.
زبان پارسی امروزبه نظر من امروزه از چندین سو به زبان پارسی تاخته میشود و هر یک از این کسان انگیزهی خود را دارد:
۱) جالب آن که دشمنی عربان با زبان پارسی هم چنان در زمان ما نیز ادامه یافته است و پس از ۱۴۰۰ سال هنوز دولت وهابی عربستان سعودی با تبلیغهای خود در تاجیکستان به ایرانیان تاجیک میگوید که زبان پارسی را رها کنید، نامهای ایرانی را از خود بردارید و نوروز را فراموش کنید!
۲) در همین ایران خودمان، یک روحانی در سخنرانی خود دربارهی فردوسی و شاهنامه چنین گفت: «مرد خاسر زیان بُردهی تهیدست که در برابر لغت قرآن و زبان عرب - که زبان اسلام و زبان رسول الله است - سی سال عمر خود را به عشق دینارهای سلطان محمود غزنوی به باد داده و شاهنامهی افسانهای را گرد آورده است».
شاید در راستای همین باور، امروزه در مدرسههای ایران دانش آموزان میتوانند نیم ساعت به زبان عربی تواشیح از بر بخوانند و جایزه بگیرند و تشویق شوند اما حفظ کردن یک حکایت از بوستان سعدی یا چند بیتی از شاهنامه برایشان سخت شده است و البته ایرادی هم ندارد. زیرا برای مسئولان مدرسه نیز اهمیتی ندارد که در طول سال دانش آموزان یک قطعه شعر پارسی حفظ نشوند.
صداوسیما نیز سیل واژگان و ترکیبهای عربی را وارد زبان پارسی میکند و در برخی از پیدارها (سریالها) ولنگاری زبانی و بیتوجهی به زبان پارسی آشکار است. حتا به تازگی در پیداری از عبارتهایی چون «ریلکس» و «یستردی» و ... استفاده میشود و این عبارتهای بیمعنا و ناضرور ورد زبان بچهها شده است.
۳) دشمنی با زبان پارسی تنها به عربستان سعودی محدود نمیشود. در کشور افغانستان نیز قوم حاکم پشتون (با تحریک بریتانیا) با ایجاد «وزارت کالچر» (!) و «پشتو تولَنَه» (فرهنگستان پشتو) میخواهد زبان پارسی را کنار بگذارد و زبان قبیلهای و گوالش نیافتهی پشتو را به شهروندان خود تحمیل کند.
۴) گروه دیگری از دشمنان امروزی زبان پارسی گروههای تجزیهطلب اند. اینان که به خوبی به نقش زبان پارسی در اتحاد و یکپارچگی مردم ایران از هر قوم و مذهب پی بردهاند نوک حملهی خود را متوجه این زبان کردهاند. به بهانهی آموزش زبان مادری میخواهند زبان پارسی را نابود یا محدود کنند و به جای آن زبانها و گویشهایی را بگذارند که نه تجربهی نوشتاری و ادبی دارند و نه خط و گنجینهای نوشتاری به آن زبان و گویش وجود دارد.
۵) آوردگاه تازهی دشمنان زبان پارسی شبکههای درپیتی ماهوارهای است. در بیشتر این شبکهها، با آن که ادعا میکنند برای ایرانیان برنامه پخش میکنند اما نوشتهها به خط و زبان انگلیسی است. نام بسیاری از برنامهها به خط و زبان انگلیسی است و حتا در ترانههای مبتذل و پیش پاافتاده که هم خواننده ایرانی است و هم سراینده و نوازنده و هم بیننده و شنونده، نام و مشخصات ترانه به خط و زبان انگلیسی نوشته میشود!! برخی از این شبکهها (مانند فارسی۱) آشکارا در خدمت دشمنان ایران و فرهنگ و زبان ایرانی هستند. گذشته از این که در زبان انگلیسی کاربرد واژهی «فارسی» اشتباه است و باید به جای آن Persian گفت، اینها حتا عددها را نیز به انگلیسی میگویند از جمله «وان»! مگر عدد یک در زبان پارسی وجود ندارد؟
این شبکههای مبتذل از کیفیت بسیار پایینی برخودارند و ترجمههایشان نیز تعریفی ندارد و پر است از واژههای انگلیسی. گویا اینها توان خرید یک فرهنگ دوزبانهی انگلیسی به پارسی را ندارند. حتا فرهنگ جیبی نیز میتواند بسیاری از مشکلهای آنان را حل کند. سخن گفتن شترگاوپلنگی و بیسوادانهی لوس آنجلسیها از راه این شبکههای درپیتی در میان مردم ایران پخش میشود.
۶) شگفتانگیز آن که برخی از دشمنان زبان پارسی امروزه خود ایرانی اند! در میان این گروه کسانی هستند که فکر میکنند واژههای انگلیسی «ترجمهناپذیر»ند. امروزه در قهوهفروشیها - یا به اصطلاح کافی شاپها - وقتی فهرست نوشیدنیها را به دست شما میدهند دهانتان باز میماند که این چیزها چیست؟ یک «اسکوپ» بستنی یعنی چه؟ «میلک شیک بنانا» یا «فراپهی استرابری» چه نوع نوشیدنی است؟ بسیاری از کارگران این مغازهها جوانان روستایی یا شهری کم سوادی هستند که خودشان معنای این نامها را نمیدانند و صاحبان مغازه نیز برای «کلاس» این نامهای مسخره را انتخاب میکنند تا بتوانند کالای خود را گرانتر بفروشند.
- در رستورانها به جای «خرچنگ دریایی» دیگر «لابستر» «سرو» میشود
- در «فست فود»ها «چیکن برست» و «استریپس» مرغ فروخته میشود
- پیتزا را به جای تنور در «آون» میپزند.
- به جای کباب هم دیگر «باربیکیو» میفروشند.
- «آرتیست»ها به دنبال «اسپانسر» میگردند تا «شو» بگذارند.
آدم احساس میکند در پاکستان یا بنگلادش راه میرود که این همه واژههای انگلیسی در میان سخنان مردم رایج شده است. در همین راستا، در و دیوار شهر و تابلوهای فروشگاه پر شده است از واژگان انگلیسی و حتا نام مغازهها تنها به خط انگلیسی نوشته میشود حال آن که (متاسفانه) در کشور ما چندان مسافر و گردشگر خارجی رفت و آمد ندارد و نیازی به این همه نوشتههای چشمآزار نیست. دیگر بگذریم از این که زماننمای چراغهای راهنمایی بیشتر به خط لاتین هستند و گویا برای مسئولان اصلا مهم نیست که بر در و دیوار شهر ما عددها به خط لاتین باشند!
برخی دیگر هم چنان دچار خودکمبینی شدهاند که خیال میکنند صرف دانستن زبان انگلیسی نشانهی پیشرفت و سواد است و مشکل خود را زبان پارسی میدانند. برخی پدرومادران کودکان بیچارهی خود را - که هنوز زبان مادریشان را به خوبی نیاموختهاند و نمیتوانند خط پارسی را بخوانند - به کلاسهای فشرده و نافشردهی آموزش زبان انگلیسی میفرستند! تازه افتخار هم میکنند که فرزندانشان به جای آب پرتقال «اورنج جوس» میخواهد!!
۷) برخی از ایرانیان امروز هیچ تعصب و غیرتی به زبان خویش ندارند. از این رو وقتی به خارج میروند تلاشی نمیکنند که فرزندانشان در دیار بیگانه زبان پارسی را بیاموزد یا از آن پاسداری کند حتا خوشحال هم میشوند که با فرزندان خود به زبان بیگانه سخن بگویند. باید از اسپانیایی زبانان یا چینی زبانان بیاموزند که در خانهی بیشترشان سخن گفتن جز به زبان مادری ممنوع است.
گروه دیگری نیز با آن که در اینترنت امکان نوشتار به خط و زبان پارسی هست و گیرنده و فرستنده هر دو ایرانی هستند به خط و زبان بیگانه با هم نامهنگاری میکنند!
متاسفانه در برابر این همه تازش و دشمنی سنگر بزرگ و پرتوانی نیست که از زبان پارسی دفاع کند و فرهنگستان زبان پارسی نیز بسیار ضعیف و ناتوان است. تنها میتوان به برخی دلسوزان امیدوار بود و به توانایی زبان پارسی که ققنوسوار در همهی تاریخ خود پایدار بوده است و پایدار خواهد ماند.
این هم چند بیتی از یکی از سرودههایم:
ای زبان پارسی پاینده باش ------- همچو خورشیدی تو، پس تابنده باش
ای زبان پارسی ای خوش بیان -------- استخوانی در گلوی دشمنان
چون که ایران خوار شد در زیر پا --------- شد وجودت کیمیا در دست ما
تازیان نابودیت را خواستند --------- بهر جنگت لشکری آراستند
حیلهی حجاج و دیوان خراج ----------- حملهی خوارزم و کشتار و حراج
لیک چون بودی تو ما را تار و پود -------- حاصلی از لشکر دشمن نبود
رویگر زاده یل آن یعقوب گرد --------- بر سرود پارسی چون پا فشرد
ققنوس ما سر زد از خاکسترش --------- و آن چنان بالید کز فرّ پرش
سایهای گسترد بر خلقی عظیم --------- فکر و ذهن مردمی را شد ندیم
پینوشت ۱من با ورود وامواژهها هیچ مشکلی ندارم و سخنم در اینجا بر سر وامواژهها نیست. زیرا به طور طبیعی هر گاه دو زبان در کنار هم قرار گیرند با هم دادوستد میکنند مانند زبان پارسی که از تازی چیزها گرفته و زبان تازی که واژههای فراوانی از پارسی گرفته است. اما مسئله در اینجا دخالت و دستاندازی و سیل واژگان ناضرور است. برای نمونه ما نیازی به «چیکن برست» یا «اسکوپ» یا «میلک شیک» نداریم زیرا در زبان خودمان واژههای پارسی برای این مفهومها هزاران سال است که وجود دارند. همان گونه که خوانندهای یادآوری کرده است، موضوع مهمتر در این باره دستور زبان است. زبان تازی ساختار دستوری زبان پارسی را به هم زده است و هر وامواژهی تازی تمام همخانوادهها و صرف و نحو خودش را هم به همراه آورده است.
پینوشت ۲دودیگر این که من با یادگیری زبانهای بیگانه، نه تنها عربی و انگلیسی، بلکه فرانسوی و ایتالیایی و روسی و آلمانی و ....، مشکلی ندارم هیچ، بلکه بر آموختن زبانهای دیگر پافشاری هم میکنم. هممیهنان ما که در بیرون از ایران زندگی میکنند باید بتوانند به زبانهای کشور میزبان خود به آسانی و روانی سخن بگویند. حتا دانشآموزان و دانشجویان ما در درون کشور هم باید به زبانهای بیگانه مسلط باشند و در آموزش خود از آنها بهره ببرند.
منظور من پاسداشت زبان پارسی است و این که هر چیز باید به جای خود باشد: زمانی که شما در ایران هستید باید به زبان پارسی سخن بگویید و بنویسید و بشنوید. زمانی که شما با ایرانی دیگری روبرو هستید چرا باید به زبان بیگانه با او سخن بگویید؟! شنیدهام در کشوری بیگانه ایرانیان گرد هم میآیند و برای همدیگر به زبان بیگانه دربارهی کشور دیگری سخنرانی میکنند!! و مطلب به زبان انگلیسی یا فرانسه دست به دست میشود! حتا دیدهام که در همین تهران برخی «آموزگاران» در دانشگاهها دانشجویان خود را مجبور میکنند که تکلیف و تمرین خود را به زبان انگلیسی انجام دهند و اگرچه متن آنها به انگلیسی غلط و خراب و افتضاح هم باشد باز از تمرین درست به پارسی بیشتر نمره میگیرد! حال آن که موضوع درس آنان هیچ ربطی به زبان تخصصی ندارد.
زبانهای بیگانه باید در کنار زبان پارسی آموخته شوند نه به جای آن و اهمیت باید به زبان پارسی داده شود.هم چنین است مورد زبانها و گویشهای محلی و بومی. من خود از شیفتگان و عاشقان یادگیری زبانها و گویشهای ایرانی و انیرانی هستم. و باور دارم که باید اینها نگهداری و پاس داشته و آموزش داده شوند. خوانندهای گفته بود خود را به جای کسانی بگذارید که میخواهند زبان مادریشان را بیاموزند اما با «تهاجم زبان پارسی» مواجهاند.
نخست این که از گذشتههای دور یعنی همان زمان ساسانیان و پس از اسلام، و نه آن گونه که در میان برخی از هموطنان ما به دروغ تبلیغ شده است از زمان پهلوی، زبان پارسی زبان مشترک همهی ایرانیان بوده است و ابوریحان بیرونی - که زبان مادریش خوارزمی بوده - و عنصرالمعالی کیکاووس زیاری - که زبان مادریش طبری بوده - و قطران تبریزی - که زبان مادریش پهلوی بوده - و همه و همه در گوشه کنار ایرانشهر بزرگ و پهناور آثار خود را به زبان پارسی دری نوشتهاند تا دیگر ایرانیان بتوانند بخوانند و بیاموزند و دریابند.
زبان پارسی هیچ گاه بر کسی به زور تحمیل نشده است. حتا زمانی که ترکان و ترکزبانان و مغولان بر این سرزمین و دیگر سرزمینهای همسایه فرمان راندهاند زبان مشترک و رسمی و اداری و نگارشی زبان پارسی دری بوده است. پیشتر
نامهی خان مغول و نوهی چنگیز به بابای مسیحیان (پاپ) را آوردم که به زبان پارسی بوده است.
اینجا هم باز مخالفت من با رقابت و جایگزینی این زبانها و گویشها با زبان پارسی است. ما نباید به بهانهی آموزش زبان مادری و بومی هر منطقه، زبان پارسی را کنار بگذاریم. زبان پارسی زبان مشترک و پیونددهندهی تمام مردمان این سرزمین بوده و هنوز است و میراث مشترکی با کشورهای همسایه دارد.
زبانهای بومی و محلی هم باید در کنار زبان پارسی آموخته شوند نه به جای آن! و اهمیت باید به زبان پارسی داده شود.پینوشت ۳ویراست بلندتری از این نوشتار به همت دوست گرامی مسعود لقمان در
پایگاه ایرانشهر پخش شده است.