یکشنبه ۲۲/شهریور/۱۳۸۸ - ۱۳/سپتامبر/۲۰۰۹
در زمانهای گذشته در زبان پارسی نوعی صرف فعل داشتیم که برای بیان آرزو یا توصیف خواب و رویا به کار میرفته که امروزه دیگر استفاده نمیشود. این صرف فعل در واقع به صورت گذشتهی استمراری با افزودن «ی» در پایان فعل ساخته میشد مانند داشتمی یا دیدمی.
نمونه از فردوسی:
چنان دید در خواب کز کوه هند ------------ درفشی برافراشتندی بلند
یکی پیش سام آمدی زان دو مرد -------------- زبان برگشادی به گفتار سرد
یا آنجا که فردوسی داستان دیدن دقیقی در خواب را میگوید:
چنان دید گوینده یک شب به خواب ------------- که یک جام مَی داشتی چون گلاب
دقیقی ز جایی پدید آمدی ------------------ بر آن جام مَی داستانها زدی
این روش در دورانهای بعد همچنان برقرار بود.
نمونه از نظامی گنجوی:
در خسرو و شیرین:
مرا خود کاشکی مادر نزادی ------------ و گر زادی به خورد سگ بدادی
در بهرامنامه یا هفت پیکر:
کاشکی چارهای در آن بودی ----------- که ز ما چشم بدنهان بودی
در اسکندرنامه:
نیایش کنان هر دو لشگر به راز --------- که: ای کاشکی بودی امشب دراز
نمونه از سعدی:
این دو غزل سعدی به تمامی دربارهی خواب و آرزو است:
ای دریغا گر شبی در بر خرابت دیدمی --------- سر گران از خواب و سرمست از شرابت دیدمی
روز روشن دست دادی در شب تاریک هجر ---------- گر سحرگه روی همچون آفتابت دیدمی
گر مرا عشقت به سختی کشت سهل است این قدر -------- کاش کاندک مایه نرمی در خطابت دیدمی
در چکانیدی قلم بر نامهی دلسوز من ------------- گر امید صلح باری در جوابت دیدمی
راستی خواهی سر از من تافتن بودی صواب ---------- گر چو کژبینان به چشم ناصوابت دیدمی
آه اگر وقتی چو گل در بوستان یا چون سمن --------- در گلستان یا چو نیلوفر در آبت دیدمی
ور چو خورشیدت نبینم کاشکی همچون هلال -------- اندکی پیدا و دیگر در نقابت دیدمی
از منت دانم حجابی نیست جز بیم رقیب ---------- کاش پنهان از رقیبان در حجابت دیدمی
سر نیارستی کشید از دست افغانم فلک ------------- گر به خدمت دست سعدی در رکابت دیدمی
این تمنایم به بیداری میسر کی شد ------------- کاشکی خوابم ربودی تا به خوابت دیدمی
عشق جانان در جهان هرگز نبودی کاشکی --------- یا چو بود اندر دلم کمتر فزودی کاشکی
آزمودم درد و داغ عشق باری صد هزار --------- همچو من معشوقه یک ره آزمودی کاشکی
نغنویدم زان خیالش را نمیبینم به خواب --------- دیدهی گریان من یک شب غنودی کاشکی
از چه ننماید به من دیدار خویش آن دلفروز ------- راضیم راضی چنان روی ار نمودی کاشکی
هر زمان گویم ز داغ عشق و تیمار فراق --------- دل ربود از من نگارم، جان ربودی کاشکی
نالههای زار من شاید که گر کس نشنود --------- لابههای زار من یک شب شنودی کاشکی
سعدی از جان میخورد سوگند و میگوید به دل -------- وعدههایش را وفا باری نمودی کاشکی
چند نمونه از صرف آرزو در دیگر غزلهای سعدی:
کاشکی پرده برافتادی از آن منظر حسن ----------- تا همه خلق ببینند نگارستان را
کاشکی صد چشم از این بی خوابتر بودی مرا -------- تا نظر میکردمی در منظر زیبای تو
کاشکی خاک بودمی در راه ----------- تا مگر سایه بر من افکندی
کاشکی قیمت انفاس بدانندی خلق ---------- تا دمی چند که مانده است غنیمت شمرند
خردمندان پیشین راست گفتند ------------ «مرا خود کاشکی مادر نزادی»
این بیت آخر اشاره و تضمین بیت نظامی گنجوی است که در بالا آمده است.
نمونه از حافظ:
این غزل حافظ نیز در توصیف خواب است. میبینیم که تمام فعلها به همین شیوه صرف شدهاند:
دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی ------------ کز عکس روی او شب هجران سر آمدی
تعبیر رفت یار سفرکرده میرسد ------------ ای کاج هر چه زودتر از در درآمدی
ذکرش به خیر ساقی فرخنده فال من ------------ کز در مدام با قدح و ساغر آمدی
خوش بودی ار به خواب بدیدی دیار خویش ----------- تا یاد صحبتش سوی ما رهبر آمدی
فیض ازل به زور و زر ار آمدی به دست ----------- آب خضر نصیبه اسکندر آمدی
آن عهد یاد باد که از بام و در مرا ------------ هر دم پیام یار و خط دلبر آمدی
کی یافتی رقیب تو چندین مجال ظلم ----------- مظلومی ار شبی به در داور آمدی
خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق ------------- دریادلی بجوی دلیری سرآمدی
آن کو تو را به سنگ دلی کرد رهنمون ------------ ای کاشکی که پاش به سنگی برآمدی
گر دیگری به شیوه حافظ زدی رقم -------------- مقبول طبع شاه هنرپرور آمدی
نمونه از جامی:
کاشکی من نیز با تو بودمی! ---------- با تو راه نیستی پیمودمی!
اما گویا از پایان سدهی هشتم و آغاز سدهی نهم هجری به بعد، دیگر این گونه صرف فعل برای رویا و آروز الزامی نیست. برای نمونه حافظ در غزل دیگری میگوید:
دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود -------- تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود
یا در داستان یوسف و زلیخا، جامی همان بیت نظامی را تضمین میکند اما با صرف معمولی:
مرا ای کاشکی مادر نمیزاد! ------------- وگر میزاد کس شیرم نمیداد!
یعنی به جای نزدای و ندادی از صرف نمیزاد و نمیداد استفاده کرده است.
0 نظر:
Post a Comment