Saturday, September 05, 2009

معرفی سلطان ولد

شنبه ۱۴/شهریور/۱۳۸۸ - ۵/سپتامبر/۲۰۰۹

پس از آن که مولانا جلال‌الدین محمد بلخی با پدر و خانواده‌ی خود بلخ را ترک کرد و به سوی غرب مهاجرت کرد در سن ۱۸ سالگی به شهر لارنده در آسیای کهتر (Asia Minor) یا روم (ترکیه‌ی امروزی) رسید و در آنجا با گوهر خاتون، دختر خواجه شرف‌الدین لالای سمرقندی از بزرگان شهر، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دو پسر و یک دختر بود. پسر اول در تاریخ شنبه ۲۵ ربیع الثانی ۶۲۳ ق / ۱۲ اردیبهشت ۶۰۵ خ. / ۲ می ۱۲۲۶ م. زاده شد. مولانا او را به احترام پدرش، بهاءالدین محمد نامید. زیرا پدر مولانا بهاءالدین محمد معروف به سلطان العلماء بود. پسر دوم نیز علاءالدین محمد نامیده شد. دختر مولانا ملکه خاتون نام داشت. پسر اول مولانا باز به یاد پدر بزرگ خود به سلطان ولد معروف شد. به نوشته‌ی استاد شادروان سعید نفیسی سلطان ولد چندان به پدر خود شباهت داشت که با توجه به اختلاف سن به نسبت کم (۱۸ سال) بین آنها، خیلی از مردم گمان می‌کردند که آنها برادرند.

مولانا سلطان ولد را در کودکی برای درس خواندن به دمشق فرستاد و خود نیز به دو پسرش درس می‌داد. سلطان ولد با دوستان پدر خود مانند سید برهان‌الدین محقق ترمذی، شمس تبریزی، حسام‌الدین حسن اُرمَوی [=اورمیه‌ای] معروف به حسام‌الدین چلبی، و صلاح‌الدین فریدون زرکوب همنشینی داشت.

زمانی که شمس تبریزی مولانا را ترک کرد و به دمشق رفت، مولانا سلطان ولد را به دنبال او فرستاد و از او درخواست که بازگردد. سلطان ولد نیز در این سفر یک ماه در رکاب شمس پیاده دوید و از شمس نکته‌ها آموخت.

سلطان ولد در سن ۱۸ سالگی با فاطمه خاتون، دختر صلاح‌الدین زرکوب، ازدواج کرد. صلاح‌الدین زرکوب همان زرگر شهر قونیه است که مولانا بسیار به او علاقه داشت. صلاح‌الدین مرد عامی و بیسوادی بود و برخی واژه‌ها را عامیانه و اشتباه تلفظ می‌کرد. برای نمونه سرفه را می‌گفت سلفه یا قفل را می‌گفت قلف. مولانا نیز در غزلی به خاطر رعایت او همین واژه‌ها را به کار برده است:

هم فرقی و هم زلفی، مفتاحی و هم قلفی ------- بی‌رنج چه می‌سلفی؟ آواز چه لرزانی؟

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی در غروب یک‌شنبه ۵ جمادی الثانی ۶۷۲ ق / ۴ دی ۶۵۲ خ. / ۲۴ دسامبر ۱۲۷۳ م. درگذشت. در این تاریخ سلطان ولد ۴۹ ساله بود. می‌گویند شب پیش از مرگ (روز شنبه) مولانا، سلطان ولد بسیار بی‌تابی می‌کرد و پیوسته بر سر بالین پدر بود. مولانا در خطاب به او این غزل معروف را سرود:

رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن ---------- ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها ------------- خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی ---------------- بگزین ره سلامت، تَرک ره بلا کن
ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده -------------- بر آب دیده‌ی ما صد جای آسیا کن
خیره‌کُشی است ما را، دارد دلی چو خارا -------------- بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد ---------------- ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن
دردی است غیر مردن کآن را دوا نباشد --------------- پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم ----------------- با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد ----------------- از برق این زمرد هین دفع اژدها کن
بس کن که بیخودم من ور تو هنرفزایی ---------------- تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن

و نیز غزل معروف دیگر را برای مرگ خویش:

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد ---------- گمان مبر که مرا درد این جهان باشد

پس از درگذشت مولانا، حسام‌الدین چلبی (زاده ۶۲۲ ق) از سلطان ولد خواست که بر جای پدر بنشیند. اما سلطان ولد نپذیرفت و خود حسام‌الدین جانشین مولانا شد و به ارشاد پرداخت. حسام‌الدین همان شاگرد ارشد مولانا است که مثنوی معنوی به درخواست او سروده شده است.

پس از مرگ حسام‌الدین چلبی در تاریخ چهارشنبه ۱۲ شعبان ۶۸۳ ق / ۱۱ آبان ۶۶۳ خ / ۱ نوامبر ۱۲۸۴ م.، سلطان ولد جای او را گرفت. سلطان ولد مدت ۳۰ سال در این مقام بود تا این که در تاریخ شنبه ۱۰ رجب ۷۱۲ ق / ۲۸ آبان ۶۹۱ خ/ ۱۹ نوامبر ۱۳۱۲ م در سن ۸۹ سالگی درگذشت. سلطان ولد کسی است که بیشترین سهم را در شکل‌گیری فرقه‌ی «مولویه» داشته است و بیشتر آداب و سنت‌های فرقه‌ی مولویه یادگار او است.

پس از سلطان ولد، پسرش امیر جلال‌الدین عارف چلبی (زاده ۶۷۰ ق/ مرگ ۷۱۹ ق) بر جای او نشست و تا امروز نسل مولانا رهبری فرقه‌ی مولویه را بر عهده دارد.

آثار سلطان ولد
سلطان ولد کارهای پدر را در قالب نظم و نثر ادامه داد. کارهای او عبارتند از:

۱- ولدنامه یا مثنوی ولدی. این کتاب به تقلید از سنایی غزنوی است و بر همان وزن «حدیقة الحقیقه»ی سنایی سروده شده است. سلطان ولد در این کتاب به داستان برخورد مولانا و شمس نیز می‌پردازد. این کتاب حدود ۸۰۰۰ بیت دارد.

۲- رباب‌نامه در دو دفتر به تقلید از مثنوی پدرش مولانا سروده است. سلطان ولد رباب‌نامه را به تقلید از «نی‌نامه» (بخش آغازین مثنوی) بدین نام خوانده است و به جای نی، از زبان رباب می‌نالد. و نیز از کتاب «مناقب العارفین»، نوشته‌ی شمس‌الدین احمد افلاکی شاگرد مولانا، می‌دانیم که خود مولانا رباب‌نواز ماهری بوده است. رباب‌نامه به همراه مثنوی ولدی در سال ۱۳۱۵ خ. در تهران به دست استاد جلال‌الدین همایی چاپ و پخش شده است.

۳- یک مثنوی دیگر نیز در دست است که به نام دفتر هفتم مثنوی مولانا چاپ شده است. اما استاد سعید نفیسی می‌گوید که این کتاب از سلطان ولد نیست بلکه شخص دیگری از پیروان فرقه‌ی مولویه به نام شیخ اسماعیل قیصری (اهل قیصریه در روم یا ترکیه‌ی امروزی) آن را سروده است. همان طور که می‌دانیم دفتر ششم مثنوی به خاطر بیماری و مرگ مولانا ناتمام مانده است و داستان «سه شاهزاده و دژ هوش‌ربا» به پایان نرسیده است.

۴- رساله‌ای به نثر در تصوف که با کتاب «فیه مافیه» مولانا چاپ شده است و نام آن «معارف سلطان ولد» است. این کتاب و نام آن در واقع تقلیدی از کتاب پدر بزرگش سلطان‌العلماء است. زیرا او نیز کتابی به نام «معارف سلطان‌العلماء» دارد.

۵- دیوان سلطان ولد: این کتاب مجموعه‌ی غزل‌ها و قصیده‌ها و رباعی‌های سلطان ولد است و اینها نیز بسیار به کارهای پدرش شبیه است. حتا برخی از غزل‌های این دیوان به اشتباه به مولانا نسبت داده شده و در برخی نسخه‌های خطی دیوان شمس برخی از این غزل‌ها آورده شده است. سلطان ولد بسیاری از غزل‌های پدرش را استقبال کرده است. این کتاب با همت استاد زنده‌یاد سعید نفیسی در سال ۱۳۳۸ خ. / ۱۹۵۹ م. به دست انتشارات سنایی منتشر شده است. این کتاب در سال ۱۳۶۳ خ/ ۱۹۸۴ م. نیز دوباره چاپ شده است.

درباره‌ی سلطان ولد و نیز نمونه‌هایی از شعرهایش به زودی بیشتر خواهم نوشت.

1 نظر:

م. سهرابی said...

شهربرازِ عزيز!
با درود به شما.
شما هم خسته نباشيد.
متأسّفانه، من مدّتِ بسيار کوتاهی‌ست که با وبلاگِ گران‌مايه‌یِ جناب‌عالی، آشنايی يافته‌ام؛ و همان بی‌درنگ، لينک را
افزودم؛ و بسيار سايت و وبلاگ‌هایِ ديگر -از لينک‌هایِ وبلاگِ شما.
به ياری، و نظرِ لطفِ ايزدان، علّتِ بيراهگیِ بنده علاج پذيرفته، و ازين‌پس، می‌خواهم فقط به کارِ خود باشم:
فرهنگ و ادب، و به‌ويژه زبانِ پارسی!

تندرست و خويشکامی بُويد!
م. سهرابی
×××××××××××
برخی صفحه/وبلاگ‌هایِ من (که البتّه، در بعضی، جز يکی‌دو نوشته بيشتر نيامده):
http://jirjirakepir.blogspot.com/
http://borzinmehr.blogspot.com/
http://nima-yooshij.blogspot.com/
http://tabasgooyesh.blogspot.com/
{http://tabas-poem.blogspot.com/}
http://digbedig.blogspot.com/
http://insalha.blogspot.com/
http://yamgan.blogspot.com/
http://tiresiase.blogspot.com/
يک نشرِ قرآن نيز در دست دارم؛ محضِ نشان‌دادنِ گستره‌یِ امکاناتِ رايگانِ بلاگر!
http://qhoran.blogspot.com/
اين دوسه مورد هم به تعطيلی پيوسته:
http://kandook.blogspot.com/
http://fardayerowshan.blogspot.com/
http://naghayez.blogspot.com/
http://areyamehr.blogspot.com/