آدینه 29/فروردین/1393 - 18/اپریل/2014
سیراف یکی از بندرهای مهم ایران بر خلیج پارس بوده است که تا سدهی چهارم هجری / یازدهم م. از اعتبار فراوانی برخوردار بود. به نوشتهی فرهنگ دهخدا این واژه در اصل «شیلاب» بوده است و «سیراف» شکل عربی شدهی آن است و امروزه بندر طاهری در استان بوشهر جای آن را گرفته است.
یکی از دانشمندان سرشناس این شهر در دوران اسلامی، ابوسعید حسن پسر عبدالله پسر مرزبان سیرافی بوده است که در سال 284 ق. / 897 م. در سیراف زاده شد. وی در عمان فقه آموخت و سپس به بغداد رفت و در آنجا قاضی شد. وی مدت 40 سال فتوادهنده (مفتی) بود و به کار داوری (قضاوت) و نویسندگی پرداخت. وی در سال 368 ق. / 978 م. به سن 84 سالگی در بغداد درگذشت. وی معتزلی بود و کتابهای زیر را نوشته است: «اخبار النحویین البصریین»، «الاقناع»، «شرح مقصوره ابن دُرید»، «صنعةالشعر»، «البلاغة»، «شرح المقصورة» و «شرح کتاب سیبویه».
ابوبِشر متا پسر یونس در سال 256 ق. / 870 م. در نزدیکی بغداد زاده شد و در سال 328 ق. / 940 م. در سن 70 سالگی در بغداد درگذشت. وی یکی از مترجمان بزرگ دوران عباسیان است. وی به خاطر این که مسیحی بود و با زبان سُریانی آشنا بود بیشتر ترجمههایش از سُریانی به عربی است. از جمله ترجمهی آثار ارسطو از سُریانی به عربی مانند ترجمهی «فن شعر» یا «مبحث شعر» ارسطو (به خط یونانی: Περὶ ποιητικῆς به خط لاتین: Peri Poiitikis). یکی از شاگردان برجستهی او، فیلسوف بزرگ ایرانی ابونصر فارابی است.
در سال 320 ق. / 932 م. در مجلس ابوالفتح جعفر ابن فرات، وزیر خلیفهی عباسی مناظرهای میان ابوسعید سیرافی و ابوبشر متا روی داد که در آن سیرافی ایرادهایی بر کار ابوبشر متا و نیز منطق و فلسفهی ارسطو وارد کرده است. این مناظره در کتاب «الامتاع و الموانسه» نوشتهی ابوحیّان توحیدی ثبت شده است. آقای فارِس پورآرین این مناظره را در زمستان سال 1366 خ. / 1987 خ. در مجلهی «مشکوة» به پارسی برگردانده است. در زیر بخشهایی از این مناظره را میآورم:
ابوسعید سیرافی: دربارهی منطق با من صحبت کن. منظورت از منطق چیست؟ اگر مُراد و مقصود تو را از منطق بفهمم در این صورت در مورد درست بودن یا نادرست بودن آن به روشهای قانعکننده و روشن با تو سخن خواهم گفت.
ابوبشر متا: منظور من از منطق آن ابزاری از ابزارهای سخن گفتن است که به وسیلهی آن درست یا نادرست بودن سخن و معنای فاسد از معنای صالح آن شناخته میشود. منطق همانند ترازویی است که به وسیلهی آن کفهی راجح را از کفهی ناقص میشناسم.
ابوسعید: اشتباه میکنی. چون درست بودن یا نادرست بودن سخن - چنانچه عربی صحبت کنیم - به وسیلهی روشهای معمول و قواعد صرف و نحو شناخته شده و معنای فاسد از معنای صالح نیز از طریق عقل فهمیده میشود. به فرض آن که به واسطهی وزن کردن، کفهی راجح را از کفهی ناقص بتوانی تشخیص دهی، آن شیء وزن شده را چه گونه خواهی شناخت؟ چه گونه میتوانی بفهمی که آن آهن است یا طلا، آن مس است یا سرب؟ ...
از این گذشته، اگر منطق را مردی از یونان به زبان مردم آن سرزمین و طبق عادات و آداب و خصوصیتهای آنها وضع کرده، چرا ترکان و هندیان و ایرانیان و عربان باید به آن پایبند باشند و آن را قاضی و داور خود قرار دهند و آنچه را که او گواهی کند بپذیرند و آنچه را که گواهی نکند نپذیرند؟
ابوبشر: این امر به این خاطر لازم شده است که چون منطق از معقولات و معانی ادراکی بحث میکند و اندیشههای پروازکننده و آنچه را که در ذهن خطور میکند مورد بررسی قرار میدهد و مردم در معقولات یکی هستند. آیا نمیبینی که معادلهی «چهار به علاوهی چهار مساوی هشت» در نزد تمام ملتها یکی است؟ دیگر امور عقلی نیز چنین هستند.
ابوسعید: اگر خواستههای عقلی و مذکورات لفظی با این همه وسعت و راههای مختلف آنها به روشنی «چهار و چهار مساوی هشت» بود که این اندازه اختلاف نظر به وجود نمیآمد...
ابوبشر: آری این بیان تو را تایید میکنم.
ابوسعید: پس تو ما را به آموختن علم منطق دعوت نمیکنی. بلکه به آموختن زبان یونانی دعوت میکنی در حالی که تو زبان یونانی را نمیدانی. پس چه گونه ما را به آموختن زبانی دعوت میکنی که خود از آن بی اطلاعی؟ این زبان مدتها پیش از بین رفته و مردم آن نیز از بین رفته و منقرض شدهاند. تو از زبان سُریانی برای ما میخوانی پس نظرت دربارهی معانیای که از زبان یونانی به زبان سُریانی ترجمه شده و از زبان اخیر به زبان عربی برگشته چیست؟
ابوبشر: یونان اگر هم با زبان خود از بین رفته، لیکن ترجمه مقاصد را نگه داشته و معنای و حقایق را رسانده است.
ابوسعید: اگر قبول کنیم که ترجمه درست است و هیچ اشتباهی یا تحریفی در آن صورت نگرفته و معادل آن بدون زیادت و نقصان و تقدیم و تاخیر آورده شده و هیچ اخلالی در معنای خاص و عام و در معنای اخص خاص و اعم عام حاصل نشده باشد - هرچند که این کار غیرممکن است و لغتها و معانی از عهدهی چنین کاری برنمیآیند. اما گویی تو مدعی هستی که هیچ برهان و حقیقتی خارج از آنچه که عقلهای یونانی بپذیرند وجود ندارد.
ابوبشر: خیر، لیکن یونانیان از بین تمام امتها به حکمت و تحقیق راجع به ظاهر و باطن جهان و هر آنچه که مربوط به این جهان است یا از آن جدا است توجه کردهاند و به برکت این توجه، آنچه را که از انواع علوم و صنعتهای مختلف میبینی پیدا شده است و ما این را از غیر آنها نمیبینیم.
ابوسعید: اشتباه میکنی و از روی تعصب و هوا سخن میگویی چون علم جهان در بین تمام مردم جهان منتشر و پخش شده است. صنعتها نیز در بین تمام مردم جهان پخش شده است. لذا میبینیم که هر جایی به یک نوع علمی اختصاص یافته و هم چنین صنعتی در یک مکان و صنعتی دیگر در مکانی دیگر رواج یافته است و این یک امر روشنی است و زیاد پرداختن بدان وقت تلف کردن است.
با وجود این، سخن و ادعای تو در صورتی صحیح و درست بود که ملت یونان از میان تمام ملتها به عصمت و تیزهوشی و درایت مشهور باشند، به نحوی که الطاف الهی بر آنان فرود آمده و حق آنها را تضمین کرده باشد و اگر هم خواسته باشند مرتکب اشتباه شوند و یا دروغ بگویند هم نمیتوانستند و اشتباه از ساحت آنان به کلی دور شده و بزرگواریها مختص آنان گشته و پستیها از جوهر و نژاد آنان دور مانده است. و مسلماً اگر کسی چنین تصویر در مورد آنان داشته باشد نادان است و اگر چنین ادعایی را روا دارد انسان لجبازی است.
ملت یونان هم مانند ملتهای دیگر بودند. چیزهایی را درست میگفتند و چیزهایی را اشتباه؛ چیزهایی را میدانستند و چیزهایی را جاهل بودند؛ در مسائلی راست میگفتند و در مسائلی دروغ. در بعضی مواقع خوب عمل میکردند و در بعضی مواقع بد.
واضع منطق هم که تمام یونان نیست. بلکه یک مردی از آنها که خود نیز از قبل خودش گرفته، همان طوری که بعد از او آمدند و از او گرفتند و این مرد که نمیتواند بر تمام خلایق حجت باشد. هم در میان خود یونانیان و هم در میان غیریونانیان مخالفانی برای او میبینیم.
از طرفی، اختلاف در نظر و رای و مباحثه و اشکال کردن یک چیز طبیعی است. پس چه گونه میتواند مردی چیزی را آورده باشد که اختلاف نظرها را بردارد یا در رفع اختلاف آراء کمک کند؟ چنین چیزی محال و غیرممکن است. جهان به همان وضعی که قبل از منطق او بود بعد از منطق او هم باقی ماند و منطق تاثیری بر روی آن نگذاشته است. پس بهتر است از جستوجو راجع به چیزی که امکان ندارد روی گردانی.
2 نظر:
پارسی کردن عنوانهای عربی کتابها
نوشتن به خط عربی و به کار بردن واژه های بسیار عربی و برنگرداندن نامهای عربی چیزهای گوناگون به پارسی باعث شده است نامهای عربی نسکان را نیز به پارسی نه برگردانیم. باید جنبشی را راه انداخت و هر چه زودتر عنوانهای عربی کتابها را پارسی کرد. بدبختانه به عنوانهای عربی نسکان خو گرفته ایم بی آنکه معنای برخی از آنها را بدانیم. باید بکوشیم هر چه زودنر این کار را انجام دهیم تا عنوانهای انگلیسی کتابها نیز دچار این فاجعه یا درد بادرمان نشوند. ناوابستگی و استقلال زبان ما اندر خطر است. اگر غیرتی اندر ما یافته شود به زبان مان بیشتر از اینها اهمیت خواهیم داد.
با درود مثل همیشه آموزنده بود
یادی از سیراف کردید. به یاد
کنگرهی بینالمللی سیراف که در روزهای 23 تا 25 آبان 1384 در شهر بوشهر
برگزار شد افتادم
و ترانه زیبای سیراف
http://www.aparat.com/v/mXj06
مجموعه مقالات کنگره بینالمللی سیراف
به کوشش
مشایخی - عبدالکریم
Post a Comment