دوشنبه ۴/آذرماه/۱۳۹۲ - ۲۵ نوامبر ۲۰۱۳
واژهی «الماس» در پارسی میانه (پهلوی) هم به صورت almās آمده است. اما در فرهنگ دهخدا آن را از عربی دانسته است. البته در ادامه از ص ۹۳ کتاب «نشوء اللغة العربیة» آورده شده که الماس اعجمی است و عربی فراموش شدهی آن «سامور» است. همچنین از ص ۵۶ کتاب «النقود العربیة» گفته شده که «الف و لام در اول الماس جزء کلمه است و عربها آن را زاید دانسته حذف کردند». باید پرسید با توجه به همین دادههایی که در ادامه آمده است چرا در آغاز تعریف، آن را عربی دانسته است؟! (امروزه در زبان عربی همان «الماس» به کار میرود.)
فرهنگ دهخدا همچنین آورده است که: الماس» از «ادامس» یونانی گرفته شده است. ابوریحان بیرونی در کتاب «الجماهر فی معرفة الجواهر» گوید: الماس را به هندی هیرا و به رومی «اذامس» و نیز «ادمنطون» (ادمنیطون) گویند
ترانویسی این نامها به خط لاتین چنین است:
هیرا: Hīrā اذامس: adamas ادمنطون و ادمنیطون: adamantem
واژهی ادمنطون که بیرونی گفته است در لاتین adamantem بوده است که خود از αδάμας یونانی (به خط لاتین adamas) گرفته شده و و همان است که بیرونی هم آورده است. در فرهنگ ریشهشناسی برخط انگلیسی گفته شده که adamas به معنای «شکستناپذیر» است و شاید هم وامواژهای از زبانی دیگر بوده است و در زبان یونانی بدین صورت تفسیر شده است. بنابراین ریشهی اصلی این واژه دقیقا دانسته نیست.
امروزه در زبان انگلیسی بدان diamond میگویند که از diamant فرانسهی کهن آمده که خود از diamantem لاتین گرفته شده است. در زبان روسی بدان алмаз (به خط لاتین: almaz) میگویند که به احتمال زیاد از زبان پارسی گرفته شده است. امروزه در زبان یونانی به الماس αδαμάντας (به خط لاتین: adamántas) و نیز διαμάντι (به خط لاتین: diamánti) گفته میشود.
Monday, November 25, 2013
واژهشناسی: الماس
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
8:29 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی ریشهشناسی , زبان
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 نظر:
Post a Comment