Saturday, November 19, 2011

شعر روباه و زاغ سروده‌ی چه کسی است

شنبه ۲۸/آبان/۱۳۹۰ - ۱۹/نوامبر/۲۰۱۱

چندی پیش دوستی نامه‌ای برایم فرستاد درباره‌ی شعر «روباه و زاغ» که در کتاب‌های دبستان بود. در این نامه هم طبق معمول این گونه نامه‌ها، نویسنده‌ی متن اصلی معلوم نیست و همین طور فقط از روی ذوق و شوق خوانندگان، دست به دست می‌شود بی آن که کسی درباره‌ی محتوای آن پرسشی بکند. این هم بخشی از متن آن نامه:

شعر معروف روباه و زاغ واقعاً سروده‌ی چه کسی است؟

همه شما درس «روباه و زاغ» دوران مدرسه را به یاد دارید... همان شعر معروفی که تا به امروز در ذهن اکثر ما مانده است و فکر می‌کردیم که این شعر سروده‌ی فردی به نام «حبیب یغمایی» است...



ولی این شعر در واقع در قرن هفده توسط یک شاعر فرانسوی به نام «ژان دو لا فونتن» سروده شده است...

متن اصلی شعر به زبان فرانسه و انگلیسی در اینجا آورده شده است:
La Fontaine's "Le corbeau et le renard":
A Fable of a (literally) "outfoxed" Crow!

چرا در تمام این سال‌ها هیچ کسی به ما نگفت که این شعر سروده‌ی یک فرانسوی است؟؟؟ و چرا حبیب یغمایی اعتراف نکرد که سراینده‌ی این شعر نیست بلکه فقط آن را ترجمه کرده؟؟؟

از نحوه‌ای که نام حبیب یغمایی را برده است برمی‌آید که اصلا این شخص جایگاه حبیب یغمایی در ادبیات و زبان پارسی و خدمت‌های او به زبان پارسی را نمی‌شناسد. حبیب یغمایی (۱۲۸۰ خ. تا ۱۳۶۳ خ.) شاعر و نویسنده و روزنامه‌نگار بزرگی بود که مجله‌ی ادبی یغما را پایه‌گذاری کرد که در طی سی سال یعنی از ۱۳۲۷ تا ۱۳۵۷ خورشیدی جزو بهترین و مهم‌ترین مجله‌های ادبی ایران بود و بزرگان و استادانی چون جلال همایی و پرویز ناتل خانلری و دیگران در آن مقاله می‌نوشتند.

به نظر می‌رسد نویسنده‌ی اصلی این متن مشکل بزرگی در درک دو مفهوم دارد و به خیال خودش «کشف» بزرگی کرده و «مچ» گرفته است.

۱- ژان دو لافونتن، شاعری فرانسوی بوده است که شعر فرانسوی «روباه و زاغ» را سروده است و شعرش در سال ۱۶۷۸ م. چاپ شده است. خود داستان روباه و زاغ هم در اصل داستانی عامیانه (فولکلور) بوده است. اگر این شخص «مچ‌گیر» و «کاشف» کمی فرانسوی می‌دانست می‌فهمید که خود لافونتن هم تنها این داستان را به شعر درآورده است و خودش سازنده‌ی داستان نیست (در عنوان فرانسوی کتاب نوشته شده: Mises en vers par M. de la Fontaine یعنی لافونتن تنها آن را به نظم درآورده است).



آگاهی بیشتر درباره‌ی پیشینه‌ی این داستان را می‌توانید در این صفحه از ویکی‌پدیای انگلیسی بخوانید.

۲- حبیب یغمایی نزدیک ۲۵۰ سال پس از لافونتن در سال ۱۳۰۹ خ. / ۱۹۳۰ م. این «داستان» را - که لافونتن آن را به شعر فرانسوی درآورده بوده - به زبان پارسی ترجمه کرده و ترجمه‌اش به صورت شعری پارسی است.

یعنی این شخص انتفادکننده تفاوت بین سازنده، سراینده، مترجم و شاعر را نمی‌داند. شعر «روباه و زاغ» که ما به خط و زبان پارسی در کتاب‌های مدرسه خواندیم واقعا سروده‌ی پژوهشگر و شاعر سرشناس ایرانی حبیب یغمایی بود نه یک شاعر فرانسوی به نام لافونتن. آخر مگر لافونتن پارسی می‌دانسته که این شعر پارسی را بسراید؟

به گمانم، در همان زمان حبیب یغمایی هم مردم می‌دانستند که اصل این داستان در شعرهای لافونتن آمده است شاید آن موقع مردم «باسوادتر» بودند و بیشتر مطالعه داشتند و به ویژه با ادبیات کلاسیک فرانسه بیشتر آشنا بودند، چون زبان خارجی در مدرسه‌ها فرانسه بود! حالا این شخص (که شاید از جوانان یا نوجوانانی باشد که سال‌ها پس از مرگ حبیب یغمایی زاده شده) طوری سخن گفته است که انگار کشف ادبی قرن را کرده است و از رازی سر به مُهر پرده برداشته است!

حبیب یغمایی به چه چیزی باید اعتراف کند یا می‌کرد؟ در حضور چه کسی باید اعتراف می‌کرد؟ تازه مگر این شخص انتقادکننده همه‌ی نوشته‌ها و یادداشت‌های حبیب یغمایی را خوانده است؟ اگر خوانده است آیا در آنها «اعترافی» درباره‌ی این شعر پیدا کرده است؟ آیا حبیب یغمایی گفته این داستان ساخته‌ی خودم است؟

پی‌نوشت
در همان صفحه‌ی ویکی‌پدیا عکسی از دستنویس کتاب کلیله و دمنه در کتابخانه‌ی ملی فرانسه هست که گفته شده مربوط به داستان روباه و زاغ این کتاب است. یعنی شاید حبیب یغمایی داستان را از کلیله و دمنه گرفته است. من در کلیله و دمنه ترجمه‌ی نصرالله منشی نگاهی کوتاه کردم اما این داستان را نیافتم. شاید جست‌وجوی من اشتباه بوده است. شاید هم آنچه من دارم کامل نیست.

9 نظر:

Yengi Öge said...

دوست عزیز این شعرنزدیک به صد سال پیش توسط میرزا علی اکبر صابر شاعر طنرگوی آذربیجان به زبان ترکی نیز سروده شده است.ولی همین شاعر زبان فرانسوی بلد نبود.شاید منبع حبیب یغمایی همین اثرباشد. میرزا علی اکبر صابرشعر چوپان دروغگو را نیز به شعر سروده استکه در کتابهای درسی ما جای گرفته بود

ترک دزد said...

اینجا نوشته مربوط به یونان باستان است

http://en.wikipedia.org/wiki/The_Fox_and_the_Crow_(Aesop)

باز شما ترکها یک چیزی پیدا کردید آمدید برای مرده خوری و دزدی؟ البته احتمالا یونانی ها هم مانند سومریها ترک اند! فقط موقعی که آتا تورک نسل کشی شان می کرد ملتفت این موضوع نشد نشد

رفیق فردوسی said...

با درود و سپاس

شوربختانه این نامه های اینترنتی آنقدر زیاد شده اند و مضحک اند که آدم نمی داند به کدام جواب بدهد
همان طور که در ویکیپدیا آمده این داستان
در قصه های ازوپ آمده و شاید حتا پیشتر از آن هم در جایی رواج داشته است و ترجمه ی آزاد این داستان به شعر کلاسیک کاملا معمول
بوده است
مشکل این است که نویسندگان این متنها معمولا" نه ادب پارسی را می شناسند نه ادب اروپا را و نه ترجمه را
بهتر بود نگاهی به داستان سروده شدن قطعه ی قلب مادر ایرج میرزا در اینجا

http://parand.se/ra-iraj-mirza.htm

می کردند و بعد دست به قلم می بردند

رفیق فردوسی said...

در هر حال دو کتاب زیر برای علاقمندان به پژوهش در این داستانها بسیار مفیدند

Von listigen Schakalen und torichten Kamelen. Die Fabel in Orient und Okzident


Tierisch moralisch“ - Die Welt der Fabel in Orient und Okzident

خواهشمندم اینجا را هم ببینید

http://www.tierisch-moralisch.naturundmensch.de/

و این سخنرانی بسیار خوب درباره ی
داستان کوچ کلیله و دمنه

http://www.ramsaywood.com/video.html

با سپاس

شمیم استخری said...

واقعیت آنست که این داستان نه از آن «لافونتن» بلکه از آن «آیساپوس / Aisopos»داستان‌نویس بزرگ یونانی است که در چهارصد سال پیش از میلاد مسیح زندگی می‌کرده‌است. من کتاب «آیساپوس» را به زبانی غیر از فارسی دارم و در آن نه تنها این داستان بلکه داستان های «سگ طمع‌کار» (که استخوانی را در جوی آبی می بیند و فکر می‌کند که سگ دیگری است که استخوانی در دهان دارد،) داستان «برو کار می‌کن، مگو چیست کار /که سرمایه‌ی جاودانی است کار» که ملک اشعراء بهار سروده و نیز داستان روباه و لک لک که همدیگر را به میهمانی دعوت می کنند و نیز داستان گرگ و بزی که چند بزغاله داشت، همه از موردهایی‌است که در کتاب آیساپوس آمده است. من تصور نمی کنم که در ایران، این سنت احترام به ذکر منبع، لااقل در دهه‌های پیش رایج بوده باشد. و گرنه، نه حبیب یغمایی دزدی کرده و نه ملک الشعراء بهار. اما طبیعی است که ما باید بیاموزیم که منبع کارهایمان را ذکر کنیم. امانت داری حتی در حوزه‌های فرهنگی و ادبی، کار درستی است که باید انجام گیرد. من تا آن جا که اطلاع دارم، این کتاب را «اشکان آویشن» سال‌ها پیش به فارسی ترجمه کرده است. من مقدمه‌ی آن کتاب را در مجله‌ی ماهانه «پَر» که در آمریکا منتشر می‌شد و آویشن، آن را به فارسی ترجمه کرده بود، زیرا عنوان «برده‌ی داستان‌پرداز» خوانده‌ام. علتش آنست که آیساپوس، برده بوده است. البته من، خود کتاب را به فارسی ندارم. اما به جرئت می‌توانم بگویم که بسیار کتاب ارزشمندی است. این را می‌دانم که آویشن در کتاب‌های درسی خود در خارج از کشور، مقداری از این داستان‌ها را آورده‌است.

ادب دوست said...

با درود
بسیاری از حماسه ها و داستانهایی که آنها را در زبانهای گوناگون هند و اروپایی بازمیابیم و همانندی آنها پرسش برانگیزند نه به آن دلیل است که کسی از دیگری برداشته باشد بلکه همه آنها ریشه یکسانی داشته اند همانند حماسه های رستم و هرکولس و یا افسانه های ازوپ یونانی و فدروس لاتینی و افسانه های ایرانی همچون " روباه و زاغ " که خود برشمردید از این زمره اند و این تنها دیدگاه من نیست بلکه پیش از این نیز تاریخ و زبان شناسان به آن پی برده بودند برای نمونه
J.Wight.Duff
در
A literary history of Rome
Newcastle 1927
چنین میگوید " اگر از فدروس بپرسید که افسانه هایت را از کجا آورده ای ؟ او خواهد گفت از "ازوپ" اما پاسخ به این سادگی نیست ..چون این افسانه ها براستی در دورترین خاستگاه آغازین آریاییان نهاده است.."
با سپاس

رفیق فردوسی said...

با درود به شما و ادب دوست

جمله ای که ادب دوست گرامی از جان داف آورده اند در ص 110 کتاب آمده است
چاپ قدیمی تر کتاب در اینجا هست

http://www.archive.org/stream/cu31924026479174#page/n9/mode/2up

با سپاس

alireza said...

همین شعر را به شکل دیگر من از ایرج میرزا دیدم.
مطمئن نیستم شعر از ایرج میرزا هست یا نه


كلاغــــی به شاخــی شده جای گـــیر

به منـــــــــــقار بگرفته قــدری پنیر

...یكـــی روبـــهی بــوی طــــعمـه شنــید

به پیــــش آمـــــــد و مدح او برگزید

بگـــفتا ســـــــــلام ای كلاغ قــــــشنگ

كه آیی مرا در نظر شـــــوخ وشنگ

اگــــر راســـــــتی بـــــــــــود آوای ِتـــو

به مانـــــند پـــــــــرهای زیبای تــو

در این جـــنگل انــدر ســـــــــــمندر بُدی

براین مــــرغ ها جـمله سرور بُدی

ز تـــعریفِ روباه شـــــــد زاغ ،شــــــــاد

ز شــــــــــادی نیاورد خود را به یاد

به آواز كـــــــردن دهــــــــان برگشــــود

شــــــــكارش بیـــفتاد و روبه ربود

بگفـتا كه ای زاغ ایـــن را بـــــــــــــــدان

كه هر كس بُود چرب و شیرین زبان

خـــورد نعمت از دولــتِ آن كــــــــــسی

كه گـــفتِ او گـــــــوشَ دارد بسی

چنان چـــــــون به چــــــربی نطق و بیان

گــــــرفتم پنیر ِ تــــــــورا از دهان

elham said...

متشکرم که این شبهه را رفع کردید.