Tuesday, April 12, 2011

زبان آذربایجان

سه‌شنبه ۲۳/فروردین/۱۳۹۰ - ۱۲/اپریل/۲۰۱۱

در سنگ‌نبشته‌ی داریوش بزرگ درباره‌ی سرزمین‌های زیر فرمانش، نام «پرثوه» (Parthava) آمده که امروزه به صورت «پارت» (Parthia) گفته می‌شود. پرثوه به پرثو (Parthav) ساده شد و بعد پرثو با تبدیل «ر» به «ل» و «ث» به «هـ» به شکل «پلهو» (Palhav) درآمد. پلهو نیز برای سادگی بیان، به پهلو (Pahlav) تبدیل شد. به نوشته‌ی ابن‌مقفع منطقه‌ی شمال ایران به ویژه ری و اصفهان و همدان و نهاوند و غرب ایران را پهلو می‌گفتند. شکل عربی شده‌ی پَهلَو «فَیله» است که «لرهای فِیلی» نام خود را از همین نام گرفته‌اند. پهلوی و پهلوان صفت نسبی پهلو است. گویش این ناحیه را نیز «پهلوی» می‌گفتند. از این رو ترانه‌های سروده شده به این زبان را «فهلویات» می‌نامند. زبان ماد و آذربایجان نیز گونه‌ای از زبان پهلوی بود. مشهورترین فهلویات سروده‌های بابا طاهر همدانی است که خود به این زبان سخن می‌گفت. قطران تبریزی، شاعر ایرانی سده‌ی پنجم هجری، در یکی از غزل‌های خود به این موضوع اشاره کرده است:

بلبل به سان مطرب بیدل فراز گل --------- گه پارسی نوازد و گاهی زند دری

در اینجا منظور از دری همان پارسی دری است که در سده‌های پس از اسلام از شرق ایران از خراسان برآمد و به دیگر جاها رسید و منظور قطران از پارسی همان گویش خودش است. جریان دیدار قطران تبریزی و ناصر خسرو بلخی تاکیدی بر همین است. قطران برخی واژه‌های شعر مُنجیک ترمذی و دقیقی را - که به زبان رایج در خراسان بوده و احتمالا وام‌واژه‌های سغدی در آن بوده - نمی‌دانسته و از ناصر خسرو پرسیده است. حالا پان‌ترکان بیسواد و سودجو این را بهانه کرده‌اند که زبان آذربایجان پارسی نبوده است و ترکی بوده! همین الان شما به جنوب تهران بروید واژه‌هایی می‌شنوید که در بالای شهر نمی‌دانند یعنی چه! در حالی که این فاصله با ماشین ۱ ساعت بیشتر نیست. طبیعی است که هزار سال پیش بین تبریز و بلخ و ترمذ از این تفاوت‌ها باشد.

در دوران ما احمد کسروی تبریزی در مقاله و کتاب مشهور خود به نام «آذری یا زبان باستان آذربایگان» نام آذری را به گویش پهلوی رایج در آذربایجان داد و با نقل نمونه‌های تاریخی نشان داد که زبان مردم آذربایجان مانند باقی مردم ایران از خانواده‌ی زبان‌های ایرانی بوده که به خاطر ساکن شدن ترکمانان و ترکان و به ویژه از دوران صفویان اندک اندک به زبان ترکی تبدیل شده است و البته این ترکی به خاطر زیرچینه‌های (substrata) زبانی و فرهنگی سخنگویان خود بسیار زیر تاثیر پارسی است.

از آن زمان پژوهش‌های فراوانی روی زبان مردم آذربایجان شده است. یافته شدن کتاب «سفینه‌ی تبریز» و انتشار آن نشان داد که تا سده‌ی هشتم هجری مردم تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان مانند دیگر نقطه‌های ایران به زبانی ایرانی سخن می‌گفتند و هنوز زبان مردم شهرنشین ترکی نشده بود. پس از آن نیز یافته شدن کتاب ارزشمند «نزهت المجالس» و انتشار آن به دست شادروان استاد دکتر محمدامین ریاحی خویی نشان داد که نه تنها مردم آذربایجان که حتا مردم آن سوی رود ارس در ارّان و شروان نیز به زبان پارسی سخن می‌گفتند و ترانه‌های عامیانه و رباعی‌های پیشه‌وران نیز به همین زبان بوده است.

استاد ریاحی در پیشگفتار این کتاب می‌گوید وقتی در کتاب «عشاق‌نامه»ی عبید زاکانی، شاعر سده‌ی هشتم هجری، غزلی از همام تبریزی، شاعر سده‌ی هفتم، به گویش پهلوی دیدم متوجه شدم که این گویش می‌بایستی گویش همه‌ی مردم شمال و غرب ایران بوده باشد که عبید در قزوین و مخاطبانش در شهرهای دیگر به آسانی این غزل را درک می‌کرده‌اند (و این تاکیدی است بر سخن ابن مقفع در همین باره). زبان گفتاری در شمال و شمال غرب ایران پهلوی بوده اما زبان نوشتاری پارسی دری بوده است. بسته به آن که دیگران در کدام منطقه با این زبان برخورد می‌کردند نام آنجا را به زبان داده‌اند برای نمونه زبان رازی، زبان آذری، و مانند.

در عشاق‌نامه به کوشش زنده‌یاد عباس اقبال آشتیانی غزل همام تبریزی چنین آمده است:
بدیدم چشم مستت، رفتم از دست ------ گوام دایر دلی گویایی هست
دلم خود رفت و می‌ترسم که روزی -------- به مهرت هم نسی خوشکامم اج دست
به آب زندگی این خوش عبارت --------- لوانت لاوه نج من دیل و کان بست
دمی بر عاشق خود مهربان شو ------------ کج ای مهروانی کسب او می کست
اگر روزی ببینم روی خوبت ----------- بجم شهر اندر و سر زبان دست
ز عشقت گر همام از جان برآید --------- مواجش کان یوان بمردو وارست
بگوش خا وا کنی پشتش بوینی ----------- به بویت خسته یی جهنامه سرمست

در پانویس صفحه نیز چنین آمده است:
بعضی از مصراع‌های این غزل به یکی از لهجه‌های ولایتی و ظاهراً به فهلوی تاتی است که در عصر همام در آذربایجان معمول بوده. به علت مغلوط بودن نسخه‌ها تصحیح آنها میسر نشد.

البته امروزه دانش ما از این گویش/زبان بهتر است و می‌توانیم آن را بهتر دریابیم. برای نمونه
بیت ۲) اج دست = از دست
بیت ۳) لوانت = لبانت
بیت ۴) مهروانی = مهربانی
بیت ۶) مواجش = مگویش (واجیدن = گفتن). به او مگو! باباطاهر می‌گوید: چه واجُم؟ از چه واجُم؟ با که واجُم؟
بیت ۷) بوینی = ببینی

در کتاب‌های عبدالعلی کارنگ و غلامرضا انصاف‌پور این غزل به شکل زیر آمده است:

بدیدم چشم مستت رفتم از دست / کوام آذردلی بو کو نبی مست؟
دلم خود رفت و می‌دانم که روزی / به مهرت هم بشی خوش گیانم اج دست
به آب زندگی ای خوش عبارت / لوانت لاو جَه‌من دیل و گیان بست
دمی بر عاشق خود مهربان شو / که زی سر مهرورزی گست بی، گست
به عشقت گر همام از جان برآیذ / مواجش کان یوان بمروت و وارست
گرش خا واکَنی لشنش بوینی / به بویت خُته بام ژاهنام سرمست

بدیذم چشم مستت رفتم اژ دست / کوام و آذر دلی کویا بتی مست
دلم خود رفت و می‌دانم که روژی / به مهرت هم بشی خوش گیانم اژ دست
به آب زندگی ای خوش عبارت / لوانت لاود جمن دیل و کیان بست
دمی بر عاشق خود مهربان شو / کزی سر مهرورزی کست و نی کست
به عشقت گر همام از جان برآیذ / مواژش کان بوان بمرت وارست
کرم خا وابری بشم بوینی / به بویت خته بام ژاهنام سرمست
(فقیه، ص ۱۹۶؛ انصاف‌پور، ص ۷۱ و ۷۲)

معنی بیت‌های آذری:
کدام آذردلی است که مست نشود
به مهرت هم برود جان خوشم از دست
لاف لبانت ز من دل و جان بستد
که زین سان مهرورزی زشت باشد زشت
مگویش کآن جوان بمرد و وارست
اگر خاکش را واکَنی لاشه‌اش را ببینی / به بویت خفته باشم در آرامگاهم سرمست

بیت دیگری به زبان پهلوی که در پایان غزل دیگری از همام تبریزی در عشاق‌نامه آمده است چنین است:
وَهار و وُل و دیم یار خوش بی / اَوی یاران مَه وُل بی مَه وَهاران

معنی: بهار و گل به چهره یار خوش است، بی یاران نه گل باشد نه بهاران

- کارنگ، عبدالعلی: «تاتی و هرزنی، دو لهجه از زبان باستان آذربایجان»، تبریز، ۱۳۳۳
- انصاف‌پور، غلام‌رضا: «تاریخ تبار و زبان آذربایجان»، انتشارات فکر روز، ۱۳۷۷
- فقیه، جمال‌الدین: «آتورپاتکان و نهضت ادبی»، شرکت سهامی چاپ و انتشارات کتب ایران

اولیا چلبی
یکی از نویسندگان ترک عثمانی به نام اولیا چلبی (Evliya Chelebi درگذشته ۱۶۸۲ م.) هم که در پایان دوران صفویان به ایران و قفقاز سفرهایی کرده است و سفرنامه نوشته است به این نکته‌ی مهم اشاره کرده و می‌گوید: بیشتر زنان مراغه به زبان فهلوی سخن می‌گویند. درباره‌ی شهر نخجوان در قفقاز نیز چلبی می‌گوید که مردم عوام به زبان دهقانی سخن می‌گویند و تحصیل‌کردگان و شاعران و نویسندگان و مردم شهرنشین هم فهلوی و پارسی دری و تازی می‌دانند و هم ترکی مغولی. اما ترکمانان در روستاها تنها به گویش ترکی مغولی سخن می‌گویند.


سفرنامه‌ی مهندس عبدالله
اما در شماره‌ی تازه‌ی مجله‌ی بخارا مطلبی منتشر شده است درباره‌ی سفرنامه‌ی عبدالله مهندس که در زمان مظفرالدین شاه (۱۳۱۷ قمری/۱۹۰۰ میلادی) مامور می‌شود مسیر سفر شاه به فرنگ را بررسی کند و به همین دلیل از تهران به راه می‌افتد و تا آذربایجان می‌رود و در مسیر خود درباره‌ی شهرهای مختلف و زبان و گویش و رسم‌های آنان هم سفرنامه می‌نویسد. کتاب سفرنامه را سیروس آرین‌پور در سال ۱۳۸۹ منتشر کرده است.

این مقاله را در مجله‌ی بخارا آقای داریوش آشوری نوشته و در میان برخی سطرها نیشی هم به عبدالله مهندس و در کل به ایرانیان زده است. برای نمونه عبدالله مهندس درباره‌ی ریشه‌شناسی قزوین می‌گوید که این واژه در اصل کژبین بوده است چون ساکنان اصلی آنجا احول و کژبین بوده‌اند و رفته رفته نام کژبین به قزوین تبدیل شده است. بعد آشوری چنین می‌گوید:
ایرانیان درس خوانده در آن زمان، که مهندس عبدالله یکی از نمونه‌های خوب آنان است، کم‌ترین آشنایی با زبان‌شناسی تاریخی نداشته‌اند و داستان‌پردازی‌های عامیانه را درباره‌ی ریشه‌شناسی نام شهرها واقعیت می‌پنداشته‌اند.

هم چنین است وقتی عبدالله مهندس در توضیح نام زنجان می‌گوید چون آب و هوای زنجان در پرورش زنان زیبا موثر بوده آنجا را زنجان نامیده‌اند.

داریوش آشوری توجه نمی‌کند که درباره‌ی سال ۱۹۰۰ م. سخن می‌گوید و در همان اروپا هم بحث ریشه‌شناسی عامیانه را نخستین بار به طور علمی در سال ۱۸۵۲ م. ارنست فورسته‌مان مطرح کرد و پس از وی فردیناند سوسور در سال ۱۹۱۳ در کتاب «درس‌هایی در زبان‌شناسی عمومی» تنها در حد سه چهار صفحه بدان پرداخت. زبان‌شناسی تاریخی نیز به عنوان بحث دانشگاهی از همان دوران تازه داشت شکل می‌گرفت. گذشته از این، واقعیت آن است که ریشه‌شناسی‌های عامیانه در طبیعت مردم است و بخشی از هر زبان است. همین امروز هم در شهرهای پاریس و لندن و نیویورک (که لابد به باور ایشان مرکز تمدن است و همه چیز علمی است) ریشه‌شناسی عامیانه رایج است و همین گونه افسانه‌ها درباره‌ی نام شهرها و آدم‌ها نقل می‌شود.

بگذریم. فصل هشتم سفرنامه‌ی مهندس عبدالله «تحقیق در باب لسان اهل آذربایجان» نام دارد و عبدالله مهندس می‌نویسد که مردم آذربایجان تا سال ۵۰۰ هجری به زبان مخصوصی سخن می‌گفتند که در تاریخ به نام «لسان آذریه» ضبط شده است. سپس می‌نویسد پس از ورود سلجوقیان و تا دوران صفویان اندک اندک زبان ترکی رایج شده است.

بدین ترتیب در دوران ما مهندس عبدالله نزدیک ۲۵ سال پیش از احمد کسروی درباره‌ی زبان آذری سخن گفته است. البته به نظر من با جست‌وجوی بیشتر می‌توان منبع‌های بیشتری در این باره یافت.

هم چنین ن.ک. زبان آذری کهن در پایگاه آذرگشنسپ

4 نظر:

رفیق فردوسی said...

با سپاس فراوان

جالب است که واژگان کردی هم در این آذری وهست

گیان=جان
روژ=روز
وهار=بهار

خود زبان فهلوی باباطاهر هم نزدیکی زیادی با لری دارد

پانترکها بدجوری به تجزیه ی ایران "گیر داده اند"
باید کاری کرد
بسیار بیشتر نیاز به چنین مقالاتی داریم

shahrbaraz said...

به رفیق فردوسی
درود.

بله. همان گونه که از نامش برمی‌آید این زبان‌ها همه همخانواده و همریشه با پهلوی هستند.

درباره‌ی پان‌ترکان نگران نباشید. عربده‌هایشان بیشتر بیرون از ایران می‌پیچید و آن هم با پشتیبانی دشمنان ایران است وگرنه خودشان چیزی نیستند. آذربایجانی‌های اصیل و نژاده چه درون ایران و چه بیرون آن همچون نیاکان خود از میهن‌پرست‌ترین ایرانیان اند.

پاینده ایران

شهربراز

رفیق فردوسی said...

شهربراز گرامی

این مقاله هم جالب است:

تمام اقوام غيرفارسي‌زبان ايران ريشه ايراني دارند


http://www.amordad.net/forum/index.php?topic=10430.0


با سپاس

adab doost said...

نکته نغزی بود شگفت اینکه نه تنها نامهای بیشترشهرهای آذربایجان بلکه نامهای شهرها و جزیره ها ودریاهای کشور کنونی ترکیه نیز نامهای پارسی یونانی و ارمنی و سومری و هیتی دارند که از دید ریشه شناسی هیچ بستگی به زبان آلتایی تبارها ندارند و نیز از دید دانش ژنتیک زدانشمندی آذربایجانی بررسی کرده بود که ساختار ژنتیکی آذربایجانی ها با مردمان همه فلات ایران همخوانی دارد و یکسان است درحالیکه ساختار ژنتیکی آذربایجانی ها با آلتایی تبارها فرق بسیاری دارد