Tuesday, December 28, 2010

زبان پارسی هدف تازش‌ها

سه‌شنبه ۷/دی ماه/۱۳۸۹ - ۲۸/دسامبر/۲۰۱۰

زبان پارسی به عنوان بُردار فرهنگ ایرانی از دیرباز بخش مهمی از هویت ایرانیان بوده است. پس از شکست ارتش ساسانیان به دست تازیان، مهم‌ترین جنگ افزار ایرانیان زبان و فرهنگشان بود و تازیان می‌کوشیدند این دو را نیز از چنگ ایرانیان بیرون کنند. به نوشته‌ی زنده‌یاد دکتر عبدالحسین زرین‌کوب

آنچه از تامل در تاریخ برمی‌آید این است که عربان هم از آغاز حال، شاید برای آن که از آسیب زبان ایرانیان در امان بمانند، و آن را همواره چون حربه‌ی تیزی در دست مغلوبان خویش نبینند، در صدد برآمدند زبان‌ها و لهجه های رایج در ایران را از میان ببرند. آخر این بیم هم بود که همین زبان‌ها خلقی را بر آنها بشوراند و ملک و حکومت آنان را در بلاد دورافتاده‌ی ایران به خطر اندازد. به همین سبب هر جا که در شهرهای ایران به خط و زبان و کتاب و کتابخانه برخوردند با آنها سخت به مخالفت برخاستند. رفتاری که تازیان در خوارزم با خط و زبان مردم کردند بدین دعوی حجت است. نوشته‌اند وقتی قتیبة بن مسلم باهلی، سردار حجاج، بار دوم به خوارزم رفت و آن را بازگشود هر کس را که خط خوارزمی می‌نوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بی‌دریغ درگذاشت و موبدان و هیربدان قوم را یکسر هلاک نمود و کتاب‌هایشان همه بسوزانید و تباه کرد تا آن که رفته رفته مردم اُمّی ماندند و از خط و کتاب بی‌بهره گشتند و اخبار آنها اکثر فراموش شد و از میان رفت. ....

شاید بهانه‌ی دیگری که عرب برای مبارزه با خط و زبان ایران داشت این نکته بود که خط و زبان مجوس را مانع نشر و رواج قرآن می‌شمرد. در واقع ایرانیان، حتا آنها که آیین مسلمانی را پذیرفته بودند، زبان تازی را نمی‌آموختند و از این رو بسا که نماز و قرآن را نیز نمی‌توانستند به تازی بخوانند...

با چنین علاقه‌ای که مردم در ایران به زبان خویش داشتند شگفت نیست که سرداران عرب زبان ایران را تا اندازه‌ای با دین و حکومت خویش معارض دیده باشند و در هر دیاری برای از میان بردن و محو کردن خط و زبان پارسی کوششی ورزیده باشند. (کتاب «دو قرن سکوت»، ص ۱۱۵ و ۱۱۶)

اما ایرانیان توانستند، برخلاف بسیاری از ملت‌های چیره شده‌ی اسلامی، هم چنان زبان خویش را پاس دارند و هر گاه حکومت‌های محلی به دست ایرانیان افتاد، مانند صفاریان و سامانیان و زیاریان، در گسترش و توانمندسازی زبان پارسی بکوشند و آثار فراوانی به زبان پارسی پدید آورند. بزرگترین نمونه و شاهکار زبان پارسی هم به دست توانای فرزانه‌ی توس آفریده شد که هر که رای و هُش و دین دارد پیوسته بر او آفرین خواند.

خلیفه‌های مسلمان در دمشق و بغداد هم چنان به این دشمنی با زبان پارسی ادامه می‌دادند و دست نشاندگان و چاپلوسان آنان (همچون محمود غزنوی و برخی از درباریانش) زبان دیوان خود را به تازی برمی‌گرداندند و در گسترش زبان تازی می‌کوشیدند.

با تمام سختی‌ها و دشمنی‌ها، زبان پارسی توانست چندان ببالد و گسترش یابد که به زبان دوم دنیای اسلام ترادیسد و در گستره‌ی پهناوری جای خویش را باز کند و آثار فراوانی بدین زبان آفریده شد. پس از برافتادن خلافت عباسیان زبان پارسی آزادتر شد و در گستره‌ی بزرگتری رشد و نمو کرد به طوری که دربار گورکانیان هند (در انگلیسی: Mughal Empire) و دربار سلطان‌های عثمانی از مرکزهای گسترش زبان پارسی و فرهنگ ایرانی بود.

دولت بریتانیا نیز پس از دست یافتن بر هندوستان و دریافتن نفوذ و اهمیت زبان پارسی در غرب آسیا، زبان پارسی را مانعی برای کار خود می‌دید و مبارزه با آن را آغاز کرد و زبان انگلیسی را جایگزین آن کرد.

زبان پارسی امروز
به نظر من امروزه از چندین سو به زبان پارسی تاخته می‌شود و هر یک از این کسان انگیزه‌ی خود را دارد:

۱) جالب آن که دشمنی عربان با زبان پارسی هم چنان در زمان ما نیز ادامه یافته است و پس از ۱۴۰۰ سال هنوز دولت وهابی عربستان سعودی با تبلیغ‌های خود در تاجیکستان به ایرانیان تاجیک می‌گوید که زبان پارسی را رها کنید، نام‌های ایرانی را از خود بردارید و نوروز را فراموش کنید!

۲) در همین ایران خودمان، یک روحانی در سخنرانی خود درباره‌ی فردوسی و شاهنامه چنین گفت: «مرد خاسر زیان‌ بُرده‌ی تهیدست‌ که‌ در برابر لغت‌ قرآن‌ و زبان‌ عرب‌ - که‌ زبان‌ اسلام‌ و زبان‌ رسول‌ الله‌ است - سی سال‌ عمر خود را به‌ عشق‌ دینارهای‌ سلطان‌ محمود غزنوی‌ به‌ باد داده‌ و شاهنامه‌ی افسانه‌ای‌ را گرد آورده‌ است».

شاید در راستای همین باور، امروزه در مدرسه‌های ایران دانش آموزان می‌توانند نیم ساعت به زبان عربی تواشیح از بر بخوانند و جایزه بگیرند و تشویق شوند اما حفظ کردن یک حکایت از بوستان سعدی یا چند بیتی از شاهنامه برایشان سخت شده است و البته ایرادی هم ندارد. زیرا برای مسئولان مدرسه نیز اهمیتی ندارد که در طول سال دانش آموزان یک قطعه شعر پارسی حفظ نشوند.

صداوسیما نیز سیل واژگان و ترکیب‌های عربی را وارد زبان پارسی می‌کند و در برخی از پیدارها (سریال‌ها) ولنگاری زبانی و بی‌توجهی به زبان پارسی آشکار است. حتا به تازگی در پیداری از عبارت‌هایی چون «ریلکس» و «یستردی» و ... استفاده می‌شود و این عبارت‌های بی‌معنا و ناضرور ورد زبان بچه‌ها شده است.

۳) دشمنی با زبان پارسی تنها به عربستان سعودی محدود نمی‌شود. در کشور افغانستان نیز قوم حاکم پشتون (با تحریک بریتانیا) با ایجاد «وزارت کالچر» (!) و «پشتو تولَنَه» (فرهنگستان پشتو) می‌خواهد زبان پارسی را کنار بگذارد و زبان قبیله‌ای و گوالش نیافته‌ی پشتو را به شهروندان خود تحمیل کند.

۴) گروه دیگری از دشمنان امروزی زبان پارسی گروه‌های تجزیه‌طلب اند. اینان که به خوبی به نقش زبان پارسی در اتحاد و یکپارچگی مردم ایران از هر قوم و مذهب پی برده‌اند نوک حمله‌ی خود را متوجه این زبان کرده‌اند. به بهانه‌ی آموزش زبان مادری می‌خواهند زبان پارسی را نابود یا محدود کنند و به جای آن زبان‌ها و گویش‌هایی را بگذارند که نه تجربه‌ی نوشتاری و ادبی دارند و نه خط و گنجینه‌ای نوشتاری به آن زبان و گویش وجود دارد.

۵) آوردگاه تازه‌ی دشمنان زبان پارسی شبکه‌های درپیتی ماهواره‌ای است. در بیشتر این شبکه‌ها، با آن که ادعا می‌کنند برای ایرانیان برنامه پخش می‌کنند اما نوشته‌ها به خط و زبان انگلیسی است. نام بسیاری از برنامه‌ها به خط و زبان انگلیسی است و حتا در ترانه‌های مبتذل و پیش پاافتاده که هم خواننده ایرانی است و هم سراینده و نوازنده و هم بیننده و شنونده، نام و مشخصات ترانه به خط و زبان انگلیسی نوشته می‌شود!! برخی از این شبکه‌ها (مانند فارسی۱) آشکارا در خدمت دشمنان ایران و فرهنگ و زبان ایرانی هستند. گذشته از این که در زبان انگلیسی کاربرد واژه‌ی «فارسی» اشتباه است و باید به جای آن Persian گفت، اینها حتا عددها را نیز به انگلیسی می‌گویند از جمله «وان»! مگر عدد یک در زبان پارسی وجود ندارد؟

این شبکه‌های مبتذل از کیفیت بسیار پایینی برخودارند و ترجمه‌هایشان نیز تعریفی ندارد و پر است از واژه‌های انگلیسی. گویا اینها توان خرید یک فرهنگ دوزبانه‌ی انگلیسی به پارسی را ندارند. حتا فرهنگ جیبی نیز می‌تواند بسیاری از مشکل‌های آنان را حل کند. سخن گفتن شترگاوپلنگی و بیسوادانه‌ی لوس آنجلسی‌ها از راه این شبکه‌های درپیتی در میان مردم ایران پخش می‌شود.

۶) شگفت‌انگیز آن که برخی از دشمنان زبان پارسی امروزه خود ایرانی اند! در میان این گروه کسانی هستند که فکر می‌کنند واژه‌های انگلیسی «ترجمه‌ناپذیر»ند. امروزه در قهوه‌فروشی‌ها - یا به اصطلاح کافی شاپ‌ها - وقتی فهرست نوشیدنی‌ها را به دست شما می‌دهند دهانتان باز می‌ماند که این چیزها چیست؟ یک «اسکوپ» بستنی یعنی چه؟ «میلک شیک بنانا» یا «فراپه‌ی استرابری» چه نوع نوشیدنی است؟ بسیاری از کارگران این مغازه‌ها جوانان روستایی یا شهری کم سوادی هستند که خودشان معنای این نام‌ها را نمی‌دانند و صاحبان مغازه نیز برای «کلاس» این نام‌های مسخره را انتخاب می‌کنند تا بتوانند کالای خود را گرانتر بفروشند.
- در رستوران‌ها به جای «خرچنگ دریایی» دیگر «لابستر» «سرو» می‌شود
- در «فست فود»ها «چیکن برست» و «استریپس» مرغ فروخته می‌شود
- پیتزا را به جای تنور در «آون» می‌پزند.
- به جای کباب هم دیگر «باربیکیو» می‌فروشند.
- «آرتیست»‌ها به دنبال «اسپانسر» می‌گردند تا «شو» بگذارند.

آدم احساس می‌کند در پاکستان یا بنگلادش راه می‌رود که این همه واژه‌های انگلیسی در میان سخنان مردم رایج شده است. در همین راستا، در و دیوار شهر و تابلوهای فروشگاه پر شده است از واژگان انگلیسی و حتا نام مغازه‌ها تنها به خط انگلیسی نوشته می‌شود حال آن که (متاسفانه) در کشور ما چندان مسافر و گردشگر خارجی رفت و آمد ندارد و نیازی به این همه نوشته‌های چشم‌آزار نیست. دیگر بگذریم از این که زمان‌نمای چراغ‌های راهنمایی بیشتر به خط لاتین هستند و گویا برای مسئولان اصلا مهم نیست که بر در و دیوار شهر ما عددها به خط لاتین باشند!

برخی دیگر هم چنان دچار خودکم‌بینی شده‌اند که خیال می‌کنند صرف دانستن زبان انگلیسی نشانه‌ی پیشرفت و سواد است و مشکل خود را زبان پارسی می‌دانند. برخی پدرومادران کودکان بیچاره‌ی خود را - که هنوز زبان مادریشان را به خوبی نیاموخته‌اند و نمی‌توانند خط پارسی را بخوانند - به کلاس‌های فشرده و نافشرده‌ی آموزش زبان انگلیسی می‌فرستند! تازه افتخار هم می‌کنند که فرزندانشان به جای آب پرتقال «اورنج جوس» می‌خواهد!!

۷) برخی از ایرانیان امروز هیچ تعصب و غیرتی به زبان خویش ندارند. از این رو وقتی به خارج می‌روند تلاشی نمی‌کنند که فرزندانشان در دیار بیگانه زبان پارسی را بیاموزد یا از آن پاسداری کند حتا خوشحال هم می‌شوند که با فرزندان خود به زبان بیگانه سخن بگویند. باید از اسپانیایی زبانان یا چینی زبانان بیاموزند که در خانه‌ی بیشترشان سخن گفتن جز به زبان مادری ممنوع است.

گروه دیگری نیز با آن که در اینترنت امکان نوشتار به خط و زبان پارسی هست و گیرنده و فرستنده هر دو ایرانی هستند به خط و زبان بیگانه با هم نامه‌نگاری می‌کنند!

متاسفانه در برابر این همه تازش و دشمنی سنگر بزرگ و پرتوانی نیست که از زبان پارسی دفاع کند و فرهنگستان زبان پارسی نیز بسیار ضعیف و ناتوان است. تنها می‌توان به برخی دلسوزان امیدوار بود و به توانایی زبان پارسی که ققنوس‌وار در همه‌ی تاریخ خود پایدار بوده است و پایدار خواهد ماند.

این هم چند بیتی از یکی از سروده‌هایم:

ای زبان پارسی پاینده باش ------- همچو خورشیدی تو، پس تابنده باش
ای زبان پارسی ای خوش بیان -------- استخوانی در گلوی دشمنان
چون که ایران خوار شد در زیر پا --------- شد وجودت کیمیا در دست ما
تازیان نابودیت را خواستند --------- بهر جنگت لشکری آراستند
حیله‌ی حجاج و دیوان خراج ----------- حمله‌ی خوارزم و کشتار و حراج
لیک چون بودی تو ما را تار و پود -------- حاصلی از لشکر دشمن نبود
رویگر زاده یل آن یعقوب گرد --------- بر سرود پارسی چون پا فشرد
ققنوس ما سر زد از خاکسترش --------- و آن چنان بالید کز فرّ پرش
سایه‌ای گسترد بر خلقی عظیم --------- فکر و ذهن مردمی را شد ندیم

پی‌نوشت ۱
من با ورود وام‌واژه‌ها هیچ مشکلی ندارم و سخنم در اینجا بر سر وام‌واژه‌ها نیست. زیرا به طور طبیعی هر گاه دو زبان در کنار هم قرار گیرند با هم دادوستد می‌کنند مانند زبان پارسی که از تازی چیزها گرفته و زبان تازی که واژه‌های فراوانی از پارسی گرفته است. اما مسئله در اینجا دخالت و دست‌اندازی و سیل واژگان ناضرور است. برای نمونه ما نیازی به «چیکن برست» یا «اسکوپ» یا «میلک شیک» نداریم زیرا در زبان خودمان واژه‌های پارسی برای این مفهوم‌ها هزاران سال است که وجود دارند. همان گونه که خواننده‌ای یادآوری کرده است، موضوع مهم‌تر در این باره دستور زبان است. زبان تازی ساختار دستوری زبان پارسی را به هم زده است و هر وام‌واژه‌ی تازی تمام همخانواده‌ها و صرف و نحو خودش را هم به همراه آورده است.

پی‌نوشت ۲
دودیگر این که من با یادگیری زبان‌های بیگانه، نه تنها عربی و انگلیسی، بلکه فرانسوی و ایتالیایی و روسی و آلمانی و ....، مشکلی ندارم هیچ، بلکه بر آموختن زبان‌های دیگر پافشاری هم می‌کنم. هم‌میهنان ما که در بیرون از ایران زندگی می‌کنند باید بتوانند به زبان‌های کشور میزبان خود به آسانی و روانی سخن بگویند. حتا دانش‌آموزان و دانشجویان ما در درون کشور هم باید به زبان‌های بیگانه مسلط باشند و در آموزش خود از آنها بهره ببرند.

منظور من پاسداشت زبان پارسی است و این که هر چیز باید به جای خود باشد: زمانی که شما در ایران هستید باید به زبان پارسی سخن بگویید و بنویسید و بشنوید. زمانی که شما با ایرانی دیگری روبرو هستید چرا باید به زبان بیگانه با او سخن بگویید؟! شنیده‌ام در کشوری بیگانه ایرانیان گرد هم می‌آیند و برای همدیگر به زبان بیگانه درباره‌ی کشور دیگری سخنرانی می‌کنند!! و مطلب به زبان انگلیسی یا فرانسه دست به دست می‌شود! حتا دیده‌ام که در همین تهران برخی «آموزگاران» در دانشگاه‌ها دانشجویان خود را مجبور می‌کنند که تکلیف و تمرین خود را به زبان انگلیسی انجام دهند و اگرچه متن آنها به انگلیسی غلط و خراب و افتضاح هم باشد باز از تمرین درست به پارسی بیشتر نمره می‌گیرد! حال آن که موضوع درس آنان هیچ ربطی به زبان تخصصی ندارد.

زبان‌های بیگانه باید در کنار زبان پارسی آموخته شوند نه به جای آن و اهمیت باید به زبان پارسی داده شود.

هم چنین است مورد زبان‌ها و گویش‌های محلی و بومی. من خود از شیفتگان و عاشقان یادگیری زبان‌ها و گویش‌های ایرانی و انیرانی هستم. و باور دارم که باید اینها نگهداری و پاس داشته و آموزش داده شوند. خواننده‌ای گفته بود خود را به جای کسانی بگذارید که می‌خواهند زبان مادریشان را بیاموزند اما با «تهاجم زبان پارسی» مواجه‌اند.

نخست این که از گذشته‌های دور یعنی همان زمان ساسانیان و پس از اسلام، و نه آن گونه که در میان برخی از هموطنان ما به دروغ تبلیغ شده است از زمان پهلوی، زبان پارسی زبان مشترک همه‌ی ایرانیان بوده است و ابوریحان بیرونی - که زبان مادریش خوارزمی بوده - و عنصرالمعالی کیکاووس زیاری - که زبان مادریش طبری بوده - و قطران تبریزی - که زبان مادریش پهلوی بوده - و همه و همه در گوشه کنار ایرانشهر بزرگ و پهناور آثار خود را به زبان پارسی دری نوشته‌اند تا دیگر ایرانیان بتوانند بخوانند و بیاموزند و دریابند. زبان پارسی هیچ گاه بر کسی به زور تحمیل نشده است. حتا زمانی که ترکان و ترک‌زبانان و مغولان بر این سرزمین و دیگر سرزمین‌های همسایه فرمان رانده‌اند زبان مشترک و رسمی و اداری و نگارشی زبان پارسی دری بوده است. پیشتر نامه‌ی خان مغول و نوه‌ی چنگیز به بابای مسیحیان (پاپ) را آوردم که به زبان پارسی بوده است.

اینجا هم باز مخالفت من با رقابت و جایگزینی این زبان‌ها و گویش‌ها با زبان پارسی است. ما نباید به بهانه‌ی آموزش زبان مادری و بومی هر منطقه، زبان پارسی را کنار بگذاریم. زبان پارسی زبان مشترک و پیونددهنده‌ی تمام مردمان این سرزمین بوده و هنوز است و میراث مشترکی با کشورهای همسایه دارد. زبان‌های بومی و محلی هم باید در کنار زبان پارسی آموخته شوند نه به جای آن! و اهمیت باید به زبان پارسی داده شود.

پی‌نوشت ۳
ویراست بلندتری از این نوشتار به همت دوست گرامی مسعود لقمان در پایگاه ایرانشهر پخش شده است.

21 نظر:

Unknown said...

اگر ممکن است، تاریخچه ای هم از زبان فارسی بنویسید. به عنوان نمونه هنوز برای بنده جای این سوال باقیست که آیا زبان دری پیش از حمله ی اعراب در قسمتهای شرقی ایران مستقل از زبان پهلوی ساسانی وجود داشته، و یا اینکه دری 2 قرن پس از حمله ی اعراب و با تغییرات کلی در زبان پهلوی به وجود آمد و در زمان سامانیان و صفاریان بالید و کم کم در قسمتهای غربی ایران هم مورد قبول دیگر ایرانیان قرار گرفت.
مسئله ی دیگری که بسیار مشتاق به دانستن آن هستم، ریشه ی زبان های کردی ایران است. به عنوان نمونه شباهت زیاد کردی هورامی (اورامی) با زبان اوستایی. در صورتی که در بسیاری از منابع، زبان کردی ادامه ی زبان پهلوی اشکانی دانسته می شود.
و همچنین در ارتباط با زبان پشتو، بعضی از منابع اظهار می دارند که یکی از نزدیکترین زبانها به زبان اوستایی زبان پشتوست در حالیکه می دانیم که زبان پشتو بیش از آن که در شاخه ی ایرانی زبانهای هند و ایرانی قرار بگیرد، در شاخه ی زبانهای هندی قرار می گیرد.
بنده در زمینه ی زبانهای ایرانی چندین منبع را مورد بررسی قرار داده ام ولی بنظرم هنوز نکات مبهم زیادی وجود دارد. با سپاس

shahrbaraz said...

درود.
می‌کوشم درباره‌ی تاریخ فرگشت زبان پارسی جداگانه بنویسم.

درباره‌ی زبان کردی تا آنجا که من می‌دانم جزو خانواده‌ی زبان‌های ایرانی غربی است حال آن که اوستایی از زبان‌های ایرانی شرقی است. به نظر مکنزی کردی با پارسی نزدیک است و به نظر ویندفورد زبان کردی زیرچینه‌های (substratum) زبان مادی را دارد. ن.ک. دانشنامه‌ی ایرانیکا.

هم چنین زبان پشتو جزو زبان‌های ایرانی شرقی است نه زبان هندی. شاید امروزه وام‌واژه‌های فراوانی از هندی در آن باشد.

با سپاس
شهربراز

محسن قاسمي شاد said...

خواندن نوشتار پپوند داده شده خالي از لطف نيست
پیرامونِ زبانِ فارسی -
http://www.iranboom.com/shekar-shekan/zaban-pajohi/1490-piramon-zaban-farsiazartat.html
شاد زيويد
بدرود

رفیق فردوسی said...

درود خداوند و نیاکان و روان فردوسی بر شما باد
که حرف دل ما را زدید

Haizem said...

nokte ye digar "dastur e zabaun e parsi" ast ke besheddat ausibide ast. "motaubeghe ye nahaud o gozaure" yeki az boneshtha ye dasturi'st ke pauside nemishavad.

Farhad said...

شما از زبان "فارسی" صحبت میکنید که خود کلمه ای عربی است. زبان، نسل، کشور و استان ما پارس و پارسی است که عرب ها به دلیل ضعف زبان خود که در آن حرف "پ" وجود ندارد پارس و پارسی را معرب نموده و امروز این واژگان بیگانه متاسفانه بین خود ایرانیان مرسوم گشته و نداتسته مورد استفاده قرار میگیرد. چه خوب میشد اگر ما کلمه پارس و پارسی را دوباره بین ایرانیان راه می انداختیم.
فرهاد

ابوالفضل خطیبی said...

دست مریزاد شهربراز گرامی. همین. من دو واژۀ ترادیسد و گوالش را نفهمیدم.نمی دانم به کار بردن چنین واژه های- از نظر من -دشوار، درست است یا نه.
ارادتمند خطیبی

shahrbaraz said...

به فرهاد
من پیوسته می کوشم از پارسی سخن بگویم. نمی دانم شما کجا فارسی را دیدید؟

با سپاس
شهربراز

shahrbaraz said...

به استاد خطیبی
سپاس از کلام مهرآمیزتان.

ترادیسد شکل حال یا مضارع فعل ترادیسیدن است.
گوالش هم شکل دیگری از بالیدن است. گوالیدن = بالیدن. رشد کردن. تکامل یافتن

من می کوشم که دامنه ی واژگان روزمره را گسترش دهم چون امروزه برای نگارش و بیان مفهوم ها نیاز داریم واژگان خود را افزایش دهیم. این واژگان در گذشته در زبان به کار رفته و در فرهنگ دهخدا و معین هستند.

با سپاس
شهربراز

رفیق فردوسی said...

شهربراز گرامی

گوالیدن را در لغت نامه دیدم ولی ترادیسیدن یا ترادیسی نبود. منطقا" می باید به معنای دگرگونی آن را به کار برده باشید
سپاس

shahrbaraz said...

به رفیق فردوسی
درود و سپاس از پیگیری‌تان.

سالیان سال است که در کتاب‌های علوم مدرسه‌ها «دگردیسی» دیده می‌شود (دست کم در زمان ما!) و به گمانم از ساخته‌های فرهنگستان اول باشد. ترادیسی و ترادیسیدن هم شکل دیگری از همان است.

در زمینه‌های فنی و مهندسی از ترادیسیدن و همخانواده‌های آن به عنوان برابر پارسی transform و صرف‌های آن استفاده می‌شود.

پیروز باشید
شهربراز

سینون said...

دوست گرامی، شهربراز
مایه‌ی شادمانی است که در هفته‌ی گذشته- نمی‌دانم به چه دلیل تقویمی- چند نفری در وبلاگ‌ها از زبان واقعاً گران‌قدرمان به نیکی و نگرانی یاد کرده‌اند. حالا هر کس از کجا آغازیده، موضوعی نیست که الآن بخواهم به آن اشاره کنم. نکته‌ام این است که من هم در این ایام پُر هجرت مثل بسیار کسان دیگر بستگان فراوانی دور از زادگاه دارم. بر فارسی صحبت کردن با آن‌ها هم اصرار دارم، اما... اما وقتی که می‌بینم جایی در ارتباط خللی هست، مجبورم/مجبوریم سیم ارتباطی را عوض کنیم یا احیاناً چیزی ضمیمه ی کار کنیم. مشکل نه در زبان فارسی است نه در غیر فارسی. ما آدم‌هایی هستیم که در دنیاهای مختلف زندگی می‌کنیم. چه‌طور می توانم از کسی که دست کم دو-سوم ساعات مفید روز را در محیط مثلاً انگلیسی زبان می‌گذراند و چه بسا خواب‌هایش هم دیگر به آن زبان است توقع داشته باشم سرِ ضرب همه چیز را به فارسی بگوید؟ اصلاً چیزهایی برای او به فارسی اتفاق نمی‌افتند.( و طبیعتاً برای من به انگلیسی.) همه که مترجم نیستند. ناگزیر در مجالی مختصر با هر وسیله‌یی برای هم شرح می‌دهند قلان کلمه یا اصطلاح چنین مفهومی را القا می‌کند و قرار نانوشته‌ی هر دو طرف این می‌شود که از آن به بعد آن را در فرهنگ ارتباطات خود بگنجانند.
و این اتفاق زنجیروار و درعین حال مدار-اندر-مدار تکرار می‌شود.
اما چه باید کرد که فارسی بماند و ببالد؟ به باور من باید مدام از آن کار کشید. باید نوشت، خواند، گفت، پراکند، و پی گرفت. دردهای زمان ما را نسخه‌های این زمانی مداوا می‌کنند. گمان نمی‌کنم نگاه قیم‌مآب چاره‌ی کار باشد.

shahrbaraz said...

به سینون
درود.

درباره‌ی موردی که شما گفتید یعنی ارتباط میان ایرانیان درون کشور با ایرانیانی که در کشور بیگانه زندگی می‌کنند تا اندازه‌ای درست است و باید حق داد. اما در زمان نوشتن می‌توان انتظار داشت تلاش بیشتری کنند.

هم چنین ایرانیانی که درون ایران زندگی می‌کنند چه بهانه‌ای دارند؟ یا ایرانیانی که سالیان سال در خارج زندگی می‌کنند و هنوز به زبان کشور میزبان خود تسلط ندارند چه؟ کسانی که پس از ۴ هفته به خارج رفتن سلام و قاشق و چنگال را هم به انگلیسی می‌گویند چه؟

من هم موافق کار کشیدن و تولید به زبان پارسی هستم اما مسئول و نگهبان رسمی زبان را نباید فراموش کرد. البته می‌دانیم که پاسداری با قیم‌مآبی تفاوت دارد.

با سپاس
شهربراز

Anonymous said...

با سپاس شهربراز گرامی
سپاسگزارم برای این نوشتار دلسوزانه. من هم مانند شما دلسوز زبان پارسی هستم. چند پیشنهاد دارم:
1)
اگر برنامه رایانویس از طریق اینترنت به فرهنگستان مشترکی وصل باشد، برای هر واژه انگلیسی، شاید بتوان پیشنهاد پارسی را در همان آن پیدا کرد و آن را بکار برد.
2)
برنامه رایانه-ای برای یافتن واژگان سخت و نوین.

بگمانم رایاسپهر میتواند نقش مثبتی در بهبود و پیشرفت زبان پارسی انجام دهد اما آن نیازمند به سرمایه-گزاری مناسب است. خلاصه من اگر بخواهم یک مقاله فلسفی یا علمی یا هرچیزی بنویسم، و چند لغت انگلیسی به نظرم آمد، دوست دارم یک برنامه رایانه-ای باید که واژه انگلیسی را در صفحه پیدا میکند و معادل پارسی آن را پیشنهاد میدهد.

پیروز باشید
علی دوستزاده

وهومن said...

درود

نوشتار بسیار آگاهی بخش و خواندنی بود. ولی از همه دردناک تر همين است که ایرانیان پارسی زبان به ویژه ایرانیانی که در بیرون از ایران زندگی میکنند چه بی مهری در برابر زبان زیبا و شیرین خود میکنند. چاره این درد همانا گستردن اگاهیها و نوشتن هرچه بیشتر در این زمینه است. تا بلکه این ایرانیان هم به خود آیند. البته داشتن یک فرهنگستان زبان خوب هم میتواند کمک کند ولی افسوس...... واژه های فرهنگستان بیشتر به ریشخند کردن زبان پارسی میمانند تا چیز دیگر

رفیق فردوسی said...

شهربراز گرامی

سپاس از مهر شما

شادمانم خواهید کرد اگر به تارنمای من سر بزنید ور درباره ی آخرین نوشته ام که ترجمه ای از متنی کلاسیک است نظر بدهید چون برخی دوستان آن را سخت دشوار یافته اند هر چند در نظر من چنین نیست
نظر شما برایم اهمیت بسیار دارد
پیشاپیش سپاسگزارم

Unknown said...

این سخنی که از زبان مرتضی مطهری آورده اید در واقع از قسمتی از کتاب نور ملکوت قرآن نوشته ی علامه طهرانی است، که جند روز پیش به اشتباه در وبلاگی از قول مرتضی مطهری آورده شد و به سرعت در اینترنت گسترش یافت. وبلاگ نویسهای ایرانی هم معمولاً بیش از دیگران دچار چنین اشتباهاتی می شوند

shahrbaraz said...

درود.

توضیح: من در بالا درباره‌ی گوالش و ترادیسیدن نوشتم که این واژگان در فرهنگها هستند.

دقیق‌تر آن که: گوالیدن و گوالش در فرهنگ دهخدا هست. اما ترادیسیدن از برساخته‌های تازه است و بر پایه‌ی دستور واژه‌سازی زبان پارسی از بن «دیس» (شکل) با افزودن پیشوند «ترا-» و پسوند «ـیدن» ساخته شده است.

حسن said...

زبان به خودي خود بيشتر جنبه‌ي شكلي دارد تا محتوايي. ولي براي ترميم جنبه‌ي شكلي آن ناگزيريم آن را در قالب يك محتوا درآوريم. مشكل ما همين است كه محتواي اصيلي نداريم.
خوبي‌ي كار امثال آقاي اديب سلطاني اينست كه واژه‌هاي خود را در قالب متن‌هاي مرجع جا مي‌اندازند. والا با آيين‌نامه، راه به جايي نمي‌توان برد.

بايد محتوا توليد كرد.

مير said...

درود
تنها خواستم من هم در اين جا نگري بنويسم تا يكي ديگر هم به اين جمع افزوده شود
.
گاهي كه در ميان دوستان و خويشان گپ و گفتي در باره ي زبان پيش مي آيد، سرخورده مي شوم و احساس تنهايي مي كنم
.
اما گويا شمار دوستداران و پاسداران پارسي چندان هم اندك نيست
.
پيروز باشيد

Shaghaghi said...

شهربراز گرامی سخن بسیار بجایی بود و نکته های سزاوار بررسی را گفتید ، من گاهی که از بیرون روزنامه های درن ایران را میخوانم شگفتزده میشوم چون انگار نویسندگانشان به زبانی جز پارسی مینویسند و حتی در پاسداشت زبان"فارسی"نوشته شان پر از گزاره های نابجای عربی و اینگلیسی (گاهی نادرست) است اگر کسانی مانن خودم به سره نویسی گرایش داریم برای اینست که بدخواهان ایران بر ما خرده نگیرند که زبان پارسی گویشی بسته و ناتوان است چون هرکسی کمی باید بخودش فشار بیاورد
تا برای بازگویی آنچه در اندیشه اش است واژگان درخور را بیابد و اینهم تنها با خواندن و آشنایی با دفترهای ادبی بزرگان زبان پارسی شدنی است و نیز عشقورزیدن به فرهنگ خود
سپاسگزارم
اا ل ت