چهارشنبه ۱۰/آذرماه/۱۳۸۹ - ۱/دسامبر/۲۰۱۰
یونانیان باستان به دیگرانی که به زبان خودشان سخن نمیگفتند، به ویژه به ایرانیان، عنوان «بربر» یا «بربری» (در یونانی: بربروس barbaros، در انگلیسی: barbarian) داده بود. واژهی «بربر» در پوروا-هندواروپایی به صورت -barbar* و در سانسکریت به شکل -barbara است و به معنای «گرفتن زبان» (stammer) است. معنای دیگر این واژه در سانسکریت به معنای «ناآریایی» است. بربر همریشه است با آنچه که امروزه در زبان پارسی به شکل «وِروِر» و «ور زدن» به کار میرود، یعنی سخن بیهوده و بیمعنا گفتن. واژهی دیگری که با بربر/ورور پیوند دارد «ورّ» یا «برّ»، به ویژه در زبان لری، است به معنای کسی که زبانش بگیرد و «لال» باشد. میدانیم که معنای اصلی «لال» یعنی کسی که زبانش بگیرد. کسی که توانایی سخن گفتن نداشته باشد در پارسی «گنگ» خوانده میشود. امروزه به اشتباه به جای گنگ از لال استفاده میشود. (انوری ابیوردی نیز در قطعهای ابتکاری از زبان پیرزنی لال سخن گفته است که پیشترمعرفی کردهام.)
از آنجا که رومیان نیز به یونانی سخن نمیگفتند خودشان «بربر» بودند. اما رومیان واژهی بربر را از یونانیان گرفتند و آن را برای نامیدن هر قوم و مردم دیگری به جز خودشان به کار بردند و منظورشان از بربر همان «بیتمدن» بود.
اما نام قبیله و گروهی در شمال افریقا، به ویژه در الجزایر و مغرب (مراکش) و تونس، نیز بربر (Berber) است. اینان بر خلاف بیشتر مردم افریقا پوست روشنی دارند. نظامی گنجوی بربری را با زنگی (اهل زنگبار = سیاه پوست) در صنعت تضاد به کار برده است:
ببین تا به هنگام کین گستری --------- چه خون راندم از زنگی و بربری
البته گویا امروزه خود آنان اصطلاح «قبیل» (Kabyle به معنای «اهل قبیله») را به کار میبرند. شاید این بربر یادگاری از دوران رومیان باشد. در کتاب «حدود العالم» (نوشته ۳۷۲ ق.) آمده است:
و این بربریان مردمانی اند اندر بیابانهای مغرب همچون عرب اندر بادیه. خداوندان چهارپای اند و با زر بسیارند. ولکن عرب به چهارپای توانگرترند و بربریان به زر توانگرترند.
فردوسی نیز در بخش «رزم کاووس با شاه هاماوران» میگوید:
بدان تا فرستد هم اندر زمان ----------- به مصر و به بربر چو باد دمان
به نوشتهی کتاب حدود العالم، یکی از ویژگیهای سرزمین این بربرها پلنگ آنجا بوده است:
بیشتر از ناحیت بربریان پلنگ خیزد که بربریان شکار ایشان کنند و پوست ایشان به شهرهای مسلمانان آرند
به این گونهی پلنگ «بربری» میگفتهاند و فردوسی نیز چندین بار در شاهنامه از آن یاد کرده است:
پلنگی که خوانی همی بربری --------- ازو چارصد پوست بُد بر سری
در داستان زادن زال نیز، پدرش سام چنین میگوید:
چه گویم که این بچهی دیو چیست؟ ------- پلنگ دورنگ است و گر بربریست
لت (مصراع) دوم یعنی: این بچه پلنگ دورنگ است یا پلنگ بربری است؟ به خاطر ویژگی ظاهری زال یعنی موهای سپید و تن نقرهفام. این خوانش و ویراست دکتر خالقی مطلق است. در ویراستهای دیگر از جمله چاپ مسکو، لت دوم بدین شکل آمده است:
چه گویم که این بچهی دیو چیست؟ ------- پلنگ و دورنگ است وگرنه پری است
اما معنای دیگر واژهی بربر در واقع نام گروهی بوده است که در شرق ایران و در مرز امروزی ایران و افغانستان زندگی میکردند. اسدی توسی در گرشاسپنامه میگوید:
ز بربر زمین تا به خاور درون -------- ز یک ماهه ره داشت کشور فزون
گویا در دورانهای بعدی قوم هزاره در این منطقه ساکن شدند و به آنان نیز بربر گفته شد. نان بربری نیز در اصل دست پخت این قوم است که در زمان قاجار به تهران آورده شدند. در زمان رضا شاه، با توجه به وارد شدن واژهی «بربری» از زبانهای فرنگی و یافتن بار معنایی منفی، نام خانوادگی این گروه از «بربری» به «خاوری» برگردانده شد.
خاستگاه:
- فرهنگ دهخدا
- فرهنگ ریشهشناسی انگلیسی
- خبری در بی.بی.سی دربارهی معرفی کتاب ««مردم هزاره و خراسان بزرگ» نوشتهی آقای محمدتقی خاوری
0 نظر:
Post a Comment