سهشنبه ۲۰/مهرماه/۱۳۸۹ - ۱۲/اکتبر/۲۰۱۰
وقتی تازیان مسلمان شاهنشاهی گستردهی ایران ساسانی را گرفتند به خاطر نداشتن تجربه و دانش کشورداری بیشتر کارها همچنان در دست ایرانیان ماند و حتا کارهای اداری و دیوانی هم چنان به زبان پارسی میانه (پهلوی) انجام میشد، زبانی که دیگر داشت به زبان پارسی نو تبدیل میشد. تا این که کم کم تازیان جا افتادند و قدرت امویان یکپارچه شد. «حجّاج ابن یوسف ثقفی»، در سال ۷۵ ق. والی میانرودان (اراک->عراق) شد. دیوان عراق - یعنی همان ادارهی مالیات ساسانیان - هم چنان به خط و زبان پارسی بود و حساب و کتاب خراج و هزینهها را دبیران [=کارمندان اداری] ایرانی نگه میداشتند. در زیر داستان نقل دیوان (برگردان کارهای دیوان از زبان پارسی به تازی) را از کتاب «دو قرن سکوت» زندهیاد استاد عبدالحسین زرینکوب ص ۱۱۸ تا ۱۲۰ مینویسم.
در زمان حجاج سرپرست دیوان یک ایرانی بود به نام «زادان فرّخ». چون حجاج با ایرانیان دشمن بود میخواست کار را از دست ایرانیان بیرون کند. در کارمندان زادان فرخ مردی بود به نام «صالح بن عبدالله» که پارسی و عربی را میدانست. پدر صالح از ایرانیانی بود که در سیستان اسیر مسلمانان شده بود و مادرش اهل قبیلهی عربی «تَمیم» و خودش هم در شهر بصره زاده شده بود. حجّاج او را بنواخت و به خویش نزدیک کرد. صالح شادمان شد و چون یک چندی بگذشت روزی با زادان فرخ سخن میراند.
صالح به زادان فرخ گفت: بین من و امیر [=حجاج] واسطه تو بودهای. اکنون چنان بینم که حجاج را در حق من دوستی پدید آمده است و چنان پندارم که روزی مرا بر تو در کارها پیش دارد و تو را از پایگاه خویش براندازد.
زادان فرخ گفت: باک مدار! چه، حاجتی که او به من دارد بیش از حاجتی است که من به او دارم. واو به جز من کسی را نتواند یافت که حساب دیوان وی را نگهدارد.
صالح گفت: اگر من بخواهم که دیوان حساب را به تازی نقل کنم، توانم کرد.
زادان فرخ گفت: اگر راست گویی چیزی نقل کن تا من ببینم.
صالح چیزی از آن به تازی کرد. چون زادان فرخ بدید به شگفت شد و دبیران را که در دیوان بودند گفت: خویشتن را کاری دیگر بجویید که این کار تباه شد. ....
چون یک چند بگذشت فتنهی ابن اشعث پدید آمد و در آن حادثه چنان اتفاق افتاد که زادان فرخ کشته شد. چون زادان فرخ کشته آمد، حجاج کار دیوان را به صالح داد و صالح بیامد و به جای زادان فرخ شغل دبیری بر دست گرفت.
مگر روزی در اثنای سخن، از آنچه بین او و زادان فرخ رفته بود چیزی گفت. حجاج بدو درپیچید و به جدّ درخواست تا دیوان را از پارسی به تازی نقل کند. صالح نیز پذیرفت و بدین کار رای داد.
زادان فرخ را فرزندی بود، نامش مردانشاه. چون از قصد صالح آگاه شد بیامد و از او پرسید که آیا بدین مهم عزم جزم کردهای؟
صالح گفت: آری و این به انجام خواهد رسانید.
مردانشاه گفت: چون شمارهها را به تازی نویسی، «دهویه» و «بیستویه» را که در پارسی هست چه خواهی نوشت؟
صالح گفت: عُشر و نصف عُشر نویسم.
پرسید: «وید» را چه نویسی؟
گفت: به جای آن «ایضاً» نویسم.
مردانشاه به خشم در شد و گفت: خدای بیخ و بُن تو از جهان براندازد که بیخ و بُن زبان پارسی را برافکندی!
و گویند دبیران ایرانی، صد هزار درهم به صالح دادند تا عجز بهانه کند و از نقل دیوان به تازی درگذرد. صالح نپذیرفت و دیوان عراق را به تازی درآورد. (الفهرست ابن ندیم، ص ۳۳۸)
و از آن پس دیوان به تازی گشت و ایرانیان را که تا آن زمان در دیوان قدری و شأنی داشتند بیش قدر و مکانت نماند و زبان پارسی که تا آن زمان در کار دیوان بدان حاجتمند بودند از آن پس مورد حاجت نبود و روز به روز روی در تنزل آورد.
در این نقل بسیاری از واژههای پارسی به گونهی عربیده وارد زبان تازی شد. پیشتر واژهی پارسی «گزیت» به معنای سَربَها یا مالیات شخصی به صورت «جزیه» در زبان تازی وارد شده بود. فردوسی در شاهنامه در باب اصلاحات مالیاتی خسرو یکم انوشیروان گوید:
گزیتی نهادند بر یک درم -------------- گر ایدون که دهقان نباشد دژم
واژهی خراج نیز به نوشتهی علامه دهخدا عربیدهی «خراگ» پهلوی است. همان گونه که «رواج» عربیدهی «رواگ» (از رفتن و همریشه با روان) است. از این دست نمونه فراوان است و وامواژههای پارسی که در سدههای نخستین اسلامی از راه ترجمه و کارهای دیوانی به زبان تازی وارد شده خود جای پژوهشی زبانشناختی دارد.
5 نظر:
به رغم فشارهای غربها، زبان فارسی باقی ماند. برای آن دلیلهای زیادی برشمرده اند. وجود ادبیات فارسی و از همه مهمتر شاهنامه فردوسی از عاملهای مهم بوده است، اما نباید فراموش کرد که پیش از شاهنامه آنچه فارسی را به عنوان شکل دگرگشته پهلوی نگه داشت هنر دیوانسالاری بود که تازیان برای اداره امپراتوری به آن نیاز داشتند و داستانی که آوردید یکی از نمونه های آن بود. آذر
با درود
دبیران ایرانی پس از اسلام چنان رخنه فرهنگی و دینی داشتند که نه تنها سیستم اداری را ایرانی کردند بلکه برای نمونه نثر عربی فرهیخته را از کارهای ابن مقفع و ابن سیبویه میدانند و نیز اسلام را با باورهای ایرانی در هم امیختند پس هنگامی که پان عربی همچون حجاج به خود امده بود دیگر دیر شده بود چون روح ایرانی چنان در جای جای دولت و زبان و دین رخنه کرده بود که حتی او هم نتوانست کاری بکند و پس تر ها عباسیان ترکها را از شرق کوچ دادند تا جلوی ایرانیان را تا اندازه ای بگیرند اما همین به زیان خودشان تمام شد چون ترکها زورمندی را میدانستند ولی از کشور داری و ادب و دانش بی خبر بودند و پس از منصورعباسی که بسیار ترک گرا بود
فروافتادگی عباسیان با شدت آغاز شد
چون او کار را از دست ایرانی ها گرفت
به ادبدوست
درود.
باید توجه داشت که کاربرد «پانعرب» برای حجاج اشتباه و ناتاریخی است.
دیگر آن که به گمان من نفوذ ترکان در دربار عباسیان از زمان معتصم پسر مامون شدت یافت که مادرش ترک بود. معتصم از نفوذ ایرانیان میترسید. امویان را ایرانیان به رهبری ابومسلم خراسانی برانداخته بودند و خاندان عباسی با یاری ایرانیان بر سر کار آمده بودند. دوران زرین عباسیان یعنی هارون و مامون به خاطر وجود خاندان ایرانی برمکیان بود که در زمان پدر و پدربزرگ معتصم همهی کارها را در دست داشتند. از این رو معتصم برای کم کردن نفوذ ایرانیان ترکان آسیای میانه را برکشید. همان گونه که گفتید ترکان زور داشتند اما دانش و کشورداری نمیدانستند و چون بر کار عباسیان چیره شده افول عباسیان آغاز شد.
پیروز باشید
شهربراز
درود,
می خواهم نگر شما را پیرامون خط کنونی ایرانیان بدانم. این درست است که برخی می گویند ریشه این خط در واقع به خط پهلوی باز می گردد؟ و استدلالشان نیز چنین است که تازیان را از الفبا و خط آگاهی نبوده است. ولی آنچه مرا مردد کرده، تازیان یمن، پالمیرا، پترا و حیره است که در آن زمان متمدن تر از دیگر تازیان بوده اند. به هر روی مرا از نظرتان آگاه کنید.
با سپاس
جاوید ایران!
به بهرام گیانسپار
درود.
خط امروز ما ربطی به خط پهلوی ندارد. دربارهی ایرانی بودن خط پارسی کنونی پیشتر این مطلب را نوشتهام که امیدوارم سودمند باشد:
http://shahrbaraz.blogspot.com/2010/04/blog-post_06.html
با سپاس
شهربراز
Post a Comment