یکشنبه ۱۶/امرداد/۱۳۹۰ - ۷/آگوست/۲۰۱۱
رشتهکوهی که از شمال غربی به جنوب شرقی در ایران کشیده است امروزه به نام «زاگرس» خوانده میشود. بلندترین قلههای این رشته کوه عبارتند از:
- دنا با بلندای ۴۴۴۸ متر در شمال غربی یاسوج قرار دارد.
- اُشترانکوه با بلندای ۴۲۵۰ متر در جنوب شهرستانهای الیگودرز و ازنا بلندترین قلهی زاگرس میانی است و در تمام طول سال پوشیده از برف است. سرچشمهی اصلی رود دز (دژ) و یکی از سرچشمههای کارون و کرخه است. دریاچهی گَهَر نیز در این کوه قرار گرفته است.
- زردکوه با بلندای ۴۲۲۱ متر در نزدیکی شهرستان کوهرنگ در استان چهار محال و بختیاری قرار دارد. زردکوه در تمام سال پوشیده از برف و سرچشمهی اصلی دو رودخانهی بزرگ کارون و زاینده رود است.
- الوند: با بلندای ۳۷۴۶ متر در جنوب همدان قرار دارد. این نام شکل دیگر از «اروند» به معنای تیزرو و تندمند و دارای تندی و تیزی است. در پهلوی alvand یا arvand و صفت آن alvandik و در اوستایی aurvant. حمداﷲ مستوفی در نزهةالقلوب (چ لیدن ج 3 ص 191) گوید:
کوه الوند (اروند) در قبلهی شهر همدان است و کوهی معروف، دورش سی فرسنگ بوَد، هرگز قلهی آن از برف خالی نبوده است و از بیست فرسنگ و زیاده از آن توان دید. بر قلهی آن کوه چشمهی آب است در سنگ خارا و آن سنگ بر مثال بنایی است بر وی در افکنده. از بالای آن سنگ اندکی آب ترشح میکند و آن را به تابستان توان دید زیرا به زمستان در برف پنهان بوَد.
سعدی نیز در بند دوم ترجیعبند معروف خود چنین میگوید:
باد است نصیحت رفیقان ---------- و اندوه فراق، کوه الوند
- کوه گیلویه: گیلویه یا گیلویی نوع تزیین گچکاری است. حاشیهی گچی پیش آمده میان قاب سقف و قسمت فوقانی بدنهی دیوار اتاق. پهنای آن کم و بیش نیم گز (نیم متر) است و دور تا دور اتاق پدید آرند و گاه بر این حاشیهی نقش و نگاری از گل و بُته و یا شکل پرندگان و یا میوهها و غیره پدیدار و یا گچبُری کنند. ابزاری که با آن گیلویه/گیلویی را میسازند «کشو» نام دارد.
نظامی گنجوی هم در داستان هفتپیکر یا بهرامنامه چنین میگوید:
صفهای تا فلک سر آورده --------------- گیلویی طاق او برآورده
گیلویه یا گیلویی در کاخ اردشیر بابکان - فیروزآباد
ريشهی نام «زاگرس»
پیش از سدهی بیستم م./چهاردهم خ. این رشته کوه را بیشتر به نام «کوه پاتاق» (یا پاطاق) و «جبل پاطاق» میخواندند. گویا در دوران پیش از اسلام آن را «کهستان» میخواندند که در متنهای عربی دوران اسلام به «جبال» (کوهستان) ترجمه شده بود و این نام تا سدهی ششم/هفتم هجری برقرار بود. پس از دوران مغول هم به نام «پشتکوه» و «پیشکوه» خوانده شده است.
به نظر میرسد که «زاگرس» واژهای یونانی است و از قومی ایرانی به نام «زاگارثی» (Zagarthians) یا «ساگارثی» (Sagarthians) گرفته شده باشد. علامه محمد قزوینی مینویسد: «زاگرس نام یونانی سلسله جبال غربی ايران مخصوصاً بختیاری در غرب ايران است». رومن گريشمن، باستان شناس مشهور فرانسوی، هم زاگرس را برگرفته از نام تیرهای ایرانی یعنی Zikirtu يا همان «ساگارتی» میداند.
نام این تیره در کتاب هرودوت (دفتر ۱ بند ۱۲۵) به عنوان گروهی از قوم پارس آمده است:
پارسیان از تیرههای گوناگونی شکل یافتهاند. آنان که کورش در کنار هم آورد و به شورش بر مادها انگیزاند تیرههای اصلی اند و همهی دیگر تیرهها بدانان وابستهاند. اینها عبارت اند از: پاسارگادها، مارافیانها، و ماسپیانها که در میان آنان پاسارگادها نژادهترین اند. هخامنشیان، که شاهان ایران از میان آنان برخاستهاند، یکی از دودمانهای این تیره اند.
تیرههای دیگر قوم پارس چنین اند: پانثیالیانها، دروزیائنها، و کرمانیان که به دامداری میپردازند. و داینها، ماردها، دروپیکیها و ساگارتیها که کوچرونده اند.
متن انگلیسی چنین است:
Now the Persian nation is made up of many tribes. Those which Cyrus assembled and persuaded to revolt from the Medes were the principal ones on which all the others are dependent. These are the Pasargadae, the Maraphians, and the Maspians, of whom the Pasargadae are the noblest. The Achaemenidae, from which spring all the Perseid kings, is one of their clans. The rest of the Persian tribes are the following: the Panthialaeans, the Derusiaeans, the Germanians, who are engaged in husbandry; the Daans, the Mardians, the Dropicans, and the Sagartians, who are nomads.
در دفتر ۷ بند ۸۵ نیز چنین میگوید:
تیرهی کوچروندهای که با نام ساگارتیها شناخته میشوند زبانشان پارسی است و پوشاکشان نیمی پارسی و نیمی پَکتی است که به ارتش هخامنشی نزدیک هشت هزار سوارکار عرضه میکنند.
متن انگلیسی چنین است:
The wandering tribe known by the name of Sagartians - a people Persian in language, and in dress half Persian, half Pactyan, who furnished to the army as many as eight thousand horse.
بر پایهی فرهنگ دهخدا، استاد ابراهیم پورداوود نام اصلی زاگرس در متنهای اوستایی را «اِسپَروز» یا «اِسپُروز» دانسته که شکل پارسی میانه (پهلوی) آن در بندهای ۲۹ و ۳۶ از فصل ۱۲ کتاب «بُندهش» به صورت «اسپروچ» آمده است. در برهان قاطع نیز گفته شده اسپروز نام کوهی است بسیار بلند اما جای آن مشخص نشده است.
در شاهنامه نام «اسپروز» در بخش پادشاهی کیکاووس و در داستان رفتن کیکاووس به مازندران سه بار یاد شده است:
همی رفت کاووس لشکرفروز --------------- بزد گاه در پیش کوه اسپروز
همی گفت کاووس لشکرفروز --------------- ببر گاه تا پیش کوه اسپروز
نیاسود تیره شب و پاک روز --------------- همی راند تا پیش کوه اسپروز
بر پایهی این یادکرد، به نظر من اسپروز نمیتواند زاگرس باشد زیرا زاگرس امروزی در راه کیکاووس به مازندران نبوده است. هم اکنون یادداشتهای دکتر خالقی مطلق بر جلد دوم شاهنامه را ندارم که ببینم وی در توضیح اسپروز چه نوشته است.
پینوشت
میدانیم که مازندران امروزی پیشتر به نام طبرستان شناخته میشده است. پیشتر دربارهی مازندران در شاهنامه نوشتهام. اما به زودی جستار دیگری دربارهی مازندران شاهنامه و مازندران امروزی خواهم نوشت.
4 نظر:
با سلام
كوه دنا در نزديكي شهر ياسوج واقع شده است نه بروجرد. لطفا اصلاح فبفرماييد
Mazandaraan dar Shahnameh be govaahie moghaddameye Shahnameh abu-Mansuri, be Syria etlaagh mishode va bi eshkaal ast agar Kavoos baraaye raftan be aanjaa az Balkh, az Zagros begzarad
شهربراز گرامی
در ترجمه ها دقت فرمایید
nomad
به فارسی بیابانگرد معنی نمی دهد بلکه کوچ رو و بیشتر رمه دار معنی می دهد یعنی عشایر
پیداست که بخشی از قبایل پارسی رمه دار و کوچنشین بودند اما بیابانگرد نبودند
امروز هم در باستان شناسی دوره هخامنشی بحث کوچنشینی بحث بسیار مهمی است اما بیابانگرد نه
ارادتمند
همدانی
به همدانی
درود.
سپاس از توجه و یادآوری شما. درست شد.
شهربراز
Post a Comment