Sunday, October 10, 2010

نقش خلیفه‌ی عباسی در تازش مغولان به ایران

یک‌شنبه ۱۸/مهر/۱۳۸۹ - ۱۰/اکتبر/۲۰۱۰

درباره‌ی دلیل‌ها و زمینه‌های تازش مرگبار و ویرانگر مغولان به ایران بسیار گفته‌اند و نوشته‌اند. یکی از مهم‌ترین خطاهای سیاسی سلطان محمد خوارزمشاه این بود که دولت ختاییان را برانداخت و خود را با مغولان همسایه کرد. بعد هم داستان بازرگانان مغول و ستم حاکم شهر اترار با آنان پیش آمد که سبب شد چنگیز برای تلافی ستمی که به فرستادگان و بازرگانان مغول شده بود به ایران بتازد و تمام شهرهای آن را ویران کند.

اما چیزی که برای من تازگی داشت دست داشتن خلیفه‌ی عباسی در این جریان بود. استاد بهار این بخش از تاریخ جهانگشای عطاملک جوینی را می‌آورد که نشان می‌دهد خلیفه‌ی عباسی از قدرت‌گیری دولت‌های ایرانی بیمناک بود. عطاملک جوینی چنین می‌نویسد:

به هر وقت خلیفه [=الناصر لدین الله] در خُفیه به خانان قراخطای به دفع سلطان محمد پیغام‌ها می‌داد و به سلاطین غور به کرّات مکاتبات و مراسلات می‌فرستاد. و آن اسرار در آن وقت ظاهر گشت که سلطان به غزنین رفت و خزاین ایشان [=غوریان] را تفتیش می‌کردند. مکاتبات خلیفه مشتمل بر اغرا و تحریض او بر سلطان و استمداد به لشکر ختای از خزانه‌ء او بیرون می‌آمد و سلطان آن سرّ اظهار نکرد و آن مناشیر را حجت نگاه می‌داشت. (جلد ۲ ص ۱۲۰)

خفیه: پنهانی
غور: منطقه‌ای در خراسان نزدیک بلخ
اغرا: آزمند کردن
تحریض: برانگیختن
استمداد: یاری
مناشیر: منشورها. نامه‌های باز شده

خراسان و فرارود (ماوراءالنهر) در آن زمان بزرگترین و آبادترین جای جهان بودند. جمعیت و تعداد کتابخانه‌های شهرهای بزرگی چون نیشاپور و مرو و سمرقند و بخارا و تعداد کتاب‌های آنان حتا با استانده(استاندارد)های امروزی نیز بزرگ و پیشرفته بود. به نوشته‌ی مورخان هر یک از این شهرها چندین کرور (میلیون) جمعیت داشته است. بخش دیگری از کتاب عطاملک جوینی را درباره‌ی ویرانگری و کشتار مغولان می‌آورم:
چنگیز چون بخارا و سمرقند بگرفت از کُشِش و غارت به یک نوبت بسنده کرد! و در قتل عام مبالغت به افراط ننمود. آنچ مضافات آن بلاد و متابع و مجاور آن بود، چون اکثر با یلی پیش آمدند، دست تعرض از آن کشیده‌تر کردند و بر عقب تسکین بقایا، اقبال بر عمارت آن نمودند تا چنانک غایت وقت - که شهور سنه‌ء ثمان و خمسین و ست مأیه [سال ۶۵۸ ق.] است - عمارت و رونق آن بُقاع بعضی به اقرار اصل رفته و بعضی نزدیک شده. به خلاف خراسان و عراق - که عارضهء آن حمی مطبقه و تب لازمه است - هر شهری و هر دیهی را چند نوبت کُشِش و غارت کردند و سالها آن تشویش برداشت. و هنوز تا رستخیر اگر توالد و تناسل باشد، غلبهء مردم به عُشر آنچ بوده نخواهد رسید! و آن اخبار از آثار اطلال و دَمَن توان شناخت که روزگار عمل خود بر ایوانها چگونه نگاشته است. (ج ۱ ص ۷۵)

کُشش = کشتن. کشتار
بر عقب تسکین بقایا: برای ساکن کردن باقی مانده‌ی مردمان
اقبال بر عمارت نمودن: روی به ساخ و ساز آوردن
عُشر: ده یک، یک دهم
اطلال و دمن: ویرانی‌ها

سخن جوینی نشان می‌دهد که کشتار چه اندازه بوده که به نظر وی اگر تا رستاخیز مردم زاد و ولد کنند به یک دهم جمعیت پیش از مغول نخواهد رسید!

البته چند دهه پس از تازش چنگیز، ایرانی مشهور خواجه نصیرالدین توسی، با برانگیختن نوه‌ی چنگیز به نام هلاگو، نیروی ویرانگر مغولان را به سوی بغداد هدفگیری کرد و بساط خلیفگان مفت‌خور عباسی را برچید! هلاگو برای این که خون مستعصم آخرین خلیفه‌ی عباسی بر زمین ریخته نشود فرمان داد او را در نمدی پیچیدند و آن قدر او را مالیدند که مرد! چیزی که عوض دارد گله ندارد!

متاسفانه هنوز ویرانگری مغولان تازه بود و ایرانیان تازه داشتند بهبود می‌یافتند که این بار بلای ویرانگر تیمور لنگ به این سرزمین نازل شد و در اصفهان از کله‌ها مناره ساخته شد و آنچه همه می‌دانند.

9 نظر:

فرهنگی‌ - تاریخی‌ - صنعتی said...

2
گروهی در کشور تازه بنیاد اران (همان که به اشتباه از زمان روسها آذربایجانش خوانند) هم اکنون در چنین حالتی بسر میبرند. باید که برای خود گذشته و تاریخ بسازند. جالب آنکه گذشته و تاریخ دارند و احتیاجی به دست بردن به تاریخ دیگران نیست. ناآگاهی و یا کم آگاهی زمینه را برای متزلزل شدن اذهان فراهم میآورد.
در منطقه ای که مردم ما و ملل همسایه زندگی میکنیم، نفاق آخرین چیزی است که همگی به آن احتیاج داریم و دست بردن به هویت دیگری خود مایه نفاق میباشد.
بایستی کوشش بعمل آورد تا ابتدا آگاهی عمومی گسترش یابد و سپس شخصیتهایی همانند آنهایی که شما هم نام بردید در مجامع ملی و بین المللی (مثلا یونسکو) به ثبت رسمی برسند تا دلیل و مورد برای اختلاف نظر غیر منطقی و نتیجتا ایجاد تنش و کشش کمتر وجود داشته باشد.
خوبست که مشاهیری وجود دارند که از سوی دو یا چند کشور مورد تقدیر قرار میگیرند. بهتر است از این مشاهیر بعنوان زمینه های مشترک بهره بریم تا موردی برای ایجاد اختلاف.
از نوشته های شما بسهم خود سپاسگزارم و امیدوارم که ادامه یابند.

موفق و پیروز باشید.

فرهنگی‌ - تاریخی‌ - صنعتی said...

1
شهربراز عزیز،
زنجیره نوشته های اخیرتان مستدل و زیباست.
تنها با نشان دادن دلیل و برهان است که میتوانیم در میان خودمان تولید اطمینان از درست بودن ادعاهای خود نمائیم که شما بسهم خود آنرا انجام میدهید و چند نوشته پشت سرهم اخیر در میان دیگر نوشته هایتان میباشد از ایندست میباشند.
خب تا حالا از کارهای شما گفتم. با اجازه شما میخواهم که به ماجرا کمی هم از زاویه دیگر بنگرم. نخست اینکه هر ملتی دلیل برای خود به اندازه کافی دارد که به گذشته خود ببالد و افتخار کند. اینرا ما ایرانیها نیز علیرغم فراز و نشیبهایی که در تاریخ خود داشتیم نیز انجام میدهیم. اما همانطور که خودتان نیز بارها اشاره کردید ربودن شخصیتهای تاریخی و علمی دیگران جهت ایجاد هویت برای خویش اصلا کار پسندیده ای نیست و کدورت پیش میآورد. بالیدن به گذشته خود نبایستی اما با توهین و کم شمردن دیگران همراه باشد.
در صورت انجام چنین کاری دو گروه را میتوان مقصر اصلی شناخت. یکی ملتی که از گذشته خویش به اندازه کافی آگاهی ندارد و توسط این ناآگاهی به دیگران اجازه میدهد که به داشته هایش دست درازی کنند.
دوم گروهی که تا چندی پیش توسط دیگران سرکوب میگشتند و امروز بهر وسیله ای که شده برای خود میخواهند تاریخ مجزا فراهم آورند.
ما چنین چیزی را در یکصد و پنجاه سال پیش هم تجربه کردیم. ملت دوست و برادر و همسایه، افغانستان زمانی که از ایران جدا شد چنان گذشته های مشترک را نفی کرد تا بتواند حکومت حال خود را مستحکم کند که مدتها هیچگونه تماس و مراوده جدی میان دو مملکت وجود نداشت بطوریکه مردم عادی دو کشور از یکدیگر خبری جدی نداشتند و شاید اگر هجوم شوروی به افغانستان پیش نمیآمد و گروهی از ایشان مجبور به ترک وطن خود نمیشدند، مردم هر دو کشور هنوز هم پشت مرزهای خود بیخبر از دیگری بسر میبردند. ما ژاپنیها را بیشتر میشناختیم تا همسایه همزبان خود را و برعکس.

adab doost said...

با درود به شهربراز

به فرهنگی تاریخی صنعتی

ما برای هویت و فرهنگ بسیار نیرومند
و ریشه دارمان چندان نباید حالت تدافعی بگیریم و پیوسته سند و مدرک نشان بدهیم چو چون شوربختانه جهان با منطق اداره نمیشود هر زمان که ایرانی ها بیش از اندازه از آرمانهای پهلوانی دور افتاده اند و نرم خویی بیش از اندازه نشان داده اند ملتهای دیگر به ما تاخته اند البته غرور نجیب نهادی را با خود پسندی بعضی از ملتهای نوخواسته به اشتباه نباید گرفت برای نمونه گرجی ها یونانی ها و ارمنی ها و حتی ترکیه ای ها برای فرهنگ ایران احترام بسیاری قائلند در حالیکه شماری از کشورهای تازه برسمیت شناخته شده هستند که همواره ایران ستیزی و جعل تاریخ و "جغرافیا" میکنند و اینها به هیچ سندی ارزش قائل نیستند چون وجود خودشان هم قراردادی است نه بنیادی
حالا کار بجایی رسیده که ما برای خلیج فارس هم باید مدرک نشان بدهیم؟فردا حتما برای سعدی و حافظ هم باید مدرک نشان بدهیم وگرنه اینها یا ترک بوده اند و یا عرب!
یکی میگفت که ایران تنها کشوری در جهان است که سند مالکیت دارد
چون هزاران کتیبه و نوشته هایپراکنده در سراسر ایران بزرگ راستین و نیزنوشته های یونانیان و بابلیان و رومیان وووو
خود گویای ریشه این سرزمین است و شهرت ادب پارسی در جهان متمدن خود گویای بلندی جایگاه پارسی است
یورش مغلان هم بخشی از برای همین تواضع و نرمش بیش از اندازه ایرانیان رویداد
با سپاس
ت

فرهنگی‌ - تاریخی‌ - صنعتی said...

ادب دوست عزیز،
فکر نکنم که در مورد اینکه از موارد تاریخی و فرهنگی خودمان بایستی حمایت و دفاع کنیم میان شهربراز و شما و من اختلاف نظری وجود داشته باشد.
فرقی اگر هست در شیوه های برخورد با تهدیدات است. من کماکان هنوز معتقدم ابتدا بایستی مسئله را برای خودمان محرز و مسلم گردانیم و این جز با نوشتن و گفتن و آگاهی دادن از طریق گفتگو عملی نمیشود.
دوم بایستی بعنوان عامل و فعالانه به ثبت بین المللی این موارد بپردازیم. امروزه هر چیز راه و روش و زبان بین المللی مخصوص خود را دارد.
پس از آن بایستی با دیگران از در صحبت درآئیم و بپرسیم حرف حسابتان چیست و با ادله و براهنه خود بتوانیم متقاعدشان کنیم.
اینکه نرمی نشان دادن را علامت ضعف میدانید فکر نکنم که درست باشد. ما با این کشورها همجواریم و نه ما و نه آنها میتوانند که پیوسته با همسایه خود در تنش بسر برند و منتظر بمانند تا دیگری ضعیف گردد تا بتوانند ضربه موثر بزنند. گمان نبرم که این راه درست باشد.
امروزه در کشور آلمانی زبان اتریش کسی ادعا نمیکند که مثلا یوهان سباستیان باخ آلمانی نبود و اتریشی بود ویا شوپنهاور که در دانزیگ واقع در لهستان بدنیا آمد فیلسوف آلمانی نبود و لهستانی بود.
از طریق به ثبت رساندن و از اینراه مورد قبول و تائید دیگران قرار دادن مسئله را خود بخود حل کرده اند.
فرهنگ پویا و قوی برای پایدار ماندن و گسترش احتیاج به تنش ندارد.
موفق و پیروز باشید.

adab doost said...

با درود

به فرهنگی تاریخی صنعتی

فرهاد عزیز
به یاد داشته باشید که همین سازمان مللو حقوق بین المللی بودند که یوگسلاوی را رسما از هم پاشیدند و به کشورهای مصنوعی همچون جمهوری باکو و امارات رو دادند تا هر کدام مدعی بخشی از ایران شود و با اینکه نام خلیج فارس و جزایر ایرانی و حتی خود بحرین بخشی از ایران بوده است سازمانهای حقوقی بین المللی در پاسخ به ادعای این نوخاستگان میگویند که این موضوع باید با مذاکره و سند حل شود ، شما خود بگویید آیا این روشی زیرکانه از سازمانهای حقوقی غربی نیست که با این منش شان حاکمیت ایران را زیر سوئال میبرند ، آیا انگلستان نیازی به روکردن سند مدرک داشت تا جزایر مالویناس یا به قول خودشان فالکلند را در آن سوی جهان زیر حاکمیت خودش بنماید یا از زور سود جست و کسی هم جرعت چرا گفتن را نکرد و برای ان برگزیدگان یهوه آیا نیازی به منطق هست؟
نه جانم، در جهان استانداردهای دوگانه ای هست که برای نمونه اگر فردا بگویند اصلا ایران حق وجود ندارد و سازمان ملل هم زیر فشار برگزیدگان یهوه، انرا مورد بحث بداند آیا ما باید سند و مدرک نشان دهیم ؟نه .
این ما هستیم که باید به خودمان باور داشته باشیم
و پدر و مادرمان میگفتند
" حق گرفتنی است دادنی نیست"
البته نشان دادن سند هم از میهن دوستانی چون شما پسندیده و ارزشمند است ولی نمیتوان چشم داشت که حالا با این همه مدرک و گواه ها حق را به ما بدهند
خود اینگلیسی ها میگویند:
might is right
با سپاس

فرهنگی‌ - تاریخی‌ - صنعتی said...

3
در پایان برای تنوع بخشیدن به جریان نوشتارهای رد و بدل شده داستانی را که در کودکی در مورد بهلول شنیده بودم بازگو میکنم (البته اگر حافظه یاری کند که درست بازگویش نمایم).
میگویند که اعرابی که شترش مریض شده بود بنزد بهلول میرود و میگوید آمده ام که دعایش کنی زیرا این تنها سرمایه منست و تو نیز مردی مومن هستی. بهلول از او میپرسد که چرا بنزد دکتر نبردیش؟ میگوید بردم و روغنی نیز دریافت کردم ولی شنیده ام که دعای تو موثر است. بهلول جواب داد تو روغن را بمال و من نیز دعا کنم. ترسم که دعا بتنهایی کفایت نکند.
ما سعی در خودباوری داریم و باید هم داشته باشیم ولی به ثبت رساندنهای جهانی هم چندان راه دوری نخواهند رفت.
با سپاس از شهر براز که تارنگارش را در اختیار ما قرار داد تا با هم گفتگو کنیم.

موفق و پیروز باشید.

فرهنگی‌ - تاریخی‌ - صنعتی said...

2
اما برگردم به بخشی از سخنان شما که درست هم میباشند اما ربط مستقیمی با موضوع نوشته های پیشین نداشتند هرچند که باز هم میگویم، کاملا درست بودند و بدتر از آن، دردآور.
در مورد بحرین، نظر من بعنوان یک فرد اینستکه بهتر میباشد که بحرین و مواردی شبیه به آن بعنوان یک کشور مستقل از سوی ما ایرانیان پذیرفته ذهنی گردد (زیرا از دید عرف بین المللی ما این کشور را برسمیت شناخته ایم یعنی پذیرفته ایم). مسئله جدایی بحرین به ضعف نفس رژیم گذشته برمیگردد. داستان آنهم برای همه مشخص ومشحون است و احتیاجی نیست که در اینجا تکرارش نمایم. بقول ما ایرانیها : خود کرده را تدبیر نیست. امروز بایستی این کشور را همانند کشورهای افغانستان، جمهوری اران ( آذربایجان) و بقول خیلیها هفده شهر قفقاز و و و.... را فراموش کنیم و موجودیت ایشان را برسمیت بشناسیم اگر میخواهیم که در منطقه ای آرام زندگی کنیم.
تقریبا در همان زمان کشور ترکیه به شمال جزیره قبرس حمله برد و به بهانه پشتیبانی از ترکهای ساکن قبرس یکسوم جزیره را جدا کرده و تا مدتها بجز از خود ترکیه هیچ کشوری در جهان این بخش از جزیره را بعنوان کشوری مستقل برسمیت نمیشناخت. اشتباه نشود نظر من دفاع کردن از این شیوه و روش نیست. تنها میخواستم ضعف اراده کشوری را در مورد بخشی که داشت و از دست داد و اراده قوی کشور دیگری را در مورد بخشی که نداشت و بدست آورد را با هم مقایسه نمایم. بازهم میگویم امر بر کسی مشتبه نشود که این شیوه عمل میتواند هنوز کارآیی داشته باشد.

فرهنگی‌ - تاریخی‌ - صنعتی said...

ادب دوست عزیز،
در اینجا با شما کاملا هم رای هستم که صرف داشتن حق بمعنی امکان خطر از دست دادن آن نمیباشد.
در مورد مسائلی که مرقوم داشته بودید، پندارم که سوء تفاهمی انجام گرفته است. موضوع نخستین برای گفتگو که از نوشتارهای بحق و زیبای شهر براز آغاز گشت، مشاهیر ایرانی و یا نامهای مکانهای تاریخی با سوابق مشخص بودند که از یکسو مغرضانه تفسیر و طبقه بندی شدند و از سوی دیگر این کار ایشان مورد پشتیبانی عده ای که بنظر میرسد آگاهیشان در مورد مسائل چندان عمیق نبوده و یکطرفه میباشد،قرار گرفته بود.
این یک تعرض فرهنگی است و طرز برخورد با آن با تعرض سیاسی و یا بعضا نظامی کاملا متفاوت است. من همچون شما و خیلیهای دیگر خطر این تعرض فرهنگی را ابدا دستکم نمیگیرم و حتی معتقدم باز گذاشتن میدان برای انجام تعرضهای فرهنگی زمینه را برای چیزهای دیگر فراهم میسازد. تهی گشتن فرهنگی و یا تضعیف فرهنگی و یا سردرگمی فرهنگی نتایج بسیار شومی را بهمراه دارند. تنها راه درمانی که من میشناسم دادن آگاهیست همراه با به روز کردن دانش خود، دادن آگاهیست همراه با به روز کردن دانش خود و بازهم دادن آگاهیست همراه با به روز کردن دانش خود.
در به ثبت رساندن قانونی موارد فرهنگی نباید ذره ای تعلل ورزید و شک بخود راه داد. همانطور که پیشتر هم گفته بودم هر زمانی و هر رشته ای زبان و ادبیات مخصوص بخود را دارد. امروزه اگر اختراعی انجام میگیرد بلافاصله به ثبتش میرسانند. اگر چیزی کشف میشود بلافاصله به ثبتش میرسانند. پس بنظر میرسد که این شیوه، روش پذیرفته شده بین المللی باشد که بکار گرفته میشود و میتوان به آن استناد کرد.افزون بر آن به تشویق درونی و دلگرمی افراد جامعه نیز می انجامد. شخص در چنین جامعه ای خود را رها شده و تنها نمی بیند. تازه ثبت کردن ملی و بین المللی نیز پایان ماجرا نیست و بایستی به پاسداری کوشید.

adab doost said...

با درود

فرهاد عزیز

حکایت جالبی بود ، و پر از نکته های خوب، شما درست میگویید باور داشتن تنها کارآمد نیست بلکه باید ما فرهنگ و دانشمان را هم هر روز بپروریم و افزون تر کنیم، میگویند بزرگمهر گفته است"هرکه رود چرد و هر که خسبد خواب بیند" خوشبختانه با ایرانیانی فرهیخته همچون شهربراز و شما میتوان به آینده امیدوار بود
با سپاس از شهربراز و دوستان هم میهنم