Wednesday, October 06, 2010

پان‌ترکان و تحریف «تاریخ فارقی» ابن ازرق

چهارشنبه ۱۴/مهرماه/۱۳۸۹ - ۶/اکتبر/۲۰۱۰

احمد ابن‌ یوسف‌ ابن‌ علی ابن ازرق‌ (شوال‌ ۵١٠ ق. / ١١١٧ – ١١١٨ م – مرگ پس از ۵٧٧ ق‌. / ‌۱۱۸۱ م.) مشهور به «ابن‌ازرق» تاریخ‌نگار و جغرافی‌دان‌ سده‌ی ۶ ق. ‌/ ۱۲ م.‌ است. او در شهر مَیّافارقین‌، از شهرهای‌ مهم‌ دیار بکر، در خانواده‌ای‌ اصیل‌ و سرشناس‌ زاده شد. دیار بکر - که امروزه بخشی از کشور ترکیه شده - از دیرباز جایگاه ایرانیان کردتبار بوده است. نیای‌ ابن‌ازرق یعنی «رییس‌ ابوالحسن‌ على‌ بن‌ ازرق»‌ یکى‌ از بزرگمردان مشهور زمان‌ خود بود و لقب‌ «رییس‌» نشان‌دهنده‌ی پایگاه‌ مهم‌ سیاسى-اجتماعى‌ او است.‌

ابن‌ازرق‌ به سرزمین‌های دیگر چون‌ روم (آناتولی)‌، ارمنستان‌، کُرج (=گرجستان)، قفقاز، تبریز، ری‌، نیشابور، حلب‌، بغداد و مداین‌ سفر کرد و درباره‌ی اوضاع‌ سیاسى‌، اجتماعى‌، رسم‌ها‌ و عادت‌های مردم آنجا‌ و رویدادهای‌ مهم رخ داده در آن منطقه‌ها در تاریخ‌ خود نوشته است.

ابن‌ازرق‌ در زمان سفر در گرجستان با پادشاه‌ آن‌ به نام‌ «دیمیتری پسر داوود» (دیوید) دیدار کرد و در همراهی او به برخی شهرهای زیر فرمان او چون ابخاز و دربند قفقاز به‌ گردش رفت. هنگام‌ اقامت‌ در تفلیس‌ (۵۴۸ ق‌ / ۱۱۵۳ م‌)، شاه‌ دیمتری‌ خودش ابن‌ازرق را به‌ محل‌ نبردی برد که‌ سی سال پیشتر در سال ۵۱۵ ق ‌/ ۱۱۲۱ م‌ میان‌ نیروهای‌ پدرش‌ داوود و سپاهیان‌ طغرل‌، نوه‌ی ملکشاه‌ سلجوقی، رخ‌ داده‌ بود و مسلمانان‌ شکست‌ سختی‌ خورده بودند. اما داوود برخوردهای‌ مردم‌نوازانه نسبت‌ به‌ مسلمانان‌ گرجستان‌ داشت و مقرراتى‌ به‌ سود آنان‌ وضع‌ کرده‌ بود. دیمتری‌ نیز شیوه‌ی مسلمان‌دوستی‌ پدرش‌ را دنبال‌ مى‌کرد. ابن‌ازرق‌ خود شاهد حضور دیمتری‌ در مسجد در نماز جمعه برای‌ شنیدن سخنان‌ خطیب‌ بوده‌ است‌.

ابن‌ازرق‌ در ۵۴۹ ق‌ / ۱۱۵۴ م‌ به‌ شهر دربند قفقاز می‌رود. دربند شهری است که خسرو یکم ساسانی (انوشیروان) آن را بر کنار دیوار بزرگ قفقاز بنا کرد، دیواری که ساسانیان ساختند تا از تازش‌های قوم‌های بیابانگرد به ایران و نیز روم پیشگیری کنند. ابن‌ازرق در حومه‌ی دربند به پسر جوانی برمی‌خورد که به زبان عربی سخن می‌گفت. شگفت زده می‌شود که چه گونه کسی در این منطقه به زبان عربی سخن می‌گوید. از وی می‌پرسد تو عربی را از کجا آموخته‌ای؟ می‌گوید از مادرم! عربی زبان مادری ما و قبیله‌ی ما است. پس از پرس‌وجوی بیشتر آشکار می‌شود که این قبیله از نوادگان بنی‌امیه هستند که پس از قیام مختار ثقفی برای خونخواهی حسین بن علی، امام سوم شیعیان، از عراق گریخته و نخست‌ به‌ خراسان‌، از آنجا به‌ اردبیل‌ و سرانجام‌ به‌ گرجستان‌ گریخته‌ و در این روستای در ده فرسنگی شهر دربند پناه گرفته‌اند. (برگرفته از درآیه‌ی «ابن‌ازرق» در «دایرت المعارف بزرگ اسلامی»)

ابن‌ازرق مسئولیت‌های مهم سیاسی و اجتماعی و اداری داشت و از این رو آگاهی‌های دقیق درباره‌ی زمانه‌ی خویش داشت. هم چنین کتاب‌های فراوانی را خوانده بود. وی در پایان عمر برای دل خویش کتابی نوشت به نام «تاریخ مَیّافارقین و آمِد» است. آمد یا آمیدا (Amida) یکی از شهرهای باستانی این منطقه است که در زمان ساسانیان مدتی در دست رومیان بود اما شاپور دوم ساسانی با رومیان جنگید و آن را گرفت. نبرد آمیدا یکی از نبردهای مشهور و مهم شاپور دوم ساسانی است. حتا بنای شهر مَیّافارفین را هم به خسرو یکم انوشیروان نسبت داده‌اند اما گویا این نسبت درست نیست. با توجه به بافت اجتماعی این منطقه در آن دوران، به گمان من ابن‌ازرق خود نیز کُرد بوده است اما گاه به اشتباه تاریخ‌نگار عرب خوانده می‌شود. از آنجا که ابن‌ازرق زاده‌ی مَیّافارقین است به او «ابن‌ازرق فارقی» نیز گفته می‌شود و کتابش نیز به نام «تاریخ فارقی» شناخته می‌شود.

از تاریخ ابن‌ازرق تاکنون دو دستنویس شناخته شده است که هر دو در بریتانیا هستند. در سال ۱۹۵۶ م. / ۱۳۳۵ خ. دکتر «بَدوی عبداللطیف عوض»، رییس دانشگاه الازهر مصر، بخشی از کتاب ابن‌ازرق را منتشر کرد که مربوط به حکومت خاندان کردتبار مروانیان می‌شود. چاپ دوم این کتاب نیز در سال ۱۹۷۴ م. / ۱۳۵۳ خ. در لبنان منتشر شد.

نام کتاب: تاریخ الفارقی: الدولة المروانیة
نویسنده: احمد بن یوسف بن علی بن الازرق الفارقی
ویراستار: دکتر بدوی عبداللطیف عوض (مدیر جامعة الازهر)
ناشر: دارالکتاب اللبنانی، بیروت.
سال: چاپ دوم ۱۹۷۴ م. / ۱۳۵۳ خ.
صفحه: ۳۵۵ ص عربی + ۶۲ ص انگلیسی

بخش ۳۵۵ صفحه‌ای عربی این کتاب شامل پیشگفتار ۴۰ صفحه‌ای دکتر عوض و ۲۴۰ صفحه متن تاریخ با پانویس و توضیح و ۷۰ صفحه نمایه‌های گوناگون (نام کسان و جاها و قبیله‌ها و ...) است.

در دهه‌ی ۱۹۸۰ م. / ۱۳۶۰ خ. نیز پژوهشگری هلندی به نام خانم کارول هیلنبراند (Carole Hillenbrand) پایان‌نامه‌ی دکتری خود را درباره‌ی همین اثر انجام داد و در سال ۱۹۹۹۰ م./ ۱۳۷۱ خ. ترجمه‌ی انگلیسی آن را منتشر کرد:

نام کتاب: امیرنشین مسلمان در زمان جنگ‌های صلیبی: آغاز دولت اَرتُقیان
A Muslim Principality in Crusader Times: the Early Artuqid State
نویسنده: ابن‌ازرق فارقی
ویراستار: کارول هیلنبراند
ناشر: موسسه‌ی تاریخ و باستان‌شناسی هلند
سال: ۱۹۹۰ م. / ۱۳۷۱ خ.
صفحه: ۲۶۰

امسال نیز ترجمه‌ی پارسی کتاب ابن‌ازرق به نام «تاریخ میافارقین و دیاربکر» به دست دکتر حسین قره‌چانلو و جهاد دانشگاهی تهران در ۲۳۲ صفحه منتشر شده است.



این آشنایی را دادم تا به یکی از دروغ‌های پان‌ترکان درباره‌ی تاریخ ابن‌ازرق اشاره کنم. عادل باقراُف (Adil Baguirov)، از پان‌ترکان مشهور باکو، در نوشتاری درباره‌ی نظامی گنجوی، شاعر بزرگ ایرانی، برای این که نظامی را ترک نشان دهد به دروغ می‌نویسد: «تاریخ‌نگار عرب، ابن‌ازرق در تاریخ خود می‌نویسد که در سال ۱۰۷۰ م. شهر گنجه پایتخت ترکان بود».

از آنجا که باقراُف نام و نشان منبع خود را نمی‌گوید (چه رسد به شماره صفحه و ناشر و ...) ما مجبوریم خودمان کمی جست‌وجو کنیم. بگذارید به رخدادهای سال ۱۰۷۰ م. نگاه کنیم که باقراُف نقل کرده است. این سال برابر است با سال ۴۶۳ ق. در تاریخ ابن‌ازرق تنها چیزی که در این سال یاد شده جنگ منازجرد است که از صفحه‌ی ۱۸۶ تا ۱۹۲ یعنی ۶ صفحه در شرح آن آمده است و در هیچ جای آن از گنجه و پایتخت ترکان خبری نیست. منازجرد همان ملازگرد یا منازگرد است که امروزه در انگلیسی به شکل تلفظ ترکی آن یعنی منزیکرت (Manzikert) گفته می‌شود. این نام واژه‌ای پارسی است یعنی شهری که مناز/ملاز ساخته است.

فرض کنیم که باقراُف تاریخ را اشتباه کرده است. بر پایه‌ی بررسی من در کتاب ابن‌ازرق که دکتر بدوی عوض منتشر کرده است نام گنجه دیده نشد و نام ارّان هم تنها دو بار آمده است به شرح زیر:

ص ۱۲۱) قیل: تزوج الامیر نصرالدولة بالفضلونیة بنت فضلون بن منوجهر صاحب ولایة أران و ارمینیة العلیا.

گفته می‌شود امیر نصرالدوله، «فضلونیه دخت فضلون» - پسر منوچهر فرمانروای ولایت ارّان و ارمنستان برین - را به زنی گرفت.

ص ۱۶۹) قیل: و کان تزوج اربع نساء منهم الفضلونیة بنت فضلون ابن منوجهر صاحب أران و ارمینیة، و السیدة بنت شرف الدولة و الفرجیة، و بنت سنخاریب ملک السناسنة التی کانت زوجة اخیه الامیر ابی علی.

گفته می‌شود که او چهار تن را به زنی گرفت از جمله «فضلونیه دخت فضلون» - پسر منوچهر فرمانروای ارّان و ارمنستان -، سیده دخت شرف‌الدوله و الفرجیه، و دخت سنخاریب شاه سناسنه که پیشتر زن برادرش امیر ابن علی بود.

می‌بینیم که هیچ نشانی از ترکان و پایتخت و گنجه نیست. گفتیم که کتاب عربی چاپ شده تمام تاریخ ابن‌ازرق نیست. هم چنین فکر نکنم آقای باقراُف عربی بداند. بنابراین اصلا فرض کنیم که او به ویراست عربی دسترس نداشته و از ویراست انگلیسی استفاده کرده است. متاسفانه با بررسی ویراست انگلیسی کتاب ابن‌ازرق منتشر شده به دست خانم هیلنبراند نیز ادعای باقراُف ثابت نمی‌شود.

در این کتاب نیز نام گنجه سه بار آمده اما هیچ یک سخنی از پایتخت ترکان بودن آن نمی‌گوید:
در صفحه‌ی ۳۸ چنین آمده است:
Sultan Toghril Beg, son of Sultan Muhammad, who was the ruler of Ganja and Arran and he sent a shihna to them

سلطان طغرل بیگ، پسر سلطان محمد [پسر ملکشاه سلجوقی] که فرمانروای گنجه و ارّان بود شحنه‌ای به سوی آنان فرستاد.

در صفحه ۴۳ چنین آمده است:
In the year 515 (1121-2) there was an earthquake in the city of Janza, which is Ganja.

در سال ۵۱۵ ق. / ۱۱۲۱ م. زمین‌لرزه‌ای در شهر جنزه یا همان گنجه رخ داد.

در صفحه‌ی ۵۸ چنین آمده است:
As for Sultan Toghril Beg, he sired Arsalan-Shah whose mother was the wife of the amir Eldiguz. He is now the Sultan from Isfahan, Hamadan, Azerbaijan and Arran up to the city of Ganja and Shamkur

اما طغرل‌بیگ، از او ارسلان شاه زاده شد که مادرش زن امیر ایلدگز بود. او اینک سلطان اصفهان، همدان، آذربایجان و ارّان است تا شهرهای گنجه و شمکور [شماکی؟/شماخی؟].

می‌بینیم که اینجا نیز ادعای باقراُف سندی نمی‌یابد. در ضمن توجه کنید که ابن‌ازرق آذربایجان و ارّان را جداگانه نام برده است و کسانی که می‌گویند شمال رود ارس همواره آذربایجان بوده، حرف نادرستی می‌زنند که به این موضوع پیشتر پرداخته شده و شاید دوباره بپردازم.

اما ببینیم جای دیگری از این کتاب نام ترکان آمده است یا نه. ابن‌ازرق در دو جا از ترکان زردپوست آسیای میانه چنین یاد می‌کند:
ص ۱۶۱) و کفاه الله شرهما! و کان هذا اول ظهور الترک بهذه الدیار، لم یکن رأوا صورهم!

(سال ۴۳۱ ظهور طغرل بیگ ...) و خدا شر آن دو گروه را کم کناد! و این نخستین باری بود که ترکان در این دیار [=میافارقین] پیدا شدند و باشد که دیگر رویشان دیده مَشواد!

ص ۲۰۴) ذکر ولایة الامیر ناصرالدولة منصور ۴۷۶ ق
لانّه بعد موت نظام‌الدین و خروج البلاد عن ید ناصرالدولة وصلت البلاد الی الترک. و تغیّرت الولاة، و استولی علیها الظلم و الجور و الخراب، و افتقر اهلها.

همانا پس از مرگ نظام‌الدین و بیرون شدن سرزمین از دست ناصرالدین و افتادن آن به دست ترکان [سلجوقی]، شهرها و روستاها دگرگون شدند و ستم و بیداد و ویرانی بر آنها چیره شد و مردمان تهیدست شدند.

متاسفانه همان گونه که بارهای دیگر هم نشان داده‌ایم پان‌ترکان هرگز پایبند راستی و نقل وفادارانه از منبع‌های تاریخی و ادبی نیستند و یا از خودشان مطلب جعل می‌کنند و به بزرگان می‌بندند یا با بدخوانی و تفسیر به سود هدف‌های تجزیه‌طلبانه و فرموده‌های «استالین بزرگ»، سعی در به راه انداختن آشوب و از راه به در کردن بیگناهان می‌کنند.

به قول ابن‌ازرق: باشد که دیگر رویشان در این دیار دیده مَشواد! ایدون باد!

پی‌نوشت
این دروغ پان‌ترکان درباره‌ی ابن‌ازرق حتا در پایگاه مربوط به برنامه‌ی سازمان ملل برای توسعه‌ی جمهوری با-نام-دزدی-«آذربایجان» نیز راه یافته است. در اینجا نیز پان‌ترکان در صفحه‌ی مربوط به نظامی گنجوی، شاعر بزرگ ایرانی، نام او را به سبک ترکی «الیاس یوسف اوغلو»! نوشته‌اند و جمله‌ی جعلی از ابن‌ازرق را دو مرحله پیشتر برده و گنجه را نه تنها «پایتخت ترکان» بلکه «پایتخت بزرگ ترکان آذربایجانی» دانسته‌اند!

20 نظر:

adab doost said...

با درود

انچه شما یافتید باز مدرک استوار دیگری در نادرستی تاریخبندی های پان ترکان است هرچند مشکل ایشان در اینست که آنها اصلا با کتاب خواندن و پژوهشهای تاریخی میانه خوبی ندارند و ترجیح میدهند که تنها آنچه که در چند دهه اخیر به ترکی نوشته شده و یا غرزورزی های سیاسی دشمنان ایران را بخوانند و نه به پارسی نه به عربی و نه به هیچ زبان دیگری نمیخواهند بپذیرند که آذربایجان ترک نبوده است ولی این کار خوب شما شهربراز " برای آیندگان سودمند است چون من مطمئنم که روزی مردم آذربایجان به ایرانی بودن خود( همچون در گذشته) خواهند نازید و خوشبختانه برای آنکه ایرانی بودن خود را نشان دهند افزون بر فرهنگ نهادی همه مان که در خونمان است نیز کتابها و سندهای بیشماری هستند که از آغاز تاریخ تا به امروز از بستگی آذربایجان به ایرانشهر میگویند از بیگانگی به ترکان و در انروز همه آذربایجانی ها به آسودگی و با افتخار از سرایندگان و دانشمندان شان که افتخار همه ایرانیانند یاد خواهند کرد و بیهوده خود را دست افزار روبه صفتان گرگپرور نخواهند کرد

shahrbaraz said...

به ادب دوست
درود.

درست می‌گویید. پان‌ترکان کاری به تاریخ و سند و مدرک ندارند و از هر سند و نوشته‌ای همان چیزی را که می‌خواهند برداشت می‌کنند. «من این حروف نوشتم» برای دوستداران حقیقت و برای باز کردن مشت پوچ پان‌ترکان بی‌اخلاق.

مردم دلیر آذربایجان هم چنان ایران‌دوست اند اما برخی به دلیل‌هایی هوادار پان‌ترک شده‌اند و نباید یک مشت را به حساب همه گرفت.

پیروز باشید
شهربراز

Anonymous said...

نوشته سودمندی بود دست مریزاد
یکی از بزرگترین بد بختی های ما مردم این است که در هیچ کاری پژوهش نمی کنیم و هر سخنی را بی برهان باور می کنیم به یکی از خویشان که آذری زبان هم هست یکبار گفتم یکی نیست به این پان ترک ها که این همه برای جدا کردن مردم تلاسش می کنند و یکی را فارس ودیگری را ترک می نامند بگوید که اگر زبان ترکی در مدارس آذربایجان تدریس نمی شود به فارس ها چه ربطی دارد در این هزار سال گذشته کی فارس زبان ها بر تخت نشسته اند و چنین دستوری را در کشور برقرار کرده اند مدارس جدید که در زمان قاجار ها ساخته شد که آذری بودند و بعد در زمان پهلوی ها ادامه پیدا کرد که مازندرانی بودند پس از پیروزی جنبش مردم هم که باز آذری ها همواره بر تخت فرمانروائی کشور نشسته بودند پس کی دست ما فارس ها به فرماندهی بند شد که چنین زوری را گفتیم و دیگر قوم ها هم چیزی نگفتند.
اگر زبان فارسی زبان همگانی ما می باشد نه برای آن است که فارس ها زورشان بیشتر بوده است ، که راز ماجرا در نیرویی است که در آن نهفته است نیروئی که با تلاش بزرگانی چون فردوسی و نظامی و مولوی و سعدی و حافظ و ... در آن جاودانه شده است
مهران

Yashar said...

من مثل شما به ویراست عربی و انگلیسی تاریخ ابن ازرق دسترسی ندارم، ولی نوشته های خودتان را مقایسه کنید و دوستان هم ببینند و قضاوت کنند که چه کسی تاریخ را تحریف می کند و هدفش چیست؟!!

1.
در نوشتاری درباره‌ی نظامی گنجوی، شاعر بزرگ ایرانی، برای این که نظامی را ترک نشان دهد به دروغ می‌نویسد: «تاریخ‌نگار عرب، ابن‌ازرق در تاریخ خود می‌نویسد که در سال ۱۰۷۰ م. شهر گنجه پایتخت ترکان بود».

2.
در این کتاب نیز نام گنجه سه بار آمده اما هیچ یک سخنی از پایتخت ترکان بودن آن نمی‌گوید:

در صفحه‌ی ۳۸ چنین آمده است:
Sultan Toghril Beg, son of Sultan Muhammad, who was the ruler of Ganja and Arran and he sent a shihna to them
سلطان طغرل بیگ، پسر سلطان محمد [پسر ملکشاه سلجوقی] که فرمانروای گنجه و ارّان بود شحنه‌ای به سوی آنان فرستاد.

به نظر شما فرمانروای گنجه و آران بودن سلطان طغرل چیزی غیر از این است که شهر گنجه مرکز فرمانروایی ترکان بوده است؟

چرا با کلمات بازی می کنید محققان و پژوهشگران محترم که به منابع اصلی هم دسترسی دارید گویا!!!

shahrbaraz said...

به یاشار

این که طغرل بیگ فرمانروای ارّان و گنجه بوده دلیلی بر این نمی‌شود که گنجه پایتخت ترکان باشد. طغرل بیگ فرمانروای ری و اصفهان و خراسان هم بوده. آیا ری و اصفهان و خراسان هم پایتخت ترکان بوده؟ حتا به فرض هم که گنجه پایتخت ترکان باشد، دلیل نمی‌شود که مردم گنجه و از جمله نظامی گنجوی ترک باشند. سندهای تاریخی فراوان و معتبری بر ایرانی بودن مردم گنجه و از جمله نظامی گنجوی وجود دارد. بیهوده برای تحریف تاریخ تلاش می‌کنید.

با سپاس
شهربراز

Anonymous said...

شوربختانه مسابقه دروغگویی در ایران راه افتاده است. پانترکان تنها یک نمونه‌اش هستند. تو گویی هر که بیشتر دروغ بگوید بیشتر سود میبرد.

منطق موضوع این است: آنقدر دروغ را تکرار کن تا واقیعت گردد. وقتی آن دروغ بر دل و زبان مردم ناآگاه و پژوهش نکن و کتاب نخوان نشست، میتوانی میوه‌ی آنرا برداشت کنی.

این روش کارآمد هم است. مثلا یک کشور داریم به نام جمهوری آذربایجان و عضو رسمی سازمان ملل که با همین شیوه بوجود آمده است.

Yashar said...

جناب شهربراز

می شود به طور شفاف منظور خود را از ایرانی بودن بیان نمایید؟ شاید در تعاریف و مفاهیم با هم مشکل داریم. لطفا محدوده های ایران خیالی تان را هم مشخص کنید که من بدانم با چه کسی حرف می زنم

shahrbaraz said...

به یاشار

شما اگر به کتابهای تاریخ معتبر - نه آنها که استالین و باکو منتشر کرده - نگاه کنید خواهید دید که تا زمان عهدنامه ی گلستان و ترکمانچای (1828 م.) گنجه و اران و شروان و تالش و ایروان و تفلیس بخشی از خاک ایران بوده است و بیشتر مردمان آن ایرانی بوده اند و فرهنگ و زبان ایرانی در آنجا جاری بوده است. خود نظامی هم ایرانی بوده و مادرش کُرد ایرانی بوده است.

شهربراز

Yashar said...

جناب شهربراز

سؤالات مرا جواب ندادید. جناب پژوهشگر محترم لطف کنید و برای خوانندگان و من توضیح دهید که چطور طی این 182 سال پس از عهدنامه ی گلستان و ترکمانچای که این مناطق تحت سلطه ی روس ها بوده در حال حاضر زبان اکثریت ساکنان آن مناطق ترکی آذربایجانی است؟ استالین و حیدر علیف ترکی را به این مردم ایرانی الاصل یاد داده اند؟ یا چه اتفاق تاریخی طی این 182 سال افتاده که زبان و فرهنگ ساکنان این مناطق ترکی است

Anonymous said...

نظر نظامی گنجوی دربارۀ قوم ترک:
۱) کوچ گر: چو ترکان گشت سوی کوچ محتاج
۲) تاراجگر: به ترکی داد رختم را به تاراج
-) تاراجگر: ترکی صفتانه رخت من برد
۳) چپاولگر: تازی و ترک آمده در ترکتاز
۴) راهزن: ترکان که به رهزنی شهیرند
۵) بی خرد: ز عقل ترک پندی بر نیاید
۶) بی وفا: وفا جوئی ز ترک، ای باوفا مرد؟
۷) تمدن ناپذیری: ترک به شهر آمد و شهری نشد
این صفتها در دهها بیت نظامی گنجوی بازنمایی شده است
باز هم پان تورکها بگویند که نظامی تورک بوده است

shahrbaraz said...

به یاشار

پاسخ پرسش نخست شما را دادم. ایران خیالی نیست. ایران واقعی است. تمام تاریخ جهان بر آن گواه است.

ادعای پانترکان آن است که نظامی ترک بوده و گنجه و اران از قدیم ترک نشین بوده. من می گویم چنین نبوده.

اما درباره ی پرسش تازه تان: چه گونه استالین و دولت باکو توانست در 182 سال ترکی را به این مردم بیاموزاند؟ با سرکوب زبان پارسی و برتری دادن به عنصرهای ضدایرانی و ایجاد دشمنی در میان ترکزبانان و پارسی زبانان. با بستن مدرسه های پارسی. با دادن امتیاز به کسانی که ترکی می دانند در برابر کسانی که پارسی می دانند. و دیگر شگردهای مانند این.

همان گونه که در بیست سالی که از فروپاشی شوروی می گذرد دولت باکو توانسته در میان مردم دلیر و ایران دوست آذربایجان و از میان فرزندان ستار خان - که می گفت من می خواهم هفت اقلیم دنیا زیر پرچم ایران باشند - عده ی اندکی را برانگیزاند که نه تنها خودشان را ایرانی نمی دانند بلکه از ایرانی بودن نفرت داشته و به تمام مردم و تاریخ و فرهنگ ایران دشنام دهند. خودشان را نه انسان که فرزندان گرگ خاکستری بدانند و ....

شهربراز

یکی از کاربران بالاترین said...

شهربراز گرامی، لطفاً پاسخگوی ادعاهای مطرح شده برای این نوشته در بالاترین هم باشید. سپاسگزارم. آدرس لینک:
http://balatarin.com/permlink/2010/10/9/2215751

Yashar said...

جناب شهربراز

ایران واقعی مرزهای جغرافیایی فعلی است که تمام جهان گواه آن است، نه ایران خیالی شما.
در طول تاریخ اقوام مختلفی ساکن فلات ایران بوده اند و طی پروسه های مختلف (جنگ، بلایای طبیعی، کوچ اجباری توسط حاکمان و ...)ساکنان مناطق مختلف تغییر کرده اند. حال هرکسی ادعایی در مورد زیستگاه هر کدام از این اقوام دارد چه پان ترکیست و چه پان ایرانیست و داشناک و .... روسیاهی تاریخ را برای خود خواهد خرید.
حال این فلات ایران که شما به اشتباه قلمرو کشوری به نام ایران می نامیدش در طول تاریخ تحت سلطه ی اقوام مختلف بوده و هر کدام در حال حاضر و با تعاریف دولت های مدرن کشوری مجزا هستند که ایران نیز یکی از آنان است.
مردم جمهوری آذربایجان حداقل از آغاز حکومت سلجوقیان تاکنون حیات فرهنگی و اجتماعی خود را به عنوان ترک آذربایجانی حفظ نموده اند و این شگردهایی که فرمودید بیشتر در مورد حذف عنصر ترکی و تلاش سیستماتیک برای امحای زبان ترکی در ایران توسط سرکردگان شما در بنیاد افشار پایه ریزی و اجرا شده که از فرط وضوح نیاز به توضیح اضافی ندارد.
مطمئن باشید اگر شما ایرانی و داعیه دار ایران هستید همان ستارخان هم بیرق ایران شما را به آتش می کشید و برای اطلاعتان عرض کنم اگر همینطور به رفتار و کردارتان ادامه دهید نفرت از ایران و ایرانی مخصوصا در بین ترک ها بیش از پیش خواهد شد. به کامنت بالاتر (سخنان گهربار دوستمان در مورد قوم ترک) توجه کنید، این حاصل تلاش مشترک شما (پان فارسیست های پنهان شده در پشت نقاب پان ایرانیسم)و پان ترکان است

shahrbaraz said...

به بی‌نام

لت‌ها یا مصراع‌های زیر را من در شعرهای نظامی پیدا نکردم:
- ترکی صفتانه رخت من برد
- ترکان که به رهزنی شهیرند
- ز عقل ترک پندی برنیاید
- ترک به شهر آمد و شهری نشد
- وفا جویی ز ترک ای باوفا مرد.

یعنی از ۸ مورد شما تنها ۳ مورد منبع دارد. و این کار درست و پسندیده و شایسته‌ای نیست به ویژه در پای مطلبی که درباره‌ی تحریف منبع تاریخی و جعل دیگران باشد!!!

با پوزش از خوانندگان.

شهربراز

shahrbaraz said...

به یاشار

بحث ما بحث تاریخی بود و من گفتم که تا زمان قاجار گنجه و اران بخشی از ایران بوده. شما آن را ایران خیالی خوانده بودید و من گفتم اشتباه است. ایران سیاسی امروز را همه می‌دانیم کجاست.

می‌شود درباره‌ی این مطلب منبع خود را بیان کنید:
«مردم جمهوری آذربایجان حداقل از آغاز حکومت سلجوقیان تاکنون حیات فرهنگی و اجتماعی خود را به عنوان ترک آذربایجانی حفظ نموده اند».
می‌شود منبعی از همان دوران نقل کنید که در آن مردم اران خود را «ترک آذربایجانی» خوانده باشند؟

من سرکرده‌ای ندارم و به عنوان یک شخص مستقل مطلب می‌نویسم. لطفا ادبیات خود را درست کنید.

در ضمن لطفا در اینجا برای کسی خط و نشان نکشید. اگر این روند ادامه پیدا کند متاسفانه دیگر نظرهایتان پخش نخواهد شد.

شهربراز

Yashar said...

جناب شهربراز

بابت تندی کلامم عذرخواهی می کنم.
شما مدرکی در رد ادعای من دارید؟ لطفا فقط با مثال زدن چند شاعر که به زبان دری شعر گفته اند اکتفا نکنید. شما که خود در زمینه تاریخ و گویا ادبیات مطالعاتی دارید بهتر از من می دانید که زبان دری یا آنچه شما پارسی می خوانیدش در طول تاریخ استفاده ای غیر از دیوان اشعار نداشته و وجود دیوان شاعران درباری، دلیلی بر ایرانی یا فارس بودن شاعر نیز نبوده کما که اکثریت شاعرانی که به این زبان شعر گفته اند دیوان اشعاری به زبان خود نیز دارند (فهلویات سعدی و حافظ، اشعار ترکی مولاناو صائب تبریزی و ...)
اصلا مهم هم نیست که نام آن جغرافیا قبلا آران بوده (که مطمئنا بوده)یا هر چیز دیگری، اینکه بعد از یکصد وهشتاد سال سلطه سیاسی و فرهنگی روس ها همچنان فرهنگ و زبان خود را حفظ کرده اند، در کشوری زندگی می کنند که آن را آذربایجان می خوانندو عضو رسمی سازمان ملل است و به زبانی سخن می گویند که آن را ترکی اذربایجانی می نامند کافیست که به بحث های تاریخی بی سر و ته که فرجامی جز کینه توزی و کاشتن تخم نفرت ندارند پایان داده شود.
ضمنا ایراد اساسی من نسبت به نوع نگاه شما به تاریخ است، من واقعا منظور شما و امثال شما را در اکثر نوشته هایتان ازعبارت >>بخشی از ایران<< درک نمی کنم، منظورتان از ایران چیست که اینها بخشی از آن هستند؟
فکر می کنم تفکر پان ایرانیسم در حال احتضار است، بی جهت بر مردار آن شیون نکنید

adab doost said...

به یاشار
شما از ترس اینکه کسی از جعلی بودن جمهوری "باکو" بپرسد بقول ایرانی ها دست پیش را گرفتید که پس نیفتید و از هویت ایرانی ها بطور شفاف پرسیده اید تا ما با دفاع از هویت ایرانی یکوقت یادی از مصنوعی بودن جمهوری باکو و هویت ترک نکنیم و اما اگر شما ادبیات و تاریخ از گذشته های دور را بخوانید به زبانهای بسیاری از ایران سخن گفته اند ما برای هویتمان هزاران سند و مدرک به زبانهای گوناگون داریم که از ما با احترام یاد شده است در حالیکه شما ترکان نو ساخته که فرایند صهیونیستید تنها بایستی به گفته ترکان دیگر و چند یهودی ضد ایرانی استناد کنید اما حتی در برهه هایی از تاریخ که ایران دولت مرکزی نیرومندی نداشته است آذربایجان راستین ایرانی مانده است و ستار خوان و باقر خوان شیخ محمد خیابانی ایران دوست راستین بودند نه جیره خوار بیگانه هایی ضد ایرانی، این اشتباه دولت جمهوری اسلامی بود که باکو را به رسمیت شناخت اکنون از طریق صهیونیستها همه جا پر از تبلیغات ضد ایرانی است ولی خیالتان آسوده باشد که ایران بجا خواهد ماند و شما کشورهای مصنوعی نوکیسه تازه بدوران رسیده بروید فکری به حال خودتان بکنید که" باد اورده را باد میبرد"
با سپاس از دوستان ایران بزرگ

shahrbaraz said...

به یاشار

درباره‌ی زبان مردم ارّان و گنجه در سده‌های گذشته به این مطلب پیشین نگاه کنید:

http://shahrbaraz.blogspot.com/2010/05/blog-post_04.html

که در آن نشان داده شده بسیاری از شاعران نادرباری و پرنده‌فروش و نجار و ... یعنی مردم عادی به زبان پارسی سخن می‌گفته‌اند. اگر مردم عادی به زبان دیگری سخن می‌گفتند به همان زبان هم شعر می‌گفتند.

شاعرانی که گفتید «دیوان» به زبان دیگری ندارند. سعدی و حافظ بیت‌های به «گویش» شیرازی دارند که زبانی جدای از زبان پارسی نیست. انگار بگویید گویش امروزی تهرانی یا اصفهانی زبانی جدای از پارسی است.

مولانا نیز بیت‌هایی به زبان ترکی دارد که البته شعرهایش به زبان عربی بسیار بیشتر از آن بیت‌های ترکی است. اگر استدلال شما را به کار ببریم مولانا باید عرب باشد نه ترک!

صائب تبریزی برخلاف آنچه از نامش برمی‌آید زاده‌ی اصفهان بوده و تنها پدربزرگش اهل تبریز بوده که به اصفهان مهاجرت کرده بود. صائب نیز چند غزل به زبان ترکی دارد که در برابر غزل‌های پارسی‌اش درصد ناچیزی است.

بحث‌های بی‌سروته را پان‌ترکان و طرفداران دولت باکو آغاز می‌کنند تا برای خود هویت تاریخی بتراشند. اگر همان گونه که شما گفته‌اید می‌پذیرفتند که از زمان عهدنامه‌ی ترکمانچای این منطقه از ایران جدا شده و امروز کشور مستقلی شده حرفی نبود. اما نه تنها این واقعیت را نمی‌پذیرند بلکه به قول معروف پیشدستی می‌کنند و هویت و وجود تاریخی ایران را زیر پرسش می‌برند! نام آذربایجان تاریخی را هم دزدیده‌اند و بر ارّان نهاده‌اند. طلبکار هم می‌شوند!

شهربراز

adab doost said...

با درود به شهربراز

به یاشار
اگر پان ترکهای امروزی خیلی به تاریخ اهمیت میدهند بروند ببیند که
چه کسانی در تاریخ نوین بنیانگذار پان ایرانیست بوده اند؟
پاسخ: خود آذری تبارها ،
چه کسانی مدافع سرسخت پارسی سره و پارسی گویی افراطی بوده اند ؟
پاسخ :خود آذری های غیرتی
نیاکان آذریمان شرمشان میامد اگر امروز زنده بودند و زشتگویی های پان ترکان امروزی را میخواندند و میشنیدند ما با عثمانی ها و ازبکها جنگیدیم که ایران ایرانی بمانددرحالیکه اکنون شماری از محیط ضد ایرانی ایجاد شده بوسیله صهیونیستها سود جسته اند تا ایران را از هم فرو بپاشند .
البته شهربراز عزیز بسیار مودب و با فرهنگ است ولی اگر شما سری به سایتهای یوتوب و فیسبوک و غیره بزنید و دشنام گویی های پان ترکان برضد ایرانی ها را بخوانیددیگر رغبتی در بحث کردن با این مزدوران فرومایه نمیکنید
چون اینها منطق سرشان نمیشود و اگر مثلا گوته بزرگترین شاعر و اندیشمند آلمانی کتابی را تقدیم به حافظ و سرایندگان پارسی گوی کرده است و اگر آذری های راستین کتاب نهزتالمجالس را سراییدند و خود اندیشمندی آذری انرا تصححیح و انتشار داد،و یا اگر کسروی آذری ثابت کرد که آذریها ترک زبان نبوده اند و ترکی به آنها تحمیل شده است تا بنمایند که ما افتخار میکنیم که ایرانی ایم و پارسی زبان ادبی و رسمی ماست و..اینها هیچکدام برای پان ترکها مدرک نیست و اینها همه جا به دشنام گویی و جعل تاریخ ادامه میدهنداما پان ترکها بدانند که در آذربایجان خوشبختانه ان اندازه ایران دوست راستین هست که اگر روزی ایران ضعیف شد و اینها (پان ترکان و پشتیبان صهیونیستشان)بخواهند شیطتنتی بکنند انها را سر جای خودشان بنشانند
ودر ضمن ملتهای راستین و ریشه دار نیازی به سازمان ملل ندارند تا به رسمیت شناخته بشوند یا نشوند
با سپاس از شهر براز
راستی میدانستیدبر طبق سندی که در سازمان یونسکو هست و هنوز به هیچ کس انرا نشان نداده اند ،ترکی لهجه 45 فارسی است*

*اینرا برای شوخی گفتم تا پان ترکها را تقلید کرده باشم

Anonymous said...

با سلام
مولانا چند بیت به رومی (یونانی) هم دارد ولی ابیات ترکی/یونانی او حتی یک درصد آثار او نیستند.

البته پسر مولانا هم اندکی بیت به یونانی/ترکی دارد ولی بارها اعتراف میکند که چیرگی بر این دو زبان ندارد:

http://www.archive.org/details/AStudyAboutThePersianCulturalLegacyAndBackgroundOfTheSufiMystics_323


صائب تبریزی هم روشن نیست ترکزبان بوده است. تنها زبان ترکی در دوران صفویه گسترش بیشتری داشته است و زبان شاهان صفوی بوده است.

در رابطه با فهلویات حافظ/سعدی اینها هم جزو فارسی هستند.. انگار اینست که بگوییم علی شیر نوائی و فضولی ادبیات ترکی نیستند چون یکی به ترکی جغتایی نوشته است و دیگری به ترکی شبیه عثمانی. فهلویات هم جزو پارسی و زبانهای ایرانی-تبار هست.

در مورد نظامی گنجوی، خوشبتخانه یک سند همزمان وجود دارد که مردمان گنجه را پارسی دانسته است:
http://shahrbaraz.blogspot.com/2010/09/blog-post_20.html

دوستدار وبلاگ شهربراز