آدینه ۹/امرداد/۱۳۸۸ - ۳۱/جولای/۲۰۰۹
به بربط چو بایست بر ساخت رود -------------- برآورد مازندرانی سرود
که: مازندران شهر ما یاد باد --------------- همیشه بر و بومش آباد باد
که در بوستانش همیشه گل است --------------- به کوه اندرون لاله و سنبل است
هوا خوشگوار و زمین پرنگار -------------- نه گرم و نه سرد و همیشه بهار
نوازنده بلبل به باغ اندرون -------------- گرازنده آهو به راغ اندرون
همیشه بیاساید از خفت و خوی -------------- همه ساله هرجای رنگ است و بوی
گلاب است گویی به جویش روان ------------- همی شاد گردد ز بویش روان
دی و بهمن و آذر و فرودین ------------------- همیشه پر از لاله بینی زمین
همه ساله خندان لب جویبار ----------------- به هر جای باز شکاری به کار
سراسر همه کشور آراسته ------------------- ز دیبا و دینار و از خواسته
بتان پرستنده با تاج زر ------------------- همه نامداران به زرین کمر
وقتی کاووس شاه کیانی این آواز را از خنیاگر مازندرانی شنید آز و طمع او را بر آن داشت که به مازندران لشکر بکشد. و این داستان مایهی چند پرسش برای یکی از دوستان شد!
چندی پیش دوستی پرسشهایی دربارهی مازندران در شاهنامه کرده بود. موضوع اصلی پرسشها به داستان جنگ کیکاووس با دیوان مازندران برمیگردد. من هم در اینجا پرسشهایش را به همراه پاسخ کوتاه خودم میآورم. امیدوارم که برای دیگران نیز جالب باشد.
۱- آیا در زمان کیکاووس مازندران زیر فرمان ایران نبوده؟
میدانید که کیکاووس از شاهان کیانی بود و این شاهان جزو شاهان استورهای به حساب میآیند. یعنی تاریخ دقیق و واقعیشان دانسته نیست. به احتمال زیاد، کیانیان از شاهان شرقی ایران پیش از هخامنشیان بودهاند. البته آرتور کریستنسن کتابی دارد به نام «کیانیان» - که من خیلی سال پیش خواندهام اما الان حضور ذهن ندارم. باید دوباره به آن نگاه کنم. به زودی مطلبی در وبلاگ دربارهی این کتاب خواهم نوشت.
در ضمن کاووس خود در اصل کی اوس بوده است مانند کی کواد (کی قباد) و نام دیگر شاهان کیانی. اما بعدها یک «کی» دیگر به نام کاووس افزوده شده و کیکاووس خوانده شده است. شاید بتوانیم فرض کنیم که کاوس شاهنشاه ایران بوده و شاه مازندران یکی از شاهان محلی. وقتی شاه محلی به شاه ایران پاسخ نداد شاه ایران به آنجا لشکر میکشد.
۲- دیوان از چه زمانی بر مازندران مسلط شدند؟
واژهی دیو در اصل به معنای ایزد و خدا بوده است. در میان هندوایرانیان دو دسته خدا وجود داشت: در زبان هندی به آنان دئوا و اسورا گفته میشود و در زبانهای ایرانی دیو و اهورا. به تدریج در میان هندوان دئوا خدای خوب شد و اسورا خدای بد. زرتشت نیز پس از اصلاح دینی خود در ایران، مزدا را - که از اهوراها بود - به عنوان خدای بزرگ برکشید و خدایان بد را دیو نامید. پرستندگان دیوها نیز در استورهها دیو خوانده شدهاند. در واقع دیو در شاهنامه و استورههای ایران یعنی کسی که مزداپرست نیست.
از این رو اگر به دنبال این هستیم که دیوان کی بر مازندران فرمان میراندند باید ببینیم که از چه زمانی فرمانروایان مازندران دین مزداپرستی را پذیرفتند. پیش از آن میشود زمان فرمانروایی دیوان.
۳- به نظر شما به شُبههی رویارویی ایران و مازندران چه گونه میشود پاسخ داد؟
به نظر من شبههای وجود ندارد. رویارویی هم نبود. تنها آز و طمع کاووس سبب شد که بین فرمانروای محلی و فرمانروای مرکزی درگیری شود و آن هم پس از کاووس برطرف شد و دیگر مشکلی نبوده است. اگر یادتان باشد در مطلبی که دربارهی دیلمیان نوشتم به این اشاره کردم که در زمان ساسانیان سپاهیان شمال ایران از بهترین پیادهنطام ایران بودند و توانستند ۲۰۰ سال در برابر عربها و حکومتهای اموی و عباسی پایداری کنند.