Thursday, July 09, 2009

حکایتی از هفت اورنگ جامی

پنج‌شنبه ۲۰/تیر/۱۳۸۸ - ۹/جولای/۲۰۰۹

پس از کار سترگ نظامی گنجوی در سرودن «پنج گنج» یا خمسه، شاعران فراوان دیگری از وی تقلید کردند. از جمله‌ی سرشناس‌ترین و بزرگترین آنها نورالدین عبدالرحمان جامی است که کتاب «هفت اورنگ» او شامل هفت مثنوی به تقلید از نظامی است و به نظر من نام آن را هم از نظامی گرفته است آنجا که نظامی در کتاب «هفت پیکر» یا «بهرام‌نامه» سروده است:

هفت رنگ است زیر هفت اورنگ ---------- نیست بالاتر از سیاهی رنگ

اورنگ به معنای تخت شاهی است و هفت اورنگ همان صورت فلکی هفت برادران است. نام کتاب‌های هفت اورنگ جامی چنین است:

- اورنگ نخست: سلسلة الذهب (زنجیر زرین) بر همان وزن هفت پیکر نظامی (فاعلن مفاعلن فعلن)
- اورنگ دوم: سلامان و ابسال: داستان عشقی سلامان و ابسال
- اورنگ سوم: تحفة الاحرار (هدیه‌ی آزادگان) بر همان وزن «مخزن الاسرار» نظامی (مفتعلن مفتعلن فاعلن)
- اورنگ چهارم: سبحة الابرار (سپاس/تسبیح نیکوکاران). بر وزن فاعلاتن فعلاتن فعلن.
- اورنگ پنجم: یوسف و زلیخا. بر همان وزن خسرو و شیرین نظامی (مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل)
- اورنگ ششم: لیلی و مجنون. بر همان وزن لیلی و مجنون نظامی (مفعول مفاعلن فعولن)
- اورنگ هفتم: خردنامه‌ی اسکندری. بر وزن اسکندرنامه‌ی نظامی (فعولن فعولن فعولن فعول)

حکایت کوتاه زیر درباره‌ی آزادگی از اورنگ چهارم یا «سبحة الاحرار» برگرفته شده است:

خارکش پیری با دلق درشت ----------- پشته‌ای خار همی‌برد به پشت
لنگ‌لنگان قدمی برمی‌داشت ------------ هر قدم دانه‌ی شکری می‌کاشت
کـ:«ای فرازنده‌ی این چرخ بلند! ---------- وی نوازنده‌ی دل‌های نژند!
کنم از جَیب نظر تا دامن ------------------ چه عزیزی که نکردی با من!
در ِ دولت به رخم بگشادی ------------------ تاج عزت به سرم بنهادی
حد من نیست ثنایت گفتن -------------- گوهر شکر عطایت سفتن»
نوجوانی به جوانی مغرور--------- رَخش ِ پندار همی‌راند ز دور
آمد آن شکرگزاری‌ش به گوش -------------- گفت کـ:«ای پیر خرف گشته، خموش!
خار بر پشت، زنی زین سان گام ------------ دولتت چیست؟ عزیزی‌ت کدام؟
عمر در خارکشی باخته‌ای ------------------ عزت از خواری نشناخته‌ای»
پیر گفتا که: «چه عزت زین بـِه ----------- که نی‌ام بر در ِ تو بالین‌نـِه؟
کای فلان! چاشت بده یا شام‌ام ------------- نان و آبی خورم و آشامم
شکر گویم که مرا خوار نساخت -------------- به خسی چون تو گرفتار نساخت
به ره حرص شتابنده نکرد ------------------ بر در شاه و گدا بنده نکرد
داد با این همه افتادگی‌ام ------------------ عز آزادی و آزادگی‌ام»


هفت اورنگ را می‌توانید در این نشانی در پایگاه ری‌را بخوانید.

1 نظر:

Anonymous said...

سلام علیکم شهر براز
نمی دانم چرا با خواندن این مقاله ات یاد فیلمی مستند افتادم که چند شب پیش دیدم
گمانم دویچه وله بود
نمی دانم موضوعش چی بود
ولی یک قسمتش این بود که رفت منزل یک زن
و شوهر و فرزند زن را نشان داد
و سپس زن رفت در یخچالشان را باز کرد
در یخچال گمانم فقط یک قوطی رُبّ بود
نشان داد اشک از چشم زن غلطید و آمد پائین
من هم یا اشک ریختم یا آه کشیدم و دعا کردم

قربانت
سیدعباس سیدمحمدی
http://seyyedmohammadi.blogfa.com