شنبه ۱۹/بهمن/۱۳۸۷ - ۷/فوریه/۲۰۰۹
(این جستار کوتاه را به دوست عزیزم نوذر تقدیم میکنم که از بازماندگان دلیران دیلمی است و شاد زیستن را دوست دارد.)
در زمان ساسانیان شاید مهمترین بخش پیاده نظام ارتش ایران را دلاوران و دلیران و جنگاوران دیلمی تشکیل میدادند. منظور از دیلم ناحیهی جنوب دریای کاسپین (عربیده: قزوین) یا مازندران است.
در نوشتههای رومیان و بیزانسیها (برای نمونه کتاب آگاتیاس Agathias) از جنگاوری دیلمیان یاد شده است و سلاح آنان خنجر و شمشیر و سپرهای رنگین و درخشان نام برده شده است. همچنین از سلاحی نام برده شده که به صورت نیزهای با شاخ دوسر بوده و به آن «ژوبین» یا زوبین میگفتند. در فرهنگ دهخدا نیز چنین آمده است:
ژوبین/زوبین: حربهی مردم گیلان است و آن نیزهی کوچکی بود که سر آن دو شاخ باشد و در قدیم بدان جنگ میکردهاند (برهان قاطع). مخصوص اهل تبرستان خاصه دیالمه بوده (انجمن آرا) (آنندراج). نیزهی کوچکی دوشاخه و بیشتر معمول مردم گیلان (ناظم الاطباء)
دکتر عبدالحسین زرینکوب در کتاب «دو قرن سکوت» از سرداری به نام «وهرز دیلمی» نام میبرد که در زمان خسرو یکم انوشیروان به فرماندهی گروهی ۱۰۰۰ نفره به یمن فرستاده شد تا شورش آنجا را آرام کند. وهرز پس از رسیدن به یمن، کشتیها را میسوزاند و همه چیز را به دریا میریزد و به سربازان میگوید راه بازگشتی نیست. باید پیروز شویم.
پس از گشودن ایران به دست نیروهای عرب مسلمان و فروپاشی دولت مرکزی ساسانیان، نیروهای مسلمان مدت زمان درازی را صرف نفوذ و تسخیر منطقهی دیلم کردند. طبری در تاریخ خویش هرگاه سخن از جنگ بین نیروهای خلیفهی اموی و دیلمیان است (مانند حوادث سال ۱۴۳ هجری) مینویسد «و این جنگ به درازا کشید.» این موضوع دو دلیل داشت: یکی سختی جغرافیایی یعنی وجود کوههای سربلند و برافراشتهی البرز و کوهستانی بودن این منطقه. دلیل دوم مهارت جنگی و نظامی دیلمیان بود. نکتهی جالبی که در تاریخ طبری هست این که مینویسد وقتی فرمانروای طبرستان نزدیک بود به دست نیروهای خلیفه بیفتد «انگشتری را که زهر در آن بود مکید و خویشتن را کشت». همچنین میتوان از مازیار و شروین نام برد که در برابر نیروهای خلیفه مقاومت کردند.
احمد کسروی در کتاب «شهریاران گمنام» مینویسد: «نیروهای اسلام که تا رودخانهی لوار در فرانسه پیش رفتند نتوانستند در برابر مشتی مردم دیلمی کاری از پیش ببرند.» به خاطر همین سرسختی و مقاومت و جنگاوری دیلمیان، تاریخنگاران عرب مسلمان از دیلمیان با عنوان «سنگدل و بیرحم» (قسیالقلب) و مانند آن نام بردهاند.
دیلمیان حتا پس از اسلام آوردن نیز جزو نخستین ایرانیانی بودند که در راه استقلال ایران و بیرون آمدن از زیر سلطه و فرمان خلیفههای اموی و عباسی قیام کردند. معروفترین این دیلمیان حکومت زیاریان (آل زیار) بود که مرداویج و برادرش وشمگیر پسران زیار آن را بنا کردند و به مدت ۲۰۰ سال بر شمال ایران و اصفهان و ری حکومت کردند. شاید مشهورترین یادگار زیاریان گنبد کاووس باشد و نیز کتاب «اندرزنامه» که چون نویسندهاش کاووس (قابوس) بود به «قابوسنامه» نیز شناخته میشود. اما شاید مهمترین اثر این دولت، حمایت کاووس از دانشمند بزرگ ایرانی ابوریحان بیرونی باشد که سبب شد کتاب مهم و ارزشمند «آثارالباقیه» نوشته شود.
گروه دیگر از دیلمیان پسران بویه یعنی علی و حسن و احمد بودند که حکومت «خاندان بویه» (آل بویه) را بنا کردند. این هر سه خود در لشکر وشمگیر بودند و از دست وشمگیر فرمان حکومت یافتند. آل بویه بر عراق نیز دست یافتند و خلیفهی عباسی را دست نشاندهی خود کردند. خلیفه بدانان به ترتیب لقبهای عمادالدوله، رکن الدوله، و مُعزّالدوله را داد. یکی از مهمترین شاهان آل بویه فناخسرو (پناه خسرو) عضدالدوله است که پیشتر دربارهاش نوشتهام و گفتم که خیلی مایل بود مانند ساسانیان با روم ارتباط داشته باشد و از آنان هدیه دریافت کند.
دیلمیان نیز همچون دیگر قومهای ایرانی در طول هزاران سال در ساختن تاریخ و فرهنگ کهنسال ایرانزمین نقش مهمی داشتهاند و نوشتن از تمام این کارها در اینجا مقدور و شدنی نیست و هدف من نیز این نبود. تنها به نام دانشمندی از گیلان در دوران پسااسلامی بسنده میکنم.
گوشیار گیلانی که نام کامل او را «کیا ابوالحسن گوشیار پسر لبان پسر باشهری جیلی (=گیلی = گیلانی)» نوشتهاند از اخترشناسان سدهی چهارم هجری بود. نام او را کوشیار هم نوشتهاند اما دکتر معین گفته که درست آن گوشیار است که از نام اوستایی «گوش» گرفته شده است. (گئوش = گاو. گوش نام روز چهاردهم ماه در تقویم زرتشتی نیز هست. به نوشتهی بیرونی در «گوش روز» از دی ماه جشنی بوده است موسوم به «سیرسور» که در این روز سیر و شراب میخوردند و برای دفع اهریمنان سبزیهای ویژه با گوشت میپختند. بیرونی نام آن را «جوش»، عربیدهی «گوش»، و در سغدی «غُش» و در خوارزمی «غوشت»آورده است). گوشیار از بزرگان اخترشناسی بود و کتابهای مهمی نوشته است به نامهای زیر:
۱- زیج جامع
۲- زیج بالغ
۳- مجمل الاصول (خلاصهی اصول)
۴- المدخل فی صناعة علم النجوم (درآمدی بر فن دانش اخترشناسی)
۵- معرفة الاصطرلاب و عمله (آشنایی با اصطرلاب و کارکرد آن)
سعدی نیز در بوستان خود از خرد و حکمت گوشیار گوشهای نقل کرده است:
یکی در نجوم اندکی دست داشت ------------- ولی از تکبر سری مست داشت
بر گوشیار آمد از راه دور ------------- دلی پر ارادت، سری پر غرور
خردمند از او دیده بردوختی ------------- یکی حرف در وی نیاموختی
چو بی بهره عزم سفر کرد باز ------------- بدو گفت دانای گردنفراز:
«تو خود را گمان بُردهای پُرخرد؟ ----------- اَنائی که پُر شد، دگر چون برد؟»
(انا: ظرف)
خاستگاه:
- «دیالمه و غزنویان»، عباس پرویز، انتشارات علمی، تهران، ۱۳۳۶ خ.
- «تاریخ طبری»، نوشتهی محمد بن جریر طبری، ترجمهی ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، تهران، ۱۳۶۲ خ
- «اسواران ساسانی»، نوشتهی کاوه فرخ، ۲۰۰۵ م.
هم چنین ن.ک. نوشتهی دکتر کاوه فرخ دربارهی دیلمیان.
5 نظر:
سلام دوست عزیز
پس بیخود نیست که انگلیسیان با بیبخار خواندن مردان شمالی قصد تحقیر آنان کردند و نشاندن آنان.
فرهنگ آزادگی را با فرهنگ حقارت جایگزین کردن!
تاریخ طبری مورد اطمینان نیست، نگاه کنید به :
http://chubin.net/?p=728#more-728
موفق باشید
صد درود
به عنوان یک شمالی این نوشته برایم بسی دلنشین بود . شمال از جمله مناطقی بود که اسلام خیلی دیر بر آن تسلط یافت و من فکر می کنم تا همین پنجاه شصت سال پیش نفوذ درست و حسابی ای بر شمال نداشت .
شاید جالب باشد که در برخی از روستاهای البرز همچنان « جشن مردگان » و « جشن تیرگان » برپا می شود . اصطلاحاتی مردم این خطه بکار میبرند نیز جالب است مانند سوگند به آفتاب خسته تن ، سوگند به روشنایی ، به کار بردن واژه ی « مهر » به جای « بسم الله » و ...
در البرز در جایی که استان سمنان و مازندران بهم می پیوندند بناها و نشانه های فراوانی از ایستادگی در برابر عربها وجود دارد که برخی بناها واقعا شگفت آورند ( البته دلیل ساخت برخی از این بناها _ یا بهتر بگویم سنگرها _ روشن نیست )
همچنین ابوریحان بیرونی کتاب « مقاليد علم الهيه » را به نام اسپهبد مرزبان بن رستم در پَریم نوشت وسپس نزد کاووس وشمگیر رفت
راستی در مازندران هنوز هستند کسانی که دارای نام خانوادگی « اسپهبدی » یا « بویه » می باشند .
صد سپاس
و نگاه کنید به این لینک
http://chubin.net/?p=727#more-727
چوبین
خیلی ممنون . چون من هم دیلمی و از نسل آل بویه هستم . هر چند افتخار به این موضوع برایم جذابیتی ندارد . باز هم ممنون
Post a Comment