پنجشنبه ۱۱/بهمن/۱۳۸۶ - ۳۱/ژانویه/۲۰۰۸
چند ماه پیش مقالهای خواندم به نام «دو شاه، چند مینیاتور و فرش بوستون» دربارهی شاه اسماعیل و پسرش شاه تهماسب صفوی.
Welch, S. C. "Two Shahs, Some Miniatures and the Boston Carpet". Boston Museum Bulletin, No. 69 (1971), p. 6-14.
فرش بوستون فرشی است که در زمان شاه تهماسب بافته شده و در سال ۱۹۷۱ م/۱۳۵۰ خ موزهی بوستون آن را از گردایهداری (کلکسیونری) به نام «بارون موریس دو رُتشیلد» (Baron Maurice de Rotschield) خریداری کرد. این شمارهی «بولتن موزهی بوستون» دربارهی این فرش است.
در مقالهی دیگری از این شمارهی بولتن میخوانیم که در جهان ۴ فرش مشهور با نقش شکارگاه وجود دارد که هر چهار تا ایرانی هستند و [به خاطر لیاقت بیش از حد حکومتهای ایرانی] در چهار موزهی متفاوت در جهان نگهداری میشوند و این موزهها به خاطر داشتن این فرشهای معتبر و گرانبها به خود میبالند. این فرشها به نام موزههای دارندهی آنها شناخته میشوند که عبارتند از:
۱) فرش میلان از پشم در موزهی پُلدی پتزولی (Poldi Pezzoli) در میلان ایتالیا
۲) فرش وین از ابریشم در موزهی اتریش
۳) فرش بوستون از ابریشم در موزهی بوستون
۴) فرش استکهلم از ابریشم در موزهی کاخ سلطنتی استکهلم.
نویسندهی مقاله میگوید که فرش ایرانی به خاطر نقش و نگار و گل و بتههای آن در واقع مانند باغی حملشدنی است. وی مینویسد ما از دیدن این فرش لذت میبریم. زندگی کردن و راه رفتن روی آن لذت بسیار بالاتر و غنیتر بوده است.
شاه اسماعیل در تبریز زندگی میکرد اما به رسم قدیم ایرانی شاهزادهای که قرار بود شاه شود (یا ولیعهد) والی هرات بود تا با رسم کشورداری آشنا شود.
عثمانیان در سال ۱۵۱۴ م/۸۹۳ خ تبریز را تصرف کردند و با خود ۱۰۰ هنرمند و هنرور را به استانبول بردند. در تبریز و غرب ایران به خاطر حکومت قبیلهی ترکمن آق قویونلو نقشههای فرشها مایههای ترکمنی داشت اما در هرات و شرق سبک تیموری. سبک ترکمنی کلی و انتزاعی است. مثلا اسب یا اژدهایی که در این فرشها دیده میشود همه نوعی است نه یک اسب خاص. اما سبک تیموری که «کمالالدین بهزاد» برجستهترین استاد آن دارای جزییات و واقعی است. یعنی میتوان مطمئن بود که اسبی وجود داشته و بهزاد آن را کشیده است.
هرات از مرکزهای قدیمی فرهنگ ایرانی بود و به خصوص در زمان جانشینان تیمور مرکز نقاشی و نگارگری ایران شده بود. تهماسب از ۳ سالگی در هرات و زیر نظر لـلهاش با فرهنگ ایرانی رشد و نمو کرد. وی طرفدار هنر و رواداری و موسیقی و نقاشی شد. وی حتا خود در نقاشی و خطاطی دست داشت و به کارگاهها سرک میکشید.
در هشت سالگی شاه اسماعیل او را به تبریز دعوت کرد تا رسما جانشین او شود. پس از مدتی تهماسب زیر نفوذ فقیهان شیعی وارداتی جبل عاملی (لبنانی) - که تازه داشتند در حکومت نوپای صفوی قدرت میگرفتند - به تدریج متعصب شد و دست از میخواری کشید و هنر و نقاشی را ممنوع کرد.
البته تهماسب دارای خوی گردانی بود و گاه به این سو و گاه به آن سو میگشت. در زمانهایی که به هنر و نقاشی مایل بود کارهای هنری سترگی در دربارش و به فرمانش ساخته شده که امروزه همهشان مایهی مباهات موزهها و موزهداران جهان اند. از جمله همین فرش بوستون. شاه تهماسب در دربار خود بین ۱۵ تا ۲۰ نقاش داشت. حتا میگویند وقتی پایتخت را به قزوین منتقل کرد برخی از نقاشیهای کاخ قزوین را خودش انجام داده است.
شاید مشهورترین اثر هنری زمان شاه تهماسب «شاهنامهی تهماسبی» باشد که دارای ۲۵۸ مینیاتور است! کار این شاهنامه بین سالهای ۱۵۲۲ تا ۱۵۳۰ م/۹۰۱ تا ۹۰۹ خ انجام شد. این شاهنامه تا سالهای ۱۳۵۰ در اختیار گردایهداری به نام «آرتور هوتُن» (Arthur Houghton) بود و به نام «شاهنامهی هوتُن» شناخته میشد تا این که به دستور «فرح دیبا»، ملکهی وقت ایران، آن را خریداری کرده و به «موزهی هنرهای معاصر تهران» فرستادند. اثر هنری بزرگ دیگر از زمان شاه تهماسب «پنج گنج نظامی» است که آن هم دارای ۱۵ مینیاتور بوده و در سال ۱۵۳۹ م/۹۱۸ خ پایان یافته است و امروزه در موزهی بریتانیا نگه داشته میشود. آخرین اثر نیز «هفت اورنگ جامی» است که در سال ۱۵۵۶ م/۶۳۵ خ پایان یافته است و اکنون در «نگارخانهی هنری فریر» (Freer Gallery of Art) در شهر واشینگتن امریکا نگه داشته میشود.
به خاطر سختگیریهای مذهبی دربار شاه تهماسب، نگارگران بزرگی مانند «دوست محمد»، «میر مصور»، «میر سید علی» و «عبدالصمد» ایران را ترک کرده و به دربار اکبرشاه در هندوستان پناه بردند.
Thursday, January 31, 2008
فرش بوستون
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
6:07 AM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاریخ میانی , فرهنگ
Wednesday, January 30, 2008
جشن سده
چهارشنبه ۱۰/بهمن/۱۳۸۶ - ۳۰/ژانویه/۲۰۰۸
امشب شب جشن سده است. جشن سده بر همه فرخنده و خجسته باد!
جشن سده آن گونه که در شاهنامه آمده شبی است که هوشنگ، شاه پیشدادی، آتش را کشف کرد:
یکی روز شاه جهان سوی کوه ------------------ گذر کرد با چند کس همگروه
پدید آمد از دور چیزی دراز ---------------- سیه رنگ و تیرهتن و تیزتاز
دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون --------------- ز دود دهانش جهان تیرهگون
نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ -------------------- گرفتش یکی سنگ و شد تیزچنگ
به زور کیانی رهانید دست -------------------- جهانسوز مار از جهانجوی جست
برآمد به سنگ گران سنگ خرد -------------------- همان و همین سنگ بشکست گرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ --------------------- دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار کشته ولیکن ز راز ------------------ ازین طبع سنگ آتش آمد فراز
جهاندار پیش جهان آفرین ---------------------- نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد ------------------- همین آتش آنگاه قبله نهاد
بگفتا فروغی است این ایزدی ----------------- پرستید باید اگر بخردی
شب آمد برافروخت آتش چو کوه ----------------- همان شاه در گرد او با گروه
یکی جشن کرد آن شب و باده خورد ---------------- سده نام آن جشن فرخنده کرد
ز هوشنگ ماند این سده یادگار ------------------ بسی باد چون او دگر شهریار
کز آباد کردن جهان شاد کرد --------------------- جهانی به نیکی ازو یاد کرد
منوچهری دامغانی، شاعر سدهی چهارم خ/یازدهم م، دربارهی جشن سده قطعهی زیر را سروده است:
آمد ای سید احرار! شب جشن سده ----------------- شب جشن سده را حرمت، بسیار بُوَد
برفروز «آتش برزین» که درین فصل شتا ------------------- «آذر برزین» پیغمبر آذار بود
آتشی باید چونان که فراز علمش ----------------------- برتر از دایرهی گنبد دوار بود
چون ز گردون بر از این سلسلهی زراندود ------------ قرص خورشید، فرو خفته، نگونسار بود
آتش و دود چو دنبال یکی طاووسی --------------------- که بر اندوده به طرف دم او قار بود
وان شرر گویی طاووس به گرد دُم خویش -------------------- للو خرد فتالیده به منقار بود
چون یکی خیمهی مرجان ز برش نافهی مشک ------------------- که سمنبرگ بر آن نافهی عطار بود
یا چو زرین شجری در شده اطراف شجر ----------------- که بر او بر ثمر از للو شهوار بود
باغبان این شجر از جای بجنباند سخت --------------------- تا فرو بارد باری که براشجار بود
می خور ای سید احرار، شب جشن سده ------------------ باده خوردن بلی از عادت احرار بود
زان می ناب، که تا داری در دست و چراغ ------------------- بازدانستنشان از هم دشوار بود
آذر بَرزین از آتشکدههای بزرگ ایران زمان ساسانی بوده است.
آذار یا آدار = نام ماهی در تقویم سریانی برابر اردیبهشت ماه. حافظ میگوید:
ابر آذاری برآمد، باد نوروزی وزید ----------- وجه مِی میخواهم و مطرب، که میگوید رسید؟
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
1:02 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی فرهنگ
Monday, January 28, 2008
زنگ تفریح - کتاب درسی
دوشنبه ۸/بهمن/۱۳۸۶ - ۲۸/ژانویه/۲۰۰۸
از رایانامههای رسیده:
سرپرست وزارت آموزش و پرورش میگويد: «كتاب درسی دختران و پسران بايد جدا بشود.»
البته اين كه چرا خداوند بزرگوار برای دختران و پسران و مردان و زنان يك كتاب فرستاده از اسرار است و اسرار الاهی را نه سرپرست وزارت آموزش و پرورش میداند و نه دختران و پسران.
احتمالاً در كتاب درسی دختران داستان «ریزعلی خواجوی»، «دهقان فداكار» اين گونه خواهد شد:صغرا خانم فداكار
«صغرا خانم» فداكار خيلی ناراحت شد. اول خواست پیراهنش را در بياورد ببندد به چوبدستی و آتشش بزند. بعد يادش آمد لخت میشود و اگر چشم مسافران نامحرم به او بيفتد خدا او را با چوبدستیاش در آتش جهنم میاندازد.
بعد خواست چادرش را استفاده كند، ياد موهايش افتاد. سپس متوجه شد لازم نيست مثل مردها به هر بهانهای لخت بشود. او زن است و خدا به او عقل داده لذا نفت فانوسش را ریخت روی چوبدستی و چوبدستیاش را آتش زد. اما چون دويدن برای زن بد است سلانه سلانه به طرف قطار رفت اما دیگر دير شده بود و قطار با سنگها برخورد كرد و همهی مسافران شهيد شدند.
«انا لله و انا اليه راجعون».
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
9:50 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تفریح
Sunday, January 27, 2008
کتاب «تحقیق هند» بیرونی
یکشنبه ۷/بهمن/۱۳۸۶ - ۲۷/ژانویه/۲۰۰۸
در حال خواندن کتاب «تحقیق هند» دانشمند بزرگ ایرانی، «ابوریحان محمد بیرونی» هستم.
نام کتاب: تحقیق هند (نام اصلی: «تحقیق ماللهند»، ترجمهی انگلیسی: Alberuni's India)
نویسنده: ابوریحان محمد بیرونی
ترجمه از عربی به انگلیسی: ادوارد زاخائو (Edward C. Sachau)
سال نگارش: ۱۰۲۰ م/۴۰۰ خ/۴۱۰ ق.
سال ترجمه: ۱۸۸۷ م./۱۲۶۶ خ
سال انتشار نسخهی کوتاه شده: ۱۹۷۱ م/۱۳۵۰ خ.
بیرونی برای تحقیق دربارهی دین و فرهنگ و اخترشناسی هندیان، زبان سانسکریت را آموخت و مدت ۱۰ سال با برهمنان و فرهیختگان هند نشست و برخاست داشت. وی معتقد بود که برای گفتگو و بحث با هندیان باید دین و فرهنگ آنان را شناخت. وی در این کتاب با این دید بسیار دانشورانه و منتقدانه به معرفی و بررسی فلسفه، دین، فرهنگ و دیگر جنبههای تمدن هند در زمان خود یعنی حدود ۱۰۰۰ سال پیش میپردازد. این کتاب نزدیک ۸۰۰ سال بهترین اثر تحقیقی در زمینهی هندشناسی بود. برخی به خاطر این کتاب بیرونی را پدر علم «مردمشناسی» (anthropology) و هندشناسی نامیدهاند. جرج سارتون (George Sarton) در کتاب «درآمدی بر تاریخ علم» بیرونی را یکی از بزرگترین دانشمندان همهی دورانها مینامد.
«ادوارد زاخائو»، خاورشناس مشهور آلمانی، ابتدا این کتاب را از عربی به آلمانی برگرداند و دو-سه سال بعد آن را از عربی به انگلیسی برگرداند. کتاب حاضر نسخهی خلاصه و کوتاه شدهی ترجمهی انگلیسی زاخائو است. کتاب اصلی دارای ۸۰ فصل است که به این موردها میپردازد: باورهای دینی، فلسفه، «ودا»، ادبیات و دستور زبان سانسکریت، حساب و شمارش، یکانهای اندازهگیری، رودخانههای هند، اقیانوسشناسی، اخترشناسی، کیهانشناسی هندی، مهگرفتگی و خورگرفتگی، و ....
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
10:09 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی كتاب
Saturday, January 26, 2008
تغزیه و موسیقی ایرانی
شنبه ۶/بهمن/۱۳۸۶ - ۲۶/ژانویه/۲۰۰۸
در دوره صفویه که تحریم موسیقی از سوی حکومت وقت روند رو به رشدی به خود گرفت، اهالی موسیقی بسیاری از ملودیها و نغمههای موسیقی را در ساختاری نمایشی موسیقایی گنجاندند که از آن به عنوان «تعزیه» یاد میشود. به همین دلیل است که «روحالله خالقی» و «ابوالحسن صبا»، دو موسیقیدان شهیر ایرانی از تعزیه به عنوان یکی از حافظان اصلی موسیقی ردیفی ایران نام بردهاند.
در تعزیه آنهایی که به نام اتقیا (هواداران امام حسین و خاندانش) نام برده میشوند از فرمهای موسیقی آوازی استفاده میکنند و در دستگاههای معروف موسیقی ایرانی چون «سه گاه»، «چهار گاه»، «نوا»، «شور» و «همایون» آواز میخوانند و در مقابل آنهایی که در مقابل امام سوم شیعیان صف آرایی کردند اشقیا خوانده میشوند که اصولا تنها فرم به کار رفته در رفتار نمایشی آنها فرمهای دکلمه است که از آن به عنوان «اُشتُلُم خوانی» یاد میشود.
دکتر «مصطفی کمال پورتراب» در پاسخ به این پرسش که «چرا در غرب و در سنتهای موسیقایی آنان چنین تغییراتی رخ نمیدهد؟» میگوید: «کشیشان کلیسا خود اهل موسیقی و از دانش موسیقی مطلوبی برخوردارند. اما در ایران به دلیل تحریمی که نسبت به موسیقی روا داشته شد، نوعی هرج و مرج بر فضای موسیقی مذهبی هم حاکم شده است که نتیجه آن را امروزه به این شکل می بینیم»
با وجود تعلق خاطر دولت جمهوری اسلامی به مذهب تشیع، پژوهشهای صورت گرفته دراین زمینه از انگشتان یک دست هم تجاوز نمیکند. قدیمیترین گردآوری در این زمینه را خانم «فوزیه مجد» در سال ۱۳۵۲ خ [=۱۹۷۳م] انجام داد.
برگرفته از گزارش کامل در بی.بی.سی پارسی.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
12:10 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
Thursday, January 24, 2008
سه پلشت
پنجشنبه ۴/بهمن/۱۳۸۶ - ۲۴/ژانویه/۲۰۰۸
«پَلَشت» یا «پِلَشت» به معنای ناپاک و پلید و آلوده است.
روستایی در جنوب شرقی تهران بر جادهی خاوران وجود داشت به نام «پلشت» که پس از انقلاب، شهرکی شد و به «پاکدشت» نام گردانده شد. زندهیاد «مهدی اخوان ثالث» شعرهایی دارد که جای سرودن آنها روستای پلشت است.
یکی از اصطلاحهای عامیانه «سه پلشت» است که به اشتباه «سه پلشک» و یا حتا «زِپِرِشک» (!) نیز گفته میشود. ریشهی آن از بازی عامیانهی «سه قاپ» میآید و بدترین حالتی است که سه قاپ در کنار هم بنشینند.
«سه قاپ»، همان طور که از نام آن برمیآید، با سه قاپ (مفصل زانوی گاو یا گوسپند) بازی میشود و بیشتر در جنوب شهر تهران رایج بوده است. (امروزه که دیگر همه چیز بازیهای کامپیوتری شده است! شاید قاپ بازی کامپیوتری هم ساختند!)
هر یک از چهار سوی قاپ نامی دارد که عبارتند از: اسب، خر، جیک و بوک. در این بازی، سه قاپ را در دست گرفته و به روی زمین بازی میاندازند.
حالتی که یک اسب با دو جیک، یا یک خر با دو بوک بنشیند بازیکن برنده است.
اما «سه پلشت» حالتی است که در آن دو اسب با یک خر یا دو خر با یک اسب بیاید که بازیکن بازنده میشود.
چند اصطلاح عامیانهی دیگر که به قاپبازی ربط دارد:
جیک و بوک چیزی را درآوردن: یعنی سر از کار کسی درآوردن.
شپش توی جیبش سه قاپ میاندازه یا بازی میکنه: تهی دست است. آه در بساط ندارد.
قاپ کسی را دزدیدن: دل کسی را بردن
بز آوردن یا بزبیاری: بد آوردن. حالتی است که یک اسب با دو بوک یا یک خر با دو جیک بنشیند.
زندهیاد «سید غلامرضا روحانی»، شاعر و فکاهیسرای معروف با تخلص «اجنه»، شعری دارد بدین صورت:
سه پلشت آید و زن زاید و مهمان برسد -------------- عمه از قم برسد، خاله ز كاشان برسد
خبر مرگ عماُقلی برسد از تبريز ---------------- نامهی رحلت دایی ز خراسان برسد
صاحب خانه و بقال محل از دو طرف --------------- اين يكی رد نشده، پشت سرش آن برسد
طشت همسايه گرو رفته و پولش شده خرج ------------ به سراغش زن همسايه شتابان برسد
هم بلايی به زمين میرسد از دور سپهر ------------- بهر ماتمزدهی بیسر و سامان برسد
اكبر از مدرسه با ديدهی گريان آيد -------------- وز پیاش فاطمه با ناله و افغان برسد
اين كند گريه كه: من دامن و ژاكت خواهم ------------ آن كند ناله كه: كی گيوه و تنبان برسد؟
كرده تعقيب ز هر سوی طلبكار مرا ------------- ترسم آخر كه از اين غم به لبم جان برسد
گاه از آن محكمه آيد پی جلبم مأمور -------------- گاه از اين ناحيه آژان پی آژان برسد
من در اين كشمكش افتاده كه ناگه ميرآب ------------- وسط معركه، چون غول بيابان برسد
پول خواهند ز من، من كه ندارم يك غاز ------------ هر كه خواهد برسد، اين برسد، آن برسد
من گرفتار دو صد ماتم و «روحانی» گفت --------------- سه پلشت آيد و زن زايد و مهمان برسد
[عم اقلی: به ترکی = پسر عمو. آژان (agent) به فرانسه: مامور، پاسبان.]
بیشتر دربارهی غلامرضا روحانی.
جالب آن که در انگلیسی نیز اصطلاحی هست که میگویند: Bad things come in three یعنی چیزهای بدی سه تایی با هم میآیند یا روی میدهند.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
9:40 PM |
پيوند دایمی
1 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی ریشهشناسی , زبان , سرگرمی , فرهنگ
Wednesday, January 23, 2008
شاهدبازی
چهارشنبه ۳/بهمن/۱۳۸۶ - ۲۳/ژانویه/۲۰۰۸
در نوشتهی «محمود و ایاز» گفتم که شاهدبازی و پسربازی بیشتر به دست ترکان آن سوی جیحون و پس از ورود آنان میان ایرانیان رایج شد و نمونههایی نیز از گلستان سعدی دادم. در واقع همجنسگرایی در ادبیات پارسی میتواند موضوعی برای تحقیق تاریخی و اجتماعی باشد. به خاطر شرایط اجتماعی و تاریخی این رابطه بیشتر بین مردان بوده است اما همان طور که پیشتر در نوشتهای دربارهی «خاقانی شروانی» قصیدهی هزلی از وی را نقل کردم، همجنسگرایی بین زنان نیز رایج بوده اما به مراتب کمتر در نوشتهها راه یافته است.
و یا در دفتر پنجم «مثنوی معنوی» حکایتی هست بدین مضمون:
کُندهای را لوطیای در خانه برد ----------- سرنگون افکندش و در وی فشرد
در میانش خنجری دید آن لعین ------------ پس بگفتش: بر میانت چیست این؟
گفت: آنک با من ار یک بدمنش --------------- بد بیندیشد، بدرم اشکمش
گفت لوطی: حمد لله را که من --------------- بد نیاندیشیدهام با تو به فن!
چون که مردی نیست، خنجرها چه سود؟ --------------- چون نباشد دل، ندارد سود خود
امروز به معرفی کتابی از دکتر «سیروس شمیسا» برخوردم. گویا ایشان در سال ۱۳۸۱ خ/۲۰۰۲ م. کتابی دربارهی شاهدبازی در ادبیات پارسی نوشته بودند که پس از انتشار، ممنوع و جمع شده است.
كتاب در هشت فصل و بر حسب دورههای تاریخی تدوین شده است.
در فصل اول اسمها و اصطلاحات شاهدبازی و انواع آن را مرور میکنيم. در فصل چهارم بحث در مورد صوفیان و شاهدبازی است و در فصلهای دیگر با شاعران، نمونه شعر و نثر هر دوره تاریخی آشنا میشویم. این دورهها عبارتند از: غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، تیموریان، صفویه، افشاریه، زندیه، دورهی قاجار و پهلوی.
«شاهدبازی در ادبیات فارسی» نخستین (و تا به امروز، تنها) کتابی است که به چنین پژوهشی دست زده است. مؤلف، بر اساس شواهد گوناگونی که بیشتر از نظم و کمتر از نثر برگزیده، نظریه خود را به اثبات میرساند که ... معشوق شعر فارسی ... غالباً و عمدتاً مرد است، نه زن. فقط بخش کمی از اشعار قدماست که میتوان در آنها به ضرس قاطع معشوق را مؤنث قلمداد کرد.
به نظر دکتر شمیسا، شاهدبازی در ایران دو آبشخور داشته: یونانی و ترکی. عشق مرد به مرد در رساله معروف افلاطون («ضیافت» یا «مهمانی») به تفصیل مورد بحث قرار میگیرد. این فلسفه ابتدا وارد فلسفه ایران و از آنجا به عرفان ایران راه پیدا کرد و زیبارویان گواه یا دلیل جمال حق تعالی فرض شدهاند. گونهی جنسی آن، پس از ورود ترکها به ایران رواج یافت.
همان طور که پیشتر هم گفتهام در ادبیات پارسی منظور از ترکان بیشتر ترکان آسیای میانه و آن سوی جیحون بوده و گاهی نیز به شکل گسترده به مغولان و تاتاران نیز ترک گفته میشده است.
جای تاسف است که به جای تحقیق و بررسی و شناخت فرهنگ، باید چشممان را ببندیم و بگوییم «نیست!».
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
10:32 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی ادبيات , تاریخ میانی
Tuesday, January 22, 2008
کرزاکنون
سهشنبه ۲/بهمن/۱۳۸۶ - ۲۲/ژانویه/۲۰۰۸
در ادامهی وبگردی در «لُر بلاگستان» (بلاگهای لری) به این نوشتهی جالب برخورد دربارهی جشن زادن پسر یا به اصطلاح «کُرزاکنون» (کر = پسر + زا = زایش + کنون = کنان. مانند عقدکنون یا عقدکنان که جشن عقد است.)
اين مراسم از يك تا سه روز طول میكشید. در اين جشن، ساز و نقاره نواخته میشد. مردان و زنان به مانند جشن عروسی با چوپی و چوببازی به پايكوبی میپرداختند. مراسم نامگذاری پسر نيز در اين جشن برگزار میشد. بر حسب باور مردم، در اين مراسم كتاب «شاهنامه» توسط بزرگ فاميل باز میشد و اولين نام در صفحهی سمت راست را برای پسر انتخاب میكردند... البته نامگذاری بر حسب زادگاه هم انجام میشد مثلا ... در كوهستان نام كوهزاد مرسوم بود.
آنچه برای من جالب بود نفوذ «شاهنامه» در زندگی مردم ایران و کاربرد آن است و نیز تنیده شدن آن در بافت زندگی روزمره. در فیلم «شیر سنگی» نیز که دربارهی لرها ساخته شده بود در جایی بزرگ ایل میگوید: فقط بلدید زیر چادرها بشینید شاهنومه بخونید. مردونگیتون کجا رفته؟ وقت جنگ اه.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
11:40 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی فرهنگ
Monday, January 21, 2008
حکایتی به زبان لری بختیاری
دوشنبه ۱/بهمن/۱۳۸۶ - ۲۱/ژانویه/۲۰۰۸
این داستان را در وبلاگ هموطنی بختیاری پیدا کردم و خواستم با شما در میان بگذارم.
ایخوم يه حكايت واقعی كه مین طايفمون اتفاق وهسه و به يه ضرب المثل هم تبديل بيده نه سیتون بنويسم شايد به اين دوره زمونه ..به اين حكومت ..شايد مین اداره و شايد هم مین فاميل ايسا هم شاهدس بوئین.
ایگون يه بار ز طايفمون دو نفر به نوم «محمد» و «قلی» به صحرا «سيلاخور دورود» رهدن به دوزی و سر يه خرمنی يه كلی گنم دوزين ...
آودن كه بهرسون كنن .. هو كه نومس «محمد» بيد هی صلوات ايفرسنا و وا يه كاسهای تقسيم ايكرد. «قلی» هم فقط ز صلوات فرسنادن «محمد» فقط «آل محمد»نه ايشنيد ... هی ايشنيد كه محمد ايگو «و آل محمد» ... «و آل محمد»...
خلاصه خيال كرد كه گنمانه سی خوس ایخو ... ناراحت بيد و وا گرزی كه داشت زيد به كپو محمد و گود ... «قُرُمدنگ! همس به آل محمد؟ ... و آل محمد؟ يه دفعه هم بوگو به آل قلی!...»
حالا حكايت مملكت ایمانه ....
تا پست بعدی خدا نيهدارتون ....
از وبلاگ «در مورد زندگی بختیاری»
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
10:18 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تفریح
Sunday, January 20, 2008
واژهنامهی ریشهشناختی اخترشناسی
یکشنبه ۳۰/دی/۱۳۸۶ - ۲۰/ژانویه/۲۰۰۸
اگر به نوار کناری این صفحه نگاه کرده باشید در بخش زبان پیوندی هست به نام «واژهنامهی دکتر محمد حیدری ملایری».
دکتر حیدری ملایری اخترفیزیکدان و دانشمند برجستهی ایرانی در نپاهشگاه پاریس است. ایشان برای توانمند و برومندسازی زبان پارسی در رشتهی تخصصی خودشان دست به کار واژهسازی علمی در اخترفیزیک و اخترشناسی شدهاند و در این راه کار شایان توجهی کردهاند. یکی از ویژگیهای کار سترگ ایشان ریشهشناسی و به دست دادن ریشه و شیوهی ساخت برابر پارسی برای اصطلاح انگلیسی است که بسیار مهم، جالب و آموزنده است.
ایشان به درستی بر این باور است که همان طور که زبانهای اروپایی برای واژهسازی علمی به زبانهای یونانی و لاتین تکیه میکنند ما نیز با توجه به حقیقتهای زبانشناختی و تاریخی زبانمان باید به زبانهای پارسی کهن و میانه، اوستایی، سانسکریت و نیز دیگر زبانها و گویشهای ایرانی تکیه کنیم. زیرا فرایند درونیسازی و جذب و گوارش دانش با زبان شروع میشود. وقتی ما نتوانیم مفهومهای علمی را در زبان خود بیان کنیم همواره بین ما و آن مفهومها فاصلهای خواهد بود.
زبان پارسی باید برای بیان علمی و فنی بر پای خود بیایستد. زمانی در گذشتهی نه چندان دور، زبان دانش زبان فرانسه بود و تحصیلکردگان ما سیل واژههای فرانسوی را به زبان پارسی سرازیر کردند. امروزه نیز که زبان انگلیسی برتری یافته سیل واژههای انگلیسی در حال روان شدن است. اگر فردا زبان اسپانیایی یا چینی زبان رایج شد آیا باید شاهد سرازیری واژهها و اصطلاحهایی از این زبانها باشیم؟ پس تکلیف زبان پارسی چه میشود؟
زندهیاد دکتر «غلامحسین مصاحب» و دیگر همکاران وی نشان دادند که زبان پارسی توانایی و امکان واژهسازی علمی را دارد. و دیدیم که در زمینهی ریاضی و به خصوص ریاضی جدید چقدر اصطلاحها و واژههای زیبا و پارسی ساخته شد و همهی ما با آنها ریاضی را آموختیم. برای نمونه در مبحث فیزیک از واژهی pole (قطب) واژههای قطبیدن (polarize)، قطبیده (polarized)، قطبش (polarization)، و ... را ساختند.
داریوش آشوری نیز معتقد است که واژهسازی مانند دستگاه گوارش زبان است که اگر خراب شود و بد کار کند سلامت زبان به خطر میافتد. از این رو باید به دستگاه واژهسازی زبان پارسی که - مانند دیگر زبانهای هندواروپایی - بیشتر بر پایهی پسوند و پیشوند و ریشهها است بیشتر آشنا شویم و تلاش کنیم بیشتر واژههای پارسی به کار ببریم.
زمانی مردم میگفتند «علم اللغة»، «بلدیه»، «عدلیه» و «احصائیه». اما امروزه همه میگوییم زبانشناسی، شهرداری، دادگستری و ادارهی آمار.
خواهش میکنم پیشگفتار این کار مهم و ستودنی را حتما بخوانید. (پیشگفتار انگلیسی و پیشگفتار پارسی)
نمونهای از درآیههای این فرهنگ (از نوشتهی دیگر ایشان به زبان پارسی):
نپاهش (nepâheš): برابر رصد و observation.
واژهی اروپایی از لاتین observationem "پاسداری، پاس، نگاهداری"، از observare "پاسداشتن، پاییدن، نگاهداشتن"، از -ob "بر، به" + servare "پاییدن، نگاهداشتن".
نپاهش از پیشوند -ne و ستاک فعلی پاه-. پیشوند -ne، که در واژههای فارسی «نگاه، نشستن، نهفتن، نفرین» برجا مانده از فارسی باستان و اوستایی -ni میآید (ارمنی -ni، ایرلندی کهن -ne، ایسلندی کهن -nidhr، آلمانی -nieder، هندواروپایی نخستین -ni*، به معنای "به سوی، به پایین، پایین"). پاه که دیسههای دیگرش پای- (پاییدن) و پاس (در گیلکی فعل پاستن) هستند به معنای "نگاه کردن، حراست کردن" است. از فارسی باستان و اوستایی -pâ یا -pây "نگهبانی کردن، پاس داشتن".
همچنین، نپاهشگاه در برابر observatory و رصدخانه.
یکی از مهمترین معیارهای برابرسازی انعطاف و توانایی ساخت شکلها و صرفهای گوناگون است که در درآیهای دیگر در این واژهنامه میبینیم:
absorb = daršamidan درشمیدن
Fr.: absorber
General: To suck up or take up.
Physics: To retain energy (radiation or sound, for example) or matter wholly, without reflection or transmission.
M.Fr. absorber, from L. absorbere "to swallow up," from ab- "from" + sorbere "suck in".
Daršam, from dar- "in, into" + Av. šam- "to drink, sip, swallow," Skt. cam, camati "to sip, dirink, lick up, absorb," Mod.Pers. âšâm, âšâmidan "to drink, to sip."
Synonymous: jazb kardan (جذب کردن), composite verb from Ar. jazb "drawing, pulling, attraction" + Pers. kardan "to do, make."
absorbable = daršamidani درشمیدنی
absorbance = daršamandegi درشمندگی
absorbent = daršamandé درشمنده
absorber = daršamgar درشمگر
absorption = daršam درشم
absorption curve = xam-e daršam خمِ درشم
دربارهی دکتر محمد حیدری ملایری: اینجا و نیز اینجا را ببینید.
یک نوشته هم به زبان پارسی دربارهی ایشان.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
8:46 AM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی ریشهشناسی , زبان , واژهسازی
Saturday, January 19, 2008
روزهای هفته
شنبه ۲۹/دی/۱۳۸۶ - ۱۹/ژانویه/۲۰۰۸
به نوشتهی فرهنگ دهخدا و معین، واژهی «شنبه» (که شکلهای دیگر آن شنبذ و شنبد است) شکل پارسی واژهی «شبت» (shabbat) عبری و «سبت» عربی است.
باور رایج بر این است که در ایران پیشااسلامی هفته وجود نداشته است و روزهای هر ماه تنها نام داشتهاند. اما نوشتهی جالبی از آقای رضا مرادی غیاثآبادی خواندم که در این باره شک کرده و دلیلهای خوبی برای این کار آورده است. خواندن آن را به شما هم پیشنهاد میکنم.
در کتاب «هفت پیکر» سرودهی نظامی گنجوی که دربارهی پادشاهی «بهرام گور» شاه ساسانی است چنین میخوانیم:
نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
چون که بهرام شد نشاط پرست -------------- دیده در نقش هفت پیکر بست
روز شنبه ز دیر شماسی ---------------------- خیمه زد در سواد عباسی
سوی گنبدسرای غالیهفام ---------------------- پیش بانوی هند شد به سلام
تا شب آنجا نشاط و بازی کرد ------------------- عود سازی و عطرسازی کرد
نام روزهای هفته بر اساس ماه و خورشید و پنج سیارهی شناختهشده در جهان باستان است یعنی تیر (عطارد = Mercury)، ناهید (زهره = Venus)، بهرام (مریخ = Mars)، کیوان (زحل = Saturn) و اورمزد (مشتری = Jupiter).
برای نمونه نام روزها در زبان انگلیسی و فرانسه عبارتند از:
۱) کیوان روز
Saturday = day of Saturn
در فرانسه: samedi (روز sambati = سبت. پیشتر dies Saturni به همان معنای کیوان روز)
۲) خورشید روز
Sunday = day of the Sun
در فرانسه: dimanche (در اصل dies dominicus روز سرور ما = عیسا)
۳) ماه روز
Monday = day of the Moon
در فرانسه: lundi (به همان معنا)
۴) بهرام روز
Tuesday = day of Mars
در فرانسه: mardi (به همان معنا)
۵) تیر روز
Wednesday = day of Mercury
در فرانسه: mercredi (به همان معنا)
۶) اورمزد روز
Thursday = day of Thor ~ Jupiter
در فرانسه: judi (به همان معنا)
۷) ناهید روز
Friday = free day
در فرانسه: vendredi (به همان معنای ناهید روز)
نام روزها در ایتالیایی و اسپانیایی شبیه فرانسه و در آلمانی شبیه انگلیسی است.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
11:38 AM |
پيوند دایمی
1 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی ریشهشناسی , زبان
Friday, January 18, 2008
یک خبر فرهنگی
آدینه ۲۸/دی/۱۳۸۶ - ۱۸/ژانویه/۲۰۰۸
این خبر جالب را در خبرگزاری مهر خواندم:
شنبه ۲۲/دی/۱۳۸۶
اختصاص ۴ میلیارد تومان برای زنده نگهداشتن فرهنگ عاشورا
وزیر ارشاد گفت: ما از ابتدای سال قمری گذشته این مهم را با تشکیل ستادی به نام «عاشورائیان فجرآفرین» در دستور کار قرار دادیم که نتیجه آن پدید آمدن محصولات فرهنگی متعددی است که می تواند به هیئتها و مساجد کشور اهدا شود. ... در این راستا ۱۴۰ عنوان کتاب برتر را در زمینه فرهنگ و تاریخ عاشورا انتخاب کردهایم و سفارش چاپ آنها را در تیراژ قابل توجه دادهایم ...
تولید کاستها و کلیپهای صوتی است که بخش کوتاهی از مواعظ و سرودههای متناسب با فلسفه عاشورا در برگرفتهاند. این کاستها هم به ویژه در شبکه حمل و نقل شهری در تیراژ قابل توجهی توزیع می شود.
...برای انتقال این کتابها و تولیدات فرهنگی به جامعه بیش از ۵ هزار نفر از مبلغان مذهبی و مداحان کشور را - که همگی مورد تائید حوزه علمیه قم، سازمان تبلیغات اسلامی و مراجع دیگر هستند - بسیج کرده ایم. همچنین اهدای کتاب به ۳۵۰۰ مسجد و برپایی نمایشگاههای کوچک کتاب در ایام محرم از دیگر اقدامات وزارت ارشاد خواهد بود.
... اهدای برخی لوازم شامل بستههای فرهنگی، کتابهایی درباره عاشورا، کتابی از رهنمودهای رهبر انقلاب و کتابی درباره آداب عزاداری را به بیش از ۳۰ هزار هیئت مذهبی که دارای شناسنامهاند ...
بنرهایی با تصاویر متناسب با واقعه عاشورا در تیراژ بیش از ۱۰ هزار نسخه و توزیع آن به جای شمایلهایی که به ائمه معصومین نسبت داده می شود...
... اواخر سال ۸۴ رئیس جمهور با اهدای مبلغی در حدود ۱۱ میلیارد تومان موج همراهی دولت با عزاداریهای مردمی را کلید زد. در سال ۸۵ با توجه به جهت گیریهای نرمافزاری ما، توانستیم با اعتبار کمتری نزدیک به ۶ میلیارد تومان این کار را انجام دهیم و در سال جاری هم با اهمیت دادن به توان نرمافزاریمان، توانستهایم با ۴ میلیارد تومان این برنامهها را تدارک ببینیم.
منبع خبر: خبرگزاری مهر
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
12:20 AM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
Thursday, January 17, 2008
پاریس ۱۹۱۹
پنجشنبه ۲۷/دی/۱۳۸۶ - ۱۷/ژانویه/۲۰۰۸
مشغول خواندن کتابی هستم به نام «پاریس ۱۹۱۹: شش ماهی که جهان را دگرگون کرد».
نام کتاب: پاریس ۱۹۱۹ شش ماهی که جهان را دگرگون کرد (Paris 1919: Six Months That Changed the World)
نویسنده: مارگارت مک میلان (Margaret Macmillan)
سال نگارش: 2003 م/۱۳۸۱ خ.
زبان: انگلیسی
صفحه: ۶۲۴
این کتاب که نوشتهی خانم مارگارت مکمیلان، استاد دانشگاه تورنتو در کاناداست، دربارهی همایش صلحی است که پس از پایان جنگ جهانی یکم در شهر پاریس برگزار شد. سه کشور پیروز یعنی ایالات متحدهی امریکا، بریتانیا و فرانسه در پاریس گرد هم آمدند تا تکلیف بازندگان و سرزمینهای بازمانده را تعیین کنند.
وودرو ویلسون (Woodrow Wilson)، رییس جمهور امریکا، ایدهی «اتحادیهی ملل» (League of Nations) را مطرح کرد که نیای همین «سازمان ملل متحد» (United Nations = UN) امروزی است. امپراتوری عثمانی فروپاشید و بین بریتانیا و فرانسه تقسیم شد. کشورهای اروپای شرقی به وجود آمدند و مرزهای جدید کشیده شدند. امریکا به عنوان قدرتی تازه سربرآورد و وارد معادلههای سیاسی جهان شد.
به زودی یادداشتهایم را در اینجا خواهم نوشت.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
11:27 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ معاصر , كتاب
Tuesday, January 15, 2008
زبانهای ساختگی
سهشنبه ۲۵/دی/۱۳۸۶ - ۱۵/ژانویه/۲۰۰۸
در حالی که به نوشتهی وبگاه «بنیاد ملی علوم» امریکا نزدیک ۳۰۰۰ زبان انسانی تا سال ۲۱۰۰ م/۱۴۸۰ خ از میان خواهد رفت، برخی مانند خانم «سونیا الن کیسا» (Sonja Elen Kisa) به فکر افتادهاند که زبانی تازه اختراع کنند!
هر زبان انسانی نماینده و میراث نوعی جامعه، زندگی، طرز نگاه به دنیا و شیوهی تفکر است. و نیز نشاندهندهی تواناییها و محدودیتهای ذهن آدمی در شیوههای مختلف بیان پدیدههاست. با مرگ هر زبان بخشی از فرهنگ بشری میمیرد و از دست میرود. همان طور که با مرگ هر گونهی گیاهی یا جانوری امکان مطالعه و بررسی آن گونهی زیست بر روی زمین از دست دانشمندان بیرون میرود.
این زبان ساختگی که «تُکی پُنا» (Toki Pona) نام دارد بر اساس زبان چینی و اسپرانتو است و تنها نزدیک ۱۲۰ واژه دارد. سونیا کیسا پس از ساختن این زبان در سال ۲۰۰۱ م/۱۳۸۰ خ، واژهنامه و دستور زبان آن را بر روی اینترنت قرار داده و اکنون انسانهایی هستند که با این زبان با هم صحبت میکنند.
در این زبان بیشتر واژهها ترکیبی هستند. مثلا دوست میشود انسان خوب. «تخم مرغ» میشود: گردی ِ پرندهی ماده. آدم به یاد کارتونهایی میافتد که زبان بومیان امریکا را به مسخره میگرفتند.
آگاهی بیشتر دربارهی زبان تُکیپُنا
به قول شادروان سهراب سپهری:
مرد بقال از من پرسید: «چند من خربزه میخواهی؟»
من از او پرسیدم: «دل خوش سیری چند؟»
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
6:32 AM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی زبان
Sunday, January 13, 2008
ایران و دینهای جهان
یکشنبه ۲۳/دی/۱۳۸۶ - ۱۳/ژانویه/۲۰۰۸
سال گذشته کتابی خواندم از دکتر ریچارد فولتز، استاد ایرانشناس و کارشناس دینهای ایرانی.
نام کتاب: معنویت در سرزمین مردمان نجیب. چگونه ایران دینهای جهان را شکل داد.
Spirituality in the Land of the Noble: How Iran Shaped the World's Religions
نویسنده: ریچارد فولتز (Richard C. Foltz)
سال پخش: ۲۰۰۴ م/۱۳۸۳ خ.
ناشر: Oneworld Publications
صفحه: ۲۰۴
زبان: انگلیسی
این کتاب بسیار جالب است و خواندن آن را به علاقهمندان به دینها و نیز تاثیر ایران در دینهای جهانی پیشنهاد میکنم. («سرزمین مردمان نجیب» ترجمهی واژهی «ایران» است.)
این کتاب تازگی به عربی ترجمه شده اما گویا به خاطر وجود فصلی دربارهی دین بهایی، امکان پخش ترجمهی پارسی آن در ایران وجود ندارد. البته شاید با حذف آن فصل، در ایران منتشر شود.
پیشگفتار کتاب با این جمله آغاز میشود:
وقتی از «گهوارهی دین» صحبت میکنیم بیشتر مردم به خاور نزدیک و جنوب آسیا فکر میکنند. نقش ایرانیان در ایجاد و شکلدهی سنتهای دینی عمدهی جهان کمتر از سامیان و هندیان نیست اما کمتر آشکار است. هدف این کتاب آن است که این نقش و سهم ایرانیان به پیشزمینه آورده شود.
در ادامه مینویسد که ایرانیان میگویند اهل کجایی؟ اهل همانجا که زنت هست. و چون همسرش ایرانی است، خود را ایرانی میداند و پارسی را نیز به روانی صحبت میکند.
فصلهای کتاب عبارتند از:
۱) ریشههای دین ایرانی
۲) دین زرتشت: اصلاحهای زرتشت. دین زرتشت در زمان هخامنشیان. مهرپرستی در روم. ساسانیان و دولتی شدن دین زرتشت. اسلامیشدن ایران. زرتشتیان در هند. دین زرتشت در ایران امروز
۳) دین یهود: آغاز پراکندگی (Diaspora)، ایدههای ایرانی در یهودیت. تاثیر یونانیان. دوران خاخامی. ورود اسلام. یهودیان در دوران صفویان
برای نمونه پیش از آزادی از اسارت بابلیان به دست کوروش دین یهود بیشتر «کیش یهوه» بود. اما بعد از آن ایدهی بهشت و جهنم و روز داوری از دین زرتشت وارد آن شد.
۴) دین بودا: بوداییگری در ایران شرقی. تاثیر ایرانیان در بوداییگری.
مجسمههای بودا در بلخ که طالبان دیوانه در سال ۲۰۰۱ نابود کردند یادگاری از دوران بوداییگری شرق ایران بود.
۵) دین مسیح: بناگذاری کلیسای ایرانی. مسیحیان ایران در دوران اسلامی. ارمنیان
نقش ایرانیان در گسترش دین مسیح در آسیا چندان بود که در کتابهای تاریخی چین از دین مسیح به نام «دین ایرانی» نام برده شده است.
۶) سنتهای گنوسی (قنوصی) (Gnostic): منداییگری و مانیگری
۷) اسلام: از «دین عربان» تا «دین جهانی». نقش ایرانیان در شکلدهی تمدن اسلامی. شیعهی اسماعیلی. تصوف. شیعهی دوازده امامی.
ابن هشام - که نخستین سیره یا زندگینامهی پیامبر اسلام را نوشت - ایرانی بود. بخاری که نخستین مجموعهی حدیثهای پیامبر را گردآورد ایرانی بود. طبری که تاریخ بزرگ و مهم خود را نوشت ایرانی بود. سیبویه که نخستین کتاب صرف و نحو زبان عربی را نوشت ایرانی بود. سازمان اداری عباسیان که دیوان خوانده میشد و مقام «وزیر» بازمانده از زمان ساسانیان بود و ....
۸) جنبش بابی و دین بهایی
۹) دینها در ایران امروز
دکتر فولتز کتاب دیگری دارد به نام «دینهای جادهی ابریشم» که سال گذشته به پارسی ترجمه و در ایران نیز منتشر شده است.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
8:40 AM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , كتاب
Saturday, January 12, 2008
پسوند «گان»
شنبه ۲۲/دی/۱۳۸۶ - ۱۲/ژانویه/۲۰۰۸
یکی از پسوندهای پارسی «گان» است که صفت نسبی میسازد و در واژههای زیر دیده میشود:
رایگان: مرکب از رای (=راه) + گان. هر چیز که در راه یابند. هر چیز بیمایه و بیزحمت. مفت و بدون خریداری. هر چیز که بی رنج و محنت بدست آید. مفت و آسان.
شایگان: مرکب از شای (= شاه) + گان. شاهانه مانند: گنج شایگان. سزاوار و لایق و درخور. شایسته و شایان. فرد ممتاز.
پادگان: مرکب از پاد یا پای (از پاییدن) + گان
بایگان: شکل دیگری از پایگان به معنای محل نگهداری. نگهدارنده
بازرگان: در اصل بازارگان: صفت نسبی بازار.
پنجگان: پنج پنج. نام سلاحی جنگی در زمان ساسانیان که پنج تیر را همزمان شلیک میکرده است.
تیرگان: مانند مهرگان، دیگان، فروردینگان و .... نام جشنهای ایرانی هر ماه
دِهگان: بزرگ ده. امروزه به صورت دهقان درآمده و گاهی به کشاورز گفته میشود.
خدایگان: صفت نسبی خدای. خدایی. گماشتهی خدا بر خلق (=شاه)
چوگان: در اصل چوب + گان.
گروگان: صفت گرو. آن که یا آن چه به گرو گرفته شده باشد
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
8:52 AM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی ریشهشناسی , زبان
Thursday, January 10, 2008
عقدهی اسکندر
پنجشنبه ۲۰/دی/۱۳۸۶ - ۱۰/ژانویه/۲۰۰۸
از زمان شاهنشاهی پارسیان هخامنشی، یونانیان حسرت و رشک قلمروی آنان را داشتند. گویا اسکندر مقدونی این آرزو را برای مدت کوتاهی برآورده کرد. گرچه برخی رسیدن اسکندر به هندوستان را افسانه پنداشته و میگویند اسکندر از استان پارس به آن سوتر نرفت و جنگی که میگویند وی در هند کرد در واقع در «هندیگان» یا هندیجان در خوزستان بوده است.
اما پس از مرگ اسکندر «امپراتوری هلنی» فروپاشید و بین سرداران اسکندر تقسیم شد. پس از وی اروپاییان فراوانی تلاش کردند کار او را تکرار کنند به صورتی که به نظر من این کار به صورت «عقدهی اسکندر» درآمده است.
اشکانیان ایرانی سلوکیان یونانی را پس از ۸۵ سال حکومت از ایران بیرون راندند و دوباره حکومت به دست ایرانیان افتاد. رومیان که یونانیان را شکست داده و قدرت جدید اروپا شده بودند همواره این آرزو را داشتند. اما رومیان هم از اشکانیان شکست خوردند و هم از ساسانیان و با آن که بیشتر اروپای آن روز و شمال آفریقا را گرفتند نتوانستند از رود فرات و میانرودان این سوتر بیایند.
«مارک آنتونی» و «کراسوس» سرداران رومی نیز قصد تکرار کار اسکندر مقدونی را داشتند اما به دست اشکانیان شکست سنگینی خوردند به طوری که کراسوس به دست «رستم سورن-پهلو» معروف به سورنا کشته شد و تمامی سپاهش تارومار شدند. سپاه مارک آنتونی نیز سرنوشت مشابهی داشت اما خودش توانست به روم برگردد.
به نوشتهی جورج راولینسون، «جولیان مرتد» (Julian the Apostate) امپراتور روم با خواندن کارهای اسکندر قصد تکرار آن را داشت. اما در حال عقبنشینی پس از نبردی با سپاه شاپور ساسانی در کنار فرات کشته شد.
پس از فروپاشی ساسانیان نیز مسلمانان مانع از دستیابی اروپاییان به شرق شدند. ترکان عثمانی پس از آن که در سال ۱۴۵۲ م./۸۳۱ خ. شهر «قسطنطنیه» یا کنستانتینآباد را گرفتند نه تنها مانع از دستیابی اروپاییان به شرق شدند بلکه تا قلب اروپا و پشت دروازههای شهر وین، پایتخت امپراتوری اتریش، پیش رفته و آنجا را شهربند (محاصره) کردند.
تا این که در سدهی هژدهم م./دوازدهم خ. سردار فرانسوی به نام «ناپلئون بناپارته» که به امپراتوری فرانسه رسیده بود با لشکری به مصر حمله کرد و آنجا را از دست ترکان عثمانی درآورد. گویا ناپلئون نیز رویای اسکندر شدن را داشت.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
7:55 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی اشکانیان , تاريخ باستان , هخامنشیان
Wednesday, January 09, 2008
خاورشناسی
چهارشنبه ۱۹/دی/۱۳۸۶ - ۹/ژانویه/۲۰۰۸
کتابی خواندم از «ادوارد سعید» استاد عرب مسیحی دانشگاه کلمبیا به نام «خاورشناسی».
نام کتاب: خاورشناسی (Orientalism)
نویسنده: ادوارد سعید (Edward Said)
سال انتشار: ۱۹۷۸ م./۱۳۵۷ خ.
ویرایش تازه: ۲۰۰۳ م./۱۳۸۲ خ. به مناسبت ۲۵ سالگی انتشار
صفحه: ۳۹۴
زبان: انگلیسی
ادوارد سعید زادهی ۱۹۳۵ م/۱۳۱۴ خ. در فلسطین است و تا ۱۵ سالگی در مصر بود. سپس همراه خانوادهاش به امریکا مهاجرت کرد و از سالهای ۱۹۶۰ م./۱۳۴۰ خ. در دانشگاه کلمبیا درس میداد و در سال ۲۰۰۳ م./۱۳۸۲ خ. در امریکا درگذشت.
موضوع این کتاب بررسی ارتباط شرق و غرب جهان است و نیز رویکرد سلطهطلبانه و تحقیرآمیز غرب نسبت به شرق. ادوارد سعید «خاورشناسی» را به معنای منفی و به صورت توجیه علمی و تاریخی برتری غرب نسبت به شرق به کار میبرد.
در هر فرهنگی «دیگران» به صورتی متفاوت از واقعیتشان تصویر میشوند اما غرب از دیرباز و به ویژه از سدهی هژدهم م./دوازدهم خ. که شروع استعمار (colonialism) است دید تحقیرآمیز و سلطهآمیز خود را گسترش داده و به همه این باور را منتقل کرده که «غرب» همواره قدرتمند و خردورز و منطقی و دانشمند اما «شرق» همواره ضعیف و خرافاتی و غیرعاقلانه و... بوده است.
کتاب جالب و خواندنی است اما متاسفانه خود ادوارد سعید نیز «شرق» را به «مسلمانان» و در میان مسلمانان نیز تنها به «عربان» محدود میکند.
توضیح بیشتر دربارهی کتاب را میتوان در ویکیپدیا خواند.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
11:11 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ معاصر , كتاب
Tuesday, January 08, 2008
تحریف تاریخ
سهشنبه ۱۸/دی/۱۳۸۶ - ۸/ژانویه/۲۰۰۸
در ادامهی کارهای «جمهوری آذربایجان» این هم خبر دیگری از تحریف تاریخ ایران (البته با یک ماه دیرکرد!)
خبری از ایسنا به تاریخ ۱۷/آذر/۱۳۸۶ برابر ۸/دسامبر/۲۰۰۷
شبکهی تلويزيون دولتی جمهوری آذربايجان (آذ.تی.وی AzTV) در حال تهيهی برنامهی مستندی برای تحريف تاريخ صفويه است. در اين برنامه، سلسلهی صفويهی ايران به عنوان «دولت آذربايجان» معرفی میشود.
به گزارش خبرنگار سرويس تلويزيون خبرگزاری دانشجويان ايران در باكو، اين شبکه تلويزيونی دولتی، در بخشی از سايت اينترنتی خود - که برنامههای در حال تهيه در اين شبکه را معرفی کرده ـ در مورد فيلم «صفويه » که توسط اين شبکه در حال تهيه است نوشته است: اين فيلم به سلسله صفويه اختصاص دارد که در دورهيی حدودا 240 ساله در تاريخ آذربايجان در حاکميت بوده است.
سايت اينترنتی شبکه آذ.تی.وی. در بيان اهداف ساخت اين فيلم افزوده است: هدف اصلی از تهيه اين فيلم، اهميت دادن به تاريخ صفويه به ويژه تاکيد بر دولتگرايی، دين و فرهنگ مان و توسعه نقاشی در دوره شاه اسماعيل است.
در معرفی فيلم «صفويه» توسط شبکهی دولتی آذ.تی.وی. افزوده شده است: قرار است بخشهايی از اين فيلم در اردبيل و استانبول تصويربرداری شود. «علی علیاف» نويسنده، «تاريل ولیاف» تهيه کننده و «ماهر جهانگيراف» تصويربردار اين فيلم هستند.
گفتنی است در چارچوب سياست دولت جمهوری آذربايجان برای جعل تاريخ ايران زمین، «انستيتوی تاريخ آکادمی ملی علوم جمهوری آذربايجان» نيز اخيرا نقشه دوره صفويه را با نام دولت صفوی آذربايجان منتشر کرده است.
اين در حالی است که «حيدر علیاف» رييس جمهوری پيشين آذربايجان در واکنش به ابراز نارضايتیها از تحريف تاريخ و نقشههای تاريخی ايران در کتب درسی جمهوری آذربايجان، در ديدار با «احد قضايی» سفير اسبق ايران در باکو، وعده جمعآوری نقشههای تحريف شده از کتب درسی جمهوری آذربايجان را داده بود. اما طی سالهای اخير با افزايش درآمدهای نفتی دولت باکو، تلاشهای حاکميت برای انتشار مطالب در جرايد و کتب و نيز ساخت فيلمهای تحريف شده درباره تاريخ ايران بيشتر شده است.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
6:43 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ معاصر
Monday, January 07, 2008
سفرنامه ی ناصرخسرو
دوشنبه ۱۷/دی/۱۳۸۶ - ۷/ژانویه/۲۰۰۸
«ابو معینالدین ناصر پسر خسرو بلخی قبادیانی» مشهور به «ناصر ِ خسرو» تا سن چهل سالگی مامور مالیات بود. شبی در خواب می بیند که شخصی او را به سوی قبله راهنمایی می کند. از این از کارهایش توبه کرده و عزم سفر حج می کند.
به تازگی کتاب سفرنامهی ناصرخسرو را بازخواندم. چند نکته برایم جالب بود.
۱) در بیشتر جاها ناصرخسرو تاریخ را هم به تقویم اسلامی/عربی مینویسد هم به تاریخ ایرانی. البته چون در آن زمان هنوز خیام به دنیا نیامده بود که تقویم جلالی را برای جلالالدین ملکشاه سلجوقی اصلاح کند تاریخها به تقویم پیشااسلامی یزدگردی بیان میشده است. که آغاز آن به تخت نشستن یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانی بود. یعنی تاریخ ایرانی همچنان بین مردم کاربرد داشته است.
برای نمونه:
شروع سفر: پنج شنبه ششم جمادی الاخر ۴۳۷ برابر نیمهی دی ماه پارسیان ۴۱۰ یزدجردی (۴/دی/۴۲۴ خ)
۲۰ صفر ۴۳۸ به تبریز رسیدم برابر ۵ شهریور قدیم (ص ۴) (۱۰/شهریور/۴۲۵ خ)
یک شنبه 7 صفر 439 = روز اورمزد شهریور ماه قدیم در قاهره بودیم ( ص ۲۴) (۱۷/امرداد/۴۲۶)
۵ رمضان ۴۳۸ به بیت المقدس شدیم. یک سال شمسی بود که از خانه بیرون آمده بودم (ص ۱۲)
۲) دقت بیمانند و وسواسگونه در اندازهگیری و توصیف مکانها:
طول و عرض تبریز به گام پیمودم. هر یک ۱۴۰۰ بود (ص ۴)
از بلخ تا بیت المقدس ۸۷۶ فرسنگ است.
مسجد آنجا [=رمله] را سی صد گام اندر دویست گام مساحت است. این شهر رمله را به ولایت شام و مغرب «فلسطین» گویند.
گفتم اول هیات و وضع آن نیکو بدانم و ببینم. بعد از آن مساحت کنم.
شمعی دیدم همان جا بس بزرگ چنان که هفت اَرَش [=فاصلهبین دو دست باز] درازی او بود و ستبری سه شِبر [=وجب].
۳) در قزوین از همه صناعها که در آن شهر بود کفشگر بیشتر بود (ص ۳)
۴) سپیدرود به گیلان میرود و به دریای آبسکون رود. گویند ۱۴۰۰ رودخانه به دریای آبسکون ریزد (ص ۳) آبسکون ۱۲۰۰ فرسنگ دور است. (ص ۳)
۵) هر چیزی را شنیده میگوید این را شنیدهام اما نمیدانم راست است یا نه. تنها چیزهایی را که خود دیده یا از مردم درستگو شنیده تایید میکند.
۶) در شام به شهری به نام قرول میرسد. در آنجا مردی عرب بدوی پیش او میآید و از او میخواهد که قرآن بدو بیاموزد. ناصرخسرو سورهی مردم (الناس) را میخواند اما عرب بدوی یاد نمیگیرد. عرب به او میگوید "سوره نقالة الحلب کدام است نمیدانست که حمالة الحطب است." ناصرخسرو با نومیدی و شگفتی و خستگی مینویسد: آن شب چندان که با وی باز گفتم سورهی «قل اعوذ برب [الناس] یاد نتوانست گرفتن. مردی عرب شصت ساله!
۷) گویا از مکانها نقاشی نیز میکرده. در جایی مینویسد: آن را تصویر کرده و بر روزنامه که داشتم تعلیق زدم (ص 20)
۸) در کنار دریای روم (مدیترانه)... استخوان حیوانات بحری بسیار دیدم که در میان خاک و گل معجون شده بود و همچون سنگ شده. شاید منظورش سنگواره یا فسیل باشد؟
۹) مصر را در برابر قاهره و به صورت شهر توصیف میکند. صفت شهر مصر. صفت شهر قاهره.
در قاهره 20 هزار دکان همه ملک سلطان اجاره ی هر یک 10 دینار مغربی در ماه. در مصر 8 هزار سرا هست همه ملک سلطان هر ماه کرایه ستاند. قصر سلطان هزار پاسبان دارد پانصد سواره و پانصد پیاده. دوازده هزار خادم. زنان و کنیزکان خود که داند؟ (ص 27)
در قاهره بیشتر عمارات پنج اشکوب و شش اشکوب است. (ص 27)
۱۰) میان مصر و اندلس هزار فرسنگ باشد. مردم اندلس سفید پوست و سرخ موی باشند بیشتر گربه چشم باشند مانند صقلابیان (ص 25)
۱۱) در شرح مدیترانه: دور این دریا [=دریای روم] چهار هزار فرسنگ است و شاخه ای از آن به تاریکی در شده چنان که گویند سر آن شاخ همیشه فسرده باشد از آن سبب که آفتاب آنجا نمی رسد. (ص 25)
۱۲) در مصر از وزیری یاد میکند که: در زمان وی هیچ زن از خانه بیرون نیامده بود و هیچ کس مویز نساختی احتیاط را که از آن سکر نکنند. هیچ کس را زهره نبود که شراب خورد و فقاع نیز نخوردندی (ص 27)
میتوانید سفرنامهی ناصرخسرو را در قالب پی.دی.اف. از اینجا بخوانید.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
6:27 AM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی ادبيات , تاریخ میانی , كتاب
Sunday, January 06, 2008
قفلهای پرویز تناولی
یکشنبه ۱۶/دی/۱۳۸۶ - ۶/ژانویه/۲۰۰۸
پرویز تناولی از استادان برجستهی هنر پیکرتراشی در ایران امروز است. وی در سالهای ۱۳۳۰ خ/۱۹۵۰ م. در «نگارخانهی بررا» (Pinacoteca di Brera) در میلان آموزش دیده و نمایشگاههای فراوانی برگزار کرده است.
هم اکنون یکی از کارهای وی به نام «هیچ» در ورودی «موزهی بریتانیا» در لندن به نمایش گذاشته شده است.
تناولی در سال ۱۳۵۶ خ/۱۹۷۷ م. کتابی چاپ کرده به نام «قفلهای ایران» (Locks from Iran) که در آن به قفلهای آویز ایرانی از زمان ساسانیان تا زمان امروز پرداخته است. این کتاب به تازگی تجدید چاپ شده است. وی نزدیک ۷۰۰ نوع قفل متفاوت ایرانی در شکلها و اندازهها و برای کاربردهای مختلف را گرد آورده است و در سالهای ۱۳۵۰ خ/۱۹۷۰ م. نمایشگاهی از ۵۰۰ قفل خود را در موزهی اسمیتسونیان در شهر واشنگتن امریکا برگزار کرد.
برای آگاهی بیشتر این فیلم جالب را ببینید که در آن خود وی به توضیح دربارهی این گردآیه (کلکسیون) میپردازد. (زمان: ۶ دقیقه و ۲۵ ثانیه)
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
10:38 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاريخ باستان , فرهنگ
Friday, January 04, 2008
نیمروز
جمعه ۱۴/دی/۱۳۸۶ - ۴/ژانویه/۲۰۰۸
یکی از اصطلاحهای اخترشناسی که از زبان پارسی به عربی رفته و ما امروزه عربی آن را استفاده میکنیم «نیمروز» است. این اصطلاح در زبان عربی واژه به واژه برگردان شده و به صورت «نصفالنهار» (نیم روز) و در زبان انگلیسی به صورت «meridian» (به همان معنای نیم روز و شبیه midday) درآمده است.
این واژهی انگلیسی همان است که به شکل کوتهنوشت در .A.M و .P.M میبینیم (به ترتیب برابر Ante-meridian به معنای پیش از نیمروز و post-meridian به معنای پس از نیمروز).
شاید واژهی لاتین نیز بر اثر ترجمه از متنهای عربی شکل گرفته باشد. زیرا به نوشتهی فرهنگ وبستر نخستین ثبت آن به سدهی ۱۴ م/۷ خ. (سال ۱۳۹۱ م/۶۷۰ خ.) برمیگردد. واژهی اخترشناسی دیگر انگلیسی یعنی azimuth (گرفته شده از السموت = سمتها) نیز به همان دروان برمیگردد.
پس شاید بهتر باشد به جای «نصفالنهار» همان «نیمروز» پارسی خودمان را بگوییم. مانند نیمروز پایه یا نیمروز گرینویچ.
بر پایهی پینوشت زیر، «نیمروزان» برابر بهتری است: نیمروزان پایه و نیمروزان گرینویچ.
نیز نگاه کنید به نوشتهای قدیمی.
پینوشت:
دکتر محمد حیدری ملایری، دانشمند اخترفیزیک، در یادداشتی دربارهی این نوشته یادآور شدند که بهتر است به جای نیمروز بگوییم «نیمروزان» به دو دلیل: نیمروز به معنای جنوب نیز هست. دوم و مهمتر آن که ابوریحان بیرونی در کتاب پارسی خود به نام «التفهیم» همین اصطلاح «نیمروزان» را به کار برده است. با سپاس از راهنمایی ایشان.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
7:59 PM |
پيوند دایمی
1 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی ریشهشناسی , زبان
زه
جمعه ۱۴/دی/۱۳۸۶ - ۴/ژانویه/۲۰۰۸
زه در زبان پارسی به سه معنا است:
۱) آواز آفرین. فردوسی گوید:
قضا گفت: گیر و قدر گفت: ده! --------- فلک گفت: احسنت! و مه گفت: زه!
زهی نیز گفته میشود. مولانا گوید:
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا! --------- چه خوب است و چه نغز است و چه زیباست خدایا
زهی گاهی برای ریشخند و افسوس نیز به کار میرود. مانند زهی خیال باطل!
۲) تار و سیم. مثلا در کمان
چو نازش به اسپ گرانمایه دید --------------- کمان را به زه کرد و اندر کشید
یا سازهای زهی (string instrument) مانند تار، بمبار، سهتار، چنگ و کمانچه و ...
۳) همریشه با زادن و به معنای بچه است. زهدان به معنای بچهدان است.
زهی به معنای حیوان آماده برای بارگیری و آبستنی و نیز به معنای حیوان نوزاییده.
پاکیزه: مرکب از لفظ «پاکی» و «زه» باشد یعنی چیزی که زاده از پاکی باشد. میتواند مرکب باشد از لفظ «پاک» و «ایزه» که کلمهی تصغیر و نسبت است.
نمونهی دیگری از کاربرد «ایز» به معنای کوچک در «کنیز» دیده میشود مرکب از کن (=زن) + ایز. و یا «آتشیزه» به معنی «آتشک» یا همان «کرم شبتاب».
«دوشیزه» از «دوش» و «ایزه» شکل گرفته که به معنای «دختر نارس» یا دختر کوچک است. مخالف بیوه. همان طور که بیوه را برای زن و مرد به کار میبرند، دوشیزه برای پسر هم به کار رفته است مانند این جمله از «قابوسنامه»:
شهربانو دختر یزدگرد شهریار گفت: دختر دوشیزه را شوی دوشیزه باید.
توجه: به تازگی وبگاه «فرهنگ دهخدا» را بر روی اینترنت یافتم. چیزی که به نظر من بسیار لازم بود در اینترنت باشد. نشانی آن در نوار کناری در بخش زبان آمده است.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
7:41 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی ریشهشناسی , زبان
Thursday, January 03, 2008
هر دم از این باغ
پنجشنبه ١٣/دى/١٣٨٦ - ٣/ژانويه/٢٠٠٨
هر دم از این باغ بری میرسد -------- نغزتر از نغزتری میرسد.
پس از آن که یکی از فرماندهان نیروی انتظامی ايران در اخبار سراسری «سیمای جمهوری اسلامی ایران» بدون هیچ شرمی «خلیج پارس» را به سبک پانعربگرایان «خلیج عربی» خواند (فیلم گزارش)، حالا نوبت روزنامهی «جام جم» است که به عنوان بخشی از همان «رسانهی ملی» و با پول مردم (بیتالمال) چاپ میشود و بیپروا به سبک پانترکگرایان آذربایجان را هدف قرار دهد. این هم بخشهایی از نوشتهای در این روزنامه به تاریخ پنجشنبه ۶/دی/۱۳۸۶ برابر ۲۷/دسامبر/۲۰۰۷:
۱) «تخت سلیمان» امروزی باقی ماندهی قلعه و آثار بزرگ و عمارات مخصوص برای سکونت موبدان بوده است که در زمان اشکانیان در نهایت آبادی و اوج قدرت بوده و در نتیجهی حملهی رومیان و تاخت و تاز اقوام وحشی پارس و عرب ویران شده و آثار تمدن آن به میزان زیادی از بین رفته است ...
۲) ... «تخت سلیمان» به عنوان نماد وحدت کشور آذربایجان، از احترام بالایی برخوردار بوده است ...
۳) این ایوان بلند برای اقامت پادشاهان و آتابیگان آذربایجان در زمانی اجرای مراسم زیارت آتشکدهی سلیمان و بار عام احداث شده است ...
۴) بقایای این مجموعه بر روی جبههای از سنگ در ٤٨ کیلومتری شمال شرق تیکان تپه (تکاب) در آذربایجان جنوبی قرار گرفته ...
۵) قلعهی باعظمت تیکاب در سال ٦٢٤ میلادی به واسطهی حملهی ارتش روم و شکست سپاهیان آذربایجان مورد غارت و تخریب و بیحرمتی و از اعتبار آن کاسته شد ...
۶) ... در جغرافیای تاریخی آذربایجان، شهر شیز از پایتختهای بزرگ آذربایجان است که بعدها مرکز بزرگ آتشکدهی عظیم آتابیگان آذربایجان شد ...
این نوشته پر است از دروغ و هرزهدرایی و بیسوادی.
تخت سلیمان نامی است که پس از اسلام به آتشکدهی آذرگشنسب داده شد. این آتشکده در زمان ساسانیان یکی از معتبرترین و محترمترین مکانهای مذهبی بوده و پارسها آن را زنده نگه میداشتند.
در زمانی که «آتابیگان» ترک و مغول در آذربایجان حکمران بودند و بار عام میدادند دست کم ۶۰۰ سال از ورود اسلام به ایران میگذشت و دیگر آتشی در این آتشکده نبود.
حملهی رومیان به شهر شیز و محل آتشکدهی آذرگشنسب در زمان خسرو پرویز بود که نزدیک ۴۰۰ سال از براندازی اشکانیان میگذشت.
گفتآوردی از وبلاگ روزنامک دربارهی این مقالهی روزنامهی جام جم به همراه عکسی از این صفحهی روزنامه.
نوشتهی پیشین دربارهی آتشکدههای ایران (از جمله «آذرگشنسب» یا همان تخت سلیمان)
نوشتهای از وبلاگ روزنامک دربارهی آتشکدهی آذرگشنسب
پینوشت:
سه هفته پیش (۱۹/دسامبر/۲۰۰۷ = ۲۸/آذر/۱۳۸۶) در کشوری که «جمهوری آذربایجان» خوانده میشود یک نفر زبانشناس و یکی از مسئولان دپارتمان زبانشناسی به خاطر نوشتن این حقیقت که نظامی گنجوی و بابک خرمدین ایرانی/تالشی بودهاند نه ترک و ترکان بعدها به این منطقه آمدهاند به جرم خیانت به کشور دادگاهی شدند! همچنین "اقرار کردند" که ماهیانه از ایران ۱۰۰۰ دلار گرفتهاند!
متن خبر.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
7:22 PM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی پانترکان , تجزیهطلبان , روزانه , نظامی گنجه ای
Wednesday, January 02, 2008
سلطان حسین صفوی
چهارشنبه ۱۲/دی/۱۳۸۶ - ۲/ژانویه/۲۰۰۸
این هم نمونهای از تلاشهای بیکران «شاه سلطان حسین» آخرین پادشاه صفوی (درگذشته به سال ۱۱۰۵ خ/۱۱۳۹ ق/۱۷۲۶ م) برای آبادانی کشور به نقل از کتاب «رستم التواریخ» (نوشتهی «محمد هاشم» متخلص به آصف و ملقب به «رستم الحکماء»)
در هر سالی سه روز قدغن میشد، حسب الامر والایش [سلطان حسین صفوی]، که از همهی خانههای شهر اصفهان، مرد بیرون نیاید و نازنینان طناز و زنان ماهروی پرناز و دختران گلرخسار سروبالای سمنبر و لعبتان سیماندام بلورینغبغب کرشمهسنج عشوهگر با کمال آراستگی در بازارها بر سر دکانها و بساط شوهران بیایند و بنشینند خصوصا در قیصریه و کاروانسراها....
و آن سلطان جمشیدنشان با ۵۰۰ زنان ماهطلعت پریسیمای خود و ۴۵۰۰ کنیزک و خدمتکار ماهروی مشکینموی دلربا و صد خواجهی سفید و صد خواجهی سیاه، محرمان حریم پادشاهی، به تماشای تفرج بازارها و کاروانسراها و قیصره با تبختر و جاه و جلال تشریف میآوردند...
هر زنی و دختری را که آن فخر ملوک میپسندید و تحسین میفرمود، اگر آن زن شوهردار بود و این خبر به گوش شوهرش میرسید، آن زن را شوهر طلاق میگفت و پیشکش آن زبدهی ملوک مینمود و آن افتخار تاجداران، آن جمیله را به قانون شرع انور تصرف مینمود و او را با احسان و انعام باز به طریقهی شرع انور مرخص میفرمود و باز به قاعدهی منهاج مستقیم به خانهی شوهر خود میرفت. و هم چنین اگر دختر جمیله را به خوبی وصف میفرمود چنین مینمودند.
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
7:06 AM |
پيوند دایمی
0 نظر داده شده |
نظردهی
دستهبندی تاریخ میانی
Tuesday, January 01, 2008
فردوسی و سلطان محمود
سهشنبه ۱۱/دی/۱۳۸۶ - ۱/ژانویه/۲۰۰۸
به نظر من این که میگویند سلطان محمود فردوسی را تشویق به سرودن شاهنامه کرد و برای فردوسی توسی دستمزد تعیین کرده بود که در برابر هر بیت شاهنامه یک سکه به او بدهد داستانی بیش نیست.
فردوسی سرودن شاهنامه را در زمان سامانیان و به خاطر عشقش به فرهنگ ایران آغاز کرد نه در زمان غزنویان و به تشویق سلطان محمود و به خاطر دستمزد. بر پایهی گفتهی خود فردوسی شاهنامه در سال ۴۰۰ ق. به پایان رسیده:
ز هجرت شده پنج هشتاد بار ---------- به نام جهانداور کردگار
و میدانیم که سرودن شاهنامه نزدیک ۳۰ سال طول کشیده است:
بسی رنج بردم در این سال سی ---------- عجم زنده کردم بدین پارسی
بنابراین اگر ۳۰ را از ۴۰۰ کم کنیم میشود ۳۷۰ قمری. محمود غزنوی در سال ۳۶۰ ق./۹۷۱ م. زاده شد و در سال ۳۸۷ ق./۹۹۷ م. به حکومت رسید. یعنی وقتی فردوسی کار شاهنامه را شروع کرد سلطان محمود طفل ۱۰ سالهای بیش نبود و وقتی محمود پس از شکست دادن برادر بزرگترش به قدرت رسید ۱۸ سال از شروع کار شاهنامه گذشته بود. با این حساب تعیین مستمری برای فردوسی از سوی محمود غزنوی چندان معقول به نظر نمیرسد. اگر این مستمری وجود میداشت فردوسی در جاهایی از شاهنامه از تنگدستی و سختی روزگار شکایت نمیکرد.
البته این که گفتم تنها دربارهی انگیزه و شروع کار شاهنامه است.
و یا میگویند:
روزی فردوسی به قصد دیدار محمود غزنوی راهی غزنین میشود. در راه به سه شاعر دربار محمود - عنصری بلخی، فرخی سیستانی و عسجدی مروزی - برمیخورد که همگی از شاعران بلندمرتبه و بزرگ آن دوران بودهاند. و آنها هر یک فیالبداهه مصرعی میسرایند و از فردوسی میخواهند مصرع چهارم را بگوید تا بدین ترتیب او را خوار کنند:
عنصری: چون روی تو خورشید نباشد روشن
فرخی: همرنگ رُخت گل نبوَد در گلشن
عسجدی: مژگانت همی گذر کند از جوشن
و فردوسی هم بر خلاف انتظار آنان بیدرنگ میگوید: مانند سنان گیو در جنگ پشن
این نیز افسانهای بیش نیست. برای مقایسهی مقام شامخ و بلند فردوسی با شاعران دیگر نیازی به این گونه داستانها نیست. کافی است سترگی و نفوذ و تاثیر کار فردوسی را با آن سه شاعر مقایسه کنیم. فردوسی را هر پارسیزبانی میشناسد یا دست کم نامش را شنیده است اما آن سه دیگر را بیشتر اهل ادبیات میشناسند تا مردم عادی. و آن هم شاید بیشتر به خاطر همین داستان و از صدقه سر فردوسی!
نوشتهی
شهربراز |
ساعت:
9:43 AM |
پيوند دایمی
1 نظر داده شده |
نظردهی